چرا عدهای از مردم، با گوش کردن به موسیقی لذت وافری میبرند و مو بر تنشان سیخ میشود؟

خب، برای همه ما پیش آمده است که هنگام مواجهه با استرس، یک موقعیت خطرناک یا سرما، مو بر تنمان راست شده باشد.
در این طور مواقع، قسمتی از مغز ما به نام آمیگدال، سیگنالهایی به هیپوتالاموس میفرستد، هورمونهای استرسی اپینفرین و نوراپینفرین ترشح میشوند، همزمان با افزایش ضربان قلب، این هورمونها باعث میشوند که ماهیچههای خیلی کوچک کنار فولیکول موها، منقبض بشوند موها راست بشوند و در بدن احساسی شبیه مور مور شدن پیدا کنیم. در این حالت پوست، شبیه پوست مرغ پرکنده میشود.
اما هنگام گوش کردن به موسیقی یا فیلم یا خواندن کتاب هم ممکن است، حالتی تقریبا مشابه برای ما رخ بدهد.
حتما برای شما پیش آمده است که وقتی یک موسیقی دلخواه را گوشی میکنید، هنگامی که به یک سکانس تأثیرگذار فیلم میرسید یا یک پاراگراف هیجانانگیز را میخوانید، تحت تأثیر قرار میگیرد و مو بر تنتان راست میشود.
از منظر شناختی، این حالت قابل بررسی است. کلا ما موسیقی و فیلم و خواندنی دلخواه، زیاد داریم، اما فقط گاهی دچار این احساسات میشویم و نه همیشه. گویی باید یک حالت آمادگی خاص پیدا کنیم و ذهنمان برای پذیرش این تجارب، «باز» بشود و بعد با طی یک مراحل مقدماتی، حس کنیم به نقطه اوج نزدیک شدهایم.
به عبارت دیگر، ما رفته رفته به جایی میرسیم که پیشبینی میکنیم به نقطه اوج اثر نزدیک شدهایم.
در هنگام گوش کردن به موسیقی این حالت، هنگام تغییر ناگهانی صدا و لحن اجرای ترانههای ایجاد میشود.
جالب است بدانید که همه این قابلیت رسیدن به اوجهای یا ار..گا..سمهای معنوی را ندارند. حتما برایتان پیش آمده که وقتی به یک لحظه ناب موسیقیایی یا سینمایی رسیدهاید، اطرافیانی بودهاند که با بی خیالی محض در کنارتان ایستاده باشند و خودمانیم، در این طور مواقع، چقدر حس میکنیم که به شعورمان توهین میشود!
خب، راستاش را بخواهید، شرایط خاصی باید مهیا شود که فرد واجد چنین حساسیت و آستانه تحریکی بشود:
۱- تجارب و دانش قبلی و شعوری که باید موجود باشد
۲- ویژگیهای فطری
۳- شرایط و حال و هوای خاص فرد در آن روز
در زبان فرانسوی اصطلاحی به نام frisson برای این امر وجود دارد. مطالعات نشان دادهاند که دو سوم افراد، این حالت را تجربه میکنند و یک سوم افراد از آن بیبهره میمانند.
به تازگی دکتر یک استاد روانشناسی اجتماعی، به نام دکتر Amani El-Alayli در این زمینه تحقیقی انجام داده است. او برای این کار سوژههای آزمایش را به آزمایشگاهی برد و با اندازهگیری میزان مقاومت الکتریکی پوست، در هنگام برانگیختگی احساسی کار خود را پیش برد.
این محقق، برای آنها قطعاتی منتخب از باخ، شوپن، ونجلیس، هانس زیمر و گروه Air Supply را پخش کرد.
در همه این قطعات، لحظاتی چرخش موسیقایی وجود داشت. از سوژهها خواسته شد که با فشردن یک دکمه کوچک میزان حس برانگیختگی پوستی خود را ابراز کنند.
دست آخر مشخص شد که شخصیت سوژهها در میزان برانگیختگی پوستیشان خیلی تأثیر دارد، آنهایی که ویژگی موسوم به باز بودن برای تجارب را دارند یا اصطلاحا تجربهاندوز Openness to experience هستند، به میزان بسیار بیشتری دچار این احساسات میشوند.
خب، نمیدانم که آیا شما هم جزو آن دستهای هستید که هنگام گوش کردن به موسیقی و ترانههای احساسبرانگیز، کلیپهای ویدئوی ذهنی به صورت همزمان درست میکنید یا نه، این خیالبافی یا daydreaming را هر کسی ندارد.
نتایج این پوهش در مجله روانشناسی موسیقی، چاپ شده است.
انسانهای بدوی، زمانی برای محافظت خود از سرما، در یک مکانیسم حفاظتی، مو بر تنشان راست میشد، اما بعدا با استفاده از لباس، دیگر این مکانیسم، عملا مفید نبود و در انسانهای خردمند، به شکل دیگری تکامل یافته است.
در یک تحقیق دیگر مشخص شده است که اگر به فردی نالوکسان که پادذهر مواد مخدر است، تزریق کنیم، این شخص تا زمان باقی ماندن اثر نالوکسان دچار Frisson نمیشود که نشانی از این امر است که مواد مخدر دورنزاد، یعنی ترشح شده از خود مغز، در اینجاد این تجربه، مؤثر هستند.
در پایان جالب است بدانید که همین کلیدواژه Frisson در اینترنت شما را به جاهای جالبی میرساند
و البته بسیار نیکوست که در یوتیوب هم همین واژه را جستجو کنید تا با کلی موسیقی جدید و خوب آشنا شوید.
جالب بود.
فیلم علی سنتوری، سکانسی که وسایل خونشو انداخته بودن بیرون، و با صدای جادویی چاوشی تلفیق شده بود، مو به تنم سیخ شد
با این حساب من بارها با شنیدن آثار بتهوون به این حالت رسیده ام!
مطلب فوق العاده ای بود تشکر
سالهاست که این حالت با من هست .در سکانس بعضی فیلم ها،موسیقی ،عکس و حتی گاهی که در مورد چیزی فکر میکنم. همیشه در این فکر بودم که این چیه و چرا و ایا دیگران هم اینطوری میشن یا نه. ممنون از مطالب خوب و نابتان. فقط موندم چرا همیشه همه جا این امگدولا پاش وسطه !
لذت خوندن مطلب جالب رو با غلط های تایپی و نگارشی تون کم و کمتر کردید. از یک پزشک انتظار این همه اشتباه رو نداشتم:
۱. گوشی کردن به موسیقی یا فیلم!
۲.پیشبینی
۳. راستاش
۴. برای آننها قطعاتی
۵. مچله روانشناسی موسیقی
۶. انسانهای بدونی
۷. موبر تنشان راست میشد! موبر?!
چند تای دیگری هم بود. انتظار دقت بیشتری داریم
اصلا نیمی از مزه موسیقی گوش دادن به همین حسه. نمونش آهنگ آغازین سریال مردگان متحرک. به شخصه بیشتراین تجربه رو با آهنگ های راک داشتم.
ممنون بابت معرفی ساب ردیت.
با سپاس از دکتر
مطلب جالبی و مفید مخصوص این سایت بود
بیشتر با اهنگ های خاطره انگیز این احساس دستم میده و خیلی باحاله
من از بچگی این حس دریمینگ رو دارم و خودم هم همیشه بهش آگاهی داشتم. اصلا من وقتی جایی آهنگی پخش میشه که باب طبع من هست، فارغ از اینکه خواننده چی میخونه وارد رویاهای خودم میشم و همیشه هم قهرمان رویاهام یا زاویه دید به اصطلاح موزیک ویدیوی ذهنی خودمم. تنها حالتی هم که باعث میشه از اون حس بیام بیرون، حضور شخص ثالث هست.
با هر آهنگی این حس شیرین به من دست نمیده و همین طور که گفتید شرایط هم باید محیا باشه. اما در کل بلادرنگ هر زمان بخوام میتونم در بدترین یا خوب ترین شرایط رویاپردازی کنم و البته آسیبی که این روند احساسی به من زده اینه که بی نهایت از تنها بودن لذت می برم و این مسئله روی روابط اجتماعی من تاثیر گذاشته. همه و همه به خاطر این حس شیرین که از کودکی با منه و با بیشتر با موسیقی مورد علاقه م شکل می گیره.
گاهی اوقات شده حتی وسط فیلم دیدن، احساسی به من دست میده که فیلم رو توقف میزنم و با گوش دادن به لیست موسیقی هایی که این حس رو به من میدن، اون حس شیرین رو تجربه می کنم و دوباره برمی گردم سراغ تماشای فیلم!!
البته نکته مثبتش اینه که در هر حالتی عین یک پمپ بنزین روحیه ی منو شارژ میکنه و واقعا عالیه.
متاسفانه این حسی هست که با هر کسی نمیشه به اشتراک گذاشت، خیلی ها اونو نمیفهمن و خیلی ها اونو یه حالتی از روانی بودن تشخیص میدن در حالی که اینطور نیست. این اولین مطلبی بود که در این مورد به زبان فارسی خوندم.
سپاسگزارم که به من یادآوری که کردید که همچین حسی وجود داره و من تنها نیستم و این احساس در عین شگفتی اونقدر عجیب و غریب نیست که بخوایم اسمش رو بذاریم دیوانگی! (به قول کسانی که نمی فهمیدن و من در موردش براشون میگفتم)
میتونم بگم که کاملا درکت میکنم ولی این که از بچگی با من هم همراه بوده باشه غلطه چون زیاد به این چیزا توجه نمیکردم
آخرین سکانس فیلم life is beautiful از آقای بنینی حالت Frisson بم دست میده و اوج لذت بردن از فیلم برام میشه.
بارها این حس بهم دست داده سر یه سری از آهنگهایه سری از فیلمها یه سری از عکسها . . .
آره واقعا
منم موافقم که چنین حالاتی پیش میاد
ولی گاها و البته وقتی که زیاد به این سبک موزیک گوش بدید به ارتباطات اجتماعی هم لطمه میزنه
ممنون بابت مقاله عالیتون
عالی….
منم این حسو تجربه کردم مخصوصا با آهنگ time to say goodbye
فکر کنم خواننده ش sara brightman باشه
خیلی جالب بود من نمیدونستم ممنون از اطلاعات خوبتون
ممنون از مطلب آموزنده تون.
من هر موقع توی ماشین در حال حرکت ب اهنگ موردعلاقم گوش میدم این حس خیلی بیشتره.
واو من نمیدونستم اینطوریه
من فکر میکردم یه چیز عادیه
من با گوش دادن اوج آهنگ های گروه موسیقی مورد علاقم(NEFFEX) همچین حالتی بهم دست میده و همچنین موقع دیدن فیلم های ژانر درام