سرگذشت خواندنی و شگفتانگیز ساموئل جانسون و یادی از دکتر دهخدا
امروز تصادفی متوجه شدم که گوگل لوگوی مناسبتی خود را به ساموئل جانسون اختصاص داده است. شخصی که شاخصترین کار او تألیف و تنظیم فرهنگ لغات انگلیسی بود. او این کار را از سال 1746 شروع کرد و در سال 1755 به پایان برد.
لوگوی مناسبتی گوگل برای او بسیار زیباست و نشان از قدرشناسی فرنگیها نسبت به میراث فرهنگی خود و کوشندگان این عرصه دارد.
در آن سوی عالم، البته اگر فرهنگهای کوتاه و اختصاصی فارسی صرفنظر کنیم، تلاش برای فرهنگنامهنویسی مدرن تنها از حدود 100 سال پیش شروع شد. فرهنگهای قدیمیتر غالباً بر اساس حرف آخر لغات و برای استفاده شاعران تنظیم شده بودند که بتوانند لغات را در قافیه به کار ببرند.
تصور کنید که بدون کامپیوتر، بدون حمایتهای مالی و انسانی قابل توجه نخستین کسانی که در راه تنظیم لغتنامهها گام آغازین را برمیداشتند، باید چه جد و جهد عظمی میکردند تا بتوانند بقیه و مقامات تصمیمگیر را به حمایت و پشتیبانی از حرکت سترگ خود وادار کنند.
هم داستان زندگی ساموئل جانسون و هم قصه استاد دهخدا از این نظر خواندنی هستند.
ابتدا داستان زندگی ساموئل جانسون:
بعد از ویلیام شکسپیر، ساموئل جانسون شاید بزرگترین نویسنده انگلیسی زبان باشد.
ساموئل جانسون در سال ۱۷۰۹ در استافورد شایر انگلستان به دنیا آمد. پدرش مایکل جانسون، کتابفروش بود. ساموئل از کودکی نزد پرستار زندگی میکرد زیرا مادرش شیر کافی برای تغذیهٔ او نداشت. او از این پرستار نوعی از بیماری سل به نام Scrofula گرفت که باعث تورم غدد لنفاوی وی شد و در قوای بینایی و شنوایی او تأثیر گذارد به همین علّت گوش چپ او ناشنوا و چشم چپش تقریباً نابینا شد. همچنین این بیماری باعث تغییر شکل صورت و آبلهرویی او گردید.
این ناتوانیها جانسون جوان را برانگیخت تا انسانی کاملاً مستقل شود و دلسوزی و همدردی هیچکس را نپذیرد. در کودکی همیشه یکی از خدمتکاران در مسیر مدرسه به خانه و بالعکس او را همراهی میکرد. روزی یکی از خدمتکاران به موقع نرسید و ساموئل کوچک تصمیم گرفت به تنهایی به خانه بازگردد. در مسیر به داخل چالهٔ آبی افتاد و زمانی که معلمش، که در پی او بود به طرفش دوید تا کمکش کند، عصبانی شد و او را از خود راند.
پسر عمویش که قهرمان مشتزنی بود، بیشترین تأثیر را در نوع تفکر او گذاشت. او بود که جانسون را به جنگیدن در برابر مشکلات زندگیاش برمیانگیخت تا جایی که، روزی چهار سارق به او حمله کردند و او به تنهایی توانست با آنها در افتد و مبارزه کند تا پلیس از راه رسید و آنها را دستگیر کرد.
در دسترس بودن کتابهای کتابفروشی پدرش و طبع کنجکاو و دانشجوی او باعث شدند از همان سنین کودکی دانش فراوانی در زمینههای مختلف کسب کند. وقتی ۸ ساله بود از رفتن به کلیسا سر باز زد و مذهب را به کلّی رها کرد، اما چند سال بعد به این نتیجه رسید که اشتباه کرده است و چنین تصمیمی نیاز به مطالعه بیشتر دارد و دچار این عذاب وجدان شد که چرا بدون تحقیق و مطالعه تصمیم گرفته است.
او چنین نتیجه گرفت که چیزی بهعنوان قانون اخلاق و وجودی بهعنوان قانونگذار آن باید وجود داشته باشند، وگرنه احساس گناه و عذاب وجدان معنایی ندارد. در جوانی علاقه فراوانی به بحث و مناظره داشت و گهگاه در طول بحث از طرف مخالف طرفداری میکرد زیرا به نظر او بیشتر تفکربرانگیز بود.
در اکتبر سال ۱۷۲۸ در ۱۹ سالگی به کالج پمبروک آکسفورد رفت. مادرش شهریه و هزینه زندگی یک سال را در آکسفورد به او پرداخت ولی پس از آن ساموئل هیچ کمک مالی دیگری دریافت نکرد و به همین دلیل پس از یک سال از آکسفورد اخراج شد.
در طول تحصیل در آکسفورد، ساموئل با آثار «برنارد ماندویل» مانند افسانهٔ خرسها و کاوشی در اصل فضیلت اخلاقی آشنا شد. ماندویل در این آثار به بررسی فضایل اخلاقی میپردازد و میگوید فضایل میتواند به نوعی تغییر شکلیافتهٔ رذایل باشند. این آثار تأثیر عمیقی بر جانسون گذاشت و باعث شد که او همیشه نسبت به رذیلت و گناه در طول دوران زندگیاش نگران باشد.
تأثیر ماندگارتر را جانسون از کتاب «ویلیام لو» یعنی مباحث اصولی دینداری و زندگی پرهیزگارانه گرفت. خود او در این باره میگوید: «ابتدا فکر میکردم با یک کتاب از مد افتاده روبهرو میشوم که شاید موجب خندهام شود. اما لو واقعاً بر من تسلط پیدا کرد و این اولین فرصت من برای تفکر جدّی دربارهٔ مذهب بود.»
پس از اخراج از آکسفورد، جانسون به شدت فقیر شد. بهطوریکه فقط یک جفت کفش داشت که انگشتانش از آن بیرون زده بود. شبی یکی از همکلاسیهایش یک جفت کفش را پشت در خانه او گذاشت. ولی وقتی صبح جانسون آنها را پیدا کرد، غرورش جریحهدار شد و آنها را دور انداخت. در این دوره او اولین شعر کوتاه خود به نام «نویسنده جوان» را نوشت. این شعر راجع به جوانی بود که آرزوهای بزرگش تقریباً رو به نابودی میرفت. پیام این شعر چنین بود:
«به خود اجازه نده زیاده از حد امیدوار باشی، در این صورت کمتر ناامید میشوی.»
اخراج از آکسفورد و ناامیدی از به دست آوردن هر گونه فرصت تحصیلی برای شکوفایی استعدادهای نهفته او باعث شد که جانسون به مدت دو سال به شدت دچار افسردگی شود. ناامیدی و بیانگیزگی در او به حدی رسید که، خودش بعدها گفت، ساعتها به ساعت بزرگ شهر خیره میشدم و اگر کسی از من میپرسید ساعت چند است، جوابی نداشتم. او میترسید به ورطهٔ جنون و حتی خودکشی برسد. تیکها و تشنجهای عصبی و انقباضات ماهیچهای پیدا کرد که تا پایان عمر او را رها نکردند.
در طول این دوران افسردگی، جانسون با خانوادهٔ پورتر آشنا شد. آقای پورتر یک تاجر بسیار موفق بود. او و خانوادهاش از مصاحبت با جانسون بسیار لذت میبردند و هرگز به ظاهر و رفتار عجیب او اهمیتی نمیدادند. از نظر آنها او متفکرترین مردی بود که تاکنون ملاقات کرده بودند.
معاشرت با این خانواده باعث شد جانسون دوباره اعتمادبهنفس خود را به دست آورد و بهتدریج از افسردگی شدیدش کاسته شود. پس از مرگ آقای پورتر رابطه او و الیزابت (همسر آقای پورتر که جانسون او را تتی خطاب میکرد) نزدیکتر شد تا جایی که در سال ۱۷۵۳ با هم ازدواج کردند.
تتی ۲۰ سال از ساموئل بزرگتر بود و داراییاش به ۶۰۰ پوند میرسید. این مقدار در آن زمان برای زندگی یک زوج مبلغ قابل قبولی بود. رابطه این زوج، رابطهای عاشقانه و کاملاً دوجانبه بود. تتی، ساموئل را برای آینده درخشانی که احساس میکرد در انتظار اوست، دوست داشت و احساس ساموئل در واقع نوعی حقشناسی به زنی بود که موقعیت و جایگاه اجتماعی او به جانسون اعتماد به نفس میداد.
جانسون بلافاصله پس از ازدواج تصمیم به بازگشایی یک مدرسه به نام «ادیال هال» گرفت. دیوید گریک، صمیمیترین دوست جانسون و بعدها بزرگترین بازیگر زمان خود، در این راه با او همکاری میکرد. اما مدرسه بعد از یک سال به دلیل استقبال نشدن از طرف دانشآموزان، بسته شد. جانسون تقریباً تمام دارایی همسرش را در راه این مدرسه گذاشته بود با این امید که سرمایهٔ او را چند برابر کند، اما در عوض تمام این سرمایه را از دست داد و پس از آن، آنها بینهایت فقیر شدند.
جانسون و گریک تصمیم گرفتند به لندن بروند و بخت خود را در آنجا امتحان کنند. آنها در حالی به لندن رسیدند که فقط سه و نیم پنی پول داشتند. در لندن جانسون شروع به نوشتن مقالات و گزارشهای کوچکی برای ادوارد کیو، ناشر مجله «جنتلمن»، تنها مجله مدرن آن زمان، کرد. او که فقط به بدست آوردن مقداری پول فکر میکرد، متوجه شد که مد روز ادبیات آن زمان، تقلیدهای عوامپسندی از ساتیرهای هوراس میباشد. بنابراین او تصمیم گرفت تقلیدی از این نوع ساتیرها بنویسد.
نتیجهٔ این تصمیم شعری به نام «لندن» بود. این شعر موفقیت نسبتاً خوبی کسب کرد و در طول یک سال چهار بار تجدید چاپ شد. فروش این شعر وضع زندگی جانسون را کمی بهبود بخشید و او توانست اتاقی زیرشیروانی در مرکز لندن اجاره کند. پس از مدتی تتی نیز به او پیوست اما او از اتاق زیر شیروانی وحشت داشت. به همین دلیل جانسون اتاقی در حومه لندن برای او اجاره کرد و خود مجبور شد در نزدیکی محل کارش در مرکز لندن در وضع فوقالعادهای صرفهجویانه به زندگی بپردازد. به طوری که بعضی شبها تا صبح قدم میزد چون جایی برای خوابیدن نداشت.
تا سالها او مشغول نوشتن مقالات گوناگونی به درخواست مجله جنتلمن و سایر مجلات بود. او در زمینههای گستردهای مانند داروسازی، علوم، ادبیات، اکتشافات دریایی، علوم نظامی، اشعاری به لاتین و انگلیسی، مقالات ماهانه درباره سیاست و رویدادهای روز در انگلستان و خارج از آن و بسیاری مطالب دیگر مینوشت که نشاندهندهٔ دانش بیاندازهٔ او در تمامی زمینهها از ادبیات، سیاست، مذهب و اخلاق گرفته تا کشاورزی، تجارت، زبانشناسی، زیباییشناسی، شیمی، طب و حتی معماری چینی(!) بود. علاقهٔ او به علم و تکنولوژی تقریباً همانند علاقهٔ او به ادبیات بود.
زمانی که ریچارد آرکرایت ماشین ریسندگی را اختراع کرد که باعث تحول عظیمی در صنعت نساجی آن زمان شد، جانسون تنها فردی بود که از ابتدا بدون هیچگونه توضیحی از طرف آرکرایت متوجه شیوهٔ کار او شد.
در آوریل سال ۱۷۳۸، پارلمان انگلیس تهیه گزارش از مذاکرات پارلمانی را کاملاً ممنوع کرد. مجلهٔ جنتلمن (و در واقع ساموئل جانسون) شروع به چاپ یک سری گزارشهای ساختگی از مذاکرات «پارلمان لیلیپوت» کرد و در آن نام چهرههای سیاسی پارلمان انگلیس را زیرکانه به نامهای لیلیپوتی تغییر داد. جانسون با تحقیق بر روی شخصیت چهرههای مختلف پارلمانی و دنبال کردن سخنان آنها توانست شخصیتهای خود را ساخته و کلام مناسبی برای آنها بنویسد. سالها مخاطبان مجلهٔ جنتلمن گمان میکردند این سخنرانیها واقعاً در پارلمان ایراد میشوند. هیچکدام از اعضای پارلمان نیز هرگز شکایتی از نحوهٔ نگارش این گزارشهای جعلی نداشتند، زیرا زمانی که سخنرانیهای مربوط به خود را میخواندند با خود میگفتند: «کاش من اینها را گفته بودم!!!»
سالها بعد این دوره گزارشهای جانسون در کتابی بهعنوان بهترین سخنرانیهای سیاسی چاپ شد. تا قبل از سال ۱۷۴۸، جانسون هیچ نوشتهای را با نام خود امضا نمیکرد. او در طول این مدت آثار بسیاری تحریر کرد ولی هیچکدام، چه در زمان خود و چه تا سالها بعد، نام او را به عنوان نویسنده یا محقق ثبت نکرد.
سال ۱۷۴۶ زمانی بود که جانسون دریافت که زبان انگلیسی نیاز به یک فرهنگ لغات جامع دارد و او تصمیم گرفت این مهم را به انجام برساند و بنابراین کار بر روی فرهنگ لغات زبان انگلیسی را آغاز کرد. در ماه ژوئن سال ۱۷۴۶ او قرارداد سالیانه ۱۵۷۵ پوندی را با یک گروه از ناشران امضا کرد.
روش کار بدین طریق بود که او کتابهای متعددی را از نویسندگان معتبر میخواند و استفادههای مختلفی را که آنها از کلمات میکردند، یادداشت میکرد. سپس ۶ نفر رونویس کلمات مشخصشده را بر روی برگهای کاغذ جداگانه مینوشتند و آنها را بر اساس حرف آغازینشان دستهبندی میکردند.
جانسون حدود ۴۰ هزار لغت را از جنبههای گوناگون معنا و موارد استفادهٔ آنها را با حدود یکصد و چهارده هزار نقل قول بیان کرد. کار او در واقع پایه و اساس تمامی فرهنگهای لغتی است که بعدها نوشته شد. بعضی از معانی از طبیعت زیرک او برخاسته است، مفاهیمی که عموماً بیشتر در ذهن میمانند. به عنوان مثال او برای کلمه Patron به معنای حامی و پشتیبان نوشته است: کسی که حمایت و حراست میکند، و در توضیح آورده است: عموماً یک آدم بدبخت که با تکبر و بیاحترامی از کسی حمایت میکند و این حمایت با چاپلوسی و تملقگویی طرف مقابل، بازپرداخت میشود!!!
نوشتن فرهنگ لغات آکسفورد (که امروزه مورد استفاده قرار میگیرد) با همکاری جمع کثیری از محققان و نویسندگان، حدود هفتاد سال به طول انجامیده است. ساموئل جانسون در یک اتاق، با کتابهایی که اکثراً قرضی بودند و با ۶ رونویس کار خود را در ۹ سال به پایان رسانید و فرهنگ لغات او در سال ۱۷۵۵ به چاپ رسید.
دانشگاه آکسفورد با دادن درجه کارشناسی ارشد به جانسون از این کار او قدردانی کرد. او که برای همیشه از داشتن مدرک کارشناسی ناامید شده بود، اکنون موفق شده بود بر این مشکل فائق آید.
در همین زمان حال تتی، همسر جانسون، به شدت وخیم شد. او از چند بیماری فیزیکی (که جانسون مجبور شده بود قسمت اعظم دستمزدش را صرف مخارج درمان او کند) بهعلاوهٔ چند مشکل روانی رنج میبرد. بیشتر مواقع بستری بود و فقط برای نوشیدن الکل اتاقش را ترک میکرد.
در سال ۱۷۵۱ جانسون او را به دهکدههای اطراف لندن برد به این امید که حالش بهبود یابد، اما تأثیری نداشت و بالاخره در ماه مارس سال ۱۷۵۲، تتی بدرود حیات گفت. مرگ او برای جانسون غم و اندوه طاقتفرسایی بود. نوشتههای او در دفتر خاطراتش حاکی از روزهای سختی است که پس از مرگ تتی از سر گذراند.
در پاییز ۱۷۴۸، زمانی که به شدت روی فرهنگ لغت کار میکرد. یک شعر ۳۶۸ بیتی به نام «پوچی آرزوهای بشری» نوشت که فروش خوبی داشت. این اولین نوشتهای بود که به نام خود او منتشر شد. مضمون این شعر به ناتوانی مجال دنیا برای رسیدن به رضایت و آرامش خاطر میپردازد و نتیجه میگیرد که انسان باید آرزوهای قلبیاش را در جای دیگری جستوجو کند.
او همچنان به نوشتن تحت قوانین اخلاقگرایی ادامه میداد و در فاصله سالهای ۱۷۵۰ تا ۱۷۵۲ حدود ۲۰۸ قطعه نثر اخلاقی را با عنوان «سرگردان» که در روزهای شنبه و سهشنبه هر هفته به چاپ رسانید.
در سال ۱۷۵۶، بعد از اتمام فرهنگ لغت، جانسون بهعنوان سردبیر مجله ادبیات برگزیده شد. اما این مجله کمتر از یک سال دوام نیاورد زیرا ناشران از چاپ عقاید و افکار جانسون درباره سلطنت، سیاست و اقتصاد میهراسیدند. در همین سال از او خواسته شد تا تمامی آثار شکسپیر را با توضیحات، تحلیل و تفسیر هر نمایشنامه و مقایسهٔ نسخههای مختلف آثار او و تثبیت یک نسخه بهعنوان نسخهٔ اصلی و استاندارد، تدوین و منتشر کند. او در نظر داشت کار را ظرف ۱۸ ماه به پایان برساند که البته ۹ سال طول کشید و در سال ۱۷۶۵ منتشر شد.
این اثر در واقع نقد آثار شکسپیر است با تکیه بر هر دو وجه مثبت و منفی آثار او. او در جایی شکسپیر را میستاید و در جایی با او مخالفت میکند:«نثر شکسپیر جنگلی است که در آن بلوطها و کاجها شاخه گسترانده و سر به فلک کشیدهاند. زمانی آنها را علف هرز و خار و خاشاک فرا میگیرد و زمانی شکوفههای زیبا؛ زمانی چشم را باشکوه و عظمتی ساختگی فریب میدهد و زمانی ذهن را از تنوع بیپایان زیباییها لبریز میکند.»
در بهار ۱۷۵۹ جانسون یک رمان کوتاه به نام «تاریخ راسلاس، شاهزادهٔ آبیسیانا» نوشت که داستان شاهزادهای است که به قصد سیاحت و درک معنای زندگی و خوشبختی راهی سفر میشود. این رمان را معمولاً با رمان «کاندید» اثر ولتر مقایسه میکنند که تقریباً در یک زمان منتشر شدند. راسلاس تا کنون به ۱۴ زبان مختلف ترجمه شده و هنوز طرفداران زیادی دارد.
در سال ۱۷۶۳، ساموئل جانسون و جیمز بازول برای اولین بار در یک کتابفروشی با یکدیگر آشنا شدند و این آشنایی پایه دوستی عمیقی شد که ۱۰ سال بعد بازول را برانگیخت تا زندگینامهٔ کامل و مفصلی درباره جانسون به نام «زندگی در چند پرده» بنویسد.زندگینامهای شامل وقایع زندگی جانسون و مکالمات و مکاتباتش با اطرافیان که همگی بر اساس گفتههای شاهدان عینی بوده.
در روز ۱۷ ژوئن سال ۱۷۸۳، یک روز صبح وقتی ساموئل جانسون از خواب برخاست دریافت که توانایی حرکت کردن ندارد و نمیتواند از جایش بلند شود، او تلاش کرد که حرف بزند اما متوجه شد با اینکه میتواند به کلمات فکر کند و آنها را به خاطر آورد، اما قدرت تکلم ندارد. او بلافاصله شروع به شکرگزاری کرد که خداوند فقط قدرت حرکت را از او گرفته است و هنوز توانایی اندیشیدن دارد!
در طول یک سال او با انواع بیماریها دست به گریبان بود. در این مدت او بیش از هر زمان دیگری به فعالیتهای اجتماعی پرداخت و با دوستان خود معاشرت میکرد و به سفرهای مختلفی میرفت تا اینکه از ماه نوامبر سال ۱۷۸۴ بهطور کلی بستری شد و عاقبت در روز سهشنبه ۱۳ دسامبر همان سال بدرود حیات گفت.
در سایت ناکجا میتوانید زندگینامه و نیز کتاب داستان راسلاس، شهزاده حبشه را بخوانید.
در دی ماه 1333 کمیسیون بودجه مجلس تصمیم گرفت کـه کـار چاپ فرهنگ دهخدا را که تا آن زمان زیرنظر مجلس شورا صورت میگرفت به وزارت فرهنگ واگذار کند و از آنجایی که موضوع فرهنگ دهخدا برای کشور ما از هر جهت پراهمیت بود، خبرنگار نشریه تهران مـصور، درصدد بـرآمد که نظر استاد دهخدا را در ایـن خـصوص بـپرسد و ضمنا خوانندگان را در جریان کار بزرگی که صورت میگیرد بگذارد.
خبرنگار مجله مذکور به سراغ استاد میرود و با استاد مصاحبهای انـجام مـیدهد.
آقای علی اکبر دهخدا که آن زمان 74 ساله بود و به خبرنگار تهران مصور گفت:
«از 45 سال قبل پس از مطالعات زیادی، بدین فکر افتادم کـه لغـتنامهای کـه از هر حیث جامع و کامل باشد تهیه کنم، زیرا یکی از علل عقبافتادگی و بدبختی مـا ایـرانیها،بـنظر من عدم توجه به فرهنگ و بیعلمی ماست و یگانه وسیله برای بالا رفتن سطح معلومات و فـرهنگ مـردم دانـستن ریشه لغات و کلمات است از این جهت از آن روز، گوشه انزوا اختیار کردم و با خواندن کتب متعدد و مـختلف بـه تنهایی موفق شدم دو میلیون فیش و یادداشت تهیه کنم.
به نظر من زبان مرکب امروز مـا وسـیعترین السـنه دنیاست دلیل آن هم این است که زبان آریایی و سامی باهم مخلوط شده و زبان امـروزی مـا را تشکیل داده. به علاوه زبان فعلی به ما اجازه میدهد که نهتنها بعضی لغـات عـربی را کـه در شعر و نثر پیدا میکنیم استعمال نماییم، بلکه لغات جدید علمی را هم که غالبا بینالمللی اسـت میتوانیم گرفته و آنها را در جملات و کلمات به کار ببریم. بنابراین جا دارد که بگویم زبـان فـعلی مـا از هر جهت وسیع بوده و در تکمیل آن بایستی سعی و کوشش کنیم.
اغلب از مستشرقین که با ادبیات ایران سـروکار دارنـد و بـه دیدن من آمدهاند و یا مکاتبه دارند به من میگویند کاری که در لغتشناسی شـروع کـردهام، در دنیا بیسابقه است ولی متأسفانه در مملکت خودمان هیچ توجهی به این امر نمیشود و بعضی اوقات هم گـرفتار اشـکالاتی میشوم.
چـون در مجلس شورای ملی در اینباره صحبت شده است، چند روز قبل به ریاست محترم مجلس نـامهای نـوشتم و جریان چاپ لغتنامه را اطلاع دادم،بـه طوریکه میدانید طـبق قـانونی کـه در سال 1324 به تصویب رسیده اعتبار طبع ایـن کـتاب ضمن بودجه مجلس تأمین گردیده، من از پذیرفتن حقالتألیف خودداری نمودم و بـا وجودی کـه 28 نفر عائله دارم، معذالک با مـاهی هزار تومان حقوقی کـه بـابت خدمت شصت ساله خود از فـرهنگ مـیگیرم قناعت نمودهام و در این سن و سال با وجود ضعف و پیری و داشتن ضیق نفس و خرابی قـلب بـه خدمت فرهنگی خود ادامه دادهام و تـاکنون مـوفق بـچاپ 20 جلد از کتاب لغـتنامه خـود شدهام. اگر بودجه چـاپ لغـتنامه به وزارت فرهنگ داده شود مطمئنم با جریان اداری تا هزار سال دیگر بقیه مجلدات لغتنامه چـاپ نـخواهد شد.
جریان چاپ فـرهنگ دهـخدا که تـاکنون بـوسیله مـجلس صورت گرفته،چنین اسـت:
در 25 دیماه 1324 بنا به پیشنهاد مرحوم دکتر زنگنه طرحی با قید دو فوریت به امضاء آقایان زیر:
دکـتر مـصدق،دکتر زنگنه،دکترمعظمی،اردلان،تجدد،هـاشمی،جـمالی،امـامیم،فـرمند،دولتآبـادی،مجتهدی،شریعتزاده،امـینی،دری،فـرهودی،فریور،معاون،آشتیانی،اعتبار، فاطمی،عامری،حاذقی،طوسی،اقبال،مراداریه تقدیم مجلس شد در ماده واحده مـزبور ذکـر شـده بود «پس از اتمام طبع،نصف شماره مجلدات مـزبور کـه بـا بـودجه مـجلس و بـوسیله مطبعه مجلس بچاپ خواهد رسید به مؤلف داده شود و وزارت فرهنگ نیز مکلف است که عدهای کارمند در اختیار استاد دهخدا بگذارد.»
دو فوریت طرح در همان جلسه به تصویب رسید و نطقهایی که هـمه جنبه موافق داشت و تذکار تجلیلی از خدمات و زحمات مؤلف بود ایراد شد.
فردای آن روز آقای ملک مدنی در مجلس گفتند «آقای دهخدا اطلاع دادهاند که به هیچ وجه نظر مادی در چاپ این فرهنگ ندارند و نـصف مـجلدات و حق التألیف را هم نمیخواهند. در نتیجه ماده واحده جلسه قبل تصحیح شد و به این شرح در مجلس قرائت و تصویب شد و هیئت رئیسه مجلس مکلف است وسایل طبع لغت دهخدا را فراهم نموده و هـر نوع کـمک و وسیلهای را که آقای دهخدا لازم داشته باشد در اختیار ایشان بگذارد و قراردادی که مورد موافقت طرفین باشد با ایشان منعقد نماید»
پس از تصویب ماده واحـد مـزبور در جلسه 16 اسفند 1324 مجلس ماده واحـدهای بـا 73 رأی موافق از 74 نفر عده حاضر به تصویب رسید که بموجب آن اجازه داده شد از محل صرفهجویی بودجه 1324 مجلس مبلغ 250 هزار ریال برای هزینه اعتبار طبع فرهنگ و حقوق مـتصدیان عـامل و خرید کاغذ و هزینه طـبع بـرداشت شود و به مصرف برسد. در سال 1325 نیز مبلغ سه میلیون ریال و در سنوات بعد نیز به همین ترتیب از بودجه مخارج چاپ مجلدات فرهنگ تأمین گردید.
بدین ترتیب ابتدا استاد دهخدا جلد اول فرهنگ خود را کـه از(آ)شـروع و به(ابو سعد)ختم میشود و 502 صفحه است شخصا و بیدستیاری دیگران به طبع رسانید ولی چون این عمل مستلزم مدتها صرف وقت بود لذا بنا به پیشنهاد استاد دهخدا برای همکاری در تدوین و تکمیل دو مـیلیون یـادداشت موجود،عـدهای از اهل فضل از قبیل دکتر صفا،دکتر معین،دکتر بیانی،و دکتر زنگنه و دکتر صدیق تعیین گردیدند.
و رسیدگی به لوازم کار و تهیه مقدمات امر شـرکت داشتند. در دوره یازدهم قرار بود هیئت رئیسه مجلس طرحی تهیه کنند که به موجب آن مـوسسهای بنام(مؤسسه فرهنگ دهـخدا) تـأسیس شده و این مؤسسه چاپ فرهنگ را به عهده بگیرد. ولی حوادث و گرفتاریهای بعد مجال تشکیل چنین موسسهای را نداد. اما از آن روز تاکنون مرتبا چاپ فرهنگ ادامه دارد و 20 جلد آن تاکنون بچاپ رسیده است.
کلمه(الف)فرهنگ مزبور در 2000 صـفحه و چهار جلد کتاب قطور چاپ شده و چون تمام حروف مرتب و آماده نیست، لذا بعضی از حروف که تعداد کمی فیش و یادداشت دارد چاپ شده و بقیه نیز به محض اینکه تکمیل شود،آماده چاپ میشد و شـاید تـمام لغات در پنجاه جلد پنجاه هزار صفحهای گنجانیده شود.
به هرحال،اینک با همه این گفتگو چاپخانه مجلس، طبق معمول طبع فرهنگ دهخدا را ادامه میدهد. هنگامی که چاپ یک جلد آن تـمام مـیشود، چاپخانه فقط چهل جلد آن را برای خود آقای دهخدا بطور رایگان ارسال میکند و بقیه را بین کتابفروشیهای مهم تهران توزیع میکند و با قیمتی که تعیین وحق العملی که برای فـروشندگان مـنظور مینماید در دسترس مردم میگذارد.
کتابفروشیها نیز هر شش ماه یکبار صورت خود را برای چاپخانه مجلس ارسال میدارند و درآمدی که از این راه به دست میآید در بودجه دخل و خرج مجلس شورای ملی مـنظور مـیگردد.
اظـهارات یک مقام رسمی
یک مـقام رسـمی وزارت فـرهنگ درباره چاپ فرهنگ مزبور به خبرنگار تهران مصور چنین گفت:
«وزارت فرهنگ ابتدا در چاپ جلد اول فرهنگ دخالت کرد و زیرنظر اداره انطباعات چاپ شد ولی چون در هـمان وقـت قـانون به تصویب مجلس شورای ملی رسید و چاپ فرهنگ بـعهده چـاپخانه مجلس محول گردید، از آن روز دیگر دخالتی در این کار نکرد ولی اخیرا گویا مجلس شورای ملی نظر داده است که بـقیه فـرهنگ تـحتنظر وزارت فرهنگ چاپ شود، از اینجهت فعلا مطالعاتی در جریان است کـه اگر لازم باشد این کار عملی شود و بقیه فرهنگ تحتنظر وزارت فرهنگ چاپ شود. ولی این نکته را لازم است خاطر نـشان کـنم کـه وزارت فرهنگ به هیچ وجه مایل نیست از ادامه چاپ فرهنگ مزبور جلوگیری شود، بـلکه مـعتقد است که بایستی چاپ آن بادقت و توجه بیشتری ادامه یابد. هماکنون نیز عدهای از مطلعین و دانشمندان عضو وزارت فـرهنگ هـمه روزه در منزل آقای دهخدا حضور مییابند و در تصحیح و تدوین لغات و کلمات با ایـشان هـمکاری مـینمایند.»
منابع: سایت آفتاب و شماره 47 مجله بخارا
این نوشتهها را هم بخوانید
روح دهخدا شاد … در دقیقه نود وقت اضافه برای ایرانان و فارسی زبانان یک لغت نامه فراهم ساخت.
میگم دقیقه نود . چرا که اگر تو اون نسل این اتفاق نمیافتاد ، دیگه تو قرن بیستم با اون همه تخولات و اتفاقات جور وا جور بعید بود بشه یک کار سترگی مانند پایه گذاری یک لغت نامه انجام بشه.
در مورد جانسون هم بگم که … جالبه برام این آدم چه شکست ها جدی خورد تو زندگی اش. چه افسردگی ها و چه در به دری ها … ولی باز هم دست از تلاش و ریسک بر نداشت . به شخصه بعد از اون شکست ها بعید بود برم مدرسه باز کنم .. و بعد از اون مدرسه باز کردن و شکست دوباره بتونم نویسندگی کنم . کاری که به شدت نیازمند ذهنی باز و آسوده هستش.
زندگی ایشان بسیار آموزنده بود .
ممنون بابت تالیف ، ترجمه و تدوین این مقاله خوب.
متاسفانه شرایط نابسامان کشور ها باعث میشن اینگونه افراد به انزوا روی بیارن و فعالیت و انگیزشون روز به روز کمتر بشه. اگر این افراد ارزشمند مورد توجه قرار می گرفتند ، آثار بیشتری از آن ها داشتیم. در روزگار امروز هم مطمئنا افرادی به همین شکل در دنیا هستن که توجهی به آن ها نمیشه.