چگونه با تعصب بیجا مبارزه کنیم؟
ریشههای تعصب
دکتر «وامیک ولکان» روانکاو دانشگاه ویرجینیا، دوران کودکی خود را به یاد میآورد که در یک خانواده ترک در جزیره قبرس- که بعدها مورد مناقشه ترکها و یونانیها قرار گرفت- زندگی میکرد. وقتی که پسر بچهای بیش نبود راجع به کمربندی شنید که متعلق به یک کشیش محلی یونانی بود و به ازای هر بچه ترک که وی خفه کرده بود، یک گره در روی خود داشت. لحن دلهرهآور کسی را به یاد میآورد که برایش تعریف کرده بود همسایههای یونانیشان گوشت خوک میخورند.
- در فرهنگ آنها خوردن گوشت خوک منع شده بود. او بعدها به عنوان دانشجو در مقالهای راجع به تضادهای قومی، خاطرات دوران کودکی را بازگو میکند تا نشان دهد که با غرق شدن نسل جدید در چنین تعصباتی، چگونه تنفر در میان گروههای مختلف حفظ و منتقل میگردد.
تعصبها نوعی درس عاطفی هستند که در دوران اولیه زندگی فرا گرفته میشوند و به همین خاطر ریشهکن کردن آنها مشکل است، حتی در افراد بزرگسال که خود بر غلط بودن آنها واقف هستند. روان شناسان معتقدند: «عواطف تعصبآمیز در کودکی شکل میگیرند در حالی که عقایدی که این عواطف را مورد قضاوت قرار میدهند بعدها به وجود میآیند. شما ممکن است در مراحل بعدی زندگی خود بخواهید آن عواطف تعصبآمیز را تغییر دهید. اما میبینید که عوض کردن عقاید روشن فکرانهتان خیلی سادهتر و عوض کردن آن عواطف و احساسات عمیقتر از آن است. بسیاری از جنوبیها (اهالی ایالات جنوبی امریکا که اجدادشان بردهداری میکردند و سیاهان را پست میشمردند) در نزد من اعتراف کردهاند که حتی علیرغم آن که در ذهن خود هیچ گونه تعصب نژادی ضد سیاه ندارند، اما موقع دست دادن با یک سیاهپوست دچار احساس بدی میشوند. این احساسات مربوط به همان درسهای عاطفی است که در دوران بچگی به آنها آموختهاند.»
قدرت پندارهای قالبی، که پشتیبان تعصبها هستند از پویایی بی طرفانه خود ذهن ناشی میشود که این پندارها را خود تایید کننده میسازد. مردم معمولا نمونههایی را به خاطر میآورند که تایید کننده پندارهای قالبیشان است و در همان حال، وقایعی را که در تضاد با آن پندارهاست نادیده میگیرند. به عنوان مثال وقتی که در یک مهمانی، مرد انگلیسی خونگرم و پرهیجانی را میبینند که پندار قالبی مربوط به سرد و خشک بودن انگلیسیها را باطل میکند به خود میگویند این مرد رفتار عادی ندارد یا کلهاش گرم است.
مقابله با تعصبها
اگر تعصبهای کهنه و قدیمی مردم را نمیتوان از بین برد، لااقل در نحوه برخورد با آنها میتوان تغییراتی ایجاد کرد. مثلا در رستورانهای زنجیرهای دنی، پیشخدمتها یا مدیرانی که به خود اجازه میدادند سیاهان را مورد تبعیض قرار دهند، نه تنها مورد مواخذه واقع نمیشوند، بلکه به طور ضمنی مورد تشویش نیز قرار میگرفتند.
حتی روشهایی مثل ملزم کردن سیاه پوستها به پرداخت پول غذا پیش از دریافت آن، قفل کردن در و اعلام تعطیلی رستوران در هنگام مراجعه گروهی از سیاهپوستها و غیره از طرف روسا به کارکنان پیشنهاد میشده است.
به هر حال آن چه در مورد نحوه موثر با ریشههای تعصب باید بدانیم این است که سکوت و چشمپوشی در مقابل رفتارهای متعصبانه باعث رشد و تقویت آنها میشود. به منظور افزایش خویشتنداری در مقابل تفاوتهای قومی و نژادی، تغییر معیارها و ضوابط گروهی می تواند بسیار مفیدتر از دورههای آموزشی باشد. به گفته یکی از مدیران شرکت آی. بی. ام: «ما ناسزاگویی و بیاحترامی را به هیچ وجه تحمل نمیکنیم. در فرهنگ ناظر بر شرکت ما، احترام به فرد نقش محوری دارد».
اداره امور با قلب
برای ایجاد فرهنگ بردباری، باید مردم را تشویق کرد که آزادانه و بدون ترس علیه هر گونه رفتار تبعیضآمیز- حتی انواع ملایم آن مثل لطیفههای آزاردهنده- از خود واکنش نشان دهند. تحقیق نشان میدهد که وقتی یک نفر در یک گروه، شخصی را که از نژا د یا قوم دیگری است مورد تمسخر و بدگویی قرار میدهد، باعث ایجاد عملکرد مشابه در سایر افراد گروه میشود. در این گونه مواقع اعتراض فوری مانع از بروز تعصبات قومی میشود د ر حالی که سکوت باعث تقویت این گرایش میشود.
در این جا نیز مهارت های مربوط به هوش عاطفی، مزیت قابل توجهی محسوب میشود- به ویژه این استعداد اجتماعی که بدانیم چه موقع و چگونه علیه تعصبات قومی و تبعیض سخن بگوییم، اعتراض علیه تبعیض و تعصب باید همچون انتقادهای سازنده طوری بیان شود که باعث جبههگیری طرف مقابل نشود. اگر مدیران و کارکنان هر شرکت یا کارخانهای این کار را به طور طبیعی انجام دهند بیشک برخوردهای تعصبآلود در محیط کار محو خواهد شد.
به طور خلاصه، به جای آن که سعی کنیم پندارهای تبعیضآمیز را در ذهن مردم از بین ببریم، بهتر است کوشش خود را در جهت جلوگیری از بروز این تعصبات قومی متمرکز کنیم. به هر حال اگر این پندارها قابل محو یا تغییر باشند این فرایند بسیار کند صورت میگیرد. بنابراین موثرترین روش آن است که اذهان عمومی را متوجه زشتی و غیر قابل تحمل بودن تحجر فکری کنیم. به هر حال چون تعصبات مجموعهای از درسهای عاطفی هستند که در دوران کودکی یاد گرفته شدهاند پس این امکان وجود دارد که بتوان آنها را دوباره از نو فرا گرفت. اگر چه این کار احتیاج به زمان دارد و نباید انتظار داشت که با شرکت کردن در یک برنامه آموزشی به یک باره به این هدف دست یابیم. در این رابطه، ایجاد دوستی پایدار بین افراد با پس زمینههای مختلف نژادی و تلاش مستمر در جهت هدفی مشترک، میتواند عاملی موثر و مفید باشد. تجربه مدارسی که دانش آموزانی از قومیتهای مختلف را در خود جای داده بودند این درس را برای ما داشت که وقتی این گروهها نمیتوانستند از لحاظ اجتماعی با هم تماس و مراوده داشته باشند آنگاه باندهای متخاصم شکل میگرفت و افکار خشک و تعصبآلود تشدید میشدند. اما وقتی دانش آموزان به عنوان افرادی یکسان در جهت هدفی مشترک با هم کار میکردند- مثلا در تیمهای ورزشی یا گروههای موسیقی و غیره- افکار خشک آنها در هم میشکست. همین مساله در محل کار نیز میتواند رخ دهد.
اما متوقف شدن در مساله تبعیض در محل کار و روی دیگر سکه را ندیدن باعث از دست دادن فرصتی بزرگتر میشود: سود جستن از نیروی کار مولد و خلاقه گروههایی که از افراد مختلف و متمایز تشکیل شدهاند. همان طور که خواهیم دید، کار یک گروه که از افرادی با تواناییها و زمینههای فکری مختلف تشکیل شده- به شرط آن که با یکدیگر هماهنگی کافی داشته باشند- نتایج بتهر، موثرتر و خلاقانهتری به دنبال دارد تا این که همین افراد به طور جداگانه و مجزا از هم کار کنند.