داستان علمی تخیلی برتری، نوشته آرتور سی کلارک
در ابتدای این اقرار – که آزادانه و به میل خودم صورت میگیرد – دلم میخواهد این نکته را کاملا روشن کنم که من به هیچ وجه نه قصد برانگیختن احساس همدردی دیگران را دارم و نه توقع کوچکترین تخفیفی در رای صادره از سوی دادگاه. من فقط به خاطر تکذیب برخی گزارشهای نادرستی که از رادیو زندان پخش شده است، و یا در روزنامههایی که به من اجازه مطالعه آنها را دادهاند آمده است، این مطالب را بیان میکنم. این گزارشها تصویر کاملا نادرستی از علت واقعی شکست ما ارائه میدهند و من یعنی فرمانده نیروهای مسلح همنژادانم، به هنگام پایان یافتن عملیات نظامی، وظیفه خود میدانم علیه چنین افتراهایی که به افراد زیردست من زده میشود اعتراض کنم.
به علاوه امیدوارم این اقرار علت آنچه را که تاکنون دوبار از دادگاه تقاضا کردهام و دلیلی هم بر رد آن نمیبینم، تشریح کند.
اما شکست ما دلیل بسیار سادهای داشت. با وجود آنچه تاکنون اظهار شده است. علت شکست ما فقدان شجاعت افراد یا نقص فنی سفینههای جنگی ما نبود. ما تنها به یک دلیل شکست خوردیم: پایین بودن سطح دانش دشمنانمان، بله تکرار میکنم: پایین بودن سطح دانش دشمنانمان.
وقتی جنگ در گرفت ما تردیدی در پیروزی نهایی خود نداشتیم. سفینههای متشکل متحدین ما چه از نظر تعداد و چه از نظر تجهیزات بر سفینههایی که دشمن علیه ما به کار میگرفت دم به دم فزونی مییافت و تقریباً در تمام رشتههای علوم نظامی بر آنها برتری داشتیم. ما مطمئن بودیم که قادر به حفظ این برتری هستیم. افسوس که بیش از حد خوشبین بودیم.
در آغاز جنگ اسلحههای عمده ما اژدرهای هدفیاب دوربرد، آذرخشافکنهای قابل هدایت و انواع گوناگون از پرتوهای کلایدن بودند. تمام یگانهای ناوگان فضایی ما به این اسلحه مجهز بود و گرچه دشمن سلاح مشابهی در اختیار داشت اما چنان که باید و شاید قادر به استفاده از آنها نبود. از اینها گذشته ما سازمان تحقیقات نظامی بسیار بزرگتری نیز داشتیم و بدین ترتیب نباید شکست میخوردیم.
عملیات نظامی تا نبرد پنج خورشید، طبق نقشه پیش رفت. البته این نبرد را هم ما بردیم اما دشمن نشان داد از آنچه ما برآورد کرده بودیم، قویتر است. این نبرد ثابت کرد پیروزی ممکن است سختتر و دورتر از آن باشد که ما در ابتدا تصور کرده بودیم. بنابراین از فرماندهان خواسته شده تا در جلسهای استراتژی آینده را به بحث و تبادل نظر بگذراند یکی از کسانی که برای اولین بار در گردهماییهای ما شرکت میکرد، پروفسور ژنرال نوردن، رئیس جدید ستاد تحقیقات بود. او به تازگی و پس از مرگم مالوار، بزرگترین دانشمند ما، به این مقام برگزیده شده بود. رهبری مالوار، بیش از هر عامل دیگری، موجب کارایی و توان سلاحهای ما بود. فقدان او ضربه شدیدی به ما زد و هر چند بسیاری از ما انتخاب دانشمندی اهل تئوری برای احراز جنین مقام حیاتی و اساسی را مورد بحث قرار دادیم، هیچکس شکی در زیرکی و استعداد فوقالعاده جانشینی او نداشت. با این همه ما به زیر سلطه او در آمده بودیم.
من تاثیری را که نوردن در آن گردهمایی بر جای گذاشت به خوبی به خاطر دارم. مشاوران نظامی نگران شدند و طبق معمول برای کمک به دانشمندان روی آوردند. آنها میپرسیدند آیا برای افزایش باز هم بیشتر موفقیتهایمان میتوانیم اسلحههای بیشتری تولید کنیم؟ پاسخ نوردن کاملا غیرمنتظره بود. چنین پرسشهایی اغلب از مالوار هم میشد و او هرچه میخواستیم انجام میداد.
نوردن در پاسخ این سوال گفت: «آقایان، رک و راست بگویم من در موفقیت چنین کاری تردید دارم. سلاحهای موجود ما عملاً به آخر خط رسیدهاند، نمیخواهم از کسی که پیش از من در این مقام انجام وظیفه میکرده است، و از کارهای برجستهای که بخش تحقیقات در مدت چند نسل اخیر کرده است، انتقاد کنم. اما هیچ میدانید که در این مدت یک قرن هیچ تغییر بنیادی در تجهیزات ما صورت نگرفته است؟ این مطلب متاسفانه نتیجه محافظهکاری سنتی ما بوده است. مدتهاست بخش تحقیقات به جای توسعه اسلحههای نو به تکمیل اسلحههای کهنه پرداخته است. جای خوشبختی است که مخالفان ما خردمند و هوشیار نبودهاند، اما تضمینی هم وجود ندارد که این وضع همیشه همینگونه بماند». حرفهای نوردن همانگونه که انتظار داشت، تأثیر نگرانکنندهای بر جمع گذاشت. او درست به هدف زده بود.
آنچه ما احتیاج داریم اسلحههای جدید است. اسلحههایی که کاملا متفاوت با آنچه تاکنون به کار گرفته شده است. ما میتوانیم چنین اسلحههایی را بسازیم. البته زمان میخواهد، با این حال به واسطه مسئولیتی که بر عهده دارم، گروهی از افراد جوان را جانشین دانشمندان سالخورده کردهام و دامنه تحقیق را به حوزههای نامکشوف متعددی که امیدوارکنندهاند، کشاندهام. به اعتقاد من به زودی شاهد دگرگونی وسیعی در جنگ خواهیم بود.
همگی دچار حیرت شده بودیم. در حرفهای نوردن حالت گزافهگویانهای احساس میشد که ما آن را نسبت به ادعاهای او دچار تردید میکرد. در آن لحظه نمیدانستیم او تا چیزی را در آزمایشگاهش تقریباٌ کامل نکرده باشد، از آن حرف نمیزند، بله در آزمایشگاه.
نوردن کمتر از یک ماه بود نظرش را با نمایش اسفرآوانی هیلیشن، که هدف را در کرهای به شعاع چند صد متر کاملاً نابود کرد، به اثبات رساند. ما چنان شیفته قدرت اسلحهٔ جدید شده بودیم که حاضر شدیم عیب اساسی آن – این حقیقت که اسلحه به هنگام استفاده باعث نابودی دستگاه شلیککنندهاش میشود – را نادیده بگیریم. این نکته به این معنی بود که این سلاح را نمتوانستیم در سفینههای جنگیمان مستقر کنیم و میبایست آن را در موشکهای هدایتشونده به کار بگیریم. بدین ترتیب برنامه وسیعی برای دگرگونی در تمام اژدرهای هدایتشونده تدارک دیده شد و به ناچار تمام حملههایی را هم که در نظر داشتیم، به تعویق انداختیم.
کنون میفهمیم که این نخستین اشتباه ما بود. من هنوز فکر میکنم که این اشتباهی طبیعی بود، چرا که در آن لحظه تصور میکردیم تمام اسلحههای موجود، یک شبه کهنه و مستعمل شده است و تفاوتی با اسلحههای جوامع بدوی ندارد. آنچه ما به آن توجه نمیکردیم بزرگی کاری که قصد انجامش را داشتیم و طول زمانی که اسلحههای جنگی دگرگونکننده را به صحنه نبرد میفرستاد، بود. حدود یکصد سالی میشد که چنین چیزی رخ نداده بود و ما هیچ تجربهای در این زمینه نداشتیم.
مسئله تغییر سفینهها در عمل، پیچیدهتر از آن بود که انتظار میرفت. از آنجا که نمونه استاندارد اژدرها خیلی کوچک بود، میبایست نوع جدیدی طراحی شود و این به آن معنی بود که فقط سفینههای بزرگتر قادر به حمل چنین اسلحههایی بودند ولی ما آماده بودیم تا این جریمه را هم بپذیریم. پس از شش ماه واحدهای سنگین اسلحه ناوگان فضای ما به اسفر مجهز شدند. مانورهای آموزشی و آزمایشهای گوناگون رضایتبخش بود و ما آماده میشدیم تا دست به عمل بزنیم. حالا دیگر نوردن معمار پیروزی تلقی میشد و کم و بیش نوید اسلحههای دیدنیتر را هم میداد.
آنگاه دو حادثه روی داد. یکی از سفینههای جنگی ما در پروازی آموزشی کاملا ناپدید شد و تحقیقات نشان داد که در شرایط مشخصی رادار دور برد سفینه میتواند اسفر را بلافاصله پس از پرتاب به کار بیندازد و در نتیجه خود سفینه در برد آن قرار گرفته، نابود شود. تغییری که برای رفع این نقص صورت میگرفت، جزئی بود. با این حال حدود یک ماه دیگر عملیات را به تعویق انداخت و موجب دلخوری بین نظامیان و دانشمندان شد. ما تازه آماده عملیات میشدیم که نوردن اعلام کرد شعاع تأثیر اسفر ۱۰ برابر افزایش یافته است و بدین ترتیب بخت نابودی دشمن هزار بار بیشتر شده است.
بنابراین تغییرات همه جانبه دوباره از سر گرفته شد. با این حال همه قبول داشتند که چنین تاخیری نتایج ارزشمندی به همراه خواهد داشت. در این گیرودار دشمن از توقف عملیات جنگی ما جسارت یافته و به حمله سختی دست زده بود. به دلیل عدم ارسال اژدر به سفینههای جنگی، همگی آنها دچار کمبود تجهیزات شدند و به ناچار عقبنشینی کردند. بدین ترتیب ما سیستمهای کیرین و فلورانس، دژ سیارهای رامسندرون را از دست دادیم.
این ضربه دردناکی بود اما چندان جدی نبود. ما تردیدی نداشتیم که در آینده نزدیک و به محض آماده شدن اسلحه جدید میتوانیم به وضعیت قبلی برگردیم.
با این همه فقط بخشی از این امیدها برآورده شد. وقتی تهاجم را از سر گرفتیم، برخلاف نقشههایمان ناگزیر شدیم از تعداد کمتری اسفر استفاده کنیم و این اولین دلیل موفقیت محدود ما بود. اما دلیل دوم بسیار جدیتر بود.
مادامی که ما با این اسلحه مقاومتناپذیر در حال تجهیز سفینههای بیشتری بودیم، دشمن با حرارت مشغول تولید سلاح بود. سفینهها و تجهیزات دشمن همگی قدیمی بودند اما اکنون دیگر تعداد آنها از تعداد سفینههای ما بسیار بیشتر شده بود. وقتی عملیات را از سر گرفتیم، متوجه شدیم که نسبت سفینههای آنها به سفینههای ما ۱۰۰ درصد بیشتر از آن چیزی است که تصور میکردیم و همین باعث سرگردانی اسلحههای خودکار ما میشد. خسارات دشمن همچنان بالا بود، چرا که وقتی اثری به هدف میرسید نابودی آن مسلم بود. اما بر خلاف انتظار ما تعادلی در تعداد سفینهها به وجود نیامد.
از این گذشته مادامی که ناوگانهای اصلی درگیر بودند، دشمن حمله سختی را تدارک دید و سیستمهای کممحافظتر اریستون، دورانوس، کارمیندورا و فارانیدون را پس گرفت. بدین ترتیب ما با تهدیدی مواجه شدیم که فقط ۵۰ سال نوری از سیارههای محل سکونت ما فاصله داشت.
در گردهمایی بعدی فرماندهان عالیرتبه، انتقادات و اتهامات بسیاری مطرح شد. بیشترین شکایات متوجه نوردن بود و گراند آدمیرال تاگزاریس، که فرمانده کل ارتش تقصیر را به گردن اسلحه غیرقابل مقاومتی که اکنون وضع ما را به روشنی از قبل اسفبارتر کرده بود، انداخت. با این همه نوردن ادعا میکرد باید به ساختن سفینهها ادامه بدهیم تا مانع از دست دادن برتری عددی خود بر دشمن شویم.
با این همه خود نورون هم عصبانی بود و ستاد فضایی را سنبل کارهای حقناشناس خواند. اما به جرات میتوانم بگویم که او نیز – مثل همه ما – از این چرخش غیرمنتظره اوضاع نگران بود. نوردن یادآور شد که شاید راه سریعی برای بهبود اوضاع وجود داشته باشد. اکنون میدانیم که بخش تحقیقات سالها روی بتل آنالایزر کار کرده بود، اما این خبر در آن لحظه کاملاً تازه بود و ما با اطلاع از آن سر از پا نمیشناختیم. به علاوه استدلال نوردن بسیار فریبنده بود. او میگفت اگر کارایی ما دو یا سه برابر باشد چه اهمیتی دارد که دشمن دو برابر ما سفینه داشته باشد؟ حدود چندین دهه عامل محدودکننده جنگ نهتنها مکانیکی بلکه بیولوژیکی بوده است؛ هماهنگی با تغییرات سریع و پیچیدگیهای نبرد در فضای سه بعدی برای مغز یک نفر یا مغزهای یک گروه روز به روز مشکلتر شده بود. ریاضیدانهای نوردن برخی از درگیریهای کلاسیک گذشته را تجزیه و تحلیل کرده و نشان داده بودند که ما اغلب، حتی به هنگام پیروزی، کمتر از نصف توانایی تئوریکی یگانهای نظامی خود را به کار گرفته بودیم.
بتل آنالایزر تمام این مسائل را با جایگزینی ماشین حسابهای الکترونیکی به جای کارکنان عملیاتی حل میکرد. از نظر تئوری فکر تازهای نبود. اما تا آن لحظه جز رویایی دست نیافتنی چیز دیگری نبود. بسیاری از ما هنوز آن را رویا میدانستیم اما پس از چندین نبرد نمایشی پیچیده به هر حال متقاعد شدیم. تصمیم گرفتیم آنالیزر را در چهار فروند از بزرگترین سفینههایمان مستقر کنیم تا هر یک از ناوگانهای اصلی به یکی از آنها مجهز باشد. در این مرحله بود که مشکل شروع شد – گرچه ما مدتی از آن بیخبر بودیم. آنالایزر نزدیک به یک میلیون دستگاه مکنده داشت و برای به کار انداختن آن نیازمند تلاش ۱۰۰ نفر تکنسین بودیم. جا دادن کارکنان اضافی در سفینه جنگی ابداً امکان نداشت. بنابراین همراه هر یک از چهار یگان نظامی، فضاپیمایی تغییر یافته نیز به حرکت در میآمد تا تکنسینهایی را که در حال انجام وظیفه نبودند، حمل کند. نصب دستگاهها نیز کند و کسالتبار بود. اما با تلاش و فعالیت فوقالعاده افراد در مدت ۶ ماه تمام آنها نصب شدند. سپس در عین ناامیدی با مشکل دیگری روبهرو شدیم. برای خدمت در آنالایزرها نزدیک به ۵ هزار متخصص ورزیده انتخاب شدند و دورهای فشرده و سخت را در مدارس آموزشی فنی گذراندند. پس از 7 ماه ۱۰ درصد آنها دچار ناراحتی عصبی شدند و فقط ۴۰ درصد آنها با موفقیت دوره را طی کردند.
یکبار دیگر همه شروع به سرزنش هم کردند. البته نوردن کارکنان بخش تحقیقات را مقصر نمیدانست و بدین ترتیب دشمنی کارکنان و افسران آموزشی را برای خود خرید. سرانجام قرار شد به جای استفاده از چهار آنالایزر استفاده شود. فرصت اندکی داشتیم و دشمن که روحیهاش روزبهروز بالا میرفت، همچنان دست به حمله میزد.
به نخستین آنالایزر دستور داده شد سیستم اریستون را پس بگیرد. در یکی از نبردهای خونین، فضاپیمای حامل تکنسینها را مینی فضایی برخورد کرد. اگر این اتفاق برای سفینه جنگی پیش میآمد میتوانست خودش را از معرکه بیرون بکشد اما فضاپیمای حامل تکنسینها به کلی نابود شد. بنابراین و به ناچار عملیات را متوقف کردیم. در نبرد بعدی دشمن از برتری عددی خود برای حمله به سفینه آنالایزر و سفینه غیرمسلح همراه آن استفاده کرد. آنها در این حمله کوچکترین توجهی به تلفات بالای خود نداشتند و با وجود آنکه هر دو سفینه به شدت پشتیبانی و حمایت میشدند، موفق هم شدند. از آنجا که انتقال به روشهای قبلی امکانپذیر نبود، این شکست باعث سرخوردگی روحی ناوگان ما شد. ما زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفتیم و علاوه بر آنچه به دست آورده بودیم سیستمهای لورمیا، ایسمارنوس، برونیس، آلفانیدون و سایدینوس را هم از دست دادیم.
در این مرحله از جنگ بود که گراند ادمیرال تاگزاریس با اقدام به خودکشی مخالفت خود با نوردن را به اثبات رساند و بدین ترتیب من به فرماندهی عالی ارتش رسیدم.
اکنون وضعیت هم حساس و هم خطرناک بود. حالا دشمن با همان شیوه کهنه و بدون ابتکار خود اما با اتکا به تعداد بسیار زیاد سفینههای جنگیاش همچنان پیشروی میکرد. کمکم متوجه میشدیم اگر بدون جستجوی اسلحههای جدید همچنان به ساختن اسلحههایی که داشتیم ادامه میدادیم، در وضعیتی به مراتب بهتر به سر میبردیم. باز جلسات متعددی برگزار شد و در حالی که همه دانشمندان را به خاطر آنچه رخ داده بود سرزنش میکردند، نوردن باز هم از آنها دفاع کرد. او افرادش را متقاعد کرده بود که برای تمام این مصائب دلایل موجهی در اختیار دارد و ما هم دیگر نمیتوانستیم به عقب برگردیم. تحقیق برای یافتن اسلحهای غیرقابل مقاومت باید همچنان ادامه مییافت. ابتدا چنین اسلحهای جنبه تجملی داشت اما اکنون برای خاتمه پیروزمندانه جنگ، جنبه ضروری یافته بود. ارتش ما اکنون به حالت تدافعی درآمده بود و نوردن هم همین وضعیت را داشت. حالا بیش از پیش مصمم بود تا آبروی خود و کارکنان بخش تحقیقات را دوباره بازگرداند. اما ما بیش از حد ناامید شده بودیم و حاضر نبودیم یک اشتباه را دوباره مرتکب شویم تردیدی نبود که ۲۰ هزار دانشمند زیر نظر نوردن اسلحههای بسیاری میتوانستند تولید کنند ولی ما نباید تحت تاثیر حرفهای آنها قرار میگرفتیم.
با این همه ما در اشتباه بودیم. آخرین اسلحه چنان رویایی بود که حتی اکنون نیز تصور وجود آن بسیار مشکل است. از نام این اسلحه به هیچ وجه نمیشد قدرت ویرانگری آن را تشخیص داد. بخش تحقیقات نام این اسلحه را که برخی از ریاضیدانهای نوردن در خلال یکی از تحقیقات کاملاً تئوریکی خود درباره ویژگیهای فضا به کشف آن نایل شده بودند، اکسپافنشل فیلد گذاشته بود و در کمال شگفتی همگان، نتایج به دست آمده عملاً قابل قبول بود.
ظاهراً توضیح نحوه عملکرد فیلد برای افراد عادی بسیار مشکل است. مطابق توضیحات فنی، این اسلحه «چنان شرایطی فراهم میکرد که فاصلهای محدود در فضایی ساختگی تبدیل شود» نوردن د توضیحاتش چنان تشبیهی به کار برد که در درک برخی از ما مفید واقع شد. این تشبیه چنان بود که کسی گردهای لاستیکی – نمایشگر بخشی از فضای عادی – را در بر دارد و بعد مرکز آن را تا بینهایت به سوی بیرون بکشد. در این حالت محیط گرده تغییر نخواهد کرد اما «قطر» آن محدود خواهد شد. به هر حال وقتی ژنراتور فیلد روشن میشد با فضای اطرافش چنین میکرد.
در این صورت وقتی سفینهای با چنین ژنراتوری به حلقه محاصره سفینههای دشمن گرفتار میشد، اگر دکمهای را فشار میداد هر یک از سفینههای دشمن – چه دور و چه نزدیک – ناگهان به درون نیستی عقب رانده میشدندو با این همه محبط حلقه محاصره هیچ تفاوتی نمیکرد و فقط به نظر میآمد رسیدن به مرکز آن زمانی بیپایان نیاز دارد؛ چرا که هر چه به سوی مرکز پیش میرفتی – چنانکه «مقیاس» فضا تغییر کرده باشد – فاصله آن دم به دم بیشتر میشد.
مثل کابوس اما بسیار سودمند بود. هیچ چیز نمیتوانست به سفینهای که مجهز به فیلتر بود دست پیدا کند. حتی اگر ناوگانن فضایی دشمن هم آن را محاصره میکردند، چنان دستنیافتنی میشد که گویی در آن سوی کهکشان قرار داشت. با این همه سفینه بدون روشن کردن فیلد قادر به نبرد نبود. با روشن شدن این دستگاه، سفینه نه تنها قادر به دفاع بلکه قادر به حمله نیز میشد. چرا که سفینه مجهز به آن میتوانست بدون جلب توجه ناوگان دشمن ناگهان در میان آن ظاهر شود.
این بار به نظر میآمد کوچکترین ایرادی به اسلحه جدید وارد نباشد. نیازی به گفتن ندارد که این بار پیش از آنکه دوباره گرفتار شویم تمام جزئیات را بررسی کردیم و خوشبختانه وسیله جدید کاملا ساده بود و به کارکنان زیادی احتیاج نداشت. پس از بحثهای بسیار تصمیم گرفتیم به سرعت دست به کار تولید شویم چرا که زمان به سرعت از دست میرفت و جنگ به ضرر ما پیش میرفت. اکنون ما تقریباً تمام آنچه را به دست آورده بودیم از دست داده بودیم و نیروهای دشمن چندین بار به منظومه شمسی ما یورش برده بودند.
سعی کردیم تا ناوگان دوباره تجهیز میشد و تکنسینهای جدید نبرد به کار گرفته میشد، دشمن را همانجا که بود متوقف کنیم. برای استفاده عملی از فیلد لازم بود دشمنی فرضی را در نظر بگیریم و زمان عملیات را اندازهگیری کنیم به هنگام به کارگیری فیلد – اگر محاسبات دقیق انجام شده بود – میشد به میان دشمن رفت و خسارات زیادی به آن زد.
نخستین مانور رضایتبخش بود و اسلحه جدید به نظر کاملا قابل اعتماد آمد. حملات فرضی متعددی صورت گرفت و افراد به سرعت به تکنیک جدید خو گرفتند. من در یکی از این پروازهای آزمایشی شرکت کردم و کاملاً تحت تاثیر عملکرد فیلد قرار گرفتم. گویی سفینههای دور و بر ما مثل حبابهایی که بترکند، در یک محو و ناپدید میشدند. ستارهها هم ناپدید میشدند. با این حال میتوانستیم کهکشان را همانند نوار کمرنگی از نور در اطراف سفینه ببینیم. شعاع حقیقی فضای ساختگی ما واقعا نامحدود نبود. این شعاع چیزی در حدود چندصد هزار سال نوری بود و بنابراین فاصله تا دورترین ستارگان منظومه ما – با وجود آنکه کاملا ناپدید شده بودند – واقعاً افزایش نیافته بود.
با این همه مانورهای آموزشی باید تا رفع مشکلات تکنیکی ناچیزی که در قطعات مختلف و به ویژه در مدارهای ارتباط دستگاه وجود داشت، متوقف میشد. این نواقص آزاردهنده بودند اما عمده نبودند. به هر حال بهترین راه، بازگشت به پایگاه و رفع آنها بود. در این هنگام دشمن به سیاره آیتون که در انتهای منظومه شمسی قرار دارد و دژ نظامی ما بود، یورش برد. اما به ناچار و پیش از آنکه فرصت تعمیرات داشته باشیم وارد نبرد شد.
دشمن باید میپذیرفت که ما به راز ناپدید شدن دست یافتهایم. مدتی سفینههای ما ناگهان ظاهر میشدند و ضربهای مرگبار به دشمن میزدند. آنگاه چیزی حیرتانگیز و غیرقابل توضیح رخ داد.
من درحال فرماندهی بزرگترین سفینه، سفینه هیرکانیا، بودم که دردسر شروع شد. هر کدام از سفینههای ما به طور مجزا علیه اهداف تعیین شده وارد عمل میشدند. دستگاههای ردیاب ما یکی از سفینههای دشمن را در برد متوسط ما را ردیابی کردند و افسر مسئول نیز با دقتی بسیار زیاد فاصله را دقیقا اندازه گرفت. ما آماده شدیم و ژنراتور را روشن کردیم. اکپساننشل فیلد درست در لحظهای که باید از مرکز سفینههای دشمن میگذشتیم رها شد. در کمال تعجب، ما در فضای عادی و در فاصله چند صد کیلومتری دشمن ظاهر شدیم و وقتی دشمن را یافتیم، او هم دیگر ما را یافته بود. ما عقب نشستیم و دوباره کار را از اول شروع کردیم. این بار به قدری از دشمن دور شدیم که او فوراً جای ما را تشخیص داد.
بدون تردید ایرادی پیش آمده بود. ما سکوت را شکستیم و سعی کردیم با سفینههای دیگر ناوگان تماس بگیریم. میخواستیم بدانیم آنها هم با چنین مشکلی روبرو شدهاند یا نه. ما باز هم شکست خورده بودیم و این بار ایراد پیش آمده به هیچ وجه قابل قبول نبود، چرا که ظاهراً دستگاههای مخابراتی درست کار میکردند. ما فقط میتوانستیم یک احتمال را در نظر بگیریم: بقیه ناوگان ما نابود شده بودند.
به هیچ وجه دلم نمیخواهد صحنههایی که در آنها واحدهای پراکنده ما تلاش میکردند به پایگاه برگردند را شرح بدهم. تعداد مهاجمان ما واقعا ناچیز بود اما روحیه افراد به شدت خراب شده بود. ارتباط تقریبا تمام صفحهها با هم قطع شده بود و متوجه شده بودند که دستگاههای آنها نیز دچار اشتباهات غیرقابل توضیح شدهاند. با وجود آنکه افراد به محض خاموش کردن اکسپاننشل فیلد ظاهر میشدند، به وضوح آشکار بود که علت تمام دردسرها نیز خود این اسلحه بود.
عیب دستگاه چنان دیر پیدا شد که دیگر کاری از دست ما ساخته نبود و آخرین حرف نوردن در مقابل شکست کامل عبارتی از سر تاسف بود همانگونه که پیش از این شرح دادم ژنراتورهای فیلد نوعی فضای دگرگون شده را سبب میشد، که وقتی کسی به مرکز این فضای ساختگی نزدیک میشد، ظاهراً فاصلهها دم به دم به نظرش بیشتر میآمدند. وقتی فیلد خاموش میشد، همه چیز به صورت عادی خود در میآمد.
اما کاملا هم ابین طور نبود. بازگشت به وضعیت اولیه هرگز به طور دقیق عملی نبود، چرا که روشن و خاموش کردن فیلد برابر با انبساط و انقباض سفینه حامل ژنراتور بود و به دلیل وجود هزاران تغییر الکتریکی – به هنگام روشن شدن فیلد – و جابجایی جرم در سفینه، این را باعث میشد. این دگرگونیها و ناهماهنگیها یکجا وارد میشدند و اگر چه زمانی که کمتر از یک هزارم ثانیه برای رفع آنها لازم بود، همین زمان کوتاه برای دشمن کفایت میکرد. این ناهماهنگیها به این معنی بود که تجهیزات دقیق و مدارهای تنظیم شده در دستگاههای ارتباطی کاملا به هم میریختند. هیچ سفینه تنهایی – مگر آنکه تجهیزاتش را با تجهیزات سفینه دیگری مقایسه میکرد و یا میکوشید با آن ارتباط برقرار کند – قادر به تشخیص این دگرگونی نبود.
شرح بینظمی حاصل از این عوامل غیرممکن است. هیچ اطمینانی نبود که حتی یک جزء از سفینهای در سفینه دیگر کار کند. دیگر حتی پیچ و مهرهای را هم نمیتوانستیم جابهجا کنیم. البته اگر وقت داشتیم میتوانستیم بر تمام مشکلات غلبه کنیم اما اکنون دیگر هزاران هزار صفحه دشمن با اسلحههایی که در برابر اسلحههای اختراعی ما چندین قرن عقبافتاده به نظر میرسیدند، دست به حملهای همه جانبه زده بود. ناوگان با شکوه ما که به دست دشمنانمان فلج شده بود، در نهایت تلاش و دلاوری آنقدر جنگیدند ولی شکست خوردند و به ناچار تسلیم شدند. سفینههایی که به فیلد مجهز شده بودند هنوز رویینتن بودند. اما از دست آنها هم کاری ساخته نبود. هر بار که ژنراتورهایشان را روشن میکردند تا از حمله دشمن دور شوند، دگرگونیها و تغییرات تجهیزاتشان بیشتر میشد. تمام ماجرا در مدت یک ماه خاتمه یافت.
این حقیقت ماجرای شکست ماست که من بدون تظاهر به دفاع از خودم در این دادگاه بیان کردم. من همانگونه که قبلا هم گفتم، تنها به خاطر خنثی کردن افتراهایی که علیه افراد تحت فرماندهی من صورت گرفته است و نیز نشان دادن علت اصلی این شکست، دست به این اقرار زدم
در پایان امیدوارم دادگاه با درخواست من – که اکنون دیگر آن را بیهوده و بیمورد نمیداند – موافقت کند.
به اطلاع دادگاه میرسانم شرایطی که ما اکنون در آن به سر میبریم و مراقبت شدید و دائمی که از ما میشود کم و بیش دلتنگیآور است. با این همه من نه از این شرایط و نه حتی از اینکه به علت کمبود جا هر دو نفر ما را در یک سلول عضلانی کردهاید، به هیچ وجه شکایتی ندارم.
اما اگر بیش از این مرا مجبور کنید با رئیس بخش تحقیقات نیروهای مسلحم، پروفسور نوردن در این سلول بمانم، از هر گونه اتفاقی که ممکن است در آینده رخ دهد، سلب مسئولیت میکنم.
یکبار دیگر همه شروع به سرزنش هم کردند. البته نوردن کارکنان بخش تحقیقات را مقصر نمیدانست و بدین ترتیب دشمنی کارکنان و افسران آموزشی را برای خود خرید. سرانجام قرار شد —به جای استفاده از چهار آنالایزر استفاده شود— فرصت اندکی داشتیم و دشمن که روحیهاش روزبهروز بالا میرفت، همچنان دست به حمله میزد.
من این جمله رو نمیفهمم، چیزی جا افتاده؟
نگارش اشتباه.
ولی کسی که از آرتور سی کی خوشش بیاد کم پیدا میشه. اگه دختری(Fingers crossed) با من ازدواج کن، لطفأ
نگارش اشتباه.
ولی کسی که از آرتور سی کی خوشش بیاد کم پیدا میشه. اگه دختری(Fingers crossed) با من ازدواج کن، لطفأ