زن در ادبیات قرون وسطای آلمان چگونه تصویر میشد؟
در این مقاله دیدگاه تازهای دربارهٔ زنان در دوران قرون وسطا ارائه میشود که با عقاید عـمومی و رایج دربارهٔ این «دوران سیاه» مبنی بر آنکه زنان از هر نظر تحت یک نـظام مردسالارانهٔ تحت انقیاد مـردان بـودهاند، تفاوت دارد. بیشک بسیاری از نویسندگان مرد، «زن» را به شکل «کالای جنسی» تصویر کردهاند؛ و البته بهنظر میرسد این کار نه فقط در قرون وسطا بلکه در تمامی اعصار صورت گرفته است. اما منابع و اسناد ادبی بـسیاری، بهخصوص مربوط به قرون وسطا، در دست داریم که نشاندهندهٔ وجود جنبشی بسیار قوی در رد زنآزاری و سوءرفتار با زنان است. ادبیات عاشقانهٔ درباری نهتنها «زن» را به کمال رساند، بلکه مقام زن را پایهٔ اساسی فرهنگ دربـاری نـامید، گرچه بیشک در این دوران آزادی و شرایط برای حقوقی برابری مردان و زنان نبوده است.
در این نوشتار سه متن با موضوع اعمال خشونت بر زنان، مربوط به قرون وسطا، بررسی میشود نویسندگان مرد و زن آن در مـقام مـدافعان حقوق زنان و برابری هر دو جنس، به این خشونت انتقاد میکنند. قرون وسطا بستری مناسب برای رسیدن به هستی مشترک و صلحآمیز زن و مرد ایجاد کرد و «عشق» را ابزاری اساسی برای احترام و تـصدیق مـتقابل خواند.
مقدمه
یکی از عقاید غالب قدمای قرون وسطا مربوط به جایگاه اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی است. زنان در متنهای مذهبی و عاشقانهٔ درباری یا موجوداتی منعطف و سازگار در دست پدر، همسر، برادر یـا مـنسوبین مـذکر خود و یا مخلوقاتی الهی، مـقدس و مـحترم، مـانند مریم مقدس یا حوا، هستند. عقیدهٔ گسترده دیگر، اعمال خشونت بهدست همسر و پدر بر زنان است، زیرا کلیسای قرون وسطا اجازهٔ تـنبیه بـدنی را بـه مردان میداد (ارلر و کوالسکی 1، 8891:66-564). بههرحال زنان امکان اندکی بـرای اظـهار وجود در جامعهٔ قرون وسطا داشتند؛ در زندگی دو شانس قابلتوجه به آنان رو میکرد: یا پیوستن به راهبان تارک دنیا و یا ازدواجـ؛ یـعنی یـا عروس مسیح میشدند یا ازدواج حقیقی میکردند. اگر زنی باید بـه تاج و تخت میرسید، این امر فقط با همراهی همسرش میسر بود و درصورتیکه زنی تصمیم میگرفت کارگاه یا کـاری شـخصی فـراهم کند، شدیدا توسط آن صنف کنترل میشد. قرون وسطا در واقع «سالهای سـیاه» تـاریخ زنان است و کوشش و مبارزهٔ طولانی مدت برای کسب آزادی زنان پس از این دوران آغاز شد. زنان بسیاری، هنگامی کـه بـاید بـه انقیاد مردان درمیآمدند، به اتهام جادوگری مورد زجر و آزار قرار گرفتند و صدها هـزار زن بـیگناه قـربانی این توطئه شدند.
زنان راهبه تجربیات عرفانی خود را منعکس ساختند و به نوشتن روی آوردند. آنـان هـرگز جـایگاهی مشابه مردان نویسندهٔ همعصرشان کسب نکردند و مردانی چون کرتین دوتروا 2، هارتمان فن آوئه 3، گـوتفرید فـن اشتراسبورگ 4، ولفرام فن اشنباخ 5، دانته الیگیری 6، و بوکاچیو 7 مقام بالایی در ادبیات قرون وسطای اروپا داشـتند البـته در ایـن میان باید از اشعار زنانی مانند کریستین دو پیزان 8 نیز نام برد. هلیدهگارد فن بینگن 9(9711-8901) راهـبهٔ قـدرتمندی بود
————–
(1).. Erler,MKowaleski,M
(2). Chretien de Troyes
(3). Hartmann von Aue
(4). Gottfried von Strassburg
(5). Wolfram von Eschenbach
(6). Dante Alighieri
(7). Boccaccio
(8). Christine de Pizan
(9). Hildegard von Bingen
که به خاطر اشعار عرفانی و پرنفوذش، به شخصیتی نادرتبدیل شده بود، ولی تـأثیر چـندانی در تـغییر وضعیت جامعهٔ زنان نگذاشت.
در مجموع، جامعهٔ قرون وسطایی باتوجه به این عقاید عمومی، اساسا جـامعهای مـردسالار بود و مردان دستور میدهند و زنان اطاعتکننده بودند. اگر صحبتی از زنان هست، آن را مـردان نـویسنده بـیان کردهاند. (کلینک 1،2002؛ کستن 2،0991)
برای زدودن سوءتفاهمهای فاحشی که دربارهٔ زنان در قرون وسطا وجود دارد، باید عنوان کـرد کـه شـوق جادوگرستیزی تا پایان قرن پانزدهم بیشتر به اصلاحات پروتستان و اصلاحگرایی کاتولیسم وابـسته بـود تا به کلیسای قرون وسطا (ترور 3،7691؛ دینزلباخر 4، 5991؛ جم 5،0002). ملکهها، دوشسها و زنان اشرافی قدرتمندی نیز در قرون وسـطا بـودند که یا خودشان حکومت میکردند و یا در اعمال نفوذ بر همسرانشان آزادی فـروانی داشـتند (سدلاک 6،7991؛ انن 7،7891:331-521). در بین پیشهوران، زنان بیش از مـردان در صـنعت نـساجی و پنبهدوزی، زرگری، تجارت، عطاری و حتی پرستاری و پزشـکی مـشغول کار بودند و این مشاغل انحصارا در اختیار مردان نبود (هاول 8،6891). اگرچه در حدود 0051 میلادی، نـقش زنـان از نظر اقتصادی محو شد، آنـها تـوانستند بهویژه در حـوزههایی مـانند چـاپ کتاب دوباره تأثیرگذار شوند (کلاسن 9،0002:591-181). مـسلما اصـلاحطلبان پروتستان بیشتر بر مواضع روحی و معنوی مؤثر در نبرد علیه کلیسای کاتولیک و رسـوم راهـبان تکیه میکردند. از این دیدگاه، دیرهای قـرون وسطایی مراکز قدرتمند هـنر، تـولید محصولات نساجی، ساخت داروهای گـیاهی، مـکان تحصیل علم، موسیقی و عرفان تلقی میشدند (ونارد 01،7991). زنان اجازه نداشتند شوالیه شوند و در جـامعه قـدرت محدودی داشتند، اما زنان آرام و مـفیدی کـه فـقط از فرزندانشان مراقبت مـیکردند و تـابع همسر خود بودند بـر جـامعهٔ قرن 91 تأثیر زیادی
————–
(1).. Klinck,A
(2).. Kasten,l
(3). Trevor-Roper
(4). Dinzelbacher
(5). Gehm,B
(6). Sedlacek
(7). Ennen,E
(8). Howell,M
(9). Classen,A
(01). Venarde,B
گذاشتند و زنان برای آزادی و آزادیطلبی به مبارزه پرداختند.
اخیرا مکتب فمینیسم بـهطور جـدی به این باور اعتراض و به بـرخی از عـقاید سنتی دربـارهٔ کـلیشهٔ زنـان قرون وسطایی و تصورات غـلط مربوط به آن حمله کرده است؛ هرچند این افسانهها همچنان شبح تلخی از «سالهای سیاه» زنان اسـت و حـتی در فمینیسم امروزی هم تأثیر خود را حـفظ کـرده اسـت. ازایـنرو در ایـنجا به علت پیـچیدگی مـوضوع و مبهم بودن اینکه آیا این مطالب حقیقی یا افسانهاند، چند نمونه از متنهای ادبی مربوط به قـرنهای دهـم، دوازدهـم و پانزدهم بررسی میشود. در این متنها شرایط کـاملا مـتفاوتی بـرای زنـان قـرون وسـطا و طیف گستردهای از طبقه و نقش اجتماعی آنها تصویر شده است. شکی نیست که این دوران، سالهای آزادی و برابری زنان نبوده است؛ اما نمیتوان روند مترقی و رو به کمال زنان را از نظر دور داشـت. البته نظر به گذشتههای دورتر، بر شرایط بدتر اجتماعی و فردی برای زنان دلالت دارد.
تحقیقات امروزی دربارهٔ زنان قرون وسطا به مباحثات تندی بین محققان انجامیده است و اغلب، به خاطر نبود شـواهد مـستند و کافی، از ادامهٔ تحقیق بازماندهاند (منوگ 1،0002). نویسندگان زیادی ازجمله جرالد فرکس 2 و آنه ماری راسموسن 3 تلاش کردهاند تا جایگاه سنتی زنان قرون وسطایی را در میان ادبیات درباری تأیید کنند. فرکس اعلام مـیکند کـه حماسهٔ پهلوانی قرون وسطای آلمانی (نیبلونگن، گودرون، دیوکلاگه) دنیایی را به تصویر میکشد که در آن قهرمانان مذکر حکمفرما و مسلط هستند و زنان محکوماند به اینکه نـقش خـدمه و اموال مردان را بازی کنند:
زنـان، هـمانگونه که در دو فصل گذشته ابراز شد، قوانین مرسوم در رفتار سیاسی مردان و نیز تسلط مردسالارانه بر زنان را تقویت میکنند. (فرکس،4991:952)
حتی در رویارویی با یک شخصیت قـدرتمند زن در حـماسههای پهلوانی (مانند گودرون)،
————–
(1). (. Menuge,N
(2). Jerold C.frakes
(3). Anne Marie Rasmussen
فـرکس از مـثال نسبت دندانهای در چرخ استفاده میکند و محوریت را به مرد (بهعنوان چرخ) میبخشد:
شرط لازم آن است که حوزهٔ عملکرد او بسیار محصور است-در واقع مختصر و مفید باید گفت که به مرتبه و محیط رفتار سـنتی زن مـحدود است-قدرت زن بسیار است اما بیمعنی، حتی در دنیای خودش. (همان، ص 462)
از دیدگاهی دیگر، میتوان بحثی خلاف ادعای فرکس مطرح کرد مبنی بر آنکه گودرون ثابت میکند که شاهزادهٔ بزرگ و پرقدرتی اسـت و بـا آنکه ربـوده و ده سال زندانی میشود، هرگز امید به آزادی را از دست نمیدهد. گودرون پس از آزادی، بیدرنگ در امور نظامی مداخله میکند و با تمهیدات سـیاسی مانع وقوع حمام خون حتمی در بین گروهی میشود که او را اسیر کـرده بـودند. سـپس بین کشورهایی که پیشتر تخاصم داشتند، مناسبات ازدواج برقرار میکند تا بتواند شرایط سیاسی مناسبی را تضمین کـند. در ایـنجا گودرون طرحی است از مقام یک زن که میتوا k د درحد رهبر حاکم بر مـردم بـرجسته شـود (مکانل 1،8891:364). گودرون مانند بسیاری از خواهرانش، در اشعار حماسی پهلوانی و نیز داستانهای عاشقانهٔ درباری، رشتهٔ امور را در دسـت میگیرد و به دنیا نشان میدهد که بسیاری از زنان قرون وسطا فقط کالا مـحسوب نمیشدند و میدانستند چگونه مـسیر زنـدگی خودشان را تعیین کنند. (رولنیک-مانک 2،0002؛ مازلر 3،1991)
نه لودینه 4 در داستان ایواین 5 و نه انیته 6 در داستان ارک 7، که هردو اثر از هارتمان فن آوئه هستند، قربانی دسیسههای مردانه نمیشوند؛ اگرچه آن دو از همسرانشان رنج و حقارت عمیقی را مـتحمل میشدند. در پارتسیفال 8، اثرولفرام فن اشنباخ 9 با شخصیتهای مختلف زن مثل ملکه، مادر، خواهر و معشوقههای قدرتمندی روبهرو میشویم(گیبز،019991:63-
————–
(1). mcCannell.W
(2). Rollnik-Manke.T
(3).. Malzer.M
(4). Laudine
(5). Iwein
(6). Enite
(7). Erec
(8). Parzival
(9). Wolfram von Eschenbach
(01).. Gibbs,M.E
21) در تریستان 1 اثر گوتفرید فن اشتراسبورگ، سه زن باهوش، احساساتی و پرنفوذ و با قدرت معرفی میشوند: مـلکه ایـزولده 2، دخترش ایزولده، و برانگنه 3 پیشخدمت و معشوقه (برمان 4، 2891). حتی اگر به نظر برسد که زنان اشرافی و سلطنتی قدرت سیاسیشان را از دست دادهاند و نظام مردسالارانه آنها را بلعیده است (برای نمونه لسلی رابینه 5)، هنوز نـمونههای کـافی در اختیار داریم که در آنها شخصیتهای زن به مأموریت خود ادامه میدهند و هدف خود را تعیین میکنند. (رابینه،2002)
در بین محققان فمینیست رایج است که به شدت از مردان شاعر درباری، بهخاطر برخورد مـاتریالیستی، نـژادپرستانه و شرمآورشان با زنان، انتقاد کنند (ممبریوز 62002). قرون وسطایی و نادیده گرفتن بافت مهم فرهنگی آن زمان، که در بستر آن، این داستانها و اشعار عاشقانه شکل گرفتهاند، پراهمیت است. این امر نشان میدهد کـه خـوانندگان امـروزی به عقاید شایع قرون وسـطایی مـبنی بـر زنآزاری بها میدهند. به رغم این مسئله که کارولین واکر بینام 7 به ما هشدار میدهد که «در واقع چنین رفتاری با زنـان هـمواره صـورت نمیگرفته است.»(بینام،1991). تحقیقات امروزی و ناظران غیرمتخصص اغـلب فـقط به نویسندگان مرد در دوران قرون وسطا توجه کردهاند و بدینترتیب ما را وامیدارند دنیای گذشته را صددرصد ضد زن، چه در جامعه و چه در زنـدگی شـخصی آنـها، تلقی کنیم (رابرتس 8،8991). بههرحال ما تازه در حال شناخت و درک فـرهنگ قرون وسطا هستیم و بحثی اساسی دربارهٔ تفاوت و نابرابری جنسی مطرح است. در نتیجه برای بحث از موضوع زنآزاری و خشونت بـا زنـان در ایـن دوره، نیازمند نزدیکی به یک سری تفسیر و توضیح هستیم و این مـا را مـستقیما به قلب انسانشناسی فرهنگی هدایت میکند. (بلامیرس 9،7991)
راسموسن 01 از دیدگاهی کاملا متفاوت به مسئله نزدیک میشود. او روابـط مـادر-دخـتر
————–
(1). (Tristan
(2). Isolde
(3). Brangaene
(4). Berman
(5). Leslie W.Rabine
(6). Membrives,E.P
(7). Caroline Walker Bynum
(8). Roberts
(9).. Blamires,A
(01). asmussen
را در ادبیات قرون وسطای آلمان تجزیه و تشریح میکند. در نتیجهگیری او «دنیای قرون وسطا سـبکهای مـتفاوت و گـاهی متناقض از جنس زن میشناخته است، بنابراین روشهای زنانه، مختلف و گاهی رقابتبرانگیز بودهاند.»(کلاسن،0002). راسموسن در سـراسر تـحقیق، هـرگز از فرض قبلی و پایهای خود منحرف نمیشود و این نظریه بهطور کامل تحتتأثیر ترود الرت (6891) قـرار دارد:
نـقش ابزاری زنان و جنسیت آنها، تنزل زنان به نقش مفعول جنسی، دست در دست هـم مـیدهند تـا تصویری از مادر و دختر قرون وسطایی انتشار دهند. (راسموسن، ص 32؛ الرت،6891)
باوجود بحثهای گوناگون دربارهٔ مادر و دخـتر، درنـهایت همهٔ نویسندگان قرون وسطا، این دیالوگ را وسیلهای برای تعیین حس زنانگی باتوجه بـه آرمـانهای جـامعهٔ مردسالاری میدانند و این تعمیم فقط در بخشی از ادبیات قرون وسطایی (0001-539) تأیید شده است. (راسموسن، ص 52)
رزویتا (هـروتسویت) فـن گاندرزهایم 1
راهبهٔ قرن دهم میلادی، هروتسویت فن گاندرزهایم، اشعار نمایشی، حماسی و روایـتهای مـذهبی و بـسیاری به لاتین سرود تا برای اخلاقیات صومعهٔ خود، تعالی مذهبی، سرگرمی معنوی و آموزنده باشد. (گـاندرزهایم،6691)
انـگیزهٔ نـگارش نمایشهای گاندرزهایم بسیار جالب است. او متوجه شده بود که کمدیهای ترنس، نـویسندهٔ رومـی، با موضوع و مضامین عشقی خوانندگان زیادی را در صومعهٔ محل سکونتش جلب کرده است. هروتسویت برای مبارزه بـا ضـربهٔ شر و خبیثانهٔ این نوشتهها روی ذهن راهبهها، دست به کار نوشتن نـمایشهای جـالب و مناسب برای راهبهها شد. در ظاهر این آثـار بـیرون از دیـوارهای صومعه خوانندهای پیدا نکرد. اما کنراد سـلتیس 2 در سـال 4941 این
————–
(1). Hrotsvit von Gandersheim
(2). conrad Celtis
آثار را در صومعهٔ سنت امران 1 رگنزبورگ 2 کشف کرد و آنها را نمونههای برجستهای از سهم آلمـان در بـقای آموزههای کلاسیک خواند. به اعـتقاد سـلتیس و هموطنانش، هـروتسویت نـمونهٔ درخـشانی از گذشتهٔ توتنی آلمانها بود و این نـکته ثـابت میکرد که ایتالیا تنها کشوری نیست که مورد لطف و عنایت الهههای شـعر و مـوسیقی (موزهها) قرار گرفته است. پیرکهایمر 3 مـقالهای در ستایش هروتسویت دارد و در آن سافو را دهـمین و هـروتسویت را یازدهمین موزه میخواند (سالزار 4،3002:06-75). زنـی مـشعلدار کلاسیک در قرن دهم میلادی بوده است. (ویلسون،5891)
اهمیت هروتسیت از این نظر است کـه او خـشونت به زنان را در بسیاری از متونش بـه تـصویر کـشیده است و اگر ایـن خـشونت فیزیکی باشد، به صـورت یـک فضیلت برجسته برای قهرمان زن داستان تلقی میشود که بکارت خود را برای عشق به خـدا حـفظ کرده است (سسکاتی 5،8991:32). اجازه بدهید در ابـتدا بـنابر اظهارات خـود هـروتسویت دربـارهٔ آثارش و نقش او در حکم نـویسندهای مذهبی، هرگونه تصور امروزی دربارهٔ نقش مطیعانهٔ زن در نظام مردسالارانهٔ قرون وسطایی را دور کنیم و زنان صومعه را بـهعنوان زنـدانیان جنس زن به صورت اسطورهای تلقی نـکنیم. (گـولد 6،7991:07-14)
هـروتسویت ضـمیر خـودآگاه خویش را بهعنوان نـویسندهای مـغرور پنهان نمیکند: «من، بهعنوان گواه قوی گاندرزهایم، از تقلید از ترنس در نوشتن پرهیز نکردهام.کسی که دیگران وقـتی آثـارش را مـیخوانند تمجیدش میکنند، بهطوری که درست همانگونه کـه او از اعـمال بـیشرمانهٔ زنـان هـرزه سـخن میراند، من با هوش اندک خود، باکرههای مقدس و پاکدامن را میستایم.»
شماری از عناصر داستانسرایی در آثار هروتسویت، او را نه فقط یک نویسنده، بلکه فردی مذهبی و یک راهبهٔ مقدس مینمایانند. در ابـتدا باید گفت که گاندرزهایم به هیچوجه از
————–
(1). St.Emmeran
(2). Regensburg
(3). Pirckheimer
(4).. Salzer,A
(5).. Cescutt,E
(6).. Gold,b.k
معرفی خود بهعنوان «گواه قوی گاندرزهایم» خجل نمیشود، این بدان معنی است که او خود را سخنگوی خدا خطاب به همهٔ کسانی میداند که وی بر آنـها نـظارت دارد. هروتسویت بهوضوح اشاره میکند که او به بحث عمومی دربارهٔ میپیوندند. دربارهٔ مفید بودن ادبیات کلاسیک در بافت صومعه میپیوندد: «از تقلید کردن از ترنس پرهیز نکردهام.» او همچنین اعتقادات قویاش را به صورت نـویسندههای قـدرتمند نشان میدهد و از مقابله و رقابت با نویسندهٔ مشهور رومی عهد باستان، که دیگران نوشتههایش را میستایند، نمیهراسد. هروتسویت در مقابله با ترنس، از همان ژانر ادبی کـه او بـه کار برده، استفاده میکند و بـه نـگارش درام میپردازد. این نوع ادبی به دشواری در قرن دهم توسعه یافته است (-1،5891:11-1). هروتسویت شهامت و جسارت خود را نه فقط با رقابت با ترنس، بلکه با انـتقادهای شـدید از فساد اخلاقی او به اثـبات مـیرساند.
مسلما هروتسویت همهٔ آثار ترنس را مطالعه کرده است زیرا خودش اقرار میکند: «به کرات از خجالت سرخ شدم»، اما هروتسویت نیک میدانست که نمایش کاملا توسعه یافته در سنت کلاسیک به عـناصر خـاص و ذاتی این ژانر ادبی وابسته است: «زیرا باتوجه به اصول و قواعد این ساخت، من مجبور به تفکر و ارائهٔ تفسیر و ترجمهای از آن دیوانگی نفرتانگیز عشاق نامشروع بودم». قصد او ستودن بکارت زنانه بـود کـه وی آن را مبارزهٔ خـاصی توأم با اخلاقیات و آرمانهای مذهبی میدانست: «هرچه چاپلوسیها و تملقهای غیرمشروع کسانی که حس تشخیصشان را از دست داده بودند اغـواکنندهتر میشد، بخشندگی یاریرسان آسمانی ما فزونی مییافت و پیروزی پاکی، شکوه بـیشتری مـییافت.» بـراساس تفسیر ویلز 2، هروتسویت فقط بکارت زنانه را آرمانی نمییافت، بلکه حضور نمایشی استواری زنانه را در ایمان و اخلاقیات هدف غـایی مـیشمارد (ویلز،0002). هروتسویت تا آنجا پیش رفت که با طرحی کاملا نمایشی، درست بـه تـعداد نـمایشهای ترنس، نمایشنامه بنویسد و موفق شد موضوعی کاملا صریح را در این نمایشنامهها جا اندازد: «زندگی بشر، رقـابتی بین شهوت
————–
(1).. Berschin,W
(2). Stephen L.Wailes
و معنویت است.»(همان، ص 72)
هروتسویت کاملا آگاهانه و با هوشی سرشار، از علم مـعانی و بیان کلاسیک بهره جـست و جـناسی سنجیده ساخت. کاترینا ویلسون 1 در این مورد به ریشهٔ نام هروتسویت در ساکسون باستان اشاره میکند: Hruot بهمعنای بانگ و غوغا و Suith بهمعنای قوی، سالم و روی همرفته به معنی «صدای قوی.»(ویلسون،5891:13). کوششی که شاعر صومعه سـعی در طرح آن دارد تلاشی صرفا معنوی نیست، زیرا او به منازعهٔ بین جنس زن و مرد میپردازد: «به خصوص وقتی که ضعف زنان درنهایت به پیروزی، و قدرت مردان به پریشانی میانجامد.» هروتسویت مسلما این ستیز را بـا دلالت و روشـنی به قدرت ایزدی مربوط میداند و هدف نهایی این راهبه، حفظ بکارت راهبان برای افتخار و جلال خداوند و رستگاری روح راهبههاست.
با این حال، همانطور که بیشتر نمایشهای او نشان میدهند، مأموریت زنان بـالاترین هـدف شاعر است و آن متقاعد کردن خواننده برای حفظ استقامت و بکارت زن است و آن را نشان استقلال و بینیازی از حکومت نافذ مردسالارانه و پیمودن راه آزادی به سوی خداوند میداند. هروتسویت تا آنجا پیش میرود که اظـهار مـیکند سخنگوی خداست: «من هدیهای را که گرفتهام به دهندهاش بازپس میدهم.»
به اعتقاد هروتسویت، رنج زنان و ملعبه بودن در دست مردان اگر به خداوند اعتقاد داشته باشند، هرگز باعث نابودی تـقوا و پرهـیزکاری آنـها نمیشود.
در نمایشنامهٔ دالسیتیوس 2 هروتسویت تـصاویر مـخوفی از شـکنجه و اعدام سه زن با تقوا به نامهای آگاپس 3، کیونیا 4 وهیرنا 5 در دوران امپراتوری دیوکلتیان 6 ارائه میدهد. (همان، ص 16)
با اینکه در صورت رویگردانی از اعتقادات مسیحی و پرسـتش خـدایان قـدیم روم،
————–
(1). Katharina Wilson
(2). Dulcitius
(3). Agapes
(4). Chionia
(5). Hirena
(6). Diocletian
ازدواجهای مناسب و شایستهای به آنها پیشنهاد میشود، اسـتوار بـه دین مسیحیت و اعتقادات خود پایبند میمانند و امپراتور را دست میاندازند. «تحت هیچ جبر و خشونتی نمیتوانید ما را مجبور به خیانت بـه نـام مـسیح مقدس کنید.» حتی وقتی که دیو کلتیان آنها را تهدید بـه شکنجه میکند، این زنان شجاع هیچ نشانی از ترس ندارند و خواست خود را مبنی بر مردن «برای عشق عیسی مـسیح» اعـلام مـیکنند. زمانی که این سه باکره در زندان هستند و هر لحظه احتمال آزار و اذیـت جـنسی از زندانبانان میرود، استقامت و پایداری خود را از دست نمیدهند و حتی به رفتار مضحک امپراتور میخندند.
دیو کلتیان کـه قـصد تـجاوز به دختران را دارد، به امر خدا هوش و حواسش را از دست میدهد و به عوض سـلول زنـدان، بـه آبدارخانه میرود و دیگ و قابلمه را با دختران اشتباه میگیرد. آنان از سوراخی در دیوار به امپراتور مـینگرند. سـه زن شـاهد قدرت خدا در شکست دشمنشان میشوند. هر سه زن باکره میمانند. هنگامی که کنت سـیسینیوس 1 آنـها را به اعدام تهدید میکند، کنت را به انجام این کار تشویق میکنند. اما سـیسینیوس تـصمیم مـیگیرد آنها را زنده زنده بسوزاند، اگرچه این تصمیم هم در بیباکی و عزم دختران خللی وارد نمیکند، طـوری کـه هیرنا میگوید: «امیدوارم بمیرم تا با آنها در بهشت، لذت و شادی جاودانی را بهدست آورم.» آگاپس و کـیونیا بـدون آنـکه در شعلههای آتش بسوزند، درمیگذرند و هیرنا با اصابت تیری از پا درمیآید. سیسینیوس از مرگ او شادمانی میکند، اما از قـربانیاش مـیآموزد که پیروزی حقیقی از آن همین قربانی است: «تو در تارتاروس 2(دوزخ در افسانههای یونان) بـه خـاطر شـقاوتت دوزخی خواهی شد، در حالی که من شاخهٔ نخل شهادت (نشانهٔ پیروزی) و تاج بکارت را دریافت خـواهم کـرد.»
هـروتسویت در توسعه و درآمیختن عناصر تراژدی و کمدی، ارائهٔ پیامی مذهبی دربارهٔ بزرگی و شکوه خـدا، شـهادت خودخواستهٔ سه باکره و درنهایت به کار گرفتن عناصر مهم در مبارزهٔ «زنان» در این اثر موفق است. دالسـیتیوس در انـجام وظیفهٔ خود ناکام میماند
————–
(1). (Counr Sissinus
(2). Tartarus
و از طرفی به ارضای خواستههای جنسی خود نیز نـمیرسد (ویـلز،0002:01). در مقابل، باکرههای لطیف و به ظاهر قربانی بـه صـورت قـهرمانان حقیقی، قوی و خستگیناپذیر در برابر اعتقاداتشان به خـدا و اطـمینان قلبی از اینکه شهادت روح آنها را با خدا یکی میکند، پدیدار میشوند. باربارا گولد 1 مـیگوید:
هـروتسویت قدرت فوق عادی و استقلال را بـه ذهـن این زنـان القـا کـرده است و آنها را در راه مبارزه با گناه مـصمم و ثـابتقدم نشان میدهد. گولد، (7991:15)
هروتسویت در مقدمه و در متن اصلی نمایش وجود خودآگاه ماورای عـادی و شـخصیت مطمئن به نفس خود را به اثـبات میرساند، و به این وسـیله در بـافت متنی مذهبی از زنان صومعه درخـواست مـیکند تا شهادت این باکرهها را الگو قرار دهند و استقلال و آزادی خود را مستحکم سازند. نیل بـه ایـن آزادی جز با فداکاری و وقـف کـامل زنـان در راه خدا و دوری از زنـدگی دنـیوی میسر نمیشود. باربارا گـولد بـاز هم میگوید:
هروتسویت در نمایشهایش از مفاهیم دوپهلو و بحرانها بهره میجوید تا نقش زن را در موقعیت دشوار و شـرایط مـحیط اجتماعی، موجودی نحیف نشان دهد و بـر پاکـدامنی اما قـهرمانی زنـان صـحه بگذارد. حتی اگر عـصمت و بکارت در معرض تهدید قرار گیرند. (همان، ص 75)
هرچه هروتسویت زنان را بهعنوان قربانیان فیزیکی مردان نشان دهـد، بـه همان اندازه قدرت حقیقی زن را آشکار مـیکند، یـعنی قـدرت مـوجودی شـکننده که سرانجام بـا اسـتقامت روحی و اعتقادیاش بر قیود و جبرهای اجتماعی تحمیل شده توسط جامعهٔ مردان فایق میآید و آزادی بزرگ و کاملا پیـشبینی شـدهای را بـهدست میآورد. (موراری 2،5991)
در این نمایش، سه زن شهید بـا شـهادت بـه آزادیـ مـیرسند و نـویسنده به روشهای مختلف نشان میدهد که خود نیز از آزادی سیاسی، اجتماعی، مادی و دینی لذت میبرد. هروتسویت در مقدمه مینویسد: «اگر هدیهٔ وارستگی و پارسایی من کسی را راضی میکند، خوشحالم، یـا اگر کسی از سادگی سبک نازیبایی من رضایت نداشته باشد، باز هم از نظر من
————–
(1). (Barbara Gold
(2).. Murrary.J
ارزشمند است، زیرا زمانی که در حال نگارش این خطوط بودم، تلاش کردم تا این مضمون را در قالب قـهرمانی بـه صورت نمایش درآورم.» این بیانیهٔ یک نویسندهٔ آزاد اندیش است که با سنت دینی و علم معانی بیان آزادی گرفتهشده از ادبیات رومی را به کار میگیرد و اثر خویش را بدون توجه به تـأیید خـواننده خلق میکند. شخصیتهای نمایش هروتسویت باید رنج شهادت را ببرند تا به درک خود برسند. شاعر با افتخار بیان میکند که صدای خود و دهـان سـخنگوی خداوند است. هروتسویت با درکـ کـامل موقعیت خود بهعنوان راهبه و نویسنده، مسائل عاشقانه را مطرح میکند و از هرگونه انتقادی رویگردان نیست و از قربانی شدن برای جامعه دوری میکند. او در قالب شخصیتهای زن داستانش با ایجاد شـرایط بـرای یک شهادت تحمیلی بـر آنـها، فضای تقدس را برای شخصیتها ایجاد میکند: «پیروزی بیگناهی و پاکی.» هرچه هروتسویت دربارهٔ خود بیشتر بهعنوان نویسندهای نالایق شکستهنفسی میکند، ما صدای او را واضحتر میشنویم و به درجهٔ آزادی معنوی او پی میبریم: «من نه گـزافهگو و لافـزن هستم و نه خودبین، تا خودم را با شاگردان مکتب منطق قرون وسطایی مقایسه کنم.» هروتسویت مینویسد:
«خداوند ذهن تیزبینی به من عطا کرد، امااین ذهن در جا زد و مسامحه ورزید. بنابراین برای آنـکه ایـن هدیهءالهی بـه خاطر مسامحهٔ من از بین نرود، سعی کردهام هر زمان که میتوانم تحقیق کنم و نکات کوچک را از پوشش فـلسفیاش بیرون بکشم و آن را در آثار کوچکم طرحریزی کنم. (http://cCat.sas.upenn.edu)
هروتسویت مستقیما به قـربانیشدن خـود بـه دست جامعهٔ علمی مردانه اشاره میکند، اما با معنی استعاری خود را جاهلی فروتن مینامد که خودش را بـا قـدرت از سیاهی به روشنایی دنیای ادبیاش برده است (درانک 1،4891:76)، طوری که به خوانندگانش مـیگوید: «بـر شـما واجب و شایسته است که بیازمایید و این راه را با احتیاط تصحیح کنید، گویی که آن مـیوهٔ زحمت خود شماست.»(هریسون 2،8991)
————–
(1).. Dronke.P
(2).. Harrison,D
انیته در اثر «ارک»(هارتمان فن آوئه)
به استثنای ماری دو فرانس انـگلیسی-نرماندی، دیگر نویسندگان ادبـیات دربـاری مرد بودند (کلاسن،8991:472-742). بسیاری از شاعران درباری به تجسم شخصیتهای زنانه مانند معشوقه، همسر، مادر، دختر، دستیار، حریف، پزشک، ملکه و غیره پرداختهاند. برخی از شاعران مانند والتر فن در فوگل وایده 1 با موفقیت بـه طرح تجربیات عشقی زنانه دست زدند و مانند شوالیههای درباری به آنها احترام گذاشتند (لاچمنز 2،6991). در ادبیات عصر شهسواری در ظاهر بیشتر به زنانی اشاره میشود که قاعدتا مورد حمله قرار میگرفتند، ربوده یـا تـهدید میشدند یا در واقع تجربیاتی از این قبیل داشتند. اجزای تشکیل دهندهٔ داستانهای عاشقانهٔ درباری، دوشیزهای بود که شوالیهای باید او را نجات میداد، یا یک بانوی درباری که بسیار نیازمند یاری یک مـرد بـود و شوالیهٔ ناجی او باید با غولها، اژدها یا شوالیههای دیگر میجنگید. در واقع اگر بپذیریم که این تصویر بیانگر هنجار اجتماعی است، باید تصدیق کرد که اتهام سنتی علیه جامعهٔ قـرون وسـطایی مبنی بر ساختار پدرسالارانهاش کم یا بیش صحت دارد.
به نظر میرسد ارک 3 اثر هارتمان فن آوئه (0711/08-) از همین سنت اجتماعی پیروی میکند. انیته 4 همسر جوان ارک متهم میشود که موجبات شکست هـمسرش، ارکـ فـرمانروا، را فراهم کرده و باید او را با شـرایطی تـحقیرآمیز و رنـجآور همراهی کند تا اعتبار اجتماعیاش را دوباره بهدست آورد (هستی 5،6991). تفسیر متفاوت دیگری نیز وجود دارد، طوری که برخی از محققان به آن اشاره میکنند (نـنو 6،7991:36-34). انـیته از دیـدگاهها و جهات مختلف بررسی شده است، بنابراین در اینجا بـا تـمرکز مخصوص روی موضوع «خشونت» دربارهٔ شخصیت انیته بحث میکنیم و همزمان نتایج تحقیق را با نمایش دالسیتیوس اثر گاندرزهایم در زمینهٔ نقش زنـان در جـامعهٔ قـرون وسطایی مطابقت میدهیم.
————–
(1). Walther von der Vogelweide
(2).. Lachmanns,k
(3). Erec
(4). Enite
(5).. Hasty,W
(6).. Nenno,N.P
(لیتزمان 1،7691:93)
همانند بسیاری از داستانهای عاشقانهٔ درباری، قـهرمان پیش از رسیدن به نقطهٔ اوج اجتماعیاش باید دو خوان ماجراجویانه را محتمل میشد که متناسب با علایق شخصی و الزامات اجـتماعی بـود. در خـوان اول ارک برای عشق همسر آیندهاش نزاع میکند و در خوان دوم که طولانیتر و پیـچیدهتر از خـوان اول است، برای آنکه جامعه او را به رسمیت بشناسد و برای علاقهٔ شخصیاش، مبارزه میکند. از طرف دیگر انیته نـقش دوپهـلو و مـبهمی دارد. از سویی تصویری کاملا مطیع و تأثیرپذیر که هرگز قادر به ایجاد ارتباط بـا هـمسرش نـیست، و قربانی خود و هوای نفس شهوانی ارک است (کلاسن،1991:86-75). لحظات ناراحتکننده و ناگوار زمانی ظاهر میشوند کـه ارک بـهعنوان شـاه، همسر و عاشق، انیته را مجبور میکند که بهعنوان پیشخدمت به اسبها رسیدگی کند و همهٔ تـجهیزات سـفر را در خودش حمل کند. ارک، انیته را تهدید میکند که اگر حتی یک کلمه در پیشگاه او در حـضور جـمع بـر زبان آورد، او را هلاک میکند. انیته متعهد میشود از این فرمان هوسبازانه اطاعت کند، زیرا از تهدید مـیکرد، مـجبور به صحبت شد. ارک به علت بر سر گذاشتن کلاهخود قادر به دیدن اطـراف نـبود و انـیته که پشت سر ارک بر اسب سوار بود با هشدار دادن به ارک جان او را نجات داد. ارک راهزنان را مغلوب سـاخت امـا انیته را سخت تنبیه کرد. هنگامی که انیته به دفاع از خود پرداخت، ارک مـدعی شـد کـه او را نمیکشد، ولی شغل پست نگهداری از اسبها را به او محول کرد. چند موقعیت دیگر نیز پیشآمد که انـیته مـجبور شـد به ارک نهیب بزند و او را از خطر برهاند، ولی با هربار ارک سختتر از دفعهٔ قبل او را مجازات کـرد. بـا آنکه ارک ارزش زیادی برای همراهی انیته در اعمال متهورانه و دلاورانه قائل بود، عمیقا احساس میکرد که رفـتاری پسـت و نفرتانگیز به همسرش داشته است. راوی داستان این وضعیت پیچیده را با بحث از عـقاید زنـآزاری سنتی هدر نمیدهد، بلکه در عوض روابط پیـچیده و
————–
(1).. Leitzmann,A
حـساس جـنس زن و مرد را از دیدگاههای مختلف با قوت بررسی مـیکند. بـرای مثال انیته مدتی طولانی احساس بیارزشی و وابستگی به تصمیمات همسرش میکند و میگوید: «هـرچه هـمسرم با من انجام میدهد بـاید طـبق قوانین تـحمل کـنم. چـه مرا بهعنوان همسر بخواهد یا پیـشخدمت یـا هرچیز دیگر، کاملا مطیع او هستم.» این نکته قابلتوجه است که در هر شـرایط، انـیته همسری با محبت است و با آنـکه میداند در صورت حرف زدن کـشته مـیشود، بارها برای نجات جان ارک پیـمانش را مـیشکند. راوی داستان به روشنی اذعان میدارد که کلام انیته نجاتبخش ارک است.
خشونت عـلیه انـیته ظالمانه و خشمآور است، طوری کـه هـم راوی و هـم خوانندگان به خـوبی مـیفهمند که واکنش شوالیههای دیـگر نـیز متعجب شدن است و حتی از رفتار ارک با همسرش شگفتزدهاند. حتی کنت گالوین 1 که سـعی در ربـودن انیته از دست ارک داشت به حیلهای مـتوسل شـد تا انـیته را فـریب دهـد و رفتار خشونتآمیز ارک را به انـیته یادآور شد: «هرگاه میبینم که مانند امروز از رفتار ناشایست او رنج میبری، رفتاری که شایستهٔ یـک بـانو نیست، متأثر میشوم قلبم میگیرد و انـدوهگینم مـیکند…چـه کـسی بـه تو همسری مـانند او را داد، کـه نه قصد آن را دارد و نه قابلیت و قدرتش را، که احترام شایستهای به تو نشان دهد.» پس از آنکه انیته و ارک به دربـار شـاه آرتـور 2 رسیدند، شکایتهای زیادی دربارهٔ رفتار ارک با هـمسرش شـنیدند: «مـسائل و صـحبتهی زیـادی دربـارهٔ رنجهای نامأنوس بانو انیته شنیدهایم.»
اما مردان دیگر نیز، ازجمله کنت ارینگلز 3 به انیته خشونتهایی روا داشتند. پس از آنکه ارک، شوالیه کاردوک 4 را از چنگال دو غول نجات میدهد، از شدت خستگی ضـعف میکند و بیهوش میشود، اما انیته تصور میکند که او مرده است، ضجه و زاری میکند و میخواهد خود را بکشد تا اینکه کنت ارینگلز سرمیرسد و او را از زخمزدن و خودکشی با
————–
(1). Galoain
(2). Arthur
(3). Oringles
(4). Cardoc
شمشیر ارک بازمیدارد. کنت بلافاصله از انیته خواستگاری مـیکند. انـیته با اطمینان قلبی اعلام میکند که به همسر اولش وفادار میماند: «اولین نفر برای من آخرین نفر است. باور کنید آقا، که همینطور خواهد بود»، با این حال ارینگلز چـنان بـه قدرت مردانهاش مینازد که بیتوجه به سخنان انیته، پیکر ارک را جابه جا میکند و انیته را وادار به همراهی و ورود به قصر خودش میکند، با این امید کـه ایـن بانوی زیبا را متقاعد خواهد کـرد و وی پس از فـائقآمدن بر رنجهایش پیشنهاد او را خواهد پذیرفت. اما از آنجا که انیته به مقاومت در برابر کنت ادامه میدهد، ارینگلز به زور متوسل میشود و انیته را وادار میکند تا بر سـر مـیز شام با او بنشیند: «انـیته را خـلاف میلش به زور میکشید و انیته نیز نمیتوانست از خودش در برابر او دفاع کند.»
چیزی از اندوه انیته کاسته نشد و حتی اذعان کرد که هرگز پیش از ارک لب به غذا نخواهد زد، یعنی عملا نیت خود را برای مـردن اعـلام کرد. در این زمان ارینگلز خودش را روی او انداخت و چنان او را زد که انیته به شدت به خونریزی افتاد و هرچند غیر عمدی، اما داشت او را به قتل میرساند؛ درست همانگونه که در داستان هروتسویت، سه باکره بـه شـهادت رسیدند. هـمهٔ قصر یکصدا به انتقاد از رفتار ارینگلز پرداختند، اما فقط چند نفر جرأت داشتند به دفاع از انیته بـرخیزند: «همه، فقیر و غنی، تصور میکنند که این گستاخی بزرگی است. بـرخی کـنت را رودررو سـرزنش کردند. برخی دیگر به خودشان گفتند کار احمقانهای از او سر زده است و نباید این کار را میکرد. کنت به شـدت بـرای این کار سرزنش شد.»
اما منازعه به سرعت فروکش کرد زیرا ارینگلز بـه قـدرت سـنتی همسر برای تنبیه زن اشاره کرد: «چگونه میخواهید مرا از کاری که با او میکنم بازدارید؟(کارنه 1،0791:63 و 69). سـوزان کلارک 2 معتقد است که کنت نمیگوید هیچکس حق مداخله در منازعات بین شوهر و زن را نـدارد (کلارک،9891:18)، اما امتیاز و حـق ویـژهٔ تنبیه زن بهدست شوهر را، در صورتی که خطایی از زن سر بزند، به مرد میدهد. البته کنت با این حرف نمیتواند روی
————–
(1).. Ceme,E
(2). Susan L.Clark
فکر و ذهن اطرافیانش و همینطور خوانندگان داستان تأثیربگذارد. «به هر جهت هارتمان فن آوئه، ارینگلز را مـرد خشنی به تصویر میکشد که مسلما رفتار بدی با انیته دارد.
انیته مانند دیگر قربانیان عادی رفتار نمیکند، بلکه در عوض همان واکنشی را دارد که شهیدان باکره در نمایش هروتسویت ایفا کردهاند: «او خوشحال بود کـه بـر اثر این ضربه بمیرد. بیشتر از هر زمان دیگر از این ساعت رضایت داشت…ترجیح میداد هزار بار بمیرد تا زنده بماند.» از آنجا که خواهان مرگ بود، از روی عمد به تحریک ارینگلز مـیپردازد تـا او را عصبانی کند و به درجهای برساند که او دوباره تا سرحد مرگ او را بزند: «آنقدر به حرفزدن ادامه داد که کنت ضربهٔ محکمی به دهانش زد.» اما ناگهان ارک از بیهوشی بیرون آمد و از صدای فریاد و گـریهٔ انـیته وحشتزده از جا پرید، شمشیری برداشت و ارینگلز و دو تن از مردانش را کشت و به همراه انیته گریخت. اکنون بار دیگر صدای انیته او را نجات داده است، ولی ارک حتی فکر مجازات او را نیز به خاطر سرپیچی از تـخلف در سـر نـدارد، زیرا صدای فریادهای انیته او را بـیدار کـرده اسـت.
از اینجا به بعد ارک ناگهان تغییر میکند و روابط بین زن و شوهر متحول میشود. انیته ارک را در پیدا کردن راهش از میان تاریکی هدایت میکند. سـپس ارک از انـیته مـیپرسد که چه وقایعی هنگامی که او در کما بود اتـفاق افـتاده است. کلام راوی داستان در اینجا بسیار مهم است و ذهن و توجه خواننده را به تحول رفتار دو شخصیت اصلی داستان معطوف میکند: «نـاگهان خـیال دردنـاک و رفتار غریبی که ارک تا آن روز با او داشت، به پایـان رسید.» ارک از انیته میخواهد که او را ببخشد: «او قول زندگی بهتری را به انیته داد و او این قول را نگهداشت. انیته فورا او را بخشید، زیرا ارک از او عـاشقانه درخـواست کـرده بود.» البته باوجود تلاش راوی، تأثیر منفی ارک به صورت شخصیتی خشن و سـبکمزاج بـاقی میماند، اما عشق بین دو زوج ما را به دنبال داستان میکشاند، به خصوص وقتی که انیته یـک بـار دیـگر به نجات جان ارک میشتابد. شاهکوتاه قد گویئورایتس 1 ارک را به مبارزه دعوت میکند.
————–
(1). Guivreiz
بـا ایـنکه ارک هـنوز از نبرد پیشین خود مجروح و بسیار ضعیف است، دعوت را میپذیرد.
بنابراین ارک شکست میخورد و اگر انـیته خـودش را جـلوی او سپر نمیگرفت قطعا کشته میشد. انیتهٔ قهرمان یک بار دیگر نشان میدهد که قـدرتش در آن جـامعه چقدر زیاد است، اگرچه در بسیاری از جاها اینقدرت الزاما فیزیکی نیست. این نکته را از یـاد نـبریم کـه این طرح ادبی را نویسندهای مرد نگاشته است، اما تصور کلی و عقیدهٔ او به نحو اعـجابانگیزی بـسیار شبیه عقاید هروتسویت در دو قرن پیش از آن است. هردو نویسنده تصاویر خشونت مرد علیه شـخصیت زن داسـتان را مـوضوع قرار دادهاند، اما در هردو داستان زنان از نظر فیزیکی آزار میبینند. با اینحال آنها از نظر معنوی قـویتر مـیشوند و به صورت قهرمان در میآیند. مسلما این احساس در خوانندگان همعصرشان هم بهوجود آمـده اسـت.
سـتایش شخصیتهای زن حتی در نبرد دوئلی که ارک با شوالیه مابوناگرین 1 میکند، صورت گرفته است. این شوالیه هـمهٔ حـریفان خـود را در بازی سواری با نیزه شکست داده است. ارک ناگزیر به قبول این مـبارزه مـیشود، زیرا اگر نپذیرد، همهٔ سالهایی که در دربار تلاش کرده است از دست میرود. با این حال بـعید بـه نظر میرسد که ارک بتواند در این نبرد پیروز شود اما معجزه رخ میدهد. ایـن شـگفتی به علت برتری فیزیکی او نیست. نبرد از صـبح تـا اواسـط روز ادامه مییابد. راوی داستان میگوید که وجود زنـان آنـها در صحنهٔ نبرد به آنان قدرت میبخشد. ارک فقط با تفکر دربارهٔ انیته، قدرت جـدید و شـهامت مردانه مییابد.
ارک، شوالیه مابوناگرین را شـکست مـیدهد و به ایـن وسـیله شـادی را به دربار برمیگرداند، اما انیته نـقشی بـه همان اندازه مهم ایفا میکند. بانوی مابوناگرین میهراسد که شویش را اکنون از دسـت بـدهد، اما زمانی که ناگزیر از ترک بـاغ و بازگشت به جامعهٔ دربـاری هـستند، انیته او را دلداری میدهد، درمییابد که بـاهم خـویشاوندند و با شادمانی کینههای گذشته را به فراموشی میسپارند. راوی نقل میکند که: «با شـنیدن ایـن اخبار گفته شد که خـداوند بـه نـحوی اعجازآمیز آنها را در سـرزمینی بـیگانه به هم رسانده اسـت.»(فـریتز 2،9991:011-
————–
(1). Mabonagrin
(2). Fritsch-Rossler
(801 و 24)
داستان با بازگشت شادیآفرین زن و شوهر به سرزمینشان به پایان میرسد و آنها زندگی زنـاشویی خـود را ادامه میدهند. اکنون هردو به وظـایف اجـتماعی خود در قـبال بـه مـردم و همدیگر آگاه شدهاند: «شـاه هرکجا که مقدور بود خواستهٔ همسرش را اجابت میکرد، اما به نحوی شایسته برای شاه و البـته نـه به صورتی که پیش از آن انجام دادهـ بـود؛ و بـه هـمسرش احـترام میگذاشت.»
این پایـان خـودش بهمعنای تفسیر سختی و رنجی که انیته در زندگی متحمل شده، نیست. مسلما انیته خلاف شخصیتهای زن در داستان هـروتسویت مـجبور بـه مرگ شهادتگونه نیست و به خوشی و سعادتی مـیرسد کـه ثـمرهٔ عـشق مـطلق او بـه همسرش است. راوی داستان میگوید که انیته مدت طولانی خشونت را تحمل کرد، زیرا این صبوری آزمایشی برای تعیین میزان عشق و وفاداری او بود. در هرحال طبق عقاید امروزی رفـتار ارک قابل توجیه و محترم نیست اما با مطالعهٔ دقیق متون قرون وسطایی، وسعت تلاشی که نویسنده برای شخصیتبخشیدن به قهرمان مرد داستان انجام میدهد، قابل لمس است. نویسنده بهوضوح قصد تـأثیرگذاری هـرچه بیشتر بر جامعهٔ زمان خود را دارد. هارتمان فن آوئه نمیخواهد شخصیتهای زن را خاموش، مطیع و منفعل نشان دهد و درست برعکس، مایل است رفتار قوی و واکنشهایی احساسی و مؤثر آنان را به تصویر بکشد کـه عـشق به همسر را نیز القا میکند و میداند که چگونه باید رفتار کند تا از تراژدی و فاجعه برای زناشویی و سرزمینش جلوگیری کند. انیته ثابت میکند کـه شـخصیتی کاملا تراژیک است، رنج را در جـامعهٔ مـردسالار میپذیرد و موقعیتی مستقل بهعنوان یک زن بهدستمیآورد. بیشتر برداشت ما از زندگی زنان و تأثیر آنها در سالهای قرون وسطا، الزاما حقیقت تاریخی نیست، بلکه قالب اسطورهای دارد و چـیزی اسـت که در عاشقانههای قرون وسـطایی مـنعکس شده است.
قهرمانان زن در ادبیات سالهای واپسین قرون وسطا
از میان نوشتههای سالهای واپسین قرون وسطا، داستان تغزلی «قاتل بیگناه 1» اثر هاینریش کاوفرینگر 2 را انتخاب کردیم، زیرا از نظر شخصیتها با داستان هروتسویت فـن گـاندرزهایم در چهار قرن پیش از آن و داستان هارتمان فنآوئه قرابت چشمگیری دارد.
هاینریش کاوفرینگر در لاندزبرگ 3(شهری در بایرن علیا) در کنار رودخانهٔ لش 4(رودخانه ای منشعب از دانوب) زندگی میکرد. اسناد تاریخی خبر از وجود دو نفر با نام کـاوفرینگر مـیدهند که اولیـ پدر دومی است. کاوفرینگر پدر از 6931 در کلیسای لاندزبرگ کشیش بود و در سال 4041 درگذشت. هاینریش کاوفرینگر نویسندهای بود که اشعار داستانی زیـبایی از او به جا مانده است که مسئلهٔ منازعهٔ جنس زن و مرد موضوع اصـلی آنـها اسـت، به مسائل دیگری از قبیل ازدواج، زنای محصنه، فریب، پاکدامنی و گناه نیز در آثار کاوفرینگر پرداخته شده است. (گراب مـولر 5،6991:32)
در قـاتل بیگناه با متنی اشرافی در اواخر قرون وسطا روبهرو هستیم که خشونت علیه زنـان تـوسط جـامعهٔ مردسالار و موفقیت شخصیت زن داستان با فائق آمدن در تمامی مبارزات، موضوع اصلی داستان است. قهرمان زن بـه کارهای متهورانهٔ زیادی دست میزند و در اعتراض به جامعهٔ تحت سلطهٔ مردان پیروز مـیشود. نویسنده، بانویی اصیل و شـریف را مـعرفی میکند که پاکدمنی و مملکتداری او زبانزد است. روزی پادشاه کشور همسایه به او اظهار عشق و از او خواستگاری میکند. در این خواستگاری، برادر دختر موافقت خود را اعلام میکند. باوجود آنکه کنتس بهعنوان حکمفرمای مستقل شناخته شـده است، برادرش برای ازدواج او تصمیم میگیرد و این نشاندهندهٔ غلبهٔ جامعهٔ مردسالار است. با این حال بانو از وصلت با شوهر آیندهاش راضی است و به انتظار ازدواج به سر میبرد. این ازدواج برای مردم هـردو سـرزمین نیز شادیبخش است، زیرا شاه و کنتس از احترام، ثروت، نجابت و
————–
(1). Die unschuldige Morderin
(2). Heinrich Kaufringer
(3). Landsberg
(4). Lech
(5). Grubmuller
اصالت برخوردارند.
با آنکه به نظر میرسد آیندهای روشن در انتظار این دو نفر است، بدشگونی در کمین بانو نشسته است. شوالیهای بدذات بـه پیـشنهاد و وسوسهٔ پیشخدمتش وارد قصر میشود و وانمود میکند که داماد است. بانو را وادار میکند که پیش از عروسی با او همبستر شود. بانو از این درخواست متعجب میشود و نگران آبرویش است. اما پس از همبستری، بانو پی بـه هـویت حقیقی شوالیه میبرد و هنگامی که او در خواب است در عین ناامیدی و یأس سر از تن او جدا میکند. برای خلاصی از شر جسد، از دربان میخواهد تا جنازه را در چاه بیندازد. اما بخت شوم در اینجا پایـان نـمیپذیرد، زیـرا دربان از او خواستهٔ خبیثانهای دارد و میخواهد در ازای سـکوت و فـاش نـکردن این راز با او همبستری کند. ظاهرا بانو این درخواست را میپذیرد ولی در فرصتی مناسب دربان را به درون چاه سرازیر میکند. بدینترتیب دربان نیز به سـزای اعـمالش مـیرسد. بانو تمام شب را به پاک کردن آثار خون مـیگذراند تـا آبرویش نریزد. پیشخدمت شوالیه که در انتظار بازگشت اربابش مانده است به تحریک کردن برادر بانو و مردانش میپردازد. اما آنـها بـه اتـهام ربودن اسبها، پیشخدمت را حلقآویز میکنند. پیشخدمت دلیل قانعکنندهای ندارد و بـه هرحال مجرم تلقی میشود.
در مرحلهٔ بعدی کنتس نگران شب عروسیاش است، زیرا بکارت خود را از دست داده است. در حـالی کـه مـهمانان از مراسم لذت میبرند، بانو تمام روز را زجر میکشد. هنگامی که میخواهند بـه حـجله بروند، از ندیمهاش میخواهد که به جای او امشب را در حجله بگذراند و در عوض وعدههای بسیاری به او میدهد (رو 1،4891:481-071) پس از آنکه نـدیمه جـای او را در حـجله گرفت، با خود اندیشید که چرا تا ابد به جای ملکه را نـگیرد. عـروس جـوان پس از این بیچارگی تصمیم میگیرد وقتی ندیمه به خواب رفت خوابگاه را آتش بزند. سـپس شـاه را بـیدار میکند و نجات میدهد، اما در را از بیرون قفل میکند تا ندیمه در آتش بسوزد.
————–
(1).. Ruh,k
شاه و ملکه سـی ودو سـال زندگی زناشویی شاد و توأم با خوشبختی را پشت سر می گذرانند و ملکه با هـمهٔ وجـود عـاشق شوهرش و وفادار به او بود. اما سنگینی عذاب وجدان بر ملکه در همهٔ این سالها سـنگینی مـیکرد، تا اینکه سرانجام تصمیم گرفت همه چیز را اعتراف کند. شاه او را دلداری داد و احساس دلسوزی و شـفقت خـود را بـه او نشان داد که در این سالها بار چه رنجی را به دوش کشیده است. شاه نه تنها او را شماتت نـکرد، بـلکه اعلام کرد که «تو بیشتریک قربانی هستی تا مجرم»(استد 1،3991). راوی داستان دربـارهٔ مـجرم بـودن یا نبودن ملکه و کسانی که کشته شدهاند، بحث میکند. اما از آنجا که همهٔ آنها نـیات شـیطانی در سـر داشتند، در واقع مجرمین حقیقی بودهاند. ملکه در داستان نقش یک قهرمان حقیقی را بـازی مـیکند، درست مانند سه شهید در نمایش هروتسویت و انیته در داستان ارک هارتمان فنآوئه.
راوی به روشنی ملکه را در جایگاه زنی رنـجدیده نـشان میدهد که فقط به کمک خدا نجات یافته است (-2،1991:47-74) کاوفرینگر شخصیتی آرمـانی بـه قهرمان زن داستانش میدهد که سمبل هـوش، خـرد، سـرعت عمل، وفاداری کامل به همسر، عشق خـالص و سـرانجام نمادی از آزادگی یک زن است. با آنکه بارها مورد ظلم و تعدی قرار میگیرد، دچـار یـأس نمیشود و ترسی به دل راه نمیدهد و اعـمالی کـه از او سرمیزند، هـمگی دردفـاع از خـود است. برخلاف آگاپس، کیونیا و هیرنا کـه نـقش شهادت را میپذیرند و انیته که تحت هر شرایطی همسرش را همراهی میکند و خود رنـج مـیبرد، بانوی داستان کاوفرینگر گامی فراتر مـینهد. اختیار زندگی خود را بـهدست مـیگیرد و با قابلیتهای وجودیاش عقب نـمینشیند و ظـالمان را به قتل میرساند. کورت رو 3 دربارهٔ جنبههای جنایی داستان انتقاد میکند و میگوید که داسـتان احـساساتی و پر از سخنان متناقض است. (رو، 4891:481)
————–
(1). Stede
(2).. Steinmetz,M
(3). Kurt Ruh
اما چـیزی مـتفاوت بـا پیام ظاهری راوی و داسـتان اسـتنباط میشود و محور داستان رویـ کـشته شدن سه مرد و یک زن نمیگردد، بلکه موضوع اصلی داستان قربانی شدن، ظلم دیـدن و رنـج قهرمان زن است که در مبارزه علیه تـجاوز و سـوءاستفادههایی که از او شـده اسـت، خـود را آزاد میکند. بانو مجرم نـیست، در عوض برای زندگی، آبرو، احترام و خوشبختیاش میجنگد و هر حمله به او به جای در پی داشتن نتیجهٔ مـصیبتآمیز (صـرفنظر از مقصر بودن یا بیگناهیاش)، او را وادار به تـرک زنـدگی زنـاشوییاش نـمیکند. راوی داسـتان بهطور غیر مـستقیم او را بـه خاطر مصمم بودنش، اعمال متهورانه و آبروداریاش میستاید و حتی برای رنجی که میبرد اظهار تأسف میکند: «او رنـج زیـاد و مـشقتهای بسیاری را متحمل شده است.»(-،1991:35)
نتیجهگیری
مقایسهٔ سـه مـتن ادبـی از قـرنهای دهـم، دوازدهـم و اواخر قرن چهاردهم میلادی روند تکاملی قهرمانان زن در داستانها را نشان میدهد. در حالی که هروتسویت پاکدامنی، پرهیزکاری و دینداری سه باکره را به تصویر میکشد که حاضر به شهادتاند تا آنـکه خدایان دروغین را بپرستند، هارتمان بانویی شریف را نشان میدهد که مراحل رنجآور دشواری را در زندگی به خاطر عشق به همسرش پشت سر میگذارد و باوجود همهٔ بدرفتاریها هرگز از عشق و وفاداریاش به ارک چشمپوشی نـمیکند. در شـرایطی که تصور میکند ارک مرده است، حتی حاضر به مرگ میشود. پس از این تجربه، هردو عشق و احترام حقیقی را به هم ابراز میکنند. سرانجام کاوفرینگر در اواخر قرون وسطا، یک شخصیت زن بسیار قـوی در داسـتانش معرفی میکند که باوجود تحمل کردن خشونتهای متعدد جسمی و روحی، با موفقیت و سربلندی همهٔ دشمنانش را از بین میبرد و به واسطهٔ هوش، ذکاوت و قدرت شـخصیتیاش بـر همهٔ دشواریها فائق میآید.
در هـر سـه متن ادبی، «رنج زنان» عنصری مشترک است. اما هرکدام با قدرتی درونی
متفاوتی به مبارزه میپردازند، یکی با احساسات مذهبی، دیگری با عشق و صـبر و نـهایتا با ذکاوت و قدرت. در هـر سـه متن مبارزه با جامعه و نظام قدرتمند مردسالار است. اما بانوی داستان کاوفرینگر بیش از دیگر شخصیتها به ارزش و احترام میرسد. او بهعنوان بانویی شریف، قابل احترام، لطیف و پاکدامن و نهایتا شخصیتی نمونه در بین شـخصیتهای داسـتانی زن در ادبیات قرون وسطا معرفی میشود.
هر سه نویسنده سعی در نشاندادن خشونتهای اعمال شده بر زنان دارند. در طول سالهای قرون وسطا آگاهی وسیعی دربارهٔ خطرهای جسمی و جنسی برای زنان وجود داشـت. امـا این نـویسندگان نشان دادند که زنان حق و حقوقی نیز داشتند و اعضایی برابر در جامعهٔ خود بودند و مستحق احترام کامل از طـرف همسرانشان، عشاق و پدرانشان بودند، اما هیچ کدام از شخصیتهای زن عوامل قـدرتی پدرسـالارانهٔ جـامعه را نمیپذیرند.
هروتسویت، هارتمان و کاوفرینگر هرکدام به شیوهٔ خود، مدافعان قوی حقوق زنان هستند و هرکدام از آنها نشاندهندهٔ گـامهای نـخستین علیه خشونت بر زناناند و اعمال خاصی را از جانب مردان خشن میشناسند (کلاسن،9991:03-31). بیشک هـمهٔ ایـن نـویسندگان، شخصیتهای زن داستانشان را قربانیان خشونتی میدانند که تا حدی حقیقی و راستین است که نمیتوان آن را بـهعنوان عنصر ادبی مطرح نکرد، بهطوری که جکسون 1 میگوید: «زنان در قرن دوازدهم آلمان در جـامعهای که خشونت در آن متداول بـود، در خـطر بودند. در این جامعه زنان را به غنیمت میبردند، زخمپذیر بودند و در شمار اموالی بودند که در نقل و انتقال قدرتها و کشورها جابه جا میشدند.»(جکسون،4991:611)
باوجود شرایط تاریخی، هر سه نویسنده پهنهٔ وسیعی از حقوق را کـه زنان از آن برخوردار بودند به تصویر درمیآورند. زنان با اینقدرتها قادر به مبارزه کردن با ستمگریها بودند.
جالب است که در قرن دهم، دوازدهم و پانزدهم میلادی در بین نویسندگان مرد هم با مدافعان زنـان روبـهرو میشویم، یعنی مسئلهٔ آزادی زنان تنها در نوشتههای نویسندگان زن
————–
(1). W.H.Jackson
مطرح نبوده است. این عقیده در قرن 61 میلادی نیز رواج داشته است.
یورگ ویکرام 1 در اثر خود به نام (Das Rollwagenbuchlein 1555) به مسئلهٔ خشونت علیه زنان پرداخـته اسـت:
«مرد جوانی عروسش را جلوی در کلیسا میزند. او به عروس مشکوک میشود، زیرا شاهد لبخند زدن او به کشیش است. وقتی عروس جوان به لبخند کشیش پاسخ میدهد، فورا داماد ضربهای به صـورتش مـیزند و او را نقش زمین میکند. در پی این ماجرا مرد جوان را برای چند دقیقه به زندان میاندازند. این امر نشاندهندهٔ آن است که چنین خشونتی حتی در میان افرادی که در حال ازدواج هستند، دیگر بـرای جـامعه قـابل تحمل نیست.» (ویکرام،8691:251)
پریسا درخشان مقدم
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی
دانشکدهٔ زبانهای خـارجی تـهران مـرکزی
این نوشتهها را هم بخوانید