نکته جالبی در فیلم نیمهشب در پاریس، ساخته وودی الن وجود دارد: همیشه زندگی دهههای گذشته خودمان یا زندگی نسلهای گذشته، به نوعی برای ما سرزندهتر، سالمتر، سرخوشانهتر، معصومانهتر، سادهتر و در یک کلام بهتر مینماید. حالا این امر، واقعا در بعضی از جنبهها ممکن است، درست باشد.
درست به همین خاطر است که در فیلم شخصیت اصلی فیلم یعنی گیل با با بازی اوون ویلسون، میبیند که هر نسل ساکن پاریس، حسرت زندگی در پاریس دههها و قرن پیش را میخورند.
حالا این حس و حال، به نوعی در ما هم وجود دارد و تمایل غریبی برای ما برای تحریک حس پرسوز و گداز نوستالژیکمان و پیدا کردن یادگارهایی از دهههای پیش وجود دارد.
در این میان پیدا کردن فیلمها، انیمیشنها و کارتونهای دوران کودکی، یا حتی آنهایی که خودمان ندیده بودیم و برادرها و خواهرهای بزرگتر ما یا پدر و مادرهایمان دیده بودند، کاری است، بسیار جالب.
البته اگر خوب بنگریم، همه چیز در ارضای این حس نوستالژی خلاصه نمیشود، ما واقعا به دنبال پیدا کردن عناصری گمشده هستیم. این روزها دیگر میتوانیم با فاصله خیلی کم هر فیلم، سریال یا موسیقیای را که دوست داشته باشیم، پیدا کنیم. اما خیلی اوقات این مواد فرهنگی، آن کیفیت و ژرفای گذشته را ندارند.
به همین خاطر خیلی روزها از خطوط داستانی سست، عشقهای به شدت آبکی، دیالوگهای ضعیف، کثرت نمایش بیدلیل جلوههای ویژه فیلمها خسته میشویم و سعی میکنیم گریزی به کلاسیکهای قدیمی بزنیم.
در این فرصتها، گاهی از شمار زیاد فیلمهای و سریالهای قدیمی که فرصتی برای دیدن آنها نداریم و در غوغای فیلمها و سریالهای جدید، دفنشان کردهایم، شگفتزده میشویم.
گاهی بخت با ما است و یک فیلم قدیمی که کمتر کسی به یادش بوده را پیدا میکنیم. تماشای فیلم دقیقا ما را پرتاب میکند به آن روزهایی که هنوز تماشای فیلم، یک امر اجتماعی در خانهها بود.
یادش به خیر زمانی که والدین و برادرها و خواهرها، با هم یک سریال یا فیلم را تماشا میکردند. شاید یکی از دلایل شیرینی فیلمهای قدیمی، نه کیفیت خوب آنها، بلکه همین همراهی باشد. اما در زندگی کنونی، فیلم دیدن هم یک امر شخصی شده، زندگی ما آنقدر پرشتاب شده، که اصولا ما دیگر وقت نداریم که در اندک ساعات فراغت، سریال یا فیلمی که کاملا باب طبعمان نباشد را با کس دیگری نگاه کنیم، همهمان تبلت به دست هستیم، بسیاری از خانهها بیش از یک تلویزیون دارند و نوجوانها و جوانها هم خیلی وقتها ترجیح میدهند فیلم را پای پیسیهای خودشان ببینند، شاید به این خاطر که مدام مجبور نباشند، به پرسشهای پدر و مادرشان در مورد اینکه فلان صحنه چه معنی داشت، یا نسبت کاراکترهای فیلم چه بوده، پاسخ بدهند.
در این سالها خوشبختانه قسمت زیادی از آرشیو صدا و سیما و فیلمهای موجود در آرشیو خانهها، آنلاین شدهاند یا به روی سیدی و DVD به فروش میرسند، اما هنوز هم تعداد فیلمها و سریالهای مهجور فراوان هستند. خیلیها هنوز که هنوز است آثار دارند که صدای دوبلههای قدیمی را روی نسخه باکیفیت بسیاری از فیلمها و سریالها ببینند، کاری که کند انجام میشود، اما روندی است پیوسته و مشتریهای خاص خود را دارد.
از حدود یک هفته پیش خاطرهای قدیمی، به صورت مهمانی ناخوانده، به ذهنم آمد و به صورت محوی خاطره یک فیلم را که سالها پیش از تلویزیون دیده بودم، به خاطر آوردم. چیزی که یادم میآمد، یک فیلم چند قسمتی که در هر قسمتاش داستانی روایت میشد: پررنگتر از همه داستانی که در ذهن داشتم این بود:
روزی کوزه بزرگ اربابی میشکند، یک چینیبندزن را پیدا میکنند تا کوزه یا خمره را تعمیر کند. از انجا که کوزه بسیار بزرگ بود و به اندازه قامت یک شخص بود، او فکر کرد راحتتر است که داخل کوزه برود و از درون، عملیات مرمت را انجام بدهد. اما کار که تمام میشود، متوجه میشود که اشتباه کرده و در درون کوزه به دام افتاده و ابعاد خروجی کوزه، تنگتر از عرض پیکر او است. پس از ارباب تقاضا می کند که با شکستن کوزه، نجاتاش بدهد. اما ارباب خسیس، امتناع میکند. داستان ادامه میکند تا آنجا که در جرین بگو مگوی بین ارباب و چینیبند زن، ارباب غفلتا از روی خشم، ضربهای به کوزه میزند که منجز به واژگونی، غلتیدن و شکستن آن میشود ….
داستان دیگری که به خاطر میآوردم، مردی بود که گویا با خاطر اینکه مشهور بود چشمزخم فراوان دارد، کسی داوطلب خواستگاری از دختران دم بختش نمیشد…
اینها چیزهایی بودند که از فیلم به خاطر میآوردم. تصمیم گرفتم که در اینترنت کلمات کلیدی داستان را جستجو کنم، اما متأسفانه هر چقدر به فارسی و انگلیسی جستجو کردم، چیزی پیدا نکردم.
تصمیم گرفتم موضوع را با دنبالکنندگان کانالهای تلگرام یک پزشک و یک پزشک پلاس در جریان بگذارم. چون اطمینان داشتم که حافظه جمعی چیز دیگری است و حتما فرد یا افرادی پیدا میشوند که یا به طور دقیق نام فیلم را میدانند یا کلیدواژهها و سرنخهایی میدهند که یاریام میکند.
درست حدس زده بودم، «رامین» – یکی از دنبالکنندههای تلگرامی- نخستین شخصی بود که به کمک آمد. او حدس زد که فیلم شاید فیلمی از برادران تاویانی بوده باشد با نام Kaos که در سال ۱۹۸۴ ساخته شده است.
خب، فیلمی که من از تلویزیون دیده بودم، به نظر خیلی قدیمیتر از سال ۱۹۸۴ ساخته شده بود، اما متوجه شد که قسمت مرد چینیبند زدن این فیلم جدیدتر، اقتباس دیگری است از داستان مشهور نویسنده مشهور ایتالیایی -لوییجی پراندلو.
داستان این فیلم، باعث شد که کاملت کلیدی بهتری به ذهنم برسد و این بار، فیلم اصلی را پیدا کردم:
عنوان ایتالیایی این فیلم Questa è la vita و عنوان انگلیسی آن Of Life and Love است. این فیلم در سال ۱۹۵۴ ساخته شد و اپیزودهای آن، توسط ۴ کارگردان به نام آلدو فابریزی، جورجیو پاستینو، ماریو سولداتی و لوییجی زامپا، کارگردانی شده.
این فیلم را میتوانید به صورت کامل از یوتیوب تماشا کنید.
تلاشم برای پیدا کردن دوبله فارسی این فیلم به جایی نرسید.
در طی توضیحات بالا از برادران تاویانی، یاد کردم. شاید مشهورترین فیلمی از او که از تلویزیون ایران به نمایش درآمده باشد، فیلمی باشد به نام پدرسالار یا عنوان اصلی Padre Padrone.
این هم فیلمی است که من تت لحظه نگارش این سطور، دیگر تماشایش نکردهام. داستان محوی که از این فیلم خوب که در واقع داستان زندگی ژاوینو لدا است، در خاطرم است، این است که پسربچهای با پدرس بسیار سختگیر، در دهکدهای زندگی میکرده، کارهای سختی همیشه از او خواسته میشد و تنبیهات بیدلیلی برایش منظور میشد، اما او به تدریج وقتی از دهکده خارجی میشود، سواد خواندن و نوشتن را پیدا میکند و آنقدر شیفته جادوی کلمات و ادبیات میشود که روزی ادبی خوبی میشود و فکر کنم یک فرهنگنامه اصطلاحات محلی را هم مینویسد. (زبان سادینیایی)
حالا که در حال نوشتن این مطلب هستم، متوجه شدم که این فیلم آنقدر موفق بود که توانسته بود جایزه نحل طلای جشنوار فیلم در سال ۱۹۷۷ را از آن خود کند.
این فیلم را هم میتوانید از یوتیوب تماشا کنید.
متأسفانه جایی دوبله فارسی این فیلم را پیدا نکردم.
اما فیلم دیگری که به دنبالش بودم، در واقع یک مجموعه فیلم اپیزودیک بود که عنوانش هم تا حدی یادم بود: داستانهای باورنکردنی.
در این سالهایی که بازیابی فیلمهای قدیمی و فروش و گذاشتن فیلم دانلود آنها، مُد شده بود، هیچ جا برنخورده بودم که در مورد این فیلمها هم صحبتی شود. اما یادم میآید داستانهای این مجموعه فیلم بسیار جالب بودند و در قسمت آخر هر داستان، ما با یک چرخش داستانی خیلی جالب مواجه میشدیم.
باز هم یکی از دنبالکنندههای کانالهای تلگرامی «یک پزشک» به یاری آمد و اسم این فیلمها و بهتر است دقیق بگوییم سریالی که در ایران به صورت فیلم پخش میشد را پیدا کرد:
Tales of the Unexpected یا داستانهای نامنتظره.
جالب بود که این سریال، سریالی با زمان پخش طولانی بود که از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸ پخش میشد.
این سریال جالب، اقتباس تلویزیونی داستانهای رولد دال بود. رولد ال که در سال ۱۹۹۰ درگذشته،داستاننویس و فیلمنامهنویس اهل ویلز بریتانیا و از مشهورترین نویسندههای انگلیسی، که والدینش نروژیالاصل بودند و اوج شکوفایی او به عنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ۱۹۴۰ بود.
مهمترین آثار او چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر، ماتیلدا و همین داستانهای غیرمنتظره یا باورنکردنی بود.
در ایران قسمتی از این داستانها با ترجمه گیتا گرکانی، توسط نشر قطره منتشر شده است.
در ویکیپدیا میتوانید اطلاعاتی در مورد اپیزودهای این سریال و خلاصه داستان هر یک را بخوانید.
همچنین با چستجوی عنوان این سریال در یوتیوب و نیز سایت آرشیو، میتوانید بسیاری از اپیزودهای آن را دانلود کنید.
اما دریغ که همچنان لینکی برای دانلود دوبله فارسی آن وجود ندارد.
[mks_separator style=”solid” height=”2″]در یکی از فورومها نام و مشخصات برخی از فیلمهای خاطرهانگیز فراموششده را پیدا کردم که اینجا فهرست میکنم:
وحشیهای سرزمین گمشده (نام نمایش در ایران) و یا سرزمین فراموش شده (نام اصلی)
فیلم کامیکازه یا داوطلب مرگ: داستان این فیلم در مورد مردی بود که دستگاهی ساخته بود که از خانهاش گویندگان برنامه های زنده رو مورد هدف قرار میداد …
فیلم The Last Battle: با کارگردانی لوک بسون و بازی ژان رنو: در آینده ای آخرالزمانی،تنها تعداد کمی از انسانها باقی مانده اند.هیچکس قادر به صحبت کردن نیست.یک انزواطلب مصمم با پیرمردی دوست می شود.آنها به کمک هم با تبهکاران مبارزه می کنند تا غذا،سرپناه و زندگی خود را به دست آورند…
فیلم “ترور” یا با عنوان اصلی “ای مثل ایکاروس: هانری ورنوی (آنری ورنوی) در این اثر، داستان ترور جان اف کندی را تغییر داده و داستان را به فرانسه منتقل کرده است. در فیلم “ترور” مانند فیلم “روزشغال” و دیگر فیلم های سیاسی با درونمایه جاسوسی، شخصیت اصلی فیلم (بازرس ویژه پرونده) فرد حقیقت طلبی است که برای رسیدن به آن تلاش کرده و سرانجام دراین راه جان خود را از دست میدهند.
بخش عمدهای از موفقیت فیلم به شخصیتپردازی آن بازمیگردد که در رأس آنها بازرس قرار دارد؛ مردی با تجربه که افشای حقیقت را از هر کاری مهمتر دانسته و به “خورشید حقیقت” نزدیک شده و سرانجام کشته میشود.
بهره گیری از افسانه “ایکاروس” به عنوان موجودی که خورشید را منبع حقیقت دانسته و درتلاش برای رسیدن به آن بالهایش میسوزد و فدا می شود، از جمله نکاتی است که ورنوی بصورت هوشمندانه و با تشبیه قهرمان اثر خود به این پرنده افسانه ای که درآستانه کشف حقیقت جان خود را می بازد،
باید به بازی درخشان و درعین حال متفاوت “ایو مونتان” درنقش بازرس ویژه قتل پرونده رییس جمهور فرانسه اشاره کرد که بازی درسکوتش
فوقالعاده از کار درآمده و ابعاد خاصتری را به نقش بخشیده است.
موسیقی به یاد ماندنی فیلم “ترور” ساخته “انیو موریکونه” آهنگساز مشهر ایتالیایی است.
در انتها «ولنی» با دست یافتن به راز، عنوان فیلم را توضیح میدهد و خودش فدا میشود.
سکانس به یادماندنی: به بازرس (ایو مونتان) یک نوار کاست که حاوی اطلاعاتی است میرسد که با پخش آن ابتدا موزیک و سپس صداهای نامفهومی آشنا میگردد. تنظیماتی که روی دستگاه پخش صدا انجام می شود، او را به سرنخ پرونده میرساند، اما افسوس که …
فیلم صد روز در پالرمو (ایتالیایی: Cento giorni a Palermo) یک فیلم جنایی به کارگردانی جوزپه فررا است که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد. از بازیگران آن میتوان به لینو ونتورا، جولیانا دسیو و آدالبرتو ماریا مرلی اشاره کرد.
این فیلم محصول مشترک ایتالیا و فرانسه است و درباره صد روزِ آخرِ زندگیِ ژنرال «کارلو آلبرتا دالا کیهسا» یکی از چهرههای مشهور مبارزه با مافیا در دهه هفتاد میلادی است. ژنرال «دالا کیهسا» در سوم سپتامبر ۱۹۸۲ بهمراه همسر و محافظ شخصیاش و با دستور مستقیم «سالواتوره رینا» (رئیس مافیا)، به طرز وحشیانهای در پالرمو کشته شد.
تکخال در حفره (به انگلیسی: Ace in the Hole) فیلمی است محصول سال ۱۹۵۱ در آمریکا و به کارگردانی بیلی وایلدر و بازی کرک داگلاس در نقش روزنامهنگاری بدبین که همه چیزش را از دست داده است و قصد دارد دوباره به شغل پیشینش در روزنامهای بزرگ بازگردد.
داستان فیلم از دو حادثه واقعی الهام گرفته شده است. اولی داستان گیرافتادن «فلوید کالینز» در معدن ماسه بر اثر زمینلرزه در سال ۱۹۲۵ است. روزنامه «کوریرژورنال» خبرنگارش «ویلیام برک میلر» را به آنجا فرستاد او هم آن را تبدیل به داستانی غمانگیز در ابعاد ملی کرد و برای آن جایزه پولیتزر گرفت. نام فلوید در فیلم از همین رویداد گرفته شده است. رویداد دوم در سال ۱۹۴۵ در کالیفورنیا اتفاق افتاد. مردی ۳۰ ساله در چاهی افتاد و در طول عملیات نجاتش که چند روز طول کشید هزاران نفر به تماشای آن آمدند. در هر دو حادثه قربانیان پیش از نجات درگذشتند.
لوکیشن فیلم بزرگترین لوکیشن ساخته شده برای فیلم غیرجنگی تا آن زمان بود. هزینه فیلم حدود یک میلیون و هشتصد هزار دلار شد که دویست و پنجاه هزار دلار آن به وایلدر برای نویسندگی، تهیه و کارگردانی آن پرداخت شد.
لباس سیاه برای قاتل: فلورنس نت وکیل زن اهل پاریس، می فهمد که تقاضای بخشش موکل متهم به قتلش، سیمون ریسلِر، رد شده است. در روز اعدام، ریسلِر دادستان را به گروگان می گیرد و می گریزد. او پیش از فرار، بازرس رینولدز را به دروغگویی و قتل متهم می کند. سیمون به خانه یکی از دوستانش پناه می برد، اما زن دوستش محل اختفای او را لو می دهد. پلیس به مخفیگاه یورش می برد، سیمون می گریزد و با پای تیرخورده خودش را به خانه وکیلش می رساند. فلورنس نت او را پناه می دهد، و به کمک دکتری از دوستانش گلوله را از پای سیمون در آورند. لوسین لوسک، مامور پلیس ویژه IGS خانه فلورنس را مورد بازرسی قرار می دهد، اما ردی از سیمون پیدا نمی کند زیرا او در مزرعه دکتر پنهان شده است. در ادامه، یک پلیس مخفی مدارکی به دست می آورد که نشان می دهد رینولدز و دوستش مارشال (که به دست برادران ریسلِر کشته شده)با اختلاس و همکاری با سرمایه داران فاسد ۳۰۰ میلیون فرانک به دست آورده اند. فلورنس با این پلیس مخفی که پرادس نام دارد وعده ملاقات می گذارد تا مدارک را از او بگیرد، اما فردی ناشناس پرادس را مورد هدف گلوله قرار می دهد و فلورنس از محل اختفای مدارک بی اطلاع باقی می ماند. او دفترچه یادداشت پرادس را بر می دارد، در حالی که لوسین و همکارش شاهد همه این اتفاقات هستند. فلورنس خودش را به مزرعه می رساند و همه آنچه اتفاق افتاده را به سیمون اطلاع می دهد. فرانسوا ریسلِر برادر سیمون هم در بارسلون دستگیر می شود. سیمون هم جریان روابطشان با رینولدز را به دکتر خبر می دهد. ظاهرا ماجرا از این قرار بوده که رینولدز محل اختفای اجناس قاچاق و احتکار شده را پیدا می کرده و به اطلاع سیمون و برادرش می رسانده تا آنها اجناس را بدزدند. اما در نهایت به جهت ترس از لو رفتن توسط سیمون، رینولدز و مارشال تصمیم به قتل سیمون و فرانسوا می گیرند. اما هنگام درگیری، مارشال کشته و فرانسوا هم زخمی می شود. حالا ابعاد ماجرا بسیار بزرگ شده است. روئسای لوسین به این نتیجه رسیده اند که با فاش شده زد و بند مالکان کارخانه های بزرگ با ماموران مالیاتی یک رسوایی بزرگ ایجاد خواهد شد. سیمون از فلورنس اطلاعاتی درباره برادرش می خواهد، و اسلحه ای هم به او می دهد تا به برادرش برساند، اما فلورنس این کار امتناع می کند. سیمون به خانه پرادس می رود تا مدارک را پیدا کند، اما رینولدز پیش از او مدارک را پیدا می کند و می گریزد. سیمون با غافلگیری، برادرش را از دادگستری فراری می دهد، اما فرانسوا در یک تصادف کشته می شود و سیمون هم می گریزد و یک بار دیگر به مزرعه دکتر پناه می برد. سپس به خانه ییلاقی رینولدز می رود و او همسرش را به گروگان می گیرد. هرچند که طبق دستور مقامات بالا فلورنس می بایست پیگیری پرونده را رها کند، اما لوسین از او می خواهد تا خودش را به خانه رینولدز براند و او را وادار به تسلیم کند. در آنجا، فلورنس از او می خواهد که تسلیم شود و به جرم هایش اعتراف کند، اما رینولدز به او می گوید که با اعتراف او پای ۲۰ نفر از بزرگترین سرمایه داران و کارخانه داران بزرگ به میان کشیده می شود. با این حال، سرانجام تسلیم می شود و در مقابل خبرنگاران به جرمهایش اعتراف می کند.لوسین هم در طبقه بالای خانه رینولدز مدارگ را می یابد. گلوله ای از خارج از خانه شلیک می شود و سیمون به قتل می رسد. رینولدز هم درست در لحظه سوار شدن به اتوموبیل مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.
کار جمعی همیشه بهتر جواب میده و این مثال شما در پیدا کردن لیست فیلم های قدیمی و کمک از دوستان تلگرامی
واقعا آدم رو تو فکر فرو میبره
او زمان خیلی شباهت ها بیشتر از تفاوت ها بود.
اول هفته که میشد یادمه بچه های مدرسه همه در مورد فیلم تکراری جمعه عصر با شور و هیجان صحبت میکردند و جالب اینه که همه هم آن فیلم رو دیده بودند ولی برای هم در مورد اون صحبت میکردند.
مصداق کامل اصطلاح غربی Good Old Days
اما الان درسته لذت بردن از فیلم و سریال اختصاصی شده و کیفیت هم بالاتر شاید رفته باشه ولی ظاهرا یک چیزی در عمق وجود ما آدمها همیشه دنبال یک گروه از دوستان و نزدیکان است که بتونه کمترین مسائل یک فیلم رو حتی در حد اشاره ابروی بازیگر به یاد بیاره.
یک چیزی مانند لذت غذا خوردن در جمع ، که اونم این روزا واسه زندگی های کوچک تک نفره و دونفره یا سه نفره داره کم میشه.
در هر حال آقای مجیدی ، بازم از این چالش ها بود شما مطرح کنید چون اشتراکات ما آدمهای اون دوره خیلی بیشتر از اختلافاتمون هست. 🙂
فیلم های ” قصر مادر ” و ” پدر پر افتخار من ” به نویسندگی کارگردانی مارسل پانیول فرانسوی هم گزینه های خوبی هستن .
دوبله فارسی اونها هم موجود هست .
وای چقدر مطلبتون خوب بود!
در آرامش شب داشتم نوشته تون رو میخوندم، لذت بردم.
واقعا خوشحالم سالهاست با یک پزشک همراهم..
با تشکر از این معرفی های ناب.
برنامه هنر هفتم در اوایل دهه هفتاد در شب های جمعه پخش میشد که بعد از پخش فیلم یک منتقد در مورد آن فیلم صحبت می کرد. فکر کنم که در اولین قسمت این برنامه یک فیلم از سینمای ایتالیا پخش شد که داستان زندگی دخترکی بود که در سیرک کار می کرد. دقیقا یادم نیست که دویدن دختر در ساحل دریا در شروع فیلم بود یا در آخرش و شایدم در هر دو. من زیاد دنبال این فیلم بودم ولی چیزی پیدا نکردم. ممنون میشم که در مورد این فیلم هم کمکی کرده باشید.
جاده اثر فدریکو فلینی رو نمیگید؟
نام فیلم جاده است . دوبله آنرا از سایت نوستالژیک تی وی بنظرم می تونید پیدا کنید
موفق باشید
یادم میاد که فیلم داوطلب مرگ را به نام “تلویزیون” معرفی کرده بودند که اونم من نتونسته بودم پیداش کنم.
سلام اسم این فیلم رو میدونم اسم اصلی فیلم داوطلب مرگ رو من هم توسط خواهر زادم پیدا کردم kamikaze
برای من گذشته به ندرت حس نوستالژی رو زنده می کنه. به نظرم همیشه حال و آینده رنگی تر و جذاب بودن.
اما خب منم با چند تا از این فیلمهایی که گفتین خاطره دارم. مخصوصا اینکه فیلم و سریال شاید رنگی ترین بخش خاطرات کودکی ام باشه. مخصوصا فیلم کامیکازه که یادمه همون موقع که از تلویزیون دیدم خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم؛ تا اینکه بالاخره ده سال پیش به لطف یکی از دوستان فیلمش به دستم رسید.
من هم مدتهاست که به دنبال اسم مجموعه فیلمهایی کمدی هستم که در دهه شصت پخش می شد . همه جا رو همه به دنبال نشانه ای ازشون گوگل کردم .ولی تا کنون اثری ازشون نیافتم .داستان یکی از فیلمها درباره پرفسوری بود که قصد رفتن به امریکا رو با کشتی داشت و در کشتی با خانواده امریکایی آشنا میشه که پسر کوچکشون به شدت ضد انگلیسی و طرفدار ایالات متحده بود .در نهایت کودک گروگان گرفته میشه و این پرفسور بهش کمک می کنه . یا در فیلمی دیگر از همین مجموعه بازیگران، داستان زندانی است که زندانی ها و زندان بانها در کمال دوستی با هم زندگی می کنند ولی قرار هست هیات بازرسی دولت از زندان بازدید کنه و زندانیان و زندانبانان تصمیم می گیرند در همکاری با هم حالت زندان و نوع رفتار با هم دیگر رو به حالت جدی دربیاورند .فیلمهای دیگری هم از این مجموعه پخش گردید . خوشحال میشم اگر بتونم نشانی از این فیلمها با کمک شما و با مخاطبان عزیزتون بدست بیاورم
سلام . همانطوری که اشاره فرمودید یکی از دلایل مهم بوجود آمدن حس خوب در ما هنگام برگشت به گذشته و دیدن یا یادآوری این سریال ها یا فیلم ها ، همان حس همراهی و در جمع دیدن این فیلم هاست .. خوب شاید دلیلش هم این بوده که آن وقتها ، کار دیگری برای انجام دادن در خانه نبوده .. در واقع اعضای یک خانواده راه های متنوع امروزی را برای گذران وقت نداشته اند … و شاید تنها سرگرمی مهم در یک بعدازظهر تعطیل ، دیدن یک فیلم سینمایی ( هر چند تکراری ) از تلویزیون بوده ..
به هر حال متن جذابی بود …. ممنون
یاد فیلم های قدیمی مثل دون دون افتادم.
البته دون دون یکی از شخصیت ها بود. اسم کارتنش رو یادم نمیاد.
حوشحال میشم از پیج من هم دیدن کنید
http://black-mask.ir/
کارتن نبود یه سریال عروسکی بود به نام السون و ولسون
به عنوان یک علاقمند سینما، باید بگویم مطلب گسیخته و پر اشتباهی بود. مثلا از گاوینو لدا (به قول خوتان ژاوینو!!) به عنوان مولف کتاب دستور زبان محلی نام بردهاید، در حالی که او یک زبانشناس بینالمللی بود و خود واقعیاش در ابتدای فیلم «پدر سالار» حضور دارد. نام دهکده زندگی او هم «ساردنی» است نه چیز دیگر. کتاب اقتباس فیلم به نام « آب بابا ارباب» همان سالها توسط مهدی سحابی ترجمه شد ( و چه ترجمه محشری). و همان بیست و هفت هشت سال پیش هوشنگ گلمکانی مطلب درخشانی نوشت با نام «بررسی تطبیقی پدر سالار برادران تاویانی و پدر سالار گاوینو لدا» که در CD آرشیو مجله فیلم خیلی راحت پیدا میشود… مشابه این توضیحات و خیلی مفصلتر از آن را در مورد تقریبا تکتک آثاری که اشارهکردهاید میتوانم بدهم، اما چیزی که مایوسم میکند این است که به جای مراجعه به کتب تخصصی ( مثل کتاب عظیم بهزاد رحیمیان، یا فرهنگ بهروز دانشفر) انتظار دارید با یک جستجوی گوگل به نتیجه برسید
ما هم دقیقا انتظار داریم پست ما را دقیق بخوانید، اگر هدف این باشد که پستهای وبلاگی را از لحاظ اینکه چرا همه زوایای فرعی یک مطلب را پوشش ندادهاند، بررسی کنیم، حق با شماست.
در مورد این پست توجه داشته باشید که:
– هدف بازتاب شوق برای بازیابی خاطرات سینمایی گذشته بود.
– هدف مثلا معرفی گاوینو لدا به عنوان سوژه اصلی پست نبود.
– نوشته بودیم که او یک فرهنگنامه زبان محلی ساردنیایی نوشته است، این گزاره درست است و ننوشته بودیم که او دقیقا چه کارهایی کرده، چون هدف پست تجدید خاطره با آن فیلم خوب بود.
بنابراین توصیه میکنم در مورد پستها، نخست به هدف و سمت و سوی اصلی پست توجه کنید. پست یک سوژه و هدف اصلی دارد و یک چیزهای فرعی.
به نظر می رسد که چند هفته ای است خبرنامه ایمیلی تان را غیر فعال کرده اید
نه، احتمالا مشکل فنی است. بررسی خواهم کرد.
با سلام از همه مطالبی که در مورد همه این فیلم ها گفته شد تشکر میکنم
من هم از قدیم چندتا فیلم رو در یاد دارم اسم هاشون یادم نیست اگه میشه راهنمایی کنید
۱ – کسی بود که در جاده همسرش در تصادفی عمدی توسط یک راننده کامیون کشته میشد و اون شخص وقتی از کمک پلیس نا امید میشد خودش میرفت برای انتقام از راننده کامیون و در آخر هم موفق میشد
۲ – تلفن وقتی زنگ میخورد افراد کشته میشدند
۳ – جاسوس پیری که از دوران جنگ جهانی زنده مانده بود و در یک مجتمع مسکونی شلوغ زندگی میکرد و از دست همسایگانی که اون رو اذیت می کردند ناراحت بود و تصمیم گرفت از هرکدام به یک شیوه جنگی انتقام بگیرد
۴ – افسر پلیسی که تمام فرماندهان پلیس خائن را کشت
ممنون میشم اگه اسم این فیلم ها رو بهم بگید و یا لینکش را برام بفرستید
با تشکر
سلام آقا شهرام من مدتهاست دنبال این فیلم هستم
فیلم رو کاملا یادمه دوتا موتور سوار هستن که دوستش در اصل راننده کامیون ها رو میکشته حتی اسم ایرانی این فیلم هم میدونم خیلی گشتم پیدا نکردم
من بدنبال ی فیلمم ک اسمش یادم نمیادبازیگرش همین طور…. ولی داستانش خیلی خوب بود ….سپیده وسیامک ک بچع دارنمیشدن تویک اپارتمان بدور چشم صابخانه شوهره ارگ میزد وزنه عروسک گردان بود کی یادشه …. خیلی دوسش داشتم فک کنم تودهه هشتادبود من خودم ۷۲ای هستم
سلام رفقا یهفیلمی رو ده ۶۰ پخش کردن به نام “دلاوران دوران” ولی از قرار معلوم اسم فیلم چیزه دگه ای بوده اگه اسم اصلی فیلم یا لینکش یا هر نشونه ای بتونید بدید ممنون میشم
با عرض سلام و خسته نباشید . حدودا سال ۷۱، ۷۲ فیلمی از شبکه یک پخش شد به اسم ( عملیات صحرا ) که چند کوماندو قصد داشتند هیتلر ترور کنن اما نافرجام موند و آخر همشون کشته شدن . اگر اسم اصلی این فیلمو میدونید بهم بگید . خیلی دنبالش گشتم و پسداش نگردم
سلام
خواستن در مصر چرچیل را ترور کنن نه هیتلر.منم دنبالشم.اگه پیداش کردم حتما خبرت میدم
سلام دوستان یک فیلم خارجی از تلوزیون پخش شد که سه نفر باهم کنجی رو پیدا میکنند بعد یکی یکی همدیگرو میگشند کسی اسم فیلم رو میدونه ممنون از راهنماییتون
سلام
درود بر خاطره سازان بی ادعا
سریال چنگیز خان یا گرگ آبی و مارکوپولو۱۹۸۲ که در دهه شصت یا هفتاد پخش شدند ، خیلی دنبالشون گشتم . اگر سراغ دارید راهنمایی فرمایید . واقعا ممنون میشم و هزینه ای اگه داره حاضر به پرداخت هستم . برای یکی از اعضای خانواده می خوام .
سپاس گزارم
۰۹۱۹۷۷۶۰۲۷۴
سلام خدمت دوستان.من دنبال فیلم جنگی میگردم که فقط یادم چند کماندو امریکایی تو ی جنگل رفتن و هر کدومشون به ی طریقی کشته میشدن.فکر کنم وییتنامی بودن.ممنون میشم کمک کنید
با درود، نام این فیلم به فارسی عملیات مرداب بود ولی منم یادم نمیاد که آیا نام انگلیسی هم همین بوده یا خیر
با درود فراوان به دوستان عزیز، دنبال فیلمی میگردم که نام فارسی اش را گذاشتند: کشتی گم شده، در گوگل و یوتیوب دنبال این فیلم میگردم ولی نام اصلی انگلیسی اش این نبود! از دوستان کسی اطلاعاتی داره لطفا کمکم کنه. داستان این فیلم درباره یک کشتی میباشد که ناخدای جوانی آنرا هدایت میکند و از استرالیا به سمت کلمبیا در حرکت می باشد. در مسیر دریای اش یک کشتی در حال غرق شدن را میبیند که دو سیاهپوست در آن گرفتار شدند.به کمک آن دو سیاهپوست میروند. اما در کشتی ملوان دیگری هست که قصد دزدیدن کشتی را دارد ولی ناخدای جوان متوجه میشود و این ملوان را با طناب میبندد. ملوان با استفاده از تاریکی شب دستهای خود را باز میکند و با دستکاری قطب نما مسیر کشتی را به طرف آفریقا منحرف میکند و خودش نیز از کشتی فرار میکند و …
دوستان عزیز اگر درباره این فیلم و نامش اطلاعاتی دارند لطفا به ایمیلم پیام بدهند. ممنون از لطف همه ی دوستان
ایمیلم:
hosseini332@yahoo.com
درود بر شما
با اینکه خیلی طرفدار تلویزیون نیستم، اما مطلب شما رو کامل خوندم
یک سریال به اسم لبه تاریکی، سریال ناوارو با موسیقی خوبش، سریال ارتش سری با اون عنوان بدی عالیش و سریال ۶ قسمتی انتقام هم تو همون سالهای دهه ۷۰ پخش می شد. شخصا فقط یک برنامه رو دنبال می کردم که اون هم سینما ماورا بود که یکی از فیلم هایی که پخش کرد کنستانتین بود.
برقرار باشید
با درود بسیار بر هموطنان و عوامل سایت پزشک…مطلب جالبی بود…بنده هم سالهاست به دنبال یافتن فیلمی خرجی هستم که در دهه شصت از تلویزیون پخش شد..اسم فیلم یا کارگردانش یادم نیست..ولی داستان فیلم در باره ی یک کشاورز ودامدار اروپایی بود که گاوهاش توسط ارباب منطقه کشته شدن و مورد ظلم لرد و ژاندارمهای منطقه قرار گرفت و چند نفر رو کشت وبه کوهستان زد .اون صحنه های آخر فیلم با موسیقی بینظرش هنوز در خاطرم هست بخصوص موسیقی متنش..ژاندارمهای زیادی برای کشتنش فرستادن ولی همه رو تار مار کرد و در بلندی کوه ها و برف ناپدید شد وافسانه شد..فکر کنم اسم کاراکتر اصلی زارع مزرعه ی شالر بود..لطفا اگر کسی اسم فیلم رو بلده محبت کنه جواب بده…موسیقی فیلم بد جوری بعد از سالها هنوز منو درگیر احساسات میکنه..البته در ذهنم ملودیش مونده…باز هم تشکر میکنم..
با سلام و تشکر از سایت خوبتان
من دنبال یک فیلم می گردم که در دهه ۶۰ از تلوزیون پخش شد. دو تا شهر باهم می خواستند جنگ کنند
یکی از آنها دارای بمب هیدروژنی بود اما وقتی می خواست اونو پرتاب کنه در داخل توپ منفجر شد و همه یخ زدند.
به نظرم اسمش آتن شهر آهنین بود
لطفاً اکه اشمسو دارین برام ایمیل بزنید
تشکر مجدد