توانایی چشم‌خوانی ویژه ما انسان‌ها، چیزی که چشم‌ها را واقعا آینه روح و ذهن ما می‌کنند

چشم‌ها نقش زیادی در فعالیت‌های اجتماعی روزانه ما بازی می‌کنند و تقریبا در همه فرهنگ‌ها از آنها به عنوان آینه یا پنجره‌ای به سوی روح آدمی یاد می‌‌شود.

تعداد اشعاری یا متون نثری که در آنها به اهمیت چشم در دریافت و درک روحیات و محتوای ذهن یاد شده، واقعا بی‌شمار است. یعنی گذشته از ابیات و جملات توصیف‌کننده زیبایی، مطابق بقیه آنها، گویی که چشم‌های ما انسان‌ها، کارکردی فراتر از یک دستگاه اپتیک پیشرفته بازی می‌کنند.

به چشم‌ها نگاه می‌کنید و به سرعت (مخصوصا اگر توانایی شخصیت‌شناسی داشته باشید) متوجه خیلی چیزها می‌شوید:

تردید یا مصمم بودن- هوش یا کندذهنی- ژرف‌اندیش بودن شخص یا سطحی بودن او- گستاخ و وقیح بودن یا جنتلمن بودن شخص.

اگر از ما بپرسند چطور با نگاه کردن به چشم، متوجه این همه اطلاعات می‌شویم، قطعا نمی‌توانیم پاسخ دقیقی بدهیم. فقط می‌توانیم بگوییم به حکم تجربه، در طول زندگی، این توانایی را پیدا کرده‌ایم.

جالب است که عملا در این مورد پژوهش‌هایی هم انجام شده است، مثلا مطالعه‌ای با عنوان «آزمایش خواندن ذهن از روی چشم» با نام اختصاری RMET، چند وقت پیش توسط «سیمون بارون کوهن» و همکارانش در دانشگاه کمبریج در بریتانیا انجام شد.

در این تحقیق، دانشمندان می‌خواستند میزان توانایی ما برای شناسایی حالات روحی داخلی از روی چشم و عناصر اطراف آن را بررسی کنند.

آیا واقعا چشم‌ها، روزنه‌ای به دنیای درون هستند یا آن طور که برخی از فلاسفه باور دارند، هیچ راه منطقی برای مشاهده مستقیم حالات داخلی بشر وجود ندارد؟

جالب است بدانید که جایگاه چشم‌ها در نوع بشر، واقعا یگانه است. چشم انسان‌ها با چشم دیگر جانداران و حتی پستانداران، از نظر شکل ظاهری و نوع پاسخ‌دهی، تفاوت قابل ملاحظه‌ای دارد.

به علاوه چشم انسان‌ها بیشترین میزان کشیدگی طولی را دارد و تازه بیشترین میزان سفیدی چشم که به آن صلبیه یا اسکلرا گفته می‌شود، در انسان وجود دارد.

یک نکته جالب دیگر این است که ما جزو تنها انواعی از جانداران هستیم که صلبیه کاملا سفید داریم. (البته طبق نوشته نویسنده مقاله اصلی)

یک تفاوت دیگر: ما عادت پیدا کرده‌ایم که بیشترین تمرکز را بین همه جانداران روی چشم‌های مخاطب خوب داشته باشیم. حتی نزدیک‌ترین پستانداران به نژاد بشر، یعنی شامپانزه‌ها، به اندازه ما روی چشم‌های هم‌نوعان خود، تمرکز در هنگام مجاورت ندارند. به عبارتی می‌توان گفت در حین روند تکامل، ما برای ارتباط مؤثر و کارا با مخاطبان انسانی، توانایی خاص تمرکز و دریافت حالات چشمی را پیدا کرده‌ایم.

این توانایی در همان ماه‌های اول زندگی در ما هویدا می‌شود. انسان‌ها در سن شیرخوارگی در 14 ماهگی، هنگام نگریستن به چهره دیگران، روی چشم‌های او تمرکز می‌کنند، در صورتی که میمون‌ها، به صورت غیراختصاصی به سر میمون مجاور خود می‌نگرند.

حتی خیلی پیش‌تر از 14 ماهگی، در همان دوران نوزادی هم، انسان‌ها به سرهایی که چشم‌های باز دارند، بیش از آنهایی که چشم‌های بسته دارند، توجه نشان می‌دهند و این در شرایطی است که حس بینایی ما در سن نوزادی هنوز تکامل پیدا نکرده و در آن سن عملا ما منظره محوی از محیط پیرامونی خود می‌بینیم.

در همین سن نوزادی، ما فرق چشم‌های طبیعی از چشم‌های غیرطبیعی یا نقاشی را می‌دانیم و مثلا اگر به نوزادها چشم‌های نشان داده شود که صلبیه سیاه و قرنیه سفید دارند، آنها به این چشم‌های تصنعی خیلی کمتر از چشم‌های طبیعی توجه نشان می‌دهند.

به نظر می‌رسد که ما از همان سن نوزادی به صرافت دریافت حالات روحی از روی چشم‌ها می‌افتیم و حتی مناطقی از مغز ما برای این کار تخصص و ویژگی می‌یابند.

در هفت ماهگی، شیرخواران آنقدر مهارت پیدا می‌کنند، می‌توانند از روی نگاه به چشم‌های و میزان سفیدی چشم که هویدا است، متوجه بشوند که شخصی به آنها مستقیم نگاه می‌کند و خیره است یا اینکه سمت و سوی نگاهش به طرف دیگری است.

در این میان نقش یک ماده شیمیایی یا هورمون برجسته است. معلوم شده است که اگر به شخصی در حین نگاه به چهره‌های دیگران، از طریق حفره بینی، اکسی‌توسین داده شود، میزان تمرکز و دقت آنها روی چشم‌های مخاطبان افزایش پیدا می‌کند. اکسی‌توسین همچنین توانایی دریافت حالات روحی و ذهنی را روی شواهد چشمی، افزایش می‌دهد.

مشخص شده که کاهش حساسیت تمرکز روی چشم‌ها و دریافت شواهد چشمی، از علایم ابتدایی بیماری اوتیسم است. مطالعات نشان داده‌اند که این توانایی به صورت پیش‌فرض در ما هست، منتها در شیرخوارانی که در حال نشان دادن بیماری و پیشرفت به این سو هستند، در بین 2 تا 6 ماهگی، این توانایی نقصان پیدا می‌کند.

تفاوت قابل توجه در پاسخ مغزی به خیره شدن اطرافیان به شیرخوار در سن 6 تا 10 ماهگی، کلید و شاخص پیشبینی‌کننده خوبی برای تشخیص بیماری اوتیسم در 36 ماهگی است.

به نظر می‌رسد در روند تکامل، ما پیش‌تر از اینکه ار طریق چیزهایی مانند تکلم، ارتباط مؤثر و هماهنگ با دیگران پیدا کنیم، از روی همین نگاه به چشم‌ها با دیگر هم‌نوعان خود برای کارهای خطیری مثل شکار و جستجوی غذا هماهنگ می‌شدیم. این توانایی برای ما در آن دوران واقعا حیاتی بود.

اما در دنیای امروز چه؟

باید بگوییم که توانایی دریافت حالات درونی از روی شواهد چشمی، هنوز نقش زیادی در تعاملات ما با دیگران و نیز مذاکرات مهم کاری دارد.

یعنی هنوز هم این توانایی باستانی ما انسان‌ها، نقش زیادی در موفقیت‌های روزانه ما دارد.

اگر در کنار پردازش عملکرد و گفتار یک شخص یا درک ذاتی یا آموخته شده از زبان بدن، توانایی ذاتی چشم‌خوانی داشته باشید، مسلما یک گام جلو هستید.

این طوری می‌توانید هوش یا کندذهنی، سست‌عنصری یا ثابت‌قدمی یک شریک احتمالی بعدی زندگی یا شریک کاری را خیلی زودتر حدس بزنید. می‌توانید بعداز مطرح کردن یک مسئله غامض، از روی چشم‌ها بگویید که چه کسانی نگاه ژرفی دارند و نگاه چه کسانی تلألویی از خرد ندارد!

با این همه ما تا جای این مقاله، به سؤال اصلی پاسخ نداده‌ایم:

ما موقع نگاه کردن به چشم‌های دیگران به چه شاخص‌هایی توجه می‌کنیم که اینقدر ما را در ذهن‌خوانی ماهر می‌کند؟

آیا ما می‌توانیم این عناصر مهم را استخراج کنیم و به یک سیستم هوش مصنوعی تحویل بدهیم و آن سیستم را ذهن‌خوان کنیم؟ آیا می‌شود از این فناوری تخیلی بعدا مثلا در ورودی‌های فرودگاه‌ها استفاده کرد، تا آدم‌های مشوشی را که شاید در فکر کارهای تروریستی هستند، شناسایی کرد؟!

بیشتر مطالعات چشم‌خوانی تنها روی بررسی حرکات چشم و فوکوس آنها کار کرده‌اند و نه چیزهای دیگر.

به نظر می‌رسد که ناخودآگاه این مکانیسم را برای چشم‌خوانی داریم:

1-موقعیت کنونی را در نظر می‌گیریم. مثلا ممکن است چشم‌های مخاطب را بعد از دیدن یک فیلم، شنیدن یک موسیقی سطحی یا عمیق، خواندن یک پاراگراف از کتاب، یابعد از یک صحنه تنش‌آمیز یا انواع موقعیت‌های دیگر، می‌خواهید بخوانید.

2- باز هم طبق تجارب قبلی، پیش خودتان تصور می‌کنید که در چنین موقعیتی، چشم‌های یک آدم باهوش، بااحساس یا نکته‌سنج یا مصمم باید چطور باشند.

3- با نگاه دقیق به چشم‌ها و مطابقت دادن آن با خودانگاره خود و البته استفاده از اطلاعات دیگری مثل گفتار فرد و زبان بدن او، یک چشم‌خوانی انجام می‌دهید.

در این بین سمت و سوی نگاه مسلما مهم است. مثلا اگر شخص به سمت بالا و راست نگاه کند، او به احتمال زیاد در حال تصور بصری موقعیت‌هاست و ما می‌توانیم حدس بزنیم او در حال تخیل و بررسی مسئله‌ای است.

حالا اگر ما در جلسه‌ای باشیم و مخاطب ما بعد از طرح یک سؤال در مورد شیوه برخورد با یک مشکل به سمت بالا و راست بنگرد، می‌توانی بگوییم او فعالانه در تلاش برای حل مسئله است، اما اگر نگاه بی‌تفاوتی به جلو داشته باشد، مسلما این حدس در ذهن ما ایجاد می‌شود که کاری برای حل مسئله نمی‌خواهد انجام بدهد.

حالا ما اگر در همین جلسه فرضی از همکاری بخواهیم که یادش بیاید که مشتری در مورد چیزی به او چیزی گفته بود و او به سمت چپ خیره شود و تلاش کند که خاطره‌ای دور را به یاد بیاورد، باز هم می‌شود گفت که در تلاش فعال برای این کار است.

حالا موقعیتی دیگر را در نظر بگیرید:

تصور کنید که قراری دارید و همراه شما مدام به پایین و راست نگاه کند. این یعنی که او درگیری احساسی در آن هنگام دارد. حالا اگر گفتار و زبان بدن و دیگر شرایط هم منطبق بر احساس بالای او باشد، ما حس می‌کنیم که احساس را از ظاهر چشمان او ترجمه می‌کنیم!

البته مثال‌های بالا، حدس‌هایی خام هستند و چشم‌خوانی ما بسی پیچیده‌تر از مثال‌های بالاست.

چرا که ما حتی با نگاه کردن به یک عکس هم تا حد زیادی تفاوت یک نگاه عمیق، آشفته، احساسی یا مملو از تنفر را از نگاه دیگر بازمی‌شناسیم!

اگر این فرایند اینقدر پیچیده نبود، ما قطعا تا حالا ماشین‌های چشم‌خوان داشتیم.

البته این روزها به لطف شبکه‌های عصبی رایانه‌ای و نیز توانایی تأسیس بانک‌های اطلاعاتی تطبیقی، می‌توانیم هر غیرممکنی را ممکن کنیم. اما هنوز تا درست کردن سامانه هوش مصنوعی چشم‌خوان فاصله زیادی داریم.


آیا چشم‌خوانی در نوادگان ما همین اهمیت امروز را خواهد داشت؟

احتمالا بله و شاید نه!

همین ارتباطات سایبری ما را در نظر بگیرید. در حال حاضر کوتاه‌نوشت‌ها و ایموجی‌ها، شیوه غالب دریافت حالات روحی مخاطبان زیادی غیرهمجوار ما هستند.

کسی چه می‌داند شاید در شبکه‌های اجتماعی پیشرفته فردا، راه‌های جانبی بهتری برای بازتاب دادن حالات روحی ما وجود داشته باشد. مثلا از روی نگاه، ضربان قلب، رطوبت بدن ما، دستگاه‌های هوشمند بتوانند ایموجی‌ها و آواتارهای پویا بسازند و به رؤیت مخاطبان ما برسانند.

یادتان باشد که ایده آواتارهای پویا را کی مطرح کردم :) کاش می‌شد جایی پتنت‌اش کرد!


عکس شاخص این پست پرتره‌ای است از مری برنان، عصو حزب ملی بانوان که در دهه 1910 گرفته شده است.

منبع (البته با تلخیص و اضافات بسیار)


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

8 دیدگاه

  1. سلام . راستش زمانی که عکس فوق العاده خانم میرزاخانی منتشر شد همه اش فکر میکردم این چشمها از کی اینجوری شدند ؟؟؟ از اول اینجوری بوده؟؟ بعد تصادف اتوبوس و زنده ماندن فقط او ؟؟؟ یا تحقیقات دانشگاهی ؟؟؟ برای اینکار باید عکسهای زیادی در اختیار داشت و یک برهه 20 ساله را اهل علم بررسی کنند . …

  2. پست خیلی پرباری بود. واقعاً‌ استفاده کردم.
    من همیشه معتقد بودم یه بازیگر خوب بازیگریه که بتونه نقشش رو با چشمش بازی کنه. به نظر من بالای ۹۰ درصد انتقال حس یه بازیگر با چشماشه. با توجه به این پست ظاهراً خیلی اشتباه فکر نمیکردم.

  3. توانایی ذهن خوانی به کمک «نورون‌های آینه‌ای» برای ما تسهیل میشه. محرک‌های نسبتا نامحدودی رو به صورت غیرآگاهانه تجزیه و تحلیل می‌کنیم تا به یک نتیجه گیری می‌رسیم. در حال حاضر تمام این محرک‌ها (که بسته به محیط هستن) رو نمی‌شناسیم در نتیجه نمی‌تونیم توی هوش مصنوعی بازسازیشون کنیم.
    + سریال Lie To Me یک سریال عالی درباره همین مسئله است.
    ++ این سریال بر اساس نظریه Microexpression از پل اکمن ساخته شده. (بنظر من پل اکمن یکی از نوابغ زنده‌ی قرن حاضره!)

    1. ممنون. از دریافت کامنت‌هایی مثل کامنت شما که ارزش افزوده برای مطلب ایجاد می‌کنند، بسیار خوشحال می‌شوم.

    1. عکس‌های که زینتی هستند. برداشت هر شخص هم از چشمها مسلما متفاوته. مثلا شما ممکن است خرد و فرزانگی از چشمان ترامپ برداشت کنید که جای مناقشه‌ای نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]