فیلم تنگسیر (امیر نادری،1352 ) – بررسی ، نقد و تحلیل و داستان کلی
داستان بلند (رمان) «تنگسیر» نوشته صادق چوبک شامل سیزده فصل است که تقریبا تمام فصلها با تغییراتی اندک و حذفهایی کوتاه در فیلمی به همین نام به تصویر درآمدهاند. تغییرات و حذفیات در اغلب موارد جزئی هستند درآمدهاند. تغییرات و حذفیات در اغلب موارد جزئی هستند که پرداختن به یکایک آنها از حوصله این یادداشت خارج است. در کتاب مطالبی وجو دارد که در فصلهای مختلف چند بار تکرار میشود که در فیلم حذف شدهاند. مثلا در اکثر فصلها به خصوص فصلهای اولیه کتاب از خاطرات گذشته زارممد بسیار گفته میشود؛ خاطراتی که توسط خود او مرورمیشوند. این مطالب برای شناختن ابعاد گوناگون شخصیت زارممد و چگونگی تکوین شخصیت او بیان شدهاند. دراینجا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده و از پرداختن به موارد تکراری خودداری میشود.
با نگاهی به کتاب و فیلم روشن میشود که محور اصلی در هر دو اثر، شبیه و نقطه عزیمت ماجرا و پایان آن همانند است. تعداد آدمهای اصلی کتاب کم یا افزوده نشده است و قهرمان اصلی (زارممد) کتاب وفیلم در انجام یک کار مشخص به یک شیوه عمل میکند.
صادق چوبک، نویسنده داستان، کتاب را با شرح و توصیفی طولانی از اوضاع اقلیمی محلی که رویدادها در آن جریان دارد آغاز کرده است. زارممد، قهرمان اصلی داستان از بوشهر به طرف دواس میرود. نویسنده او را در میانه راه متوقف میکند تا فرصت بیابد توصیفی مفصل از «کنار مهنا» و اینکه در اعتقاد مردم بومی خانه جن و پری است بدهد، از گرمای هوا، از گذشته و حال زاممد، از مورچهها، از پرچم انگلیس، از ماه رمضان، از خلقیات و خصایل بیرونی و درونی زارممد، از پولهایی که چند مقتدر عالی جاه به حیله از چنگ او بیرون آوردهاند و بسیار توصیفها و توضیحات دیگر که به تفصیل از آنها سخن رفته است: «سایه پهن تبدار کنار مهنا، ممد را به سوی خود کشید و نیزههای سوزنده خورشید را فرق سر او دور کرد. پیراهنش به تن چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که به تن داشت موهای زبر پرپشت سیاهش تو عرق تنش شناور بود. فکر کرد پا شود راه بیفتد، اما گرما ذوبکننده و گدازنده بود و خیال میکرد مغز سرش لق شده و دارد از لولههای دماغش بیرون میریزد و مغز خودش هم مثل مال گوسفند است. بیاراده به پشت، روی زمین دراز کشید و سرش را به کنده کنار تکیه داد و چشمانش را بست.»
تا صفحه 82 از فصل یکم (این فصل شامل 53 صفحه است) کتاب، نویسنده ضمن ارائه اطلاعاتی از اوضاع جغرافیایی و تابستان طاقتفرسای آن مرزوبوم به معرفی ابعاد گوناگون شخصیت زارممد میپردازد. «مردادماه است وهرم سوزان خورشید مغز استخوان را میسوزاند. زار برای نجات زندگی حقیرانه سکینه، دکان خود را تعطیل میکند و هشت کیلومتر جاده بوشهر-دواس را پیاده با پای برهنه میپیماید و سایه کنار مهنای کنار جاده قادر است تنها دقایقی چند، وجود خسته وتشنه او را از شعاع خورشید پنهان بدارد. زارممد میداند تنها او است که میتواند گاو را مهار کند و اگر دیر برسد ممکن است شاخهای محکم گاو زندگی جوانان ناپخته و مهربانی را که برای گرفتن او آمدهاند، تباه کند.»
زارممد چوبک، قهرمانی است که همه او را میشناسند. او در جنگ تنگستان در کنار رئیس علی دلواری و دیگران علیه تجاوز انگلیس جنگیده و شجاعتش در آن درگیریها زبانزد خاص وعام است. به همین دلیل وقتی گاو سکینه یاغی میشود، دنبال او میفرستد تا هشت کیلومتر مسافت بوشهر تا دواس را پیاده بکوبد و گاو یاغی را سربهراه کند. نویسنده کتاب با انتخاب فصل تابستان و تاکید بر هوای گرم و نمناک بوشهر، زندگی سخت و پرمشقت زحمتکشان آن دیار را ترسیم میکند؛ چه آن دسته از کارگردانی که در کارخانهها وعرشههای کشتی توسط انگلیسیها اجیر شدهاند و چه دستهای که با کارهای آزاد روزی میگذارنند. همچنین فرهنگ و سنن مردم از نظر نویسنده دور نمانده است: بسیاری از مردم بوشهر اعتقاد داشتند که کنارمهنا خانه اجنه و پریان است وعروسی و عزای پریان را در میان شاخههای آن به چشم دیدهاند و هر کس از کنار آن میگذشت «بسم الهی» زیر لب میگفت و زار در همان زمان کوتاه یک دسته شمع نذر کنار میکند تا «از ما بهترون» کاری کنند تا کسانی که پولهای او را بالا کشیدهاند، به او پس بدهند.
اما فیلم تنگسیر از جای دیگری آغاز میشود؛ جایی که کارگردان بسیاری از توضیحات اضافی را حذف کرده و البته برخی توضیحات لازم را نیاورده است: قبرستان. زارممد چاهکن در عمق چاه مشغول کار است. سر و صدایی او را متوجه بیرون چاه میکند. گاو سکینه یاغی شده است. زار از چاه بیرون میآید و در میان هول و هراس مردم به دنبال گاو میافتد. گردن گاو را میگیرد و به زمین میزند. پیشانی گاو در اثر اصابت به سنگی به شدت زخمی میشود. همه (به تصویر صفحه مراجعه شود) رأی بر بریدن سر گاو میدهند، اما سکینه مانع میشود و به زارممد پرخاش میکند: «تو اگه مردی برو حق خودت را بگیر.» حرف او زار را غمگین میکند و زیر نگاه مردم، شرمگین آنجا را ترک میکند.
این بخش از فیلم-قبل از عنوانبندی-مربوط به فصل دوم کتاب است. در ادامه فیلم مطلع میشویم که زارممد بارها از سوی آدمهای مختلف مورد سرزنش قرار گرفته است؛ اما بنا به چه انگیزهای ناگهان پس از عکس العمل زنی شوهر مرده مصمم به ستاندن حق خود به هر قیمت میشود؛ پرسشی است که فیلم پاسخی به آن نمیدهد. حذف قسمتهایی از کتاب به منظور فشردگی زمان فیلم، به تجسم شخصیت زارممد لطمه وارد کرده است. نویسنده با یاری گرفتن از پیشامد یاغی شدن گاو، گذشته وشیوه زندگی، ایثار و انساندوستی و رابطه زار با مردم را نشان میدهد (به خصوص که کسب این اطلاعات به خواننده کمک میکند تا پایان داستان را منطقی بیابد). درحالیکه کارگردان با اتکا به آن، حادثه وهیجان را آفریده است، بدون آنکه روشن کرده باشد که زارممد بنا به چه انگیزهای به مقابله با گاو میپردازد. او نه از نظر ظاهری از سایرین ورزیدهتر است و نه بعدها در او احساسی چون ایثار و از خود گذشتگی میبینیم. درحالیکه شهرت زارممد چوبک در میان بومیان به سبب قدرت جسمانی و روحیه همکاری و انساندوستی اوست و موضوع یاغی شدن گاو و اقدام زارممد، بیشک برای ایجاد کردن زمینهای مناسب جهت شناخت بیشتر خواننده از او است.
کتاب و فیلمبه سالهای 0231 نظر دارد و به طوری که در کتاب بیان شده است-در خاطرات زار-حضور انگلیسیها همچنان به چشم میخورد، درحالیکه در فیلم چنین اشارهای نیست. هنگامی که زار به قصد مهار کردن گاو به دواس میرود، نویسنده به عمق نفرتی که او نسبت به انگلیسیها دارد، اشاره میکند: «من را که با اونا تو دیگ بکنن، بجوشونن، روغنامون باهم قاطی نمیشه، من با دس خودم تو جنگ تنگک با همین تفنگ مارتینی که تو خونه دارم، پونزدهتاشون را کشتم. خدا رحمت کنه، رئیس علی رو که شیرمرد بود دیگه مثش آدم پیدا نمیشه.»
نویسنده آن دشمنی را خیلی رو وبه اصطلاح جاری شعاری مطرح کرده است. غرض او روشن کردن جنبههای تاریک شخصیت زارممد برای خواننده و عمق بخشیدن به شخصیت او به مثابه آدمی است که نسبت به بعضی نابرابریها و بیعدالتیها آگاهی داشته است. مسلما توجیه کارگردان برای حذف بعضی قسمتها اجتناب از شعاری کردن فیلم بوده است و به ناچار از همه خشم و نفرتی که بسیار موردنظر نویسنده بوده و جابهجا بر آن تاکید ورزیده صرفنظر کرده است.
از لحاظ شخصیتپردازی، تفاوت نگاه نویسنده و کارگردان به زارممد این است که نویسنده از همان آغاز خواسته است یک قهرمان بپرورد، اما کارگردان این خیال را کمتر از او در سر داشته است (هرچند که گلاویز شدن با گاو این تصور را برای بیننده به وجود میآورد که با قهرمانی همه فن و حریف روبهرو است). اما این همه مطلب نیست. نویسنده به رغم اصرار و تاکیدش بر اینکه زارممد انسانی فروتن و افتاده است که فریبش دادهاند و به رغم عجز و لابههای مداومش پولش را بالا کشیدهاند، باز از زارممد قهرمان میسازد. نویسنده اینها را توضیح میدهد، اما خواننده در اعمال و رفتار زارممد چنین چیزی نمیبیند. از این لحاظ کارگردان در خلق چنین شخصیتی موفقتر است. بیننده میبیند که او پس از زخمی کردن گاو و شنیدن سرکوفت سکینه با پشتی خمیده و سرافکنده راه بیابان در پیش میگیرد و کنار ساحل مینشیند تا آب پاک دریا تطهیرش کند. سراغ اشخاصی که پولش را بالا کشیدهاند میرود تا ناله و زاری کند و از آنها بخواهد که به قسط پولش را پس بدهند. در این حرکات و سکنات هیچگونه نشانی از قهرمانی نیست وتنها پس از آنکه از عجز ولابه خود نتیجه نمیگیرد، یا علیگویان از پیش مقتداران عالی جاهی که پولش را خوردهاند بر میخیزد و میرود تا بدل به قهرمان شود. تا اینجا از حیث قیاس، کارگردان دارای امتیاز است، کارگردان ترجیح داده که از همه خشم و نفرتی که بسیار موردنظر نویسنده بوده و جابهجا به آن تاکید کرده است، صرفنظر کند. نویسنده، زارممد را به یکباره از همان صحفات آغاز کتاب به خواننده خود میشناساند و بارها و بارها به تکرار توصیفات خود میپردازد. اما کارگردان این شناخت را از اواسط فیلم به بیننده انتقال میدهد.
تفاوتهای دیگری نیز بین کتاب وفیلم هست. به عنوان مثال در «تنگسیر» صادق چوبک شخصیت زارممد تحول جدی پیدا نمیکند، اما این تحول در تنگسیر امیر نادری مشهود است (البته شخصیتها وسنخهای دیگر، چه در کتاب و چه در فیلم به یک اندازه یک بعدی هستند). در کتاب، در لحظه رویایی با گاو، زارممد خطاب به گاو رجزخوانی میکند: «من آخرش یه روزی مثه تو یاغی میشم و سر میذارم به بیابون، اما مال من یه جور دیگهس، مثه مال تو نیس، دیگه کسی نیس حریف من بشه. مرگه یه دفه، شیون یه دفه، پولم را تا دینار آخر از گلوشون بیرون میکشم.»
پس او منتظر چیست؟ چرا دست به کار نمیشود؟ زارممد که به همه چیز آگاه است، چرا از همان روز اول از آغاز داستان یاغی نمیشود؟ نویسنده خود را معتهد پاسخگویی به این پرسشها نمیداند. اما روی همرفته نویسنده، چنانکه اشاره شد، صحنه درگیری بین زار و گاو را موثر توصیف کرده، درحالیکه در فیلم این صحنه سرد و بیرمق است. به قول محمد تهامی نژاد«زارممد به عملی کابویانه مبادرت میورزد، وی که از نظر ظاهری با هیچیک از مردم دیگر تفاوتی هم ندارد، به دنبال گاو میدود و خودش را روی گردن او میاندازد. گاوی که چندان ترسناک هم نیست و البته به کمک تدوین این صحنه ریتم تندی پیدا کرده، وگرنه معلوم است که گاو چندان ورزوی طغیان کردهای هم نباید باشد وحتی دوست ندارد بدود.» نقشی که نویسنده و کارگردان، هریک جداگانه بر عهده همسر زارممد، شهرو، گذاردهاند، بیشوکم یکسان است. نویسنده از احساسی زنی سخن میگوید که در مرگ شوهر، آینده نابسامانتر فرزندان را میبیند؛ از احساس زنی که ناگریز است کپر محرقش را بگذارد و به سوی سرنوشتی مبهم قدم بگذارد. در صورتی که در فیلم، فقط درلحظه پایانی، مطابق با داستان چوبک، شاهد تشویش و نگرانی او به عنوان شریک زندگی زار هستیم، آن هم با احساسی رقیق. در کتاب، نویسنده از احساس زنی سخن میگوید که دردناکترین لحظههای سیاه وناامید زندگی را میگذراند؛ از احساس کاملا زنانه او، از فشردگی قلب در لحظه بدرود، لحظهای که باید نگاهش را برای همیشه از خانه و اشیای آن بردارد؛ دل کندن وبه جا گذاشتن آن همه چیزهایی که با خون دل برای روز مبادا اندوخته است؛ از پریدگی رنگ رخساره کپر، سایه دیوارها، اجاق خاموش، از سکوت بچهها و نگاه خوابآلوده غمگینشان به مادر، از بوسههای آغشته به اشک که به سر و گردن گوسفندان و مرغ و خروسهای زار مینشاند.
بخش هفتم کتاب که به جنبههای عاطفی شهرو و اشاره دارد، بهکلی به فیلم راه نیافته است. شهرو فرزند یک تنگسیر است که دو برادرش را در جنگ با انگلیسیها از دست داده است. حس دشمنی او به بیگانگان کمتر از تنفر زارممد نیست. تا صفحه 003 کتاب وجود دارد او در فیلم نادیده گرفته شده است. در فیلم وقتی که زار مشغول روغنکاری تفنگ و صیقل دادن تبر خود است، شهرو ظاهر میشود و وقتی امنیهها برای یافتن زار به کپر میآیند، بر حضور او تاکید میشود (گفتوگوهای صحنه اخیر از متن کتاب اخذ شده است). در کتاب زارممد و شهرو نقشه فرار و تدارک آن را در غیاب شوهر بهخوبی اجرا میکند. در فیلم این بخش به کلی حذف شده است. در فیلم، فصل گفتوگوی زار با همسرش در آخرین شب به خوبی تصویر شده است: شب است، بچهها در بسترند، اما پسر آنها بیدار است و سخنان پدر و مادر را میشنود (تاکید بر حضور پسر و بیداری او از ابتکارات خوب کارگردان است). این فصل از فیلم تاثیر عاطفی عمیق بر بیننده میگذارد. گفتوگوهایی که بین زارممد و شهرو پیش میآید چه در فیلم و چه در کتاب بیشوکم شبیه است.
صحنههای قتل فیلم در تمام موارد پروردهتر از توصیفهای کتاب از کار درآمده است. بهطور کلی هم نویسنده وهم کارگردان در فکر پروراندن اثری حادثهای و هیجانبرانگیز بودهاند، اما در کتاب اتحاد مردمی که در کوچه گرد آمدهاند، گویاتر و البته در مواردی اغراقآمیز است. با شروع اقدام زار برای انتقامکشی، مردم در کوچهها جمع میشوند و او را برای ادامه کارش تشویق میکنند و نمیگذارند که خبر به امنیهها برسد. به عنوان نمونه لحظه رودررویی زارممد با دو امنیه به یاد ماندنی است.
در فیلم وقتی که زارممد در حالت کشت و کشتار است، امنیهها در صدد متفرق کردن مردم برمیآیند که در نتیجه میان آنها کشمکش پیش میآید. عدهای مجروح و چند نفر کشته میشوند. زارممد در این گیرودار موفق به فرار میشود و در لحظهای که امنیهها کوچه پس کوچهها را برای دستگیری او زیر پا میگذارند، در کمال خونسردی به خانه شیخ ابو تراب میرود و برای آنکه خانه آقا را با خون آلوده نکند، او را به حیاط میبرد و چند گلوله در تن او خالی میکند. حال آنکه در کتاب وقوع این اتفاقها زمانی است که هنوز امنیهها پیدایشان نشده است و در پایان درگیری وقتی که زارممد قصد رفتن به دواس را دارد در پستوی عرق فروشی آساتور پنهان میشود و شب از طریق آب خود را به دواس میرساند و پرده شب او را دربرمیگیرد (در فیلم فصل یازدهم و دوازدهم کتاب که درباره قهرمانیهای زار؛ یک تنه جنگیدن او با امنیههایی که قدمبهقدم برای دستگیری او کشیک میدهند و مبارزه موفقیتآمیزش با کوسه است، حذف شدهاند). فیلم پایان نمادینی دارد: زارممد پس از کشتن کسانی که پولش را بالا کشیدهاند، در زیرنگاه شوق زده مردم که با امنیهها درگیر شدهاند، به نشانه پایداری و امتداد یافتن شعله مبارزهای که زبانه کشیده است، تفنگش را به جوان سیاهپوستی میدهد و سپس خود را به آب میزند.
بهطور کلی چنانکه گفته شد، هر دو تنگسیر وجوه مشابه فراوانی دارند و تقریبا در نقاط ضعف و قدرت مشترکاند. از یک سو کتاب لحظههای قوتی دارد که فیلم ندارد (مثل پرداخت بعضی شخصیتها و پیشینه آنها، به رغم اینکه به اصطلاح قدری کش داده شده است) و از سویی لحظههای ضعیفی در کتاب هست که در فیلم نیست (مانند فصل اختتامیه فیلم و فصل وداع زار با همسرش). در خاتمه لازم است به یکی از ضعفهای مشترک و اساسی هر دو اثر اشاره شود: در حرکت و جنبش مردم در حمایت از زارممد، کمتر نشانی از آگاهی و دلایل حمایتها آنها دیده نمیشود. اگر زارممد برای گرفتن حق خود از آن مقتدران عالی جاه-ونه عوامل حکومت و امنیهها-به پا میخیزد و طلب خود را با کشتن آنها میگیرد، انگیزه مردم برای به پا خاستن چیست؟ آنان با چه کس یا کسانی سر دشمنی دارند؟ اینطور به نظر میرسد که مردم نه حتی به عنوان نیرویی که از روی غریزه به حرکت در میآیند، بلکه فقط به عنوان عوامل صحنه مود استفاده قرار گرفتهاند.
رابرت بولد فیلمنامه نویس فیلم لورنس عربستان در برگرداندن یک کتاب به فیلمنامه عقیده جالبى دارد او مى گوید : فیلمنامه نویس بایستى ابتدا کتاب را بخواند و پس از پایان کتاب آن را از پنجره به بیرون پرتاب کند و بعد فیلمنامه خود را بنویسد ، باید به این نکته اشاره نمائیم که در برگرداندن یک کتاب به فیلم توسط فیلمساز محدودیت هاى بسیارى در برابر وى قرار دارد از جمله منابع مالى ، امکانات فنى و انتخاب بازیگر و غیره ، در هر حال هم کتاب و هم فیلم تنگسیر هر دو در جذب خواننده و تماشاگر موفق بوه اند !!