امید تازهای برای ایجاد هوشیاری محدود در بیمارانی که سالهاست در وضعیت نباتی و کوما به سر میبرند: یک ضربانساز عصبی- اما آیا این شیوه واقعا اخلاقی است؟
در مقالهای که به تازگی در نشریه Current Biology منتشر شده، مورد بسیار جالبی مطرح شده است:
پزشکان و محققان با استفاده از یک شیوه تازه درمانی موفق شدهاند که هوشیاری نسبی را به یک مرد 35 ساله که 15 سال بود در حالت ناهوشیاری به سر میبرد، بازگردانند.
این تحقیق، در تقابل با تلقی قبلی پزشکان قرار دارد که تصور میکردند اگر بیماری به مدت بیش از 12 ماه در وضعیت نباتی به سر ببرد، بازگشت هوشیاری در او تقریبا غیرممکن است.
این کار درمانی و پژوهش در لیون فرانسه انجام شده و در آن، یک ضربانساز یا پیسمیکر عصبی ویژه در گردن بیمار در طی یک جراحی 20 دقیقهای قرار داده شد تا عصب واگ را تحریک کند.
عصب واگ ساقه مغز را که مراکز هوشیاری در آن قرار دارند به ارگانهای سینه و شکم متصل میکند.
پس از یک ماه از این عمل و تحریک مداوم عصب واگ، بررسیها نشان دادند که هم میزان فعالیت مغزی بیمار به طرز قابل توجهی افزایش یافته و هم او سطحی از هوشیاری را، هر چند جزئی پیدا کرده است.
حالا دیگر او میتواند اشیا را با چشمانش دنبال کند و حین قرائت یک داستان هوشیاری خود را حفظ کند و به چهره معاینهگر واکنش نشان بدهد و حتی در پاسخ به فرمانهای حرکتی مانند تکان دادن مختصر، واکنش نشان بدهد.
اما این تحقیق مسئلهای اخلاقی زیادی را برمیانگیزد.
نخست اینکه به فرض کارا بودن این شیوه در شمار قابل توجهی از بیماران، آیا پزشکان و خانواده بیمار در این فشار و معذوریت قرار میگیرند که این شیوه را برای همه آزمایش کنند؟
مسئله دوم: در این صورت آیا مرگهای از روی ترحم غیرفعال یا اوتانازیهایی که پیش از این با رضایت خانواده بیمار انجام شده بودند، واقعا اخلاقی بودهاند؟
مسئله سوم: باز هم به فرض اینکه تصور کنیم که این پژوهش نتیجه موردی و محدود نداشته و در بیماران دیگر قابل اجرا باشد، باید پرسید که آیا خود بیمار به شدت ناتوانی و فلجی که این میزان هوشیاری جزئی پیدا کرده، ترجیح میداده هوشیاری بشود و به این سبک زندگی ادامه بدهد یا نه.
البته برخی میگویند که این طوری خود بیمار رأسا میتواند تصمیم بگیرد که اوتانازی در مورد او صورت بگیرد یا خیر. اما باید دید در این شرایط دشوار واقعا خود بیمار چه میزان صلاحیت تصمیمگیری و تفکر منطقی خواهد داشت.
این نوشتهها را هم بخوانید
آیا مرگهای از روی ترحم غیرفعال یا اوتانازیهایی که پیش از این با رضایت خانواده بیمار انجام شده بودند، واقعا اخلاقی بودهاند؟
به نظر من بله … هر کسی حق داره انتخاب کنه که بمیره یا عزیزانش بمیرند … همونطوری که انتخاب میکنه بچه اش به دنیا بیاد … حق داره انتخاب کنه که تا چند سال بخواد حیات نباتی ببینه و کلی هزینه بیمارستان بده ، و یا اینکه یک بار برای همیشه ناراحتی کنه و بعدش غم رو فراموش کنه …
همونطوری که به نظر من انتخاب حق مرگ برای یک مریض هم باید قانونی باشد … به عنوان مثلا منی که یک مریضی علاج پذیر ولی با مشقت فراوان و عدم احتمال مداوای 100 درصدی میگیرم ، باید بتونم انتخاب کنم که بمیرم یا اینکه کلی سال اسیر بیمارستان باشم و هزینه تحمل کنم .
خود من به شخصه ترجیه میدم اگر به این شرایط دچار شدم سریع تر بمیرم .
اینکه قانونی بخواد جلو این حق منو بگیره ، عین بی اخلاقی و ظلم و زور گویی هست.
نیست ؟
اصلا یک سوال مهم تر … این که مادر و پدرت برای به وجود آوردنت تصمیم بگیرند اخلاقیه ؟
شاید خودت اصلا و ابدا از زندگی خوشت نیاد و ترجیه میدادی اصلا تو این دنیا نباشی ! .. به عنوان مثلا زمانی که پدر و مادری بسیار فقیر داری ، چه مادی ، چه فرهنگی و چه علمی ! و دوران کودکی ات مزخرف ترین دوران هست و زندگی ات بیخود ترین زندگی …
قانونا این که پدر و مادر برای برای یک زندگی جدید تصمیم بگیرند ، صحیح و از نظر فلسفه و اخلاق هم بلا اشکال هستش … چون اون زمان تو وجود نداری که خودت تصمیم بگیری که بیای این دنیا یا نیای .
پس قایدتا ، وقتی که خودت حیات گیاهی داری و فرزندانت میتونند تصمیم بگیرند که زندگی ات پایان داشته باشه یا نه ، این بار هم باید بپذیری که مشکلی از نظر اخلاق این وسط وجود نداره .
این که یک نفر هم حق تصمیم برای زنده موندن یا ترک دنیا رو داشته باشه هم البته کاملا بدیهی است که اخلاقیه .
که البته خیلی جاها قانون و اخلاق با هم مشکل دارند ..
قانونی هست که پدر مادری که تو نون شب موندند ، فرزند بیاورند ، ولی آیا این کارشون اخلاقی هم هست ؟