معرفی کتاب: گذرگاههای تاریخی اثر ایگور ام.دیاکونف

سابق بر این در یک پزشک، بیشتر کتابهای رمان؛ مجموعه داستان کوتاه یا کتابهایی در مورد دانش معرفی میکردم. اما به تناسب نیازهای این روزهای جامعه، در خودم گرایش برای خواندن کتابهای تحلیلی تاریخی و فلسفی بیشتر شده است.
گاهی ممکن است تجارب تلخ گذشته ما را به این نتیجه برساند که آخر و عاقبت این همه «فلسفهبافی» و تحلیل چیست. آیا بهتر نیست که به جای خسته کردن ذهن خود، همین اخبار خام را دنبال کنیم؟
این سؤالی است که حتی ر ذهن کنجکاوترین و اهل مطالعهترین آدمها هم ممکن است ایجاد شود. اما پرهیز دورهای آنها، معمولا موقتی بوده و آنها سرانجام به عادت روتین برگشتهاند.
کتابی که در این پست میخواهم پیشنهاد بدهم، یکی از خلاهای مطالعاتی خود من بود و کتاب یا مقاله محکم و مفصلی در مورد آن تا حالا پیدا نکرده بودم.
با هم مقدمه خیلی خوبی را که مترجم کتاب نوشته؛ میخوانیم:
موضوعی که از دیرباز ذهن تاریخپژوهان را به خود مشغول داشته این بوده که آیا، همانگونه که در عرصه طبیعت و پدیدهها و فرایندهای طبیعی قوانین خاصی حکمفرماست و شناخت آنها به انسان در بهرهبرداری هرچه گستردهتر از طبیعت کمک کرده است، در تاریخ انسان و فرایندهای اجتماعی آن نیز قانونمندی خاصی را میتوان کشف کرد که به کمک آن بتوان رخدادهای به ظاهر پراکنده و تصادفی تاریخ را در پیوند با یکدیگر تبیین کرد؟ در پاسخ مثبت به این پرسش، پژوهندگان اندیشمند هر یک به نوعی کوشیدهاند فرایند تاریخ را تبیین کنند.
در دو سده اخیر، دو نگرش کلی در این عرصه مشهود بوده که یکی به تاریخپژوهان اروپای غربی و آمریکا تعلّق داشته و دیگری به مارکس و پیروان او.
در تاریخپژوهی اروپای غربی، دورهبندیهای گوناگون، ولی عمدتاً مشابهی، برای فرایند تاریخ در نظر گرفته شده که شاید مشهورترین آنها یکی دورهبندی: پیشصنعتی یا کشاورزی (پیششهری، شهری اولیه)، صنعتی و فراصنعتی (یا پساصنعتی) باشد، و دیگری: نخستین، باستانی، قرون تاریک، قرون وسطی و قرون جدید (مدرن و پسامدرن).
در مورد قانونمندی تاریخ نیز نظریههایی مطرح شده که یکی از مشهورترین آنها از آنِ توین بی است که بر «ظهور، اعتلا، افول و سقوط تمدنها» مبتنی است.
در برابر این نظریات، نظریه تاریخی مارکسیستی قرار داشت که دورهبندی تاریخ را شامل پنج مرحله اشتراکی نخستین، بردهداری، فئودالی، سرمایهداری و سوسیالیستی (سرانجام کمونیستی) میدانست و برای فرایند تاریخ خودپویی درونی قائل بود که نیروی محرکه آن را تضاد اصلی بین نیروهای مولد و مناسبات تولیدی در چارچوب یک شیوه تولید به حساب میآورد.
نظریه مارکسیستی فرایند تاریخ به مدت بیش از یک سده اذهان بسیاری را به خود مجذوب ساخت و تنها پس از ناکامی و فروپاشی اتحاد شوروی (به عنوان نخستین و مهمترین کشور «سوسیالیستی» جهان) بود که این نظریه با تردیدهای جدی در میان پیروان فراوانش مواجه شد. در این شرایط بود که پرسش همیشگی در مورد چگونگی فرایند تاریخ جامعه انسان پاسخی تازهتر، جامعتر و قانع کنندهتر را طلب میکرد.
پروفسور ایگور میخائیلوویچ دیاکونف، که بیشک یکی از بزرگترین تاریخپژوهان قرن بیستم است، در کتاب حاضر، که نتیجه دهها سال تلاش او در کند و کاوهای تاریخی و شناخت عمیق و استثنایی او در عرصههای انسانشناسی، قومشناسی، زبانشناسی، فرهنگشناسی و… در پهنه تاریخ است، کوشیده به شکلی نوین به این پرسش پاسخ دهد.
دیاکونف فرایند تاریخ انسان را از ابتدا تا به امروز به هشت مرحله تقسیم میکند: نخستین، اشتراکی نخستین، باستانی اولیه یا اشتراکی، باستانی پسین یا امپراتوری، قرون وسطی، استبدادی پایدار پساقرون وسطی، سرمایهداری، و پساسرمایهداری؛ و برای این تقسیمبندی خود دلایل قانع کنندهای ارائه مینماید.
برداشت کلی دیاکونف از تاریخ انسان بر خصلت آفرینندگی انسان مبتنی است که در دو عرصه اندیشه و فنآوری نمود و ظهور مییابد و به صورت قانونمندیهایی بر دو حوزه اجتماعی ـ روانشناختی و اجتماعی ـ اقتصادی مستولی میگردد.
مزیت و ویژگی نظریه دیاکونف در مورد فرایند تاریخ توجه خاصی است که او به مجموعه عوامل تأثیرگذار بر رشد فرایند تاریخ مبذول میدارد و از هرگونه مطلقگرایی اجتناب میورزد. از نظر دیاکونف، در کنار عوامل اقتصادی، عوامل قومی، فرهنگی و مذهبی نیز در این فرایند مؤثرند. به نظر او، گذار مرحلهای به سطح رشد فنآوری (به ویژه فنآوری تسلیحاتی)، ساختار مناسبات تولیدی، و سمتگیری اجتماعی ـ روانشناختی (یعنی ایدئولوژی: چه اسطورهای، چه اخلاقی ـ جزمی، و چه کثرتگرا) بستگی دارد. روشنفکران ــ به ویژه در مرحلههای هفتم و هشتم ــ عامل مستقلی در رشد فرایند تاریخ و مسبب انگیزه اجتماعی ـ روانشناختی تحول اجتماعی هستند. از نظر دیاکونف، گذار مرحلهای لزوماً با انقلاب اجتماعی همراه نیست و میتواند طی یک فرایند تدریجی صورت پذیرد. هر تحول اجتماعی نیز لزوماً با پیشرفت (خوشبختی و بهروزی انسان که هدف غایی اوست) همراه نیست؛ و از آن گذشته، «هر پیشرفتی در عین حال یک پسرفت است»، یعنی هر پیشرفتی در جایی با پسرفتی در جای دیگر همراه و ملازم شود. تنها در عرصه علم و فنآوری است که تحولات الزاماً با پیشرفت همراه است.
گفتیم که دیاکونف کل فرایند تاریخ انسان را از ابتدا تاکنون به هشت مرحله تقسیم میکند و ویژگیهای هر مرحله را هم به طور کلی و هم در نمودها و رخدادهای مشخص تاریخی آن در سراسر پهنه این کره خاکی بر میشمارد. مهمترین ویژگیهای کلی هر مرحله تاریخی از نظر دیاکونف به قرار زیر است:
مرحله یکم: نخستین
ـ پیدایش انسان اندیشهورز خردمند در دوره دیرینهسنگی؛
ـ انسانها دستهدسته و جدا از هم در زمین پراکندهاند و همزیستی مسالمتآمیز دارند؛
ـ مبادله ابتدایی بین گروههای مختلف جمعیتی؛
ـ تقسیم طبیعی و جنسی کار بین زن و مرد؛
ـ خانواده هستهای و اشکال توسعهیافته آن: خانواده گسترده، خاندان، تیره، طایفه و غیره؛
ـ پیدایش اسطورههای ابتدایی و خدایان توتم (مظهر) گونهای که جادوگران و مردان حکیم واسطه ارتباط انسانها با آنها هستند (توتمباوری و شَمَنگرایی).
مرحله دوم: اشتراکی نخستین
ـ عصر نوسنگی پسین یا آغاز عصر فلز؛
ـ جامعه ریاستی (جامعه پیشطبقاتی و پیش شهری)؛
ـ وجود سرکردگان و گروههای اجتماعی صاحب امتیازی نظیر رهبران نظامی و کاهنان که رئیس را در برگرفتهاند؛
ـ لایههای اجتماعی صاحب امتیاز وجود دارند، اما طبقات بهرهکش و غیرمولد وجود ندارند؛
ـ سازمان یافتگی اجتماعی، محدودیت زندگی فردی؛
ـ وحدت بین سرزمین و ساکنان آن؛
ـ پرورش حیوانات اهلی و صنایعدستی وظیفه تمام توده مسلح مردم است؛
ـ بردهداری پدرسالارانه ــ وضع برده با یک عضو خانواده تفاوتی ندارد؛ کار بردگان در تولید اجتماعی تعیین کننده نیست؛
ـ خانواده یک واحد اقتصادی ـ اجتماعی است (خانواده هستهای یا گسترده)؛
ـ کارآمدی بیشتر جنگافزارها؛ جنگهای بیپایان؛
ـ کیشهای خدایان محلی؛ جزمیت ایدئولوژیکی و اخلاقی وجود ندارد.
مرحله سوم: باستانی اولیه یا اشتراکی
ـ عمدتاً در هزارههای سوم و دوم پیش از میلاد (اما تا قرنهای ۱۲ و ۱۳ میلادی در برخی نقاط آفریقا، آمریکا و حتی اروپا و آسیا باقی میماند)؛
ـ شکلگیری یک طبقه بهرهده در مقابل طبقه آزادمردان، شامل: فرمانروایان، جنگاوران (کشاورزان، دامپروران، و صنعتگران آزاد)؛
ـ پیدایش دولت؛ بهرهوری تولید در سطحی است که امکان اضافه تولید برای تأمین یک طبقه فرمانروا، دولت، نهادهای مذهبی وجود دارد؛
ـ خانواده پدرسالار؛ بردهداری پدرسالارانه یا خانگی (غلامان)؛ بین شرایط زندگی اربابان و بردگان تفاوت چشمگیری وجود ندارد (بردهداری مشخصه هیچ یک از مراحل مفروض فرایند تاریخ نیست)؛
ـ مالکیت خصوصی شخصی اشیای منقول؛
ـ زمینها به دو بخش دولتی ـ پرستشگاهی و خصوصی ـ اشتراکی تقسیم میشوند؛
ـ گسترش رباخواری به سبب ضعف بنیه اقتصادی واحدهای کوچک اشتراکی ـ خانوادگی؛
ـ مالیاتگیری نظام دولتی جدید به شکل تحمیل خراج بر کل اهالی (از نیمه هزاره دوم پیش از میلاد)؛
ـ افزایش رفاه اقلیت و فقر روزافزون اکثریت؛
ـ پیدایش شهرهای دارای استحکامات و تمرکز جمعیت در آنها؛
ـ دولت ـ شهرها (مراکز استانها) مرکز فرمانروایی دولت، صنایع دستی و انباشت ذخایر غذاییاند؛
ـ گسترش سکونت در پهنهای فراختر؛
ـ جنگ و درگیری دایمی بین واحدهای مختلف اجتماعی ـ سیاسی؛
ـ مبادلات پایاپای؛
ـ گسترش تجارت بینالمللی؛
ـ جدایی شناخت علمی از شناخت اسطورهای، فلسفه از مذهب؛ دانش نظری رشد میکند اما به نیرویی مولد تبدیل نمیشود.
مرحله چهارم: باستانی پسین یا امپراتوری
ـ گذار از عصر مفرغ به عصر آهن، اختراع آهن چکشخور (نوعی پولاد)، ابزارهای فولادی و جنگافزارهای فولادی؛
ـ گسترش بردهداری؛
ـ طبقه حاکمه: اشرافیت نظامی یا دیوانسالار؛ طبقات اصلی بَهره ده: بردگان، غلامان و سایر وابستگان؛ شکل بهرهکشی: مزارعه (اجاره مقطوع)، بیگاری، مالیاتگیری؛
ـ وجود مالکیت دولتی در کنار مالکیت خصوصی؛
ـ حفظ آزادی شخصی دهقانان (دهقانان مالیات میپرداختند، مجبور به خدمات نظامی بودند، اما ملک هیچ کس یا تشکیلات دولتی نبودند)؛
ـ پیدایش سوارهنظام، گسترش کشتیسازی و به دنبال آن، فتوحات عظیم مستعمراتی (عمدتاً دریایی) برای کسب درآمد بیشتر، و پیدایش امپراتوریها، همراه با مراکز فرمانروایی متمرکز؛
ـ ظهور و سقوط بیوقفه امپراتوریها بر اثر جنگها؛
ـ متحدسازی مناطق کشاورزی (مولد کالاهای مصرفی) و مناطق کوهستانی و جلگهای مولد وسایل تولید (نظیر فلز، چرم، حیوانات بارکش) برای گسترش بازتولید؛
ـ متحدسازی اجباری مناطق متفاوت به لحاظ اقتصادی، جغرافیایی و فرهنگی، بههمزدن ساختارهای سنتی آنها، و ایجاد واحدهای اداری جدید و یکسان (نظیر بخش، فرمانداری و استان)؛
ـ گسترش مبادله در داخل امپراتوری و نیاز به پول به عنوان وسیله مبادله؛
ـ پیدایش نظام شهرهای مستقل خودگردان (پولیس) در داخل امپراتوریها، به عنوان مراکز صنایع دستی و تجارت، و در نتیجه رشد اقتصاد کالایی و ثروتمندی طبقه حاکمه؛
ـ پرستش خدای یگانه به جای خدایان محلی؛
ـ پیدایش آیینهای تقویت کننده امپراتوری و حتی خدا ـ انگاری پادشاه (امپراتور).
مرحله پنجم: قرون وسطی
ـ نظام فئودالی ـ واسالی در اروپا و برخی نقاط دیگر جهان؛
ـ زمینداری «توانمندان»، که از حق قضاوت و اجرا برخوردار بودند؛
ـ بهرهکشی انحصاری از دهقانان؛
ـ مالکیت انحصاری جنگافزارها از سوی طبقه حاکمه؛ جنگاوری پیشه و امتیاز طبقه حاکمه شد؛
ـ جنگها بیشتر به سبب کسب افتخار و اعتبار و ارضای انگیزه ستیزهجویی بود.
ـ مرزهای ناپایدار؛ بیارتباطی مرزها با موجودیتهای قومی و شرایط طبیعی و اقلیمی؛
ـ حکومتهای پادشاهی ناپایدار؛
ـ قبایل کوچگر در همه جا فعال بودند و سلسلههای حکومتی خود را پدید میآوردند؛
ـ اهمیت تجارت بینالمللی کاهش یافت، رابطه پول ـ کالا از بین رفت، مبادلات پایاپای احیاء شد؛
ـ پایین آمدن سطح عمومی زندگی؛
ـ تغییر هنجارهای اخلاقی و جزمی شدن آنها؛
ـ سازمان عالی و مقتدر کلیسایی وسیلهای برای حفظ هنجارهای اخلاقی و تقدس نظام حاکم اجتماعی؛
ـ مجازات دگراندیشی از سوی مذاهب جزمی؛
ـ تسلط مذهب و از میدان به در شدن فلسفه؛
ـ علوم طبیعی از ادامه حیات باز ایستاد.
مرحله ششم: استبدادی پایدار پساقرون وسطی
ـ پیدایش دو طبقه جدید کارفرمایان سرمایهدار و کارگران مزدبگیر (در کنار طبقات سابق زمینداران و دهقانان وابسته)؛
ـ پیدایش دولتهای «ملی» و سلطنت استبدادی پایدار با مرزهای طبیعی، ملی و مذهبی مشخص؛
ـ پیدایش «خودآگاهی ملی»، یعنی زبان، دین و میراث فرهنگی مشترک، و نیز دولت خودی؛
ـ پیدایش اصول اجتماعی ـ روانشناختی جایگزین (دین مسلط)؛ اینک «میشد جور دیگری اندیشید»؛
ـ قدرت دولتی عمدتاً در دست زمینداران است؛
ـ دولت استبدادی توازن بین چهار طبقه اجتماعی قدیم و جدید را در داخل مرزهای ثابت برقرار و حفظ میکند؛
ـ گسترش شهرهای مستقل (مراکز تجارت بینالمللی و کارگاههای صنایعدستی که به کارخانهها فرامیرویند)؛
ـ رقابت بورژوازی با طبقه زمیندار؛
ـ رشد مناسبات کالا ـ پول؛
ـ محدودیت یا لغو نظام سرفداری؛
ـ فنآوری نظامی جدید: سلاحهای آتشین و توپخانه؛
ـ کشف سرزمینهای تازه و توسعه مستعمراتی؛
ـ تجارت محصولات صنعتی بین مراکز عمده تولید صنعتی؛
ـ فرایند انباشت سرمایه؛
ـ بالا رفتن سطح زندگی عمومی.
مرحله هفتم: سرمایهداری
ـ این مرحله از حدود دهه ۱۸۶۰ میلادی در اروپا، ایالات متحده آمریکا و سپس ژاپن، با به قدرت رسیدن بورژوازی، آغاز شد؛
ـ اختراعات و ابداعات فنی تازه («انقلاب صنعتی»)؛
ـ رشد سریع فنآوری و ایمان خوشبینانه به امکانات نامحدود آن؛
ـ ورود علم در عرصه تولید صنعتی و کشاورزی، و تبدیل دانش فنی به مهمترین نیروی مولد؛
ـ رشد سریع تسلیحات؛
ـ تقابل بورژوازی و کارگران مزدبگیر به عنوان دو طبقه اصلی اجتماعی؛
ـ گرایش به سوی تجزیه دهقانان به همان دو طبقه بالا؛
ـ حفظ طبقات پیشین مرحله ششم در حاشیه جامعه؛
ـ پیدایش روشنفکران به عنوان یک نیروی اجتماعی؛
ـ اهمیت روزافزون ایدئولوژیهای غیرمذهبی؛
ـ پیدایش دولتهای جمهوری یا پادشاهی مشروطه؛
ـ رقابت تسلیحاتی بین قدرتهای سرمایهداری، از جمله بر سر تصاحب بازارهای صادراتی و منابع مواد خام؛
ـ تقسیم کامل مناطق عقبمانده جهان بین قدرتهای استعماری سرمایهداری؛
ـ پیدایش امپراتوریهای استعماری، همراه با جنگهای گسترده و با تلفات و ویرانی عظیم؛
ـ پیدایش جنگهای جهانی به مثابه پیامدهای اجتنابناپذیر رشد طبیعی سرمایهداری و به منظور باز تقسیم تمام سطح کره زمین از راه زور؛
ـ رکود اقتصادی و بحرانهای ادواری سرمایهداری کلاسیک؛
ـ پیدایش کمونیسم و فاشیسم به عنوان ایدئولوژیهای جایگزین در برابر بحران سرمایهداری و تلاش نافرجام آنها برای پرش از روی فرایند طبیعی رشد سرمایهداری که به مخوفترین حکومتهای دیکتاتوری منجر گردید؛
ـ نظام مستقر در اتحاد شوروی از ۱۹۲۴، با احیای سرمایهداری به ابتداییترین و بیرحمانهترین شکل آن، و با استفاده گسترده از کار بردگان ــ در اردوگاههای کار اجباری ــ که تعدادشان گاه تا بیست میلیون نفر میرسید، یک طبقه جدید و گسترده دیوانسالاران حزبی و دولتی را پدید آورد. ویژگیهای این دولت عبارت بودند از: حکومت توتالیتر، و در رأس آن شخص دیکتاتور، درآمیزی سازمان حزبی با دستگاه دولتی، نظام پنهانکاری همهجانبه، حکومت وحشت، سرکوب و کشتار (آمار کشته شدگان تا سال ۱۹۵۶ بالغ بر شصت میلیون نفر)، نظام بهرهکشی بیرحمانه، تبدیل شدن دهقانان به سرفهای جدید در نظام کالخوزی.
مرحله هشتم: پساسرمایهداری
ـ سقوط امپراتوریهای سرمایهداری و فروپاشی نظام مستعمراتی، واگذاری استقلال به مستعمرات سابق؛
ـ شناسایی حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش؛
ـ پیدایش سلاحهای گرما ـ هستهای که میتواند کل محیطزیست انسان را در کره زمین
به کلی نابود سازد، و در نتیجه تلاش برای کاهش رقابتهای خطرناک تسلیحاتی و حفظ صلح در مقیاس جهانی؛
ـ پذیرش نظریه «حقوق بشر» به عنوان ایدئولوژی جایگزین و یک انگیزه بسیار نیرومند اجتماعی ـ روانشناختی؛
ـ پیدایش نظریات جدید کینزی و پسا کینزی در اقتصاد و کمک به حل بحرانهای ادواری اضافه تولید در سرمایهداری کلاسیک؛
ـ نهادینه شدن حضور اتحادیههای کارگری به عنوان بخش مکمل نظام اجتماعی؛
ـ تثبیت روزکار هشت ساعته به منظور افزایش بهرهوری کار؛
ـ رشد بسیار سریع علوم و فنآوری، و ماشینی و الکترونیکی شدن تمام اطلاعات علمی و فنی و زندگی روزمره؛
ـ کاهش تعداد کارگران یدی و ماشینی شدن بسیار پیشرفته کار، و خودکار شدن سیستمها؛
ـ ارتقای سطح زندگی طبقه کارگر؛
ـ کاهش تعداد پرولتاریا به حدود ده درصد جمعیت، در حالی که تعداد سرمایهداران ممکن است به ۲۵ درصد هم برسد؛
ـ پیدایش یک طبقه کشاورز جدید که عمدتاً از کار سیستمهای ماشینی خودکار بهره میگیرد، خودش در کار نقش دارد و حداکثر از چند کارگر مزدبگیر نیز استفاده میکند؛
ـ پیدایش یک طبقه اجتماعی جدید شامل کارکنان بخش خدمات و روشنفکران، که به تدریج به صورت پُرشمارترین طبقه در میآید؛
ـ توجه به نیازهای زنان و برداشتن موانع مشارکت اجتماعی از سر راه آنان؛
ـ نقش دولت در سازماندهی رفع نیازهای انسانی؛
ـ گسترش سازمانهای خدماتی و رفاهی؛
ـ وضع قوانین ضدانحصاری؛
ـ گسترش شرکتهای سهامی عام؛
ـ سپردن مدیریتها به کارشناسانی که معمولاً مالک واحدها نیستند، اما میتوانند سهامدار باشند؛
ـ مشارکت کارکنان در درآمد بنگاهها از طریق تملک سهام؛
ـ نظام مالیاتی تصاعدی با سمتگیری ضدسودهای کلان؛
ـ از بین رفتن مالکیت خصوصی فردی بنگاههای بزرگ و جایگزینی آن با سازمانهای مدیریتی گوناگون؛
ـ کاهش چشمگیر فاصله سطح زندگی طبقات مختلف؛
ـ رشد گسترده اقتصاد اعتباری، که تمام جمعیت را در بر میگیرد؛
ـ یکپارچگی بنگاههای صنعتی در شرکتهای بزرگی که هرچه بیشتر خصلت بینالمللی پیدا میکنند؛
ـ آزادی عقیده و مذهب؛
ـ جایگزینی روزافزون کتاب و سینما با تلویزیون و کامپیوتر؛
ـ انقلاب «سبز» در کشاورزی و گسترش کشتزارها؛
ـ چیرگی روزافزون نظریهها و آموزههایی که هدفشان کاستن از ناآرامی و ناخشنودی شخصی، بدون توسل به هرگونه ایدئولوژی خاص مذهبی یا فلسفی، است؛
ـ کاهش شدید مرگ و میر کودکان و عموم مردم؛
ـ رشد تصاعدی جمعیت؛ که در نتیجه، برنامه تنظیم خانواده در مقیاس جهانی برای نوع انسان به یک ضرورت مرگ و زندگی تبدیل میشود؛
ـ در کنار جوامع پساسرمایهداری، کشورهای «جهان سوم» هم وجود دارند که اکثراً حتی هنوز به مرحله هفتم هم نرسیدهاند و رژیمهای توتالیتر (تمامیتخواه) بر آنها حاکم است.
در پایان، دیاکونف به مهمترین مشکلات و خطرات فراراه جامعه کنونی بشری اشاره میکند و اظهار امیدواری مینماید که بشریت بتواند این مشکلات را (شاید باگذار به مرحله نهم) به نیکوترین وجهی حل کند و ادامه زیست بشر را بر این کره خاکی تضمین نماید.
دیاکونف مهمترین مشکلات کنونی جامعه بشری را در مقیاس جهانی چنین برمیشمارد:
ـ پیشرفت در عرصه علم و تولید، مثل هر پیشرفت دیگری، پسرفتها و ضایعاتی نیز به همراه دارد که همسطح آن پیشرفتها خواهد بود؛
ـ افزایش سریع جمعیت (هشت میلیارد نفر تا ۲۰۲۵ و پانزده میلیارد نفر تا پایان قرن ۲۱) در حالی که نظر کارشناسان بر این است که امکانات کره زمین برای جمعیت بالای هشت میلیارد نفر پاسخگو نیست؛
ـ کاهش ذخایر فلزات و کانههای ضروری؛
ـ خطر سلاحهای هستهای و جنگافزارهای شیمیایی و میکروبی همچنان باقی است؛
ـ منابع سنتی انرژی رو به پایان است و به ناچار انرژی اتمی منبع اصلی انرژی خواهد شد؛
ـ مشکلات ناشی از آلودگیهای زیستمحیطی، فضولات سمی صنعتی، خطرات احتمالی ناشی از نشت تشعشعات اتمی از نیروگاههای اتمی، تخریب جنگلها که موجب کاهش اکسیژن هوا خواهد شد؛
ـ افزایش آلایندههای هوایی، آبی و خاکی و تأثیر گلخانهای آنها و افزایش سطح دمای کره زمین، آب شدن یخهای قطبی، بالا آمدن سطح دریاها و تخریبهای ناشی از آن؛ و نیز تخریب لایه اوزون جو زمین؛
ـ خطر به هم خوردن توازن زیستشناختی سطح کره زمین و در نتیجه بروز شرایط طبیعی تازه و پیشبینی نشدهای که میتواند به نابودی بخش قابل توجهی از جمعیت انسان و سایر موجودات زنده منجر شود؛
ـ مشکلات ناشی از عقبماندگی کشورهای «جهان سوم»، چه از نظر رشد تصاعدی جمعیت آنها، و چه خطراتی که رژیمهای توتالیتر و غیرمسئول حاکم بر آنها میتوانند برای صلح و محیط زیست جهانی فراهم آورند. در نتیجه، وظیفه عاجل سیاستمداران و دانشمندان است که بیشترین تلاش خود را متوجه کمک به رشد هرچه سریعتر این کشورها و رساندن آنها به مرحله هشتم نمایند.
در آخر، دیاکونف تصریح میکند که فرایند تاریخ انسان رشدی شتابناک و تصاعدی دارد و در نتیجه منحنی مراحل تاریخ دارای یک رشد تصاعدی منفی است و طول هر مرحله تاریخی در بستر زمان به تدریج کاهش یافته است:
مرحله یکم: نخستین – حدود ۳۰ هزار سال
مرحله دوم: اشتراکی – نخستین حدود ۷ هزار سال
مرحله سوم: باستانی- اولیه حدود ۲ هزار سال
مرحله چهارم: باستانی – امپراتوری حدود ۱۵۰۰ سال
مرحله پنجم: قرون وسطی – حدود ۱۰۰۰ سال
مرحله ششم: پساقرون – وسطی حدود ۳۰۰ سال
مرحله هفتم: سرمایهداری – حدود ۱۰۰ سال
مرحله هشتم: پساسرمایهداری – از حدود ۵۰ سال پیش
آیا در قرن بیست و یکم، بشر در آستانه مرحله تازهای، مرحله نهم فرایند تاریخ قرار گرفته است؟ و آیا مرحله تازهای که در راه است میتواند انسان را به جامعهای هماهنگ و متوازن و فارغ از رنجها و ناآرامیهای همیشه تاریخ رهنمون شود؟ تاریخی که به قول دیاکونف «هر خط آن نشانهای از دریایی از خون و رنجهای باور نکردنی است!»
گذرگاههای تاریخی
نوشته ایگور ام.دیاکونف
نشر ققنوس
ترجمه مهدی حقیقتخواه
504 صفحه
پی نوشت: ایگور میخائیلوویچ دیاکونف کتابی به نام تاریخ ماد هم دارد. که این هم باز یکی از کتابهای جالبی است که میتوان از او خواند. این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. منتها هنوز من این کتاب را ندیدهام.
با درود و سپاس از معرفی کتاب های خوبتان
بنده بیش از ده سال است که پیگیر و خواننده مطالب وب سایتتان هستم.
و مشترک در علایقتان به سینما ، کتاب ، علمی تخیلی ، سی کلارک ، آسیموف و البته تاریخ .
کتاب تاریخ ماد نوشته میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف است و نه ایگور . کتابی دیگر نیز با نام تاریخ ایران باستان نیز از م.م. دیاکونوف موجود است که اگر اشتباه نکنم ترجمه روحی ارباب و مرحوم کریم کشاورز بودند . هر دو را در سالیان ابتدائی خواندم و مسحور تاریخ ام کردند . و یکی شان را هنوز دارم . بعد از بررسی اش مشخصاتش رو براتون می نویسم .
کتاب رو چک کردم.الان جلو دستمه :
تاریخ ایران باستان ، میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف ، مترجم : روحی ارباب ، چاپ نخست 1346 ، چاپ سوم : بهار 1382 ، شرکت انتشارات علمی فرهنگی
تو مقدمه اش ذکر شده که عمر نویسنده کفاف چاپ این کتاب رو نداده و به دست ای.م.دیاکونوف و آ.گ.پری خانیان تصحیح شده است .
نظرتون صحیح بود.
تاریخ ماد از ایگور است با ترجمه کریم کشاوز و تاریخ ایران باستان از میخائیل است .
کتاب بسیار جالب دیگری در این زمینه وجود دارد به نام “انسان خردمند” نوشته یوال هرارری
تاریخ انسان را از 70 هزار سال پیش تا کنون بررسی کرده است.
جلد دوم این کتاب هم به نام “انسان خداگونه” زیر چاپ است.