در ایران باستان، مردم چند طبقه اجتماعی داشتند؟
در اوسـتا غالباً از سه طبقه مردم سخن رفته است که عبارت از: آثروان Athvan رته اشتر Ratheeshtar، و استریه فشیانت Vartrye Fshiant بـمعنی طبقه آذربان «نگاهبان آتش روحانی» دارنده گردونه (آرتشتار) یعنی جنگاور و برزگر میباشد در یـک جای دیگر در اوستا از طـبقه چـهارمی بنام «هوتیتی Huiti» یاد شده که همان طبقه پیشهوران است. در روزگار هخامنشی مردم ایران بر پنج طبقه تقسیم میشدند از اینقرار: بزرگان، مغان، برزگران، و بازرگانان و پیشهوران. از طبقهٔ بزرگان هفت خانواده پارسی که ذکـر ایشان در پیش گذشت در درجه اول بودند و مناصب لشگری و کشوری کشور در دست آنان بود اما طبقهٔ دوم مغان یا روحانیان بقول هرودوت، ایشان از طوایف ششگانهٔ ماد بودند و آنان کاهنان و مجریان رسوم مذهبی
بودند و ایـن شـغل در طبقهٔ ایشان ارثی بود، یعنی کسی نمیتوانست مغ شود مگر پدر او مغ بوده باشد از قراین چنین برمیآید که مغان در دوره هخامنشی میخواستهاند با تعصبات مذهبی نفوذی را که در دورهٔ ماد داشتهاند برگردانند ولی داریـوش بـزرگ چون نفوذ ایشان را بخلاف مصالح مملکت میدانست از واقعهٔ بردیای دروغی که «گئوماتای» مغ باشد استفاده کرده مغان را محدود ساخت. داریوش در کتیبهٔ بیستون گوید:
معابدی را که گئوماتا خراب کرده بـود مـن تعمیر کردم. از این سخن فهمیده میشود که چون گئوماتای مغ که باحتمال قوی از پیشوایان دین زرتشت بوده بر تخت نشست بویران ساختن معبدها فرمان داده است زیرا آنرا بر خـلاف مـذهب میدانسته. اطلاع ما راجع به مـغان قـدیم بـسیار ناچیز است. هرودت گوید:
مغان بدست خودشان حیوان قربانی را میکشتند و بطور کلی خون هرحیوانی را غیر از سگ میریزند.
مغان در دوره هخامنشی نفوذی در دربـار و دسـتگاههای دولتـی نداشتند و فقط در موقع اجرای مراسم قربانی دعوت میشدند.
تـعبیر خواب یا حوادث آسمانی چون کسوف و خسوف با آنانبود. فلسفهٔ مذهب را نیز آنان میدانستند. س از طبقات دیگر اطلاعی در دسـت نـیست. رویـهمرفته استنباط میشود که زراعت و تجارت و کار و صنعت مورد توجه بـوده است.
در دورهٔ اشکانی مردم بر پنج طبقه: بزرگان، مغان، برزگران بازرگانان و پیشهوران تقسیم میشدند.
بزرگان در این دوره نفوذ زیـادی داشـتند. شـورای خانوادگی شاهی که مورخان رومی آنرا کنسی لیوم دمستیکم Concitium domestieum نامیده و نـیز مـجلس اعیان از ایشان تشکیل میشد. از جمله مقامات درباری از تاجوری و سپهسالاری که مخصوص خانواده سورن بود نامهای انـباربذ، حـاجب سـالار «شربتدار» سرایدار «کاخ تابستانی»«پرچمدار» رئیس خواجهسرایان هم در تاریخ اشکانیان دیده میشود.
مـوسی خـورن مورخ معروف ارمنی مینویسد که، فرهاد چهارم دختر خود را به فرمانده کل قوای ایـران داده او را اسـپهبت پهـلو Aspahpet pahlūūūv بمعنی سپهبد پارت نامید.
از سازمان طبقاتی موبدان آگاهی مهمی نداریم چنانکه استنباط میشود کار مـغان در ایـن دوره بانجام امور مذهبی محدود نبوده و افراد این طبقه به پزشکی و آموزش جوانان و سـتارهشناسی و سـالنامهنگاری نـیز میپرداختهاند. همچنین نوشتهاند که مغان در دورهٔ اشکانی سه دسته بودهاند:
دسته نخست از کشتن جـانداران و خـوردن گوشت و خوارکهای حیوانی پرهیز میکردند و دستهٔ دیگر زن نمیگرفتهاند و شاید این عقاید بر اثـر نـفوذ ادیـان هندی بایران بوده است.
دستهٔ دیگر که اکثر مغان را تشکیل میدادند عقایدی داشتند که بـعدها دیـن رسمی دولت ساسانی شد.
دوره ساسانی:
در دورهٔ ساسانی اجتماع ایران بمثابه هرمی بـود کـه از بـالا به پائین به طبقاتی قسمت شده بود و در رأس این هرم رئیس ملت و شخص اول مملکت شاهنشاه قـرار داشـت. ایـن طبقات از بالا به پائین بر تعدادشان افزوده میشد. و آنها ستونهای اجتماع ایـران بـشمار میرفتند. در پله اول شاهزادگان که تعدادشان بطور محسوس در این دوره کاسته شده بود و در پلههای پائینتر هفت رئیس خـاندانهای بـزرگ «وسپوهران» قرار داشتند که تعداد آنان از زمان هخامنشی تا زمان ساسانیان مـحفوظ مـاند. عمل طبقهای که به عنوان بزرگان (وزرکـان) خـوانده میشدند عبارت از تضعیف قدرت سران هفت خانواده بـزرگ بـود. طبقهٔ بزرگان شامل وزیران و دبیران و رؤسای ادارات بود. در پائین پله مزبور «آزدان» قرار داشتند و آنـان نـجبای کوچک یا رؤسای دهکدهها بـودند و رابـط بین حـکومت مـرکزی و روسـتاییان بشمار میرفتند.
این طبقهبندی یعنی تـقسیم اشـراف به «شهرداران» و یسپوهران «وزرکان» آزاتان بنا به کتیبهٔ شاهپور اول در حاجیآباد است کـه ظاهراً مقصود از چهار طبقه ممتاز کشور اسـت. ولی بنا بدیگر مـدارک پهـلوی و عربی مردم ایران در زمان سـاسانیان بـه چهار طبقه زیر تقسیم میشدند:
1-اصحاب دین یا اسروان Asrava?n
2-جنگاوران یا ارتیشتاران Artishta?ran
3-اربـاب قـلم و مستوفیان یا دبیران
4-تودهٔ مـردم کـه شـامل روستائیان یا واسـتریوشان Vastryosban و پیـشهوران یا هوتوخشان Hutukhsha?n میشد هـریک از ایـن طبقات نیز بر چند صنف تقسیم میشد.
طبقه اول آسروان مشتمل بوده است بر داذووران (قـضاه دادوران) و مـوبدان و هیربدان و مغان که پستترین درجهٔ روحـانیون بـودهاند. دیگر از شـعب طـبقهٔ روحـانی دستوران (معلمان) بودهاند و ایـن صنف اخیر را مغان اندرزبد میگفتهاند.
مغان در اصل قبیلهای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت مـنحصر بـه آنان بود آنگاه که آئین زرتـشت نـواحی غـرب و جـنوب ایـران یعنی ماد و پارس را فـراگرفت مـغان پیشوایان دین جدید شدند مردم ایران مغان را مقدس و محترم میشمردند و اشخاص در امور دینی دعاوی خود بـایشان مـراجعه میکردند و ظاهراً هیچچیز را مردمان درست و قانونی نمیدانستند مـگر آنـکه بـتصدیق مـغی رسـیده بـاشد.
اسباب قدرت مغان فقط این نبود که از جانب دولت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و غیره با آنان بود. بلکه سبب عمده اقتدار آنان داشتن املاک وسـیع و ثروت هنگفت بود که از راه جرائم دینی و عشریه و صدقات عاید آنان میشد و عملاً ایشان استقلال تام داشتند و میتوان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند، حتی در زمان شاپور دوم ایالت ماد (آذربایجان) را کـشور مـغان میخواندند، در آن نواحی مغان املاک وسیع و کاخها و ابنیه عالی داشتند.
مغان دارای مراتب و درجاتی بودند که بسیار منظم بود ظاهراً رئیس آتشکدههای بزرگ را بلقب «مغان مغ»(مگوان مگو) میخواندند. از صنف مـغان بـالاتر دستهٔ موبدان «مگوپتها» بودند. ایران از نظر دین به مناطق بزرگ موبدنشین تقسیم میشد.
پیشوای همه موبدان که منزلت پاپ زردشتیان را داشت موبدان موبد «مـگوپتان مـگوپت» میگفتند که ریاست عالیه روحـانی را داشـت و ظاهراً او را شاهنشاه باین مقام منصوب میکرد ولی گاهی او چنان قدرت مییافت که میتوانست شاهنشاه را عزل کرده کسی دیگر را بسلطنت بردارد.
تشریفات مذهبی در آتشکدهها توسط هـیربدان اجـرا میشد نام هیربد در اوسـتا «ائیـثراپئیتی» Aethrapaiti آمده است. خوارزمی در «مفاتیح العلوم» معنی لفظ هیربذ را خادم آتش گفته است طبری مینویسد که، خسروپرویز آتشکدههائی بنا کرد و دوازده هزار هیربد برای زمزمه و ادعیهٔ مذهبی در آنها برگماشت. بعضی از مورخان «هـیربد» را حـافظ آتش معنی کردهاند. در اهمیت مقام هیربد همینقدر بسکه در هنگام تسلط عرب بر ایالت پارس یک هیربد در آنجا فرمانفرما بود. و ریاست امور دینی را نیز داشت در بعضی از ادوار ساسانی «هیربذان هیربذ» در رتبه پس از موبذان مـوبذ قـرار داشته اسـت.
مسعودی مینویسد که: موبذان موبذ قاضی اعظم و ریئس شریعت بوده و هیربذان در زیردست او بودهاند.
یکی دیگر از صاحبمقامات بـزرگ روحانی که وظایف آن معلوم نیست «وردبذ» ẓVardabadhẒ«استاد عمل» بوده است. دیـگر دسـتور «دسـتوبر Dastubar» است که ظاهراً متخصص در مسائل مذهبی و مباحث فلسفی و مشاور قضائی بوده است
مغان اندرزبذ «مگوکان اندرزبد» آمـوزگار مـغان یکی از عنوانهای موبدان موبد بوده است روحانیان نه فقط مأمور اجرای تشریفات مـذهبی بـودند بـلکه هدایت معنوی و تهذیب نفوس نیز بعهدهٔ آنان بود. آموزش کودکان و جوانان از دبستان تا تعلیمات عـالیه بدست مغان اداره میشد. آنان بر همه علوم زمان خود احاطه داشتند بعضی از آنـان از فرط احاطهٔ بر عـلوم مـختلف بلقب «همگدین»
یعنی کسیکه احکام دین را میداند ملقب میشدند در کتاب هیربذستان «قانون نامهٔ روحانیون» آمده که از وظایف هیربد است که برای اجرای تکالیف دینی بدهات و قصبات رود و نیز ترتیب استخدام زنی یـا کودکی است که معاونت در اجرای مراسم دینی مینماید.
کشاورزان و روستائیان موظف بودند که لوازم کار روحانی مأموربده خود را آماده نمایند. در اواخر ساسانی مقام تازهای در روحانیت پیدا شد که «مسمغان» (مصمغان) نام داشـت و آن بـمعنی مهتر و رئیس مغان است مقر این شخص در ری در شهر دماوند بود چنانکه تا یکقرن و نیم بعد از هجرت (تا 141 هجری) یعنی زمان مهدی خلیفه که مصمغان گرفتار سپاه عرب شد و دو دخـترش را بـار مغان ببغداد بردند این مقام در آن شهر باقی بود. مصمغان ری عنوان زرتشتروتمه Zarathushtrotema یعنی مانند زرتشت داشت.
از مقامات مغان یکی مقام «زوت» Zot بمعنی پیشنماز و دیگر افروزنده و خادم آتش «راسپی» و دیگر «زئوتـر» Zaotar رئیـس مراسم آتشکده بود.
طبقه دوم. آرتیشتاران یا جنگاوران.
اصل کلمهٔ ارتیشتار در اوستا «رتهاشتر» Rathae?shtar آمده که مرکب از «رتهه» Ratha بمعنی گردونه و عرابهٔ اشتر Eahtar بمعنی ایستادن و رویهمرفته بمعنی گردونه ایستاده است. عـلت ایـنکه ایـن اصطلاح برای طبقه جنگاوران بـکار میرفته آنـست که مردان جنگاور قدیم بر گردونه یا عرابهای جنگی سوار شده و برزم میپرداختند.
از مناصب ارتشی ساسانی «ارگبذ» بمعنی رئیس ارگ اسـت کـه در اصـل معنی فرمانده یک دژ مستحکم را داشته و سپس عنوان یـک مـنصب لشکری بسیار مهمی شده است. اردشیر بابکان خود دارای این عنوان بود و چون به سلطنت رسید لقب ارگبذ مخصوص خـاندان شـاهی شـد که از عالیترین مناصب لشکری بشما میرفت.
مناصب بزرگ لشکی عـبارت بود از: فرماندهی کل قوا، سرداری سواره- نظام و مدیریت مخازن و انبارها. فرمانده کل سپاه را ایران سپاهبذ
Eran-Spahbadh میگفتند. تا زمـان خـسرو اول انـوشیروان سپاه ایران در زیر فرماندهی ایران سپاهبذ بود این سردار درعینحال وزیـر جـنگ و فرمانده کل قوا نیز بود و در عقد صلح نیز اختیار وافی داشت. در کتابهای قدیم میبینیم که گـاهی فـرماندهان بـعض نواحی را هم «سپاهبذ» میگفتهاند از جمله حقوق ایران سپاهبذ آن بود که به آواز و بـوق و کـرنا داخـل لشکرگاه شود. و ظاهراً شاهنشاه «کنارنگان و مرزبانان» و غیره را هم برای لشکرکشی معین میکرده است. گـاهی بـجای ایـران سپاهبذ اصطلاح ارتیشتاران سالار یعنی فرمانده کل قوای ارتش بکار میرفته است این لقـب را در قـرن پنجم میلادی یکی از پسران مهر نرسه بنام «کاردار» داشته بعد در زمان قباد اول سـیاوش نـامی بـاین مقام رسیده است. طبری گوید: ارتیشتاران سالار بالاتر از سپاهبذ و تقریباً همرتبه ارگبذ بوده اسـت.
از زمـان قباد ببعد لقب ارتیشتاران سالار دیگر در منابع تاریخی دیده نمیشود و از قراین چنین بـرمیآید کـه ارتـیشتاران سالار لقب دیگر ایران سپاهبذ بوده که خسرو اول بریاست ثابت ربعی از لشکر کشور نصب کـرد و هـریک را نایبی بنام مرزبان بوده. خسروپرویز در آن زمان که بهرام چوبین سر بـشورش بـرداشت بـرای استمالت او حاضر شد اصلاحی را که جدش خسرو انوشیروان کرده بود بر هم زند و بهرام را بـمنصب ایـران سـپاهبذی قدیم برساند اما بهرام چوبین این مقام را نپذیرفت و رسم چهار سپاهبذ مـحفوظ مـاند.
سردار سوارهنظام یا اسواران را «سواربذ» میگفتند. یکی از مناصب بزرگ مقام «اندرزبد اسپوارکان» یعنی مؤدب یا مـشاق سـواران بود که بایستی در شهرها و روستاها بمردان جنگی رسم سواری و آیین رزم بیاموزد. قـوم ایـرانی از روزگاران قدیم در سواری و فروسیت مهارت داشت، ایـرانیان صـنف اسـواران را پس از نجبای درجه اول کشور که گروه اندکی بـودند بـر سایر صنوف و طبقات مقدم میداشتند.
گویا اسواران از گروه «آزاتان» یعنی آزادان بودند. راجع بـه طـبقهٔ آزادان باید گفت که این عـنوان را ظاهراً نخست اقـوام فـاتح آریـایی در برابر بومیان سرزمین ایران که مـقهور ایـشان شده بودند اختیار کردند ولی تدریجاً بسبب آمیزش و اختلاط ملل مختلف با اقـوام آریـایی از عدهٔ خانوادهٔ پاک نژاد کاسته شـد و اینان از خانوادههای آریائی بـودند کـه نسبتاً خالص مانده بودند و بـعضی از آنـان جزو طبقهٔ «وسپوهران» و دیگر طبقات عالی شدند و مستخدمان زیردست ایالات و ولایات از طبقهٔ آزادان بـرگزیده میشدند.
مدیر مخازن و انبارها و مهمات لشـکری را ایـران انـبار گبذ Eran-anba?ragbadh میگفتند کـه ریـاست بر دسته یا صـنفی را داشـت که مواظب و حافظ اسلحه و مهمات کشور بودند باید دانست در هنگامیکه جنگی نبود اسلحه و آلات جـنگ در مـخزن «نبارک» حفظ میشد و «ایران انبارکبذ» وظـیفه داشـت که مـواظب نـظم و بـیعیب ماندن آنها باشدو بـمحض پیش آمدن جنگ در اندکمدتی آنها را حاضر و تسلیم نماید. جنگ که تمام میشد همه چیز را پس گـرفته بـاز بانبار و گنج میبردند یکی از این مـخازن شـهر «انـبار» در کـنار فـرات بود و در آنجا اسـلحه لازم را بـرای جنگ با روم انبار کرده بودند. اسبان لشکر را مواظبت و تیمار مخصوص میکردند. ستور پزشک یا بیطار از اشـخاص مـهم کـشور بشمار میرفت و بوسیلهٔ گیاهان اسبان را درمان مـینمود.
از مـناصب نـظامی در آن عـصر چـنین بود: فرمانده قراولان را پشتیکبان سالار و فرمانده پیادگان را پایگان سالار و فرمانده سواران را اسواران سردار میگفتند بزرگترین قسمتهای لشکر ایران را گند میخواندند و این همان کلمهای است که بعربی «جـند» شده است فرمانده و امیر گند را گند سالار میگفتند یکی دیگر از درجات نظامی هزاربد بود که بمعنی فرمانده ده هزار نفر و باصطلاح دورههای اخیر امیر تومان بود.
دیگر از مناصب پشت اسپان سـردار بـود که میبایستی بمعنی سردار سواران و فرمانده کل سواران باشد. دیگر مناصب یلان یلبذ بوده که صاحب آن ریاست بریلان و پهلوانان را داشته است.
چنانکه گفتیم واحدی بزرگ از سپاه را «گند» و کوچکتر از آن را «درفـش» در عـربی لواء و از آن کوچکتر را «وشت» میگفتند و هردرفشی پرچم مخصوص داشت.
در طبقه سوم دبیران و اهل قلم قرار داشتند. رئیس کل این طبقه در حقیقت صدراعظم یا وزیر بـزرگ رئیـس تشکیلات مرکزی بود او در آغاز «هـزاربد» لقـب داشت که بمعنی رئیس فوج هزار نفری است و شاهنشاه بدست او کشور را تمشیت میداد این اصطلاح در عصر هخامنشی «هزارهپتی Haza?rapati» بود و در زمان اشکانی نیز بافی و بـعهد سـاسانی رسید، ارمنیها صدراعظم ایـران را «هـزارپت دران اریاتس Huzarpetdranariats» خوانده و در نامهای که به مهر نرسی صدر- اعظم یزدگرد دوم نوشتهاند او را «هزارپت ایران و انیران» یعنی هزاربد ایران و غیر ایران گفتهاند حال آنکه خود این وزیر در نامهای که به ارمـنیان نـوشته خود را «وزرگفر مذار ایران و انیران» خوانده است که بقول بعضی از خاور شناسان بمعنی فرماندار بزرگ است. این عنوان تا آخر دورهٔ ساسانی لقب رسمی نخستوزیر ایران بوده است. وظیفه بـزرگفر مـذار اداره کشور در تـحت نظارت پادشاه بود ولی اکثر امور را برأی خود انجام میداده است.
در هنگام جنگ که شاهنشاه بمیدان جنگ میرفته وزیراعظم نایب السلطنه هم محسوب میشده است و مهر شاهی هم بـدست او بـوده اسـت.
سنت براین جاری بود که «بزرگفر مذار» از خردمندترین و دانشمندترین رجال کشور باشد. وی گاهی شاه را اندرز میداد و بـرای او از داسـتانها و تاریخ میگفت و چون «بزرگفر مذاران» غالباً در پزشکی نیز استاد بودند در هنگام بیماری نـیز شـاه را درمـان مینمودند.
بنا بحدس مرحوم سراورل اشتاین قباد اول و خسرو انوشیروان برای اینکه از قدرت «بزرگفر مذار» بـکاهند مناصب جدید وضع کردند از جمله تصدی امور ولایات را از «بزرگفر مذار» سلب نمودند و بـدست اسپهبدان دادند.
شاید کـلمهٔ بـزرگمهر «بزرجمهر» هم تصحیف کلمهٔ بزرگفر مذار باشد و «بزرگفر مذار» عهد خسرو انوشیروان که او را در ادبیات اسلامی بزرجمهر نوشتهاند همان عنوان وزیراعظم باشد که بعدها خیال کردهاند نام شخص مخصوصی است 1.
بنابراین، پس از مـوبدان موبد، مهمترین کس در دربار ساسانیان بزرگفر مذار بوده است.
دیوان. حل و عقد مهمات امور کشوری ساسانی در چند اداره که دیوان خوانده میشد و معادل وزارتخانههای امروز بود انجام میگرفت و دیوانهایی برای مهمات لشـکر و بـرید (پست) و مالیات و غیره وجود داشت که بدست دبیران و مستوفیان اداره میشد و همه آن دیوانها تحت ریاست عالیه صدراعظم یا بزرگفر مذار بود. هرگاه شاه فرمانی صادر میکرد صاحب توقیع یا ایران دپیـربذ آنـرا در محضر او روی کاغذ میآورد دبیر دیگر آنرا در دفتر روزنامه ثبت مینمود، و این دفتر برای هرماهی جداگانه مرتب میشد و در آخر ماه به مهر شاه رسیده در خزانه ضبط میگردید نسخهٔ اصل فـرمان را پیـش بزرگفر مذار که انگشتری یا مهر شاه نیز نزد او بود میبردند و آنرا برای کسیکه متعهد اجرای آن بود میفرستاد، وی آنرا به مضمون نسخهٔ اصل چنانکه بایدوشاید تحریر میکرد، و بـا بـحضور صـاحب زمام یا بزرگفر مذار ارسـال میداشت، و او آنـرا به شاه عرضه میکرد و با دفتر روزانه مطابقت مینمود. آنگاه اگر مضمون هردو یکی بود آنرا در حضور شاه یا محترمترین نـدیمان شـاه مـهر میکرد و برای اجرا میفرستاد.
فرمانهای سلطنتی و معاهدات دیـگر اسـناد دولتی را با مهری که عبارت از حلقهای منقش بصورت گراز بود مهر میکردند. اگر مربوط بتعهدات نسبت بدولت دیگر بـود کـیسه کـوچکی پر از نمک بآن میبستند و به نگین سلطنتی مهر میکردند و این عـلامت غیر قابل نقض بودن پیمان شمرده میشد رئیس (1) مرحوم کریستنسن دانمارکی در رسالهای که نوشته ثابت کرده است کـه بـزرجمهر افـسانهای همان برزویه طبیب (برزین مهر) تاریخی است که کتاب کلیله و دمـنه را از هـندی به پهلوی ترجمه کرده است. دبیران را ایران دبیربذ Eran Dibher-Babh یا باصطلاح دیگر دبیران مهشت Dibheran-mahisht میخواندند.
دبیران مـتصدی امـر مـنشیگری و تحریر و تهیه همهگونه اسناد بودند این طبقه بسیار کثیر العدد بودند. دبـیربذ از مـلازمان شـاهنشاه بود و گاهی شاه او را بسفارت گسیل میداشت.
خوارزمی در مفاتیح العلوم: منشیان دادگستری را «داذدبیر» و مستوفی درآمـد کـشور را «شـهر آمار دبیر» و مستوفی درآمد ده را «کذگ آمار دبیر» و مستوفی خزانه را «گنج آمار دبیر» و مستوفی اصـطبل را «آخـور آمار دبیر» و مستوفی درآمد آتشکده را «آتش آمار دبیر» و مستوفی امور خیریه و صدقات را «روانـگان دبـیر» مینویسد.
طبقهٔ چهارم واستریوشان یعنی برزگران و هوتوخشان یعنی کسبه و مردم شهری بودندرئیس این طبقه را «واسـتر یـوشانسالار» و یا «واستریوش بذ» میگفتند که در حقیقت بجای وزیر دارایی و وزیر کشاورزی و صنایع و مـعادن کـنونی بـوده است. از وظایف او جمعآوری مالیات و خراج و دیگر مراقبت در کار کشاورزان و طرز آبیاری و کشت و زرع اراضی و مـراقبتت در امـور صنعت و تجارت بوده است «واستریوشان سالار» موظف بود هرسال صورتحسابی از مالیات مـوجودی خـزانه آمـاده کرده به شاه تقدیم کند تا وی آن صورتحساب را مهر کرده صحه بگذارد. خسرو دوم پرویز چون از بـوی پوسـت کـه بر آن این حسابها را مینوشتند خوشش نیامد دستور داد که حسابها را روی کاغذی که بـزعفران رنـگ کرده و به گلاب آمیخته بودند بنویسند.
طبقه واستریوشان و هوتوخشان پستترین طبقات مردم را تشکیل میدادند.
رئیس صـنف هـوتوخشان یا طبقهٔ پیشهوران را «هوتخشبذ» میگفتندو وی رئیس صنعتگران و هرطبقهای بود که کارهای دسـتی انـجام میدادند چون غلامان و کشاورزان و سوداگران وی مـأمور بـودکه مـالیاتهای سرانه را از صنعتگران و پیشهوران و بردگان و فروشندگان بگیرد و او تـحت نـظر واستریوشان سالار بود.
این بود مختصری درباره طبقات بطوریکه در پیش گفتیم ساسانیان طـبقات چـهارگانه را در دولت خود رسمیت دادند.
ولی در کـشور وسـیع ایشان طـبقه دیـگری بـوجود آمد که در تشکیلات هندو ایرانی نـبود و آنـ طبقه کارمندان دولت بود بهمین دلیل گاهی در تاریخ ایران دیده میشود که در تـشکیلات رسـمی تغییراتی حاصل میگردد و بعضی از دستههای قـدیمی حذف میشود و بجای آنـان کـارمندان دولت میآیند.
مثلاً ثعالبی میگوید کـه: در دورهـی اسلامی کشاورزان از طبقه سوم حذف شدهاند و بجای آنان کارمندان دولت آمدهاند و بهمین طـریق جـنگجویان بطبقه اول ارتقاء یافته و روحانیان را در طـبقهٔ دوم بـا پزشـکان قرار دادهاند در سـلسله مـراتب اجتماعی پس از وسپوهران یا نـجبای تـیولدار دهخدایان یا «دهقانان» بودند. منشاء قدرت آنان عنوان موروثی بود که باتکای آن امور مـحلی را اداره میکردند. آنان در قبال روستاییان نمایندگان حکومت مـرکزی بـودند و کار عـمدهٔ ایـشان جـمعآوری خراج بود و بسبب آشـنائی با وضع کشور و مردم بود که مالیات کافی برای مخارج اداره امور دربار تجملپرست ساسانی و جـنگهایی کـه محتاج مخارج گزاف بود فراهم میآمد و در واقـع مـعادل ایـن مـقدار مالیات را قوم عـرب بـعدها نتوانست وصول کند.
منبع: شماره آبان 1345 مجله بررسیهای تاریخی