کامنت باراک اوباما در زیر عکس یک پدر و پسر تبریزی – برندون استنتون و فتوبلاگ آدمهای نیویورک
به تازگی – یعنی حدود 11 ساعت قبل از انتشار این پست- باراک اوباما کامنتی در زیر یکی از عکسهای صفحه مشهور Humans of New York منتشر کرده که در رسانهها بازتاب بسیار زیادی پیدا کرده است.
این کامنت، زیر عکسی از یک پدر و پسر تبریزی که ما نامشان را نمیدانیم، گذاشته شده است!
در زیر عکس، عکاس -برندون استنتون- خلاصهای از گفتگویی که با این پدر داشته است را نوشته است:
عکس در سالگرد دهسالگی پسر برداشته شده است. پدر به عکاس گفته است که پسرش آدمی است که به حل کردن مشکلات مردم، بسیار علاقهمند است. او این خاطره زیبا را از پسرش نقل کرده است که در پنج سالگی پسر، یک بار پسرش به مغازهاش آمده بود. آنها با هم مقداری زردآلو خریدند. پدر، پاکت زدرآلو را دست پسر داد. پدر کمی جلوتر میرفت و پسر، پشت سرش. در مسیر راه، یک بار پدر، سربرگرداند و از پسر خواست، یکی از زردآلوها را به او بدهد. اما پسر در بین راه، همه زردآلوها را به رهگذرها داده بود!
باراک اوباما در کامنتی که پای این پست فیسبوکی نوشته است، این داستان ساده را بسیار تأثیرگذار دانسته است. او نوشته است که یکی از خشنودهای هر پدر و مادری این میتواند باشد که ارزشهایی که مایل به ظهور آنها در فرزندانشان هستند، شروع به تجلی در اعمال کودکانشان کند.
او نوشته است که امیدوار است این پسر، این حس نوعدوستی و مهربانیاش را هرگز از دست ندهد و از تمایلش برای تلاش در جهت تبدیل دنیا به مکانی که در آن کودکان و جوانان قادر به رسیدن ظرفیتهای خود باشند، نوشته است. در آخرهم به شوخی نوشته است که اگر روزی بتواند این مرد جوان را ملاقات کند، آرزو میکند که زردآلویی برای او نگه داشته باشد.
مثل هر عمل و گفته و نوشته سیاستمداران، این کامنت ظاهرا هم ساده احتمالا در ساعتها و روزهای پیش رو، تفسیرها، بازتابهای رسانههای و حواشی خودش را خواهد داشت، به خصوص در این روزها که با رسیدن سناتورهای طرفدار توافق هستهای ایران و آمریکا، به 37 نفر، اوباما به عدم مزاحمت کنگره در خدشه وارد کردن به توافق، تقریبا مطمئن شده است.
ما البته مثل موارد مشابه دیگر، از وارد شدن مستقیم به این تفسیرها خودداری میکنیم و این تفسیرها و بحثها را به خود شما و رسانههای دیگر واگذار میکنیم.
اما چیزی که میتواند در این میان جالب باشد، قدرت تأثیرگذاری یک رسانه نسبتا کوچک است. رسانه مورد نظر ما همین فتوبلاگ Humans of New York است.
بنابراین در ادامه این پست، بد ندیدم که در مورد این فتوبلاگ و عکاساش، یعنی برندون استنتون، مختصری برایتان بنویسم.
آن دسته از شما که زیاد وبگردی میکنید، شاید نام سایت آدمهای نیویورک Humans of New York یا صفحه فیسبوکاش را شنیده باشید.
در نوامبر سال 2010، عکاسی به نام برندون استنتون که در حال حاضر 31 ساله است، تصمیم گرفت که روی عکاسی خیابانی از شهروندان نیویورکی تمرکز کند. در این راستا او فتوبلاگی راه انداخت و با کار وقفه خود به تدریج توانست چهره شش هزار نیویورکی را ثبت کند.
وبلاگ او به زودی با استقابل شدید مردم و رسانههای اجتماعی مواجه شد و صفحات فیسبوک و اینستاگرام او دنبالکنندههای بسیار زیادی پیدا کرد. صفحه فیسبوک او حالا 14.8 میلیون دنبالکننده دارد، در اینستاگرام و تامبلر هم طرفداران او به ترتیب 2.5 میلیون نفر و یک میلیون نفرند.
رسیدن به این حد از محبوبیت، چندان ساده هم نبود. در سه سالی که او درگیر پروژه بود، تنها 10 روز به خودش مرخصی داد و سایر روزها، شش تا هشت ساعت در خیابانهای نیویورک بود و عکس میگرفت و این در شرایطی بود که در آغاز نه پولی داشت و نه دوستی حمیتاش میکرد.
هدف اولیه استنتون این بود که پرتره 10 هزار نیویورکی را ثبت کند و محل عکسبرداری را روی نقشه نیویورک مشخص کند و به عکس پیوست کند. اما بعد از مدتی، پروژه او تکامل پیدا کرد و او تصمیم گرفت که نقل قولهای کوچک یا بیوگرافیهای کوتاهی در مورد سوژههای عکسبرداریهایش را پای عکسها بنویسد و کارش را معنادارتر کند.
اما بعد از مدتی او به کارش توسعه بیشتری داد و تصمیم گرفت که به کشورهای دیگر سفر کند. در یکی از این سفرها، او در دسامبر سال 2012 به ایران آمد و عکسهای متعددی گرفت.
در آگوست سال 2014، او در جریان یک تور جهانی 50 روزه به 12 کشور از جمله اردن، عراق، سودان، اوکراین، هند، نپال و .. سفر کرد. به تازگی هم او از پاکستان دیدن کرده است.
کتابی شامل عکسهای متخب او در سال 2013 منتشر شد که توانست دو هفته جزو کتابهای پرفروش نیویورکتایمز باشد.
پروژه Humans of New York، البته مثل هر چیز محبوب دیگری، منتقدهای خودش را هم دارد. افرادی هستند که اعتقاد دارند، او در انتخاب سوژههایش، نوعی سوگرایی دارد و میخواهد دنیا را از دریچه ترجیحات خاص خودش به بقیه، عرضه کند.
آقای استنتون آدم خیر و بشردوستی است و بارها درگیر کارهای خیرخواهانه شده است. او بعد از توفان سندی، سعی کرد که کمکهای جمعی را برای آسیبدیدگان این توفان جمعآوری کند. یک بار هم به یک زوج عکاس کمک کرد که یک کودک یتیم اتیوپیایی را به فرزندی قبول کنند و از عهده مخارج این کار برآیند.
در سال 2014 او از کودکی عکس برداشت که آرزو داشت، اسبی برای خودش داشته باشد. انتشار این عکس، باعث شد که یک کارزار اینترنتی برای رسیدن این کودک به آرزویش راه بیفتد. جالب است که تنها 15 دقیقه بعد از انتشار پست درخواست کمک او، هفت هزار دلار جمعآوری شد و در نهایت مقدار اهداییها به بیش از 32 هزار دلار رسید که خیلی بیشتر از مبلغ لازم بود. مبلغ اضافی به مؤسسههای خیریه اهدا شد تا آنها بتوانند به بچههای معلول کمک کنند.
در سال 2015، استنتون از نوجوان 14 سالهای که مقیم برونزویل بروکلین بود، عکس برداشت. این پسر ویدال نام داشت، این محله نیویورک، یکی از جرمخیرترین نواحی نیویورک است. در گفتگوی کوتاهی که او با این پسر، ویدال گفت که تأثیرگذارترین شخص در زندگیاش، مدیر مدرسهاش – خانم لوپز- بوده. ملاقات استنتون با این مدیر، منجر به طرح یک ایده خوب شد: اینکه به همه کلاس ششمیهای آن دبستان، امکان بازدید از دانشگاه هاروارد داده شود. 100 هزار دلار لازم برای رسیدن به این هدف، تنها 45 دقیقه بعد از پست شدن مطلب در صفحه فیسبوک استنتن، حاصل شد. این پروژه خوب، بعدا با دو کارزار موفق بزرگتر تکمیل شد و بیش از یک میلیون و 400 هزار دلار کمک جمعآوری شد.
شهرت استنتون تا آنجا پیش رفت که او، ویدال و خانم لوپز، به کاخ سفید دعوت شدند و با باراک اوباما دیدار کردند.
سلام دکتر مجیدی،
ممنونم بابت این پست.
والله به نظرم من هم این پدر و پسر رو جایی دیدم، ولی کجای تبریز نمیدونم.
به هر حال ممنونم.
البته من نمیدانم چرا تبریز در میان گردشگران – بهویژه – خارجی محجور مانده و همه یا از اصفهان میگویند یا از شیراز.
درباره سایر عکس های این وبلاگ (HoN) هم میتوان گفت بیشتر، نیمهی تاریک جامعه را نشان داده و چهره ها و داستان ها پرغصه ولی امیدوار هستند.
حرف شما درست ولی مناطق کردنشین مهجورتر است
من ایشونو تو ولیعصر دیده بودم. داشته از یه خانمه عکس میگرفت… خیلی جالب به نظر اومد.
بسیاری از خبرگزاریها و سایتها، این پست شما را عینا و بدون ذکر منبع گذاشتهاند، لطفا پیگیر باشید.
چه کاری از دست ما برمیآید؟ معمولا نه لینکی به ما داده میشود، نه اسم ما به صورت عادی و بدون لینک فعال پای مطالب کپی پیست شده سرقتی میآید. خوانندهها هم معمولا فقط هنگام تذکر اشتباه تایپی کامنتی درج میکنند و بس. پستهای عمقی طولانی ما هم اصلا خوانده نمیشوند.
کلا دیگر انرژی پیگیری این موارد را نداریم.
عرض حسته نباشید خدمت آقای مجیدی
در مورد وبلاگتون که فرمودید دیگه انرژی ندارید عرضی داشتم
اول در مورد خودم بگم که کلا در هیچ جایی کامنت نمیذارم و فقط چند مرتبه در این سایت کامنت گذاشتم
وب گردی من هم از طریق فیدلی هست ابتدا تیتر مطلب رو میخونم اگه مطلوبم بود به سایت مراجعه و مطالعه میکنم
در مورد کم شدن کامنت و خوند نشدن مطالبتون باید بگم که به نظر من علت اصلی کاهش کیفیت مطالبتون هست
چون حداقل در مورد خودم بگم بسیار کم به سایتتون مراجعه میکنم یعنی مطالبتون مطلوبم نیوده در حالی که قبلا خیلی بیشتر از اینجا مطلب میخوندم
و این کاهش کیفیت دقیقا از جایی شروع شد که شما تصمیم گرفتید بیشتر برای سایت وقت بذارید طبق پستی که گذاشته بودید!
وگرنه یادمه قبلا مطالب طولانی مثل مجله هفتگی بود که خیلیا میخوندن و کامنت های خوبی هم میگرفت
یادمه وقتی اپ اندروید رو منتشر کردید برای چند نفر که وب گردی آنچنانی نداشتن نصب کردم و بهشون گفتم که بهترین سایت ایرانیه حتما دنبالش کنین اما یه مدت بعدش بهم گفتن این بود بهترین سایت ایران؟!
امیدوارم سایتتون به روزای اوجش برگرده
و تشکر از زحماتتون
جای هیچ مبالغه نیست اگر بگویم که رسانه کوچک و پرمغزتان در این فضای حقیقتکش، متاعی اصیل را به جویندگان دانایی عرضه میکند؛ شما نباید انتظار داشته باشید دنبال کنندگان کثیر گروه های هرز پراکنی شبکه های اجتماعی هم پیگیر مطالب شما باشند چون اساسا مطالب شما بیش ازآنکه نیازمند “لایک” باشد، اندیشه بخش است.
با این که مدت هاست پیگیر مطالب شما هستم بیتعارف میگویم که بسیاری از اوقات “کامنتی”درخور نوشتههاتان ندارم اما همین تذکرهای نگارشی هم نشاندهنده ایناست که نوشته، خوانده شده است.
“….میبینیم و میدانیم که چه راهزنان غدار در کمین نشسته اند و برای غارت اندیشه و احساس انسانها با همهی کوته آستینی چه دستدرازی ها میکنند و به هزار فریب و دغل، متاع بیارج خود را به نا متمیزان و بیخبران چون گوهری ارجمند چه گران میفروشند، و در این حیرتسرای چاه و نابینا چه پرجرم است آنکه خاموش بنشیند و تنها نظارهگر باشد.”
نهاد ناآرام جهان-عبدالکریم سروش
بسیار موافقم با این کامنت
شما باید بپذیرید که زرد نویس نیستید و بنابراین خواننده ای که سطحش و علاقش در حد نوشته های شما باشه خیلی کمتره…و اینکه کامنت هم گذاشته بشه..خب کمترتر
نوشته های شمارو سالهاست که میخونم و از وقتی که حضور خودتون و خانوم فرانک پررنگ تر شده..بیشتر سراغ وبتون میام .موفق باشید
شاید افراد کمی پیگیر مطالب عمقی شما بودند، اما باور کنید برای این تعداد اندک که تشنه نوشته های متفاوت و خاص شما بودند ارزششو داشت.
من حاضرم هر حرکتی که به شما این انرژی را بده انجام بدهم. حتی پیشنهاد میکنم برای این گونه نوشته ها کمک مالی کنیم و یا یک یوزر پولی بخریم که بتوانیم بخوانیم.
چه قدر سرد و تلخ هست کامنتتون و دلگیری و بی تفاوتی شما هم به حق،شما حس ایده آلیستی همه رو بر انگیخته می کنید،اینه دلیل کامنت های ایراد گیر و غرغرو!ولی پرفکشن شما مبرهن هستٍٍ،چیزی که عیان است…انرژی خودتونو بالا نگه دارید چون که در تک تک کلماتتون به ما منتقل می شه…رسالت سنگینی به دوش شماست.
با لبخند و احترام(خواننده همیشگی و کامنت ناگذار!)
به نظر بخشی از این کار از کم کاری جامعه وبلاگی و نویسندگان محتوا نیز است.
پلیس فتا در صورت تشکیل پرونده بسیار جدی این موارد را پیگیری می کند. ما قبلا یک مورد مشابه (کپی و افترا و …) داشتیم. فرد را از شمال ایران آوردند تهران بازجویی و موضوع یکبار قطع شد.
البته همه موضوعات ارزش پیگیری ندارند و اگر ما هم تحت تهدید های آنلاین نبودیم صرفا به خاطر کپی و … پیگیری نمی کردیم.
اما موضوع می تواند با ایجاد یک فراخوان در میان نویسندگان محتوا آغاز شود. مثلا یک نفر به صورت مرکزی به نمایندگی از تمام وبلاگها موارد را پیگیری کند. 20 وبلاگ نویس هر ماه هر کدام 25 هزار تومان را کنار بگذارند برای ایجاد امنیت و آرامش از دست دزدادن محتوا (کاری که تقریبا شارژ آپارتمان و مجتمع های مسکونی و …) انجام می دهد. جمعا بشود یک میلیون تومان و فردی به صورت مرکزی موارد حقوقی را پیگیری کند و به نتیجه برساند. اگر توانست بسایت متخلف را محکوم و دریافت جریمه کند که بخش زیادی از هزینه کارش تامین می شود. اگر نتوانست، 25 هزار تومان برای حفاظت از امنیت محتوا چیز زیاد نخواهد بود.
اگر کپی کنندگان وبلاگ های عادی باشند، نیاز به پیگیری نیست. اما قطعا افرادی بازدید کننده بالاتری دارند، وقتی کپی می کنند، برخی مواقع ضربات جبران ناپذیری به سایت اصلی می زنند و اعتبارش را در میان موتورهای جستجو پایین می آورند.
به هر صورت اگر خود وبلاگ نویس ها یک اتحادیه ایجاد نکنند، این کار ادامه خواهد یافت. وبلاگ ها می توانند به نسبت اعتبار یا بازدیدشان در این کار مشارکت کنند.
توجه کنید که همه جای دنیا همین طور است. مثلا در آمریکا شرکت های نرم افزاری واقعا نمی توانند جلو استفاده غیرمجاز را بگیرند. برای همین شرکت های واسطه درست شده اند و کارشان و شغلشان محکوم کردن کپی کنندگان است و گرفتن جریمه های سنگین.
در ایران زیرساخت حقوقی وجود دارد. حتی برخی موارد سخت تر از کشورهای خارجی (در مواردی جزیمه زندان و حتی شلاق) بدون تبدیل به مالی. پس قانون هست. فقط یک هسته مرکزی نیاز است که تشکیل شود.
شما فراخوان این موضوع را اعلام کنید. قطعا آسیب دیدگان زیادی وجود دارند که همان طور که ماشین و خانه خود را بیمه می کنند؛ حاضر خواهند بود نوشته و محتوای خود را نیز بیمه کنند.
شما اون متن مربوط به کپی رایت رو که در انتهای صفحه است، به ابتدای همه ی مقاله ها منتقل کن.
🙁
ﺟﻨﺎﺏ ﺩﻛﺘﺮ ﻣﺠﻴﺪﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ.و ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻋﺮﺽ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ اﺯ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ اﻡ. ﺷﺮاﻳﻄ اﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺣﺪﻱ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﻙ ﻫﺴﺖ. اﺯ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻋﺪﻡ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻱ ﻣﻂﺎﻟﺒﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﺘﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻲ ﺩاﺩﻳﺪ ﺗﺎ اﻣﺮﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﮔﻼﻳﻪ اﺯ ﻧﺪﻳﺪﻥ و ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻜﺮﺩﻥ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩاﺭﻳﺪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ.ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺠﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﻧﻆﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ.ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ اﺑﺰاﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺁﻣﺎﺭﻱ ﻧﻆﺮﻳﺎﺗﻢ ﻧﺪاﺭﻡ ﻭﻟﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺩاﺭﻡ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻡ
1- ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻧﻔﻮﺫ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺴﺎﻥ اﻓﺰاﻳﺶ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﺪ. ﺣﺠﻢ ﺑﻲ ﺑﺪﻳﻞ ﻣﺰﺧﺮﻓﺎﺕ ﺟﻌﻠﻲ و ﺷﺒﻪ ﻋﻠﻤﻲ و ﺧﺮاﻓﻲ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺯﺑﺎﻥ ﺷﺒﻜﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻭاﻳﺒﺮ و ﺗﻠﮕﺮاﻡ ﻋﻤﻼ ﻓﻀﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺪاﺩ و ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺩاﺩ.اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ تﺗﻌﺪاﺩ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺣﺪاﻗﻞ ﻛﻢ و ﺳﻠﻴﻘﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
2- ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﺹ و ﻗﺪﻳﻤﻲ ﺳﺎﻳﺖ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﻧﺪ.ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮔﻮﺩﺭ ﺭا ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺩاﺭﻧﺪ. ﺗﺠﺮﺑﻪ اﻱ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺭا ﮔﺰﻳﻨﻪ ﺧﻮاﻥ ﺗﺮ و ﭘﺮ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺗﺮ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩ .ﻧﻆﺮ ﻣﻦ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻂﺎﻟﺒﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ اﺣﺘﺮاﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﻗﺎﻳﻞ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻢ ﺭاﺳﺘﺎ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺩﺳﺘﻪ اﺯ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﻋﻤﻴﻖ ﺗﺮ ﻧﮕﺸﺖ و ﺣﺘﻲ ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻭاﺭﺩ ﺳﻂﺤﻲ ﺗﺮ ﺷﺪ
3- اﺻﻮﻻ ﻫﺮ ﻛﻨﺶ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺩﺭ اﺑﺘﺪا ﺑﺎ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﻓﺮاﻭاﻥ ﻫﻤﺮاﻩ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻛﻢ ﻛﻢ اﻳﻦ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﻛﻤﺘﺮ و ﻛﻤﺘﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. ﻛﻨﺸﮕﺮ ﭼﺎﺭﻩ اﻱ ﺟﺰ ﻫﺪﻑ ﮔﺬاﺭﻱ ﻫﺎﻱ ﺟﺪﻳﺪ و ﺗﺠﺪﻳﺪ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻧﺪاﺭﺩ. ﻣﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﺩﺭﻙ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯاﺭﻱ ﻧﺤﻴﻒ و ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻱ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﺭﺻﺪﻱ اﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮاﻥ, ﻭﺿﻌﻴﺖ اﮔﻬﻲ ﻫﺎ و ﺩﺭﺻﺪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻧﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﻨﻆﺮ ﻣﻦ ﻻﺯﻡ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻮﻉ و ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﺎﺯ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﺪ. ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
4- ﻭﺭﻭﺩ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﻗﻮﺕ ﻫﺎ و ﺿﻌﻒ ﻫﺎﻳﻲ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﻌﻀﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﺎﻱ ﺩاﺧﻠﻲ ﺳﺎﻳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.ﻭﻟﻲ ﺑﺨﺸﻲ ﻛﻪ ﺧﻠﻖ ﻛﺮﺩﻩ اﻧﺪ و اﮔﺮ ﭘﺮ ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺨﺸﻲ اﺯ ﺳﺎﻳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ و ﻣﻲ ﺑﺎﻳﺴﺖ ﺑﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ اﻱ ﺩﻳﮕﺮ اﺩاﻣﻪ ﻳﺎﺑﺪ. ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﺜﺎﻝ ﻣﺠﻼﺕ ﻫﻔﺘﮕﻲ. ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺩﻭﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﺎﻳﺴﺖ اﻳﻦ ﺑﺨﺶ ﭘﺮ ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺭا اﺩاﻣﻪ ﻣﻲ ﺩاﺩ ﻛﻞ ﻣﺤﺘﻮاﻱ ﻣﺠﻼﺕ ﻫﻔﺘﮕﻲ ﺭا ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩاﺩ و ﺁﻥ ﺭا ﻓﺸﻞ ﻛﺮﺩ.
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺩاﺭﻡ.اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎ و ﭘﺮ ﺩﻭاﻡ ﺑﺎﺷﻴﺪ.
سلام اقای دکتر
اولا از بابت مطالب زیبای 1پزشک که طی این سالها استفاده نمودم کمال تشکر را دارم.
اقای دکتر هنوز هم لذت پرونده ویژه درونگراها از خاطرم نرفته است.اما شما تصمیم به گسترش وبلاگ گرفتید و با تمام احترامی که برایتان قائلم تا الان که خودتان سر صحبت را باز نمودید سکوت نموده بودم اما باور بفرمایید برند 1پزشک یک برند مجله هفتگی با کیفیت بسیار بالا می باشد و شما می توانید این گسترش سایت را با یک نام مشابه دنبال کنید و در همین 1پزشک انرا به طور مداوم تبلیغ کنید.
این گونه هرکسی علاقه به تنوع مطالب بالا دارد به ان سایت هم سر می زند و هر کس علاقه ای ندارد که هیچ.
در هر صورت 1پزشک برای ما دوست داشتنی است اما 1پزشک خاص نوشته های شما و خانم مجیدی دوست داشتنی تر است.
ممنونم برای مطالب بی نظیرتان.
نه نه نه من تمام مطالب عمقی شما رو میخونم!
ایشون جناب حکیمی هستن. محمد حکیمی تو ولیعصر جنوبی زندگی می کنن
خیلی جالب بود – اما چرا تو سایتش فقط نام ایران رو نوشته – مگر نگفتید از آدم های نیویورکی عکس میگرفته و تازه به این همه کشور هم رفته ولی فقط ایران رو نوشته ! چرا ؟
عه این یارو عکاسه همون احسان علیخانی خودمونه که!
سلام خدمت متفاوت ترین پزشک ایران
آقای مجیدی عزیز ما مایه دلگرمی،امید و انگیزه بخشی به من بودید و هنوز هم هستید
چه بسیار آموزه هایی که بعد از خوندن پست های همین وبلاگ کسب کرده ام،چه بسیار ایده هایی که گرفنه ام و چه فراوان راه هایی که پیگیرشان شدم
پس لطفا ناامید و دلسرد نشید
هدف خوب خودتونو دنبال کنید و سعی کنید از فراز و فرود هاش لذت ببرید
در ضمن لطفا ،خواهشا،لطفا و لطفا یه پست از شرایط کاری و استاندارد های پزشکی و بهداشتی در ایران و مقایسه با سایر ملل همراه با تفسیر و تحلیل خودتون (که همیشه جامع و جالب بوده)منتشر کنید
خیلی دوست دارم تحلیل شمارو بدونم و بتونم باهاتون در این ضمینه همفکر بشم از طریق سایتتون چون به عنوان کسی که الان شدیدا درگیر مسایل درمانیم خیلی خیلی نیاز به بحث و تبادل و نظر و اصلاح در امورات بهداشتی و مراکز بهداشتیو احساس میکنم
در آخر هم باز سپاس از خودتون،سایتتون و همکاران عزیزتون
یک نکته ی جالب در مورد این مقاله درخواست کمک از عموم مردم بود که بلافاصله هم با واکنش مثبت پاسخ داده شده بود.رسیدن به این حد از اعتماد،آن هم در دنیای مجازی جای بسی تعجب است.تعجب برای من و مردمی که با هزار سفته و وثیقه و … باز هم اقدام به کلاه برداری از همنوعان خود می کنند.
چقدر صحنش جالب درست شده…
پدر و پسر (خانواده)، فرش ایرانی، عینک و ساعت فشن، گوشی هوشمند، توپ والیبال… عجب میزانسنی. ماهم که فلان فرض شدیم. عکاس بی وجدان (!)
سلام دکتر مجیدی دوست داشتنی
من یکی از خواننده های همیشگی مطالب شما بودم و هستم، حتی وبسایت شما را به بی نهایت آدم معرفی کردم و آنها هم از خواننده های پر و پا قرص شما شدند و هستند. حتی در تلگرام هم شما رو می خونم و صبح به صبح مطالب جدید را مرور می کنم.
نوشته های شما، جزو معدود نوشته های ایرانی پر محتوا و پر فکر است. حتی من خیلی موقع ها در مورد شما، اینکه چطور وقتتون را مدیریت می کنید، اینکه چطور، هم می توانید پزشک باشید هم یک وبلاگ نویس سطح بالا با همسرم صحبت می کنم و غبطه می خوریم به این مدیریت زمان.
باید بگم اعلام غلط های نگراشی از سوی خوانندگانتون، اتفاق مثبتی است، نه منفی. چون نشان از توجه و علاقه مخاطبین دارد و نشون می دهد خوانندگان حتی حاضر نیستند در نوشته های سطح بالای شما یک غلط املایی ببینند.
اما همون طوری که اغلب دوستان هم گفتند، متاسفانه از نظر من هم مدتی بود که کیفیت مطالب افت کرده بود، شاید به این دلیل که نویسندگان تازه وارد شما، با سطح بالای انتظار خوانندگان آشنایی نداشتند، یا حتی شاید، به این دلیل که این نوشته ها، مانند نوشته های شما و خانم مجیدی دلنوشته نبود و از سر ذوق و اشتیاق نوشته نمی شد و به همین دلیل بر دل نمی نشست.
با تمام این گفته ها، یک پزشک جزو پر محتواترین و قابل احترام ترین وب سایت های ایرانی است.
به خاطر خوانندگانتون با انگیزه باقی بمونید و به ما هدف، انگیزه و علم بدهید. به خاطر خوانندگانی که هر روز صبح را با مطالب پر محتوای شما آغاز می کنند، پر محتوا بنویسید.
با دوست عزیزمان موافقم که گفتند، مسئولیت سنگینی بر دوش شماست
موفق و پر انگیزه باشید
از زمانی که پستی منتشر کردید و اعلام کردید که میخواهید کار پزشکی را رها کنید و به صورت تماموقت به رسانه یکپزشک بپردازید، منتظر دیدن اتفاقات جدید در سایت بودم.
زمانی هم که قالب را عوض کردید و یک قالب مدرن و پر امکانات را جایگزین قالب نوستالوژیک قبلی کردید، کار را در ادامه همان حرکت دیدم.
همانطور که خوانندگان دیگر هم اشاره کرده بودند، در ماههای اخیر به نظر میرسید انرژی و شور روزنامهنگاری و نوشتن و مقالات و یادداشتهای تحلیلی و همچنین ایدههای نویی مثل مجله ویدئویی و مجله آخر هفته و پروندههای خاص، کمرنگ شده و به حاشیه رفته است.
“یکپزشک” در این سالها نشان داده که در راهش پابرجاست و ممکن است بعضی وقتها حرکاتش سینوسی شود، ولی همیشه برمیگردد.
امید ما هم به همین است.
سلام اقای دکتر خسته نباشید
من معمولا کامنت نمیزارم
اقای دکتر با ارض پوزش متاسفانه سایت شما با هیچ مرورگری رو ی pc من درست باز نمیشه رسما دیوانم کرده
در حال حاظر مرورگر ویندوز ده دارم
کلا قالب سایت باز نمیشه …!edge
جالب تر اینه وبلاگ مورد نظر در ایران مهجور مانده . بستنش
یعنی منم با دوربینم برم از دنیا عکاسی کنم اینجور استقبال میشه ازم؟!!
نع……ایده دست دوم…خلاق باشید
پیج Humans of New York یا HONY واقعاً پیج تاثیرگذار و خوبیه…امیدوارم با همین روند به کار خودش ادامه بده.
ممنون از این مقاله…