هدف از باستانشناسی چیست؟
باستانشناسی بعلت روشهای فنی جدیدی کـه بـکار مـیبرد یکی از جالبترین رشتههای علمی بشمار میرود و جوانان را بسوی خود جلب میکند.
هدف اکتشاف در باستانشناسی آشـکار ساختن بناها و آثار قدیمی و جان دادن به تمدنهای از بین رفته میباشد. ولی این احـیای گذشته تا حدودی تـوأم بـا عمل تخریب است. در حقیقت امروز بندرت اتفاق میافتد که باستانشناسی بتواند اشیاء مکشوفه را مجدداً در همان محلی که آنها را پیدا کرده است جای دهد. قبل از هرچیز باید زمین را بعمق زیادی حفر کـرد و قشرهای خاک را که آثار مخروبه را پوشانیده است، یکی پس از دیگری، کنار زد.متخصصین باستانشناسی باید در هریک از مراحل این کاوشها که پس از انجام آنها، برگرداندن اشیاء مکشوفه بجای اولیه آنها امکانپذیر نیست، تمام اطـلاعاتی را کـه از محتویات هریک از قشرها مثلاً از استخوانها، قطعات سفال، سلاحها و ابزار فلزی یا سنگی، دیوارهای شکسته، سقفهای فروریخته بدست میآید، جمعآوری و یادداشت نمایند. بهمان اندازه که ماهیت اشیاء مکشوفه در شناخت شکل و قـدمت و مـوارد استعمال آنها مؤثر میباشد، محلی که هریک از این اشیاء در آنجا قرار گرفته و رابطهٔ این محل با محل سایر اشیاء، اطلاعات ذیقیمتی در اختیار باستانشناس میگذارد. مثلاً اشیائیکه در اطراف یک اسـکلت کـشف میشود از قبیل کاسهایکه در کنار مرده نهاده بودند تا بتواند با آن آب بنوشد و یا نیزهایکه در دسترس او قرار داده بودند تا بتواند در صورت لزوم از خود دفاع کند، نباید قبل از آنکه هریک از این اشیاء دقیقاً یـادداشت و تـوصیف شود، بمنظور بررسی و تجزیه و تـحلیل، پراکـنده گـردد. توصیف محل دقیق هریک از اشیاء مکشوفه و تعیین محل کوچکترین آثار، ولو بیاهمیت بنظر برسد، یکی از وظایف عمده باستانشناس بشمار میرود. اولین درسـی کـه بـاستانشناسی بما میآموزد آن است که هرچیز دارای اهمیت و مفهومی اسـت. در گـذشته کاوشگران حرفهای که فاقد وجدان علمی بودند، این اصل را رعایت نمیکردند و کاوشهای خود را، مانند غارتگران، فقط بمنظور دست یـافتن بـه گـنجینهها انجام میدادند.
لزوم بـررسی ساعت بساعت اشیاء مکشوفه
امروز طبق ضوابط اخلاقی و فنی مخصوصی که مورد تأیید کلیه محافل باستان شناسی جـهان قـرار گـرفته است، باستانشناسی باید در مورد تمدنهای از بین رفته، بدون آنکه ارزش مادی دفـائن را از نـظر دور دارد، توجه داشته باشد که کلیهٔ آثاریکه کشف میگردد، حائز اهمیت میباشد و لذا وظیفه دارد که هریک از اشیاء مـکشوفه را، خـواه یـک مجسمه یا یک قطعه سفال باشد و یا یک سنگ تراشیده که مـحتملا در نـظر افـراد غیرمتخصص با سنگهای عادی فرقی ندارد، با دقت یکسان مورد مطالعه قرار دهد.
مـوضوع عـدم امـکان برگرداندن اشیاء مکشوفه بحالت اولیه، در مورد خرابههای بین النهرین که در روی آنها بقایای چندین شـهر قـدیمی و حتی در مواردی 20 شهر انباشته شده است، کاملاً مصداق پیدا میکند. بنابراین باید بـرای بـررسی آثـار این شهرها عملیات حفاری را از قشر فوقانی که مربوط به جدیدترین این شهرها میباشد شـروع نـموده و بتدریج به قدیمیترین قشر رسید، یعنی قشریکه در زیر آن زمین بکر و یا بعبارت دیـگر زمـینی کـه در آن هیچگونه بقایائی از سکونت بشری وجود ندارد. لذا باستانشناس باید، طبق یک اصل کلی، کاوشهای خود را بـه انـدازهای ادامه دهد که بزمین بکر برسد یعنی به مرحلهایکه دیگر امید کـشف اشـیاء قـدیمی و کسب اطلاعات وجود نداشته باشد.
میتوان قشرهای زمین را که روی یکدیگر قرار گرفته است و حاوی بـقایای سـکونت بـشری میباشد. به مجموعهای از اوراق که هر ورق آن را پس از خواندن دور بیاندازند، تشنبه کرد. باستانشناس وضـع خـوانندهای را دارد که کتابی را که اوراق قبلی آن پاره شده باشد، مطالعه میکند. زیرا زمین محل حفاری زیرورو گـردیده اسـت، خاکها دور ریخته شده است و لذا امکان برگشتن به عقب و اعاده زمین بوضع سـابق وجـود ندارد.
خواه در موقع کاوش، بر حسب خـصوصیات زمـین، روش کـاوش افقی که طبق آن محل حفریات بـه بـرشهای افقی تقسیم و هر برش تا رسیدن بزمین بکر مورد مطالعه قرار میگیرد و یـا روشـ کاوش عمودی که طبق آن چـاهها و دهـلیزهائی حفر میگردد، بـکار بـرده شود، آنچه مهم است آن است کـه کـلیه اشیائیکه تعمداً و یا بر حسب تصادف در زیرزمین مدفون گردیده است باید بـادقت و کـنجکاوی مورد بررسی قرار گیرد.
«ارتورویگال»1 اجـتنابناپذیر عمل تخریب را در کاوشهای بـاستانشناسی بـشرح زیر بیان میکند:
«هنگامیکه بـاستانشناس اشـیاء عتیقه را به موزهای منتقل میکند، قهرا منبع اصلی اطلاعات خود را از دست میدهد. مثلاً اگـر از محتویات یک مقبره قبلاً عـکسبرداری نـشود و مـوضع آنها یادداشت نـگردد، ایـن اهمال بهمان اندازه زیـانبخش خـواهد بود که معدوم ساختن خود عتیقهها. فرض کنیم که باستانشناس چهار مجسمه برنزی را کـه فـاقد ارزش هنری میباشد به موزهای منتقل کـند، از لحـاظ علمی ارزش واقـعی ایـن مـجسمهها فی المثل ناشی از آن اسـت که آنها در چهار گوشهٔ قبر بمنظور دور ساختن ارواح خبیثه از چهار جهت اصلی یعنی شمال و شـرق و غـرب نصب شده بودند. اطلاع از این مـوضوع بـه مـراتب از خـود مـجسمهها پرارزشتر است و بـاید حـفظ شود.
عقیدهٔ فلسفی یک کاهن پیر ممکن است در مجسمه کوچک اسرارآمیزیکه بمنظور حفظ او در مقابل بلایای احـتمالی در زیـر تـخت خوابش بخاک سپرده شده است، منعکس گـردیده بـاشد. حـال مـمکن اسـت بـا یک ضربه عجولانهٔ چکش این مجسمه کوچک مرموز را، بدون در نظر گرفتن ارتباطش با تخت خواب متوفی، جدا ساخت و آن را که دیگر از لحاظ علمی ارزش و مفهومی ندارد بصورت یکی از هـزاران مجسمههائیکه در قفسههای موزهها دیده میشود درآورد.»
بررسی روزانه و حتی دقیقه بدقیقه اشیائیکه از حفریات بدست میآید و مطالعه محل قرار گرفتن آنها در هر قشر، برای تعیین قدمت آن قشر نسبت به قشرهای دیگریکه روی هـم انـباشته شده است، ضرورت دارد. منطقاً و عملاً قشر تحتانی قدیمیتر از قشر فوقانی است. بنابراین اشیائیکه در پائینترین قشر کشف میشود از همه قدیمیتر است.
بنابراین باید نتیجهٔ اکتشافات هر قشر را دقیقاً و جداگانه یـادداشت و حـفظ نمود و از مخلوط نمودن اشیاء مکشوفه یک قشر با اشیاء بدست آمده در قشر دیگر، احتراز جست وگرنه ممکن است اشتباهات عجیبی رخ دهد. مثلاً چـندی پیـش در حفریاتیکه در هندوستان بعمل آمد، یـک بـطری سودای خالی کشف گردید و چون در تعیین محل کشف آن اشتباهی رخ داده بود، این نتیجه غلط که بطری مذکور متعلق به پنجهزار سال پیش میباشد، گرفته شـد.
بـطول انجامیدن حل بعضی از مـجهولات عـلم باستانشناسی ناشی از آن است که نحوه اکتشافات بطور دقیق بررسی و توصیف نگردیده است. مثلاً در حدود دهسال پیش سروصدای زیادی راجع به کشف گنجینهای از سکههای روم قدیم که در بستر شنی یکی از رودخانههای افـریقای جـنوبی بدست آمده بود، براه افتاد. بعید نیست که افریقای جنوبی مانند بین النهرین و مصر و جزیرهٔ «کرت» با امپراطوری روم قدیم روابطی برقرار ساخته باشد. ولی تا آن تاریخ دلیل قاطعی دربارهٔ وجود چـنین روابـطی در دست نـبود. حال تاریخ سکههائیکه در رودخانهٔ نامبرده پیدا شده بود، نشان میداد که بین افریقای جنوبی و روم قدیم روابط مـمتدی در دورهٔ زمامداری چندین امپراطوری وجود داشته است.
بحث دربارهٔ این مـوضوع بـین دانـشمندان ادامه داشت تا اینکه طبق اخبار مندرج در روزنامهها معلوم شد که یکی از اهالی افریقای جنوبی که صـاحب مـجموعهای (کلکسیونی) از سکههای روم قدیم بوده است، موقعیکه با اتومبیل از رودخانه مذکور عبور میکرده اسـت قـسمتی از سـکههای خود را در همان نقطه بخصوص گم کرده بوده است.
احیای گذشته
جمعآوری اطلاعات باستانشناسی و حفظ آنـها مفید است ولی انتشار این اطلاعات برای اینکه در محلی که قبلاً مورد اکـتشاف قرار گرفته است، بـاستانشناس دیـگری مبادرت به کاوش ننماید، ضرورت دارد.
امروز امکان وقوع چنین پیشآمد کمتر وجود دارد زیرا در زمان حاضر نتیجهٔ کلیه کاوشهائیکه انجام میگیرد دقیقاً گزارش داده میشود و در اختیار متخصصین قرار میگیرد. ولی تا چندی پیش وقـوع چنین پیشآمد امکانپذیر بود. مثلاً یک دانشمند مصرشناس که چندین ماه وقت خود را صرف بیرون آوردن یکی از قبور مصریان قدیم نموده بود، پس از یافتن به قبر مذکور، چیزی در درون آن جز یک بسته روزنامهٔ کـهنهٔ انـگلیسی نیافت. این روزنامهها را ظاهراً یک باستانشناس دیگریکه قبلاً قبر مورد بحث را کشف کرده بود، در آن باقی گذاشته بود.
ادعای اینکه امروز دیگر افراد غیرحرفهای بکارهای باستانشناسی نمیپردازند، مبالغهآمیز است. در حقیقت جـای خـوشوقتی است که رشتهٔ باستانشناسی افرادیرا که متخصصین با لحن حقارتآمیزی «متفنن» میخوانند، بخود جلب نموده است.
باستانشناسی یکی از هیجانانگیزترین دانشها بشمار میرود و کمتر رشتهای باندازهٔ آن شوق و شور جوانان را بـرمیانگیزد. کـسیکه یک بار لذت کاوش و هیجان اکتشاف را احساس کند، تمام عمر شیفتهٔ باستانشناسی در طبقات مختلف جامعه رسوخ پیدا کند، نمیتوان منکر شد که امروز این دانش بعلت روشهای علمی دقیقی کـه بـکار میبرد، بصورت یک رشتهٔ تخصصی درآمـده اسـت و دقـتی که باید در بکار بردن این روشها رعایت گردد ممکن است عدهای را از روی آوردن باین دانش دلسرد کند.
اصولاً در زمان حاضر پیشرفت علوم ایـجاب میکند کـه افراد، تخصص خود را برشتهٔ بخصوصی محدود سازند. امـروز بـرای کشف آثار باستانی از روشها و ابزار و ادواتی استفاده میشود که بکار بردن آنها مستلزم داشتن تخصص است. مثلاً استفاده از دسـتگاه تـجسس بـرقی مغناطیسی که از سال 1947 برای کشف اشیاء فلزی مدفون در خاک بـکار برده میشود، کار هرکس نیست.
دست یافتن به هیجان و لذتی که از کشف اشیاء باستانی حاصل میشود، مستلزم تـحمل مـشکلات بـیشمار ناشی از بکار بردن روشهای علمی دقیق در مراحل مختلف میباشد. ولی شـور و هـیجانیکه در نتیجهٔ کشف آثار باستانی به باستانشناس دست میدهد، این زحمات را جبران میکند. هنگامیکه آثار تاریخی مـربوط بـه هـزاران سال قبل بغتته از دل خاک بیرون میآید، وقایع گذشته جان میگیرد و چنان بـنظر میرسد کـه زمان از بین رفته است و این وقایع همین دیروز بوقوع پیوسته است.
کشف آثار بـعضی از تـمدنهای قـدیم و افسانههای کهن مثلاً داستان «قصر دختر زیبای خفته در جنگل» را که در آن ناگهان زندگی متوقف گـردیده اسـت، بخاطر میآورد. مثلاً موقعیکه صحن معبد سفید «اوروک وارکا»1 در بین النهرین کشف گـردید، در رویـ گـلهای خشک شده، ردپای حیواناتیکه برای قربانی آورده بودند و نیز اثر پای چوپانان و مأمورین کشتار این حـیوانات، دیـده شد.
همچنین آثار مکشوفه در یکی از معابد «کرت» نشان میدهد که مقدمات عمل قـربانی کـردن حـیوانات در نتجهٔ حدوث ناگهانی زلزلهای قطع گردیده بوده است. در نتیجه کاوشهائیکه در معبد «ایسیس»1 واقع در «پمپئی»2 بـعمل آمـده است، در مقابل صحنهای قرار میگیریم که بقایای غذاهائیرا که روی میزی بـرای مـؤبدان مـعبد چیده بودند و آنان بعلت شروع آتشفشانی «وزوو»3 دست از غذا خوردن کشیده بودند، نشان میدهد.
با بـررسی دقـیق اجـساد و اشیاء مکشوفه میتوان وقایع گذشته را بنحوی در نظر مجسم ساخت که گوئی انـسان خـود شاهد عینی این وقایع بوده است. این تماس مستقیم با واقعیات و اشیاء قابل لمس بیش از جـنبههای عـلمی و نظری دانش باستانشناسی، در کاوشگران ایجاد شوق و هیجان و شور مینماید.
برای اینکه بـتوان از مـحلی که کاوش در آن انجام شده، تمام اطلاعاتیرا کـه مـیتواند فـاش سازد، بدست آورد، باید آن را مانند کتابی مـطالعه کـرد. مثلاً توجه به یک موضوع ظاهراً بیاهمیت، به باستانشناسان امکان داده است که تـعیین کـنند در موقعیکه کاخهای سلطنتی «کنوسوس»4 در کـرت طـعمه حریق گـردید، بـاد از کـدام سمت میوزیده است. ما هنوز از تـاریخ وقـوع این حریق که ظاهراً در سال 1500 میلادی رخ داده و نیز از مسببین آنکه احتمالاً مهاجمین بـاین سـرزمین بودهاند، اطلاعی نداریم. ولی علائم سوختگی شـدیدیکه در دیوارها باقیمانده است نـشان میدهد که در موقع حریق باد از سـمت جـنوب غربی میوزیده است.
تا چندی قبل موضوع قربانی کردن کودکان برای «بعل-مـولوش»5، بـت ستمگر «کارتاژ»، که نویسندگان قـدیمی بـه آن اشـاره کرده و «گوستاوفلوبر» نـویسنده فـرانسوی در کتاب «سالامبو» آن را توصیف نـموده اسـت، جزء افسانهها و یا ساختهٔ تخیل مورخین بشمار میرفت. ولی در کاوشهائیکه در مقابر کارتاژیها بعمل آمد، هـزاران ظـرف که حاوی استخوانهای کودکان قربانی شـده بـودند، بدست آمـد و بـدین تـرتیب وجود سنت قربانی کـردن کودکان معصوم به ثبوت رسید.
در این گونهٔ موارد، کاوشهای باستانشناسی، وقایعی را که تاریخنویسان توصیف نـمودهاند تـأیید میکند و ما را در مقابل حوادثی که خـواه چـندین قـرن و یـا چـندین هزار سال پیـش اتـفاق افتاده است با چنان روشنائی و وضوحی که گوئی این حوادث همین دیروز اتفاق افتاده است، قـرار میدهد. مثلاً در نتیجهٔ اینگونه کاوشها، پیمیبریم که چینیهای عـصر سـلسله «چـو»6 کـه در حـدود هـزار سال قبل از میلاد مسیح در این سرزمین حکومت میکردهاند، برای مردگان خود سگ قربانی میکردهاند.
«کریل»1 که کاوشهائی در مقابر «سیون هین» بعمل آورده است رعایت این سنت را در مورد یـکی از قبور بشرح زیر توصیف نموده است:
«در این قبر هیچ اثری از اجساد انسان بدست نیامد ولی در قعر گور دوازده اسب و دوازده ارابه و هشت سگ کشف گردید. قطعاً اسبها در موقع دفن به ارابهها بسته شـده بـودند ولی قبلاً چرخها را از ارابهها جدا کرده بودند. در گردن هریک از سگها یک زنگوله آویخته شده بود. ظاهراً خاک را از سمت شمال بدرون قبر ریخته بودند زیرا لاشه اسبها در سمت جدار جنوبی قـبر بـطور پراکنده قرار گرفته بودند. اجساد سگها در کنار دیوارهای شرقی و غربی و جنوبی قبر کشف گردید. محتملا این حیوانات موقعیکه بتدریج خاک روی آنها میریختهاند سـعی میکردند که برای نجات خود از دیـوارهای قـبر بالا روند. پس از دفن اسبها و سکها، نوبت به چرخهای ارابهها رسید.
این چرخها را در درون حفره گور انداخته و سپس این گودال را با خاک تا سطح زمین پر کـرده بـودند.»
از بولدوزر تا مسواک دنـدان
بـاستانشناس بر عملیات حفاری نظارت میکند. وی وظیفه دارد خاک و شنهائیرا که خرابههای تاریخی را پوشانیده است کنار بزند و پس از هر ضربهٔ چکش، زمین محل حفریات را مورد مطالعه قرار داه و در میان خاک و کلوخهها، بادقت قـطعات شـکسته ظروف و پارههای آجر و سنگهای منقوش و سایر اشیائیرا که در خور بررسی میباشد تشخیص بدهد. پس از آنکه کارگران با بیل و کلنگ و احیاناً با ماشینهای حفاری قشرهائیرا که سطح خرابهها را پوشانیده است دور ساختند، بـاستانشناس اشـیاء مکشوفه و یـا قطعات آنها را جمعآوری نموده و آنها را با احتیاط تمیز میکند و خاکهائیرا که دور آنها را گرفته است با چاقو و حـتی با قلم موی ظریف پاک میکند تا آسیبی باشیاء نفیس شکننده وارد نـیاید. یـکی از بـاستانشناسان میگوید: «عمل کاوش با بولدوزر شروع میشود و با مسواک دندان خاتمه مییابد.»
باید در حفاظت آثار مکشوفه کـه پس از مـدتها مدفون ماندن در زیرزمین، ناگهان با هوا تماس پیدا میکند و ممکن است در اثر ایـن تـماس نـاگهانی از هم پاشیده و تبدیل به گرد شود، نهایت دقت را بعمل آورد.
محافظت اشیاء مکشوفه بهمان اندازه حـائز اهمیت است که کشف آنها، تغییر درجهٔ حرارت و انتقال از یک محیط خشک بـه یک محیط مرطوب بـرای اشـیاء مکشوفه بسیار خطرناک است. گاه اتفاق افتاده است که استخوانها و یا اشیاء فلزی مکشوفه بعلت عدم توجه به محافظت آنها، از هم پاشیده و در مقابل دیدگان حسرتبار باستانشناسان عملاً ناپدید گردیده است. بـهترین دفاع در مقابل «انهدام» احتمالی اشیاء فلزی آن است که آنها را در محلولی از موم داغ و یا پارافین که به فلز استحکام میبخشد، قرار دهند.
همین احتیاط باید در مورد کاغذ «پاپیروس» که مصریهای قدیم از آن بـرای نـوشتن استفاده میکردند، رعایت شود. پاپیروس بآسانی میشکند و به قطعت کوچک تبدیل میگردد، لذا باید از خشک شدن سریع آنکه موجب از هم پاشیدنش میشود، جلوگیری کرد.
لوحهای ساختهشده از خاک رس پخته که در بین النـهرین هـمان نقشی را که پاپیروس در مصر بعهده داشت، ایفاء میکردند، نیز با کوچکترین ضربه میکشند. در زمانیکه باستانشناسی هنوز جنبهٔ علمی بخود نگرفته بود و از اصول علمی مشخصی پیروی نمیکرد، یک دانشمند بـیاحتیاط دو کـیسه را از این الواح نفیس پر کرد و آنها را بوسیلهٔ الاغ حمل نمود. همانطوریکه قابل پیشبینی بود، این کیسهها موقعیکه بمقصد رسید حاوی چیز دیگری جز مقداری گرد نبود.
برای جلوگیری از بروز نظیر ایـن پیـشآمد کـه موجب از بین رفتن اسناد کـتابخانه «اسـوربانیپال» گـردید، معمولاً این نوع الواح کلی را با آنکه یکباره پخته شده است، مجدداً میپزند بدین طریق که آنها را در یک جعبهٔ آهنی انباشته از شـن میگذارند و ایـن جعبه را در کورهای قرار داده و بتدریج حرارت میدهند و سپس آن را مـتدرجا سـرد میکنند.
نقل و انتقال استخوانها نیز مشکلاتی بوجود میآورد. اگر آنها را در تابوتهای فلزی قرار نداده باشند، با خاک مخلوط میگردد زیـرا تـابوت چوبی از بین میرود. در مورد استخوانهائیکه در تابوتهای فلزی قرار نگرفته اسـت، باید بدین طریق عمل کرد: در روی استخوانهای مخلوط با خاک، مقداری پارافین میریزند و پس از آنکه تودهٔ استخوانهای آغـشته بـه پارافـین سفت و مستحکم گردید، آن را به آزمایشگاه منتقل میسازند و در آنجا استخوانها را از پوشش خـاکی کـه دور آنها را گرفته است جدا میکنند.
کارشناسان رشتههای مختلف، با باستانشناس همکاری میکنند و در بررسی اشیاء مکشوفه بـاو کـمک مـینمایند. مثلاً کالبدشناس با بررسی استخوانها قدمت آنها و همچنین سن صاحب آنها را و نـیزنژاد او را تـعیین میکند و حتی ممکن است تشخیص دهد که علت مرگ متوفی بیماری بوده است یا تـصادف.
امـراض آشـکار و بیماریهای نهفتهٔ متوفی نیز مورد بررسی قرار میگیرد. مثلاً معاینهٔ قلب یکی از فراعنه مـصر مـوسوم به «منفتاه»1 که طبق روایات، یهودیان را تعقیب نموده و خود و لشکریانش در بحر احمد غـرق شـده بـودند و بنا بنوشتهٔ تورات آدم «سختدلی» بوده است، نشان داد که وی واقعاً از یک بیماری قلبی کـه بـاعث سخت و سفت شدن قلبش گردیده بود، رنج میبرده است.
بسا اتفاق افتاده اسـت کـه در اسـتخوانهای متعلق به حیوانات ما قبل تاریخ، از قبیل گاوهای وحشی و ماموتها، گرد گلهائیکه بوسیلهٔ این حـیوانات اسـتنشاق شده بوده است کشف گردیده است. بررسی این گردها به گیاهشناسانیکه بـا بـاستانشناس هـمکاری میکنند امکان میدهد که نوع نباتات و محل نشو و نمای آنها را تعیین کنند.
نوشته: هادی خراسانی
منبع: مجله گوهر, بهمن 1351 –