آیا شما هوش اجتماعی دارید؟

موقع زنگ تفریح در مدرسه پیش دبستانی است، گروهی از دخترها بر روی علف‌ها می‌دوند. سارا زمین می‌خورد و زانویش زخم می‌شود و شروع به گریه می‌کند. اما همه دخترها به جز شهلا که می‌ایستد به دویدن ادامه می‌دهند. سارا همچنان گریه می‌کند تا این که شهلا به نزدش می‌رود و زانوی خودش را می‌مالد و می‌گوید: «من هم زانویم زخم شده!»

روان‌شناسان این چنین رفتاری را هوش بین فردی می‌نامند. شهلا معمولا احساسات همشاگردی‌های خود را خیلی خوب تشخیص می‌دهد و خیلی سریع با آنها ارتباط برقرار می‌کند. این فقط شهلا بود که به درد و ناراحتی سارا توجه کرد و سعی کرد به او دلداری بدهد، اگر چه تنها کاری که توانست بکند مالیدن زانوی خودش بود. شهلا با همین عمل کوچک خود نشان داد که استعداد درک دیگران را دارد. چنین مهارت‌هایی در دوره پیش دبستانی جوانه‌های استعدادهایی هستند که بعدها در زندگی پخته و کامل می‌شوند و برای برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه با دیگران در ازدواج، دوستی یا شرکت در کار، اساسی هستند.

هاچ و گاردنر معتقدند هر کس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد صاحب هوش بین فردی است:

  • سازماندهی گروه: داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیت‌های عده‌ای از افراد.

این استعدادها را می‌توان در کارگردانان تئاتر، افسران ارتش و مدیران شرکت‌ها و سازمان‌های مختلف مشاهده کرد. در کودکی، این گونه افراد در زمین بازی، کاپیتان تیم هستند و درباره نحوه بازی تصمیم‌گیری می‌کنند.

  • مذاکره برای حل مسائل: استعداد میانجی‌گری، جلوگیری از بروز اختلاف، حل و فصل دادن به مشکلات افرادی که از این خصوصیت برخوردارند برای داوری کردن در مشاجرات مناسب هستند و نقش میانجی را خیلی خوب بازی می‌کنند. برای مشاغل سیاسی و حقوقی عالی هستند. در کودکی همان کسانی هستند که بحث و جدل در زمین بازی را فرو می‌نشانند.
  • روابط شخصی: استعداد همدردی و دل‌جویی از دیگران. کسی که دارای این ویژگی باشد خیلی راحت با دیگران روبرو می‌شود و در قبال احساسات دیگران احساس مسئولیت می‌کند. هنر ایجاد رابطه. این گونه افراد، می‌توانند همسران قابل اعتماد رفقای صمیمی، شرکای تجاری مناسب و بازیکنان تیمی خوبی باشند.

در دنیای تجارت می‌توانند مامور فروش یا مدیران شایسته‌ای باشند. برای شغل معلمی عالی هستند. بچه‌هایی مثل شهلا، با همه افراد دور و بر خود خیلی خوب کنار می‌آیند و به راحتی داخل بازی می‌شوند و همواره شادند. این گونه بچه‌ها احساسات دیگران را از روی چهره‌شان به خوبی می‌خوانند و در بین همشاگردی‌های خود خیلی محبوب هستند.

  • تجزیه و تحلیل اجتماعی: شناخت و بصیرت درونی راجع به عواطف، انگیزه‌ها و علایق دیگران، این گونه افراد به راحتی می‌توانند با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنند. آنها با این توانایی خود می‌توانند مشاور یا روان درمانگر خوبی باشند و اگر کمی بر طبع ادبی خود نیز بیفزایند رمان‌نویسان خوبی از آب در می‌آیند.

مهارت‌های فوق، عوامل ضروری بر جذبه جادویی و موفقیت‌های اجتماعی هستند. از هوش اجتماعی خوبی برخوردارند. به راحتی با دیگران رابطه برقرار می‌کنند، احساسات و واکنش‌های مردم را به خوبی پیش‌بینی کرده و به آن جهت می‌دهند و مشاجرات را حل و فصل می‌کنند. آنها از آن دسته افراد هستند که همه دوست دارند با آنها باشند چون رفتارشان دلگرم کننده و روحیه‌بخش است و خلاصه «مهره مار» دارند.

اما اگر این مهارت‌های اجتماعی به کمک درک هوشمندانه‌ای از احساسات و نیازهای حقیقی شخص متعادل نشوند آن گاه ممکن است به موفقیت‌های اجتماعی توخالی و بی‌ثباتی منجر گردند. این اظهار نظر مربوط به مارک اسنایدر روان‌شناس دانشگاه مینه سوتا است که در مورد افرادی تحقیق کرده است که مهارت‌های اجتماعی‌شان آنها را به بوقلمون صفتان اجتماعی تبدیل کرده است. بوقلمون صفتان اجتماعی کسانی هستند که هر کاری را برای مورد توجه واقع شدن انجام می‌دهند. اسنایدر می‌گوید «نشانه آن که کسی به بوقلمون صفتی دچار شده این است که وی از نظر اجتماعی خیلی محبوب و دوست داشتنی است ولی روابط خصوصی پایدار و ارضا کننده‌ای ندارد. به هر حال روش صحیح آن است که مهارت‌های اجتماعی را با صداقت کامل مورد استفاده قرار دهیم.

بوقلمون صفتان اجتماعی اگر لازم باشد برای پسند مردم یک چیز می‌گویند اما چیز دیگری را انجام می‌دهند. آنها به راحتی با این تضاد که میان چهره اجتماعی و چهره فردی و خصوصی‌شان وجود دارد کنار آمده و زندگی می‌کنند. چنین افرادی به جای آن که به سادگی احساس واقعی خود را بروز دهند همواره در جستجوی نشانه‌ای هستند تا بفهمند دیگران چه انتظاری از آنها دارند. آنها از قابلیت‌های اجتماعی خود استفاده کرده و اعمال خود را با موقعیت‌های متمایز اجتماعی تنظیم می‌کنند و در هر جمعی به رنگ خاصی در می‌آیند تا مورد توجه و پسند دیگران قرار بگیرند.

اما از طرف دیگر، نوع دیگری از خویشتن‌نگری وجود دارد که بوقلمون‌صفتان اجتماعی- افرادی بدون هدفی که فقط سعی دارند دیگران را تحت تاثیر قرار دهند- را از کسانی که مهارت‌های اجتماعی خود را با خلوص نیت به کار می‌برند متمایز می‌کند و این همانا صادق بودن با خویشتن است زیرا باعث می‌شود اعمال و رفتار شخص، بدون در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی، با عمیق‌ترین احساسات و عواطف وی هماهنگ گردد. این صداقت عاطفی به طور آگاهانه راه را بر هر نوع فریب و نیرنگ می‌بندد- اقدام شجاعانه‌ای که بوقلمون‌صفتان اجتماعی هرگز جرات انجام آن را ندارند.

من از نظر عاطفی فردی نالایقم

بدون شک ناصر فرد برجسته‌ای بود، او کارشناس زبان‌های خارجه و مترجمی، درخشان بود. اما در برخی از امور حیاتی و مهم زندگی کاملا دست و پا  چلفتی بود. او حتی از ساده‌ترین مهارت‌های اجتماعی بی‌بهره بود. رفتاری زمخت و بی‌نزاکت داشت. در یک جمع خودمانی برای صرف چای ناشیانه عمل می‌کرد و وقتی یک روز را می‌خواست با خودش بگذراند دستپاچه و سراسیمه می‌شد. خلاصه به نظر می‌رسید که در اکثر برخوردهای اجتماعی روزمره ناتوان است. ناشی‌گری و بی‌عرضگی او به ویژه در هنگام برخورد با زنان شدت می‌یافت. به همین خاطر ناصر با هراس از این که مبادا در اعماق نهاد خود دارای تمایلات همجنس‌گرایانه باشد به روان‌شنا مشاور مراجعه کرد.

ناصر به طور محرمانه به روان‌درمانگر گفت که مشکل اصلی او این است که چون نمی‌تواند هیچ حرفی بزند می‌ترسد دیگران فکر کنند او به آنها علاقه‌ای ندارد و همین ترس درونی است که او را تبدیل به فردی نالایق و بی‌نزاکت کرده است. همین حالت عصبی است که باعث می‌شود در هنگام حضور در جمع، اکثرا بی‌موقع بخنند و هنگامی که کسی حرف واقعا خنده‌داری می‌زند عاجز از خندیدن باشد. ناصر برای درمان‌گر خود اعتراف کرد که رفتار زمخت و ناشیانه وی به دوران کودکش‌اش باز می‌گردد. در آن دوران هر موقع که با برادر بزرگش در میان اجتماع بود، همه چیز با سهولت و آسودگی طی می‌شد زیرا او در همه موارد به ناصر کمک می‌کرد. اما به محض آن که برادر بزرگ‌تر خانه را ترک کرد زیر پای ناصر خالی شد و از لحاظ اجتماعی فلج شد.

روان‌شناسان معتقدند که گرفتاری ناصر ناشی از آن است که هیچ کس اساسی‌ترین درس‌های اجتماعی را در دوران کودکی به او نیاموخته است.

«والدین چه درس‌هایی را باید در دوران کودکی به ناصر یاد می‌دادند؟ رو در روی دیگران بایستد و صحبت کند؛ در برخوردهای اجتماعی ابتکار عمل را در دست بگیرد و همیشه منتظر دیگران نشود؛ در هنگام صحبت با دیگران فقط به پاسخ‌های بله یا نه اکتفا نکند و فعالانه در گفتگو شرکت کند؛ مستقیما از دیگران قدردانی و تشکر کند؛ وقتی در آستانه در با کسی روبرو می‌شود اجازه دهد او ابتدا وارد شود تا چیزی را به او تعارف نکرده‌اند به چیزی ناخنک نزند و خلاصه همه آن چیزهایی که به بچه‌ها در این سنین یاد داده می‌شود»

دقیقا مشخص نیست که مسئولیت ضعیف عملکرد اجتماعی ناصر به گردن والدین اوست که آداب اولیه اجتماعی را به او یاد نداده اند یا به عدم توانایی خود او باز می‌گردد. اما در هر صورت، ماجرای ناصر آموزنده است زیرا به درس‌های بی‌شماری اشاره می‌کند که بچه‌ها در زمینه همزمانی کنش متقابل و قواعد ناگفته هماهنگی اجتماعی کسب می‌کنند. عدم پیروی از این قواعد باعث سردرگمی و عدم آرامش فرد می‌شود. در صورتی که پیروی از آنها باعث سهولت در تعامل اجتماعی می‌شود. ناشی‌گری و رفتار زمخت در اجتماع موجب نگرانی فرد می‌شود. کسانی که فاقد مهارت‌های لازم هستند نه فقط در زمینه ظرافت‌های اجتماعی بی‌کفایتند بلکه همچنین از درک عواطف دیگران عاجزند و فقط اسباب زحمت مردم هستند.

همه ما ناصرهای جامعه خود را می‌شناسیم. آنها فاقد نزاکت اجتماعی هستند. یعنی نمی‌دانند کی باید به گفتگو یا مکالمه تلفنی خود ادامه بدهند و چه زمانی آن را خاتمه دهند، نمی‌فهمند کی باید خداحافظی کنند. در تمام طول صحبت با دیگران متکمل وحده هستند و هیچ گونه توجهی به طرف مقابل خود ندارند، هیچ کوششی برای شناخت موضوعات مورد علاقه دیگران به خرج نمی‌دهند، خود محورند و آدم‌های مزاحمی هستند که در کار دیگران فضول می‌کنند. همه این اعمال ناهنجار اجتماعلی دلالت بر فقدان سنگ‌بنای آداب اولیه رفتار اجتماعی است.

روان‌شناسان برای کسانی که در زمینه دریافت پیام‌های غیر کلامی ناتوان هستند واژه «مشکل» و «پیام» را برگزیده‌اند.

در این زمینه تقریبا یک دهم از بچه‌ها دارای مشکل هستند. مثلا بعضی از آنها در فهم حریم شخصی مشکل دارند به طوری که در موقع صحبت کردن، خیلی به طرف مقابل خود نزدیک می‌شوند یا خیلی پهن می‌نشینند یا وسایل شخصی خود را در جایی که متعلق به آنها نیست قرار می‌دهند. در تعبیر یا استفاده از زبان غیر کلامی فقیرند و در هنگام صحبت با دیگران یا خیلی بلند حرف می‌زنند یا خیلی با سردی و از روی بی‌اعتنایی.

تحقیقات گسترده‌ای بر روی بچه‌هایی که از نظر اجتماعی عقب هستند، بچه‌هایی که عمدتا از طرف همکلاسی‌های خود طرد می‌شوند، صورت گرفته است. جدا از بچه‌هایی که به خاطر زورگویی و قلدریشان از طرف همشاگردی‌های خود طرد می‌شوند، بقیه طردشدگان کسانی هستند که قواعد و آداب اولیه تعامل و کنش متقابل چهره به چهره- به ویژه قواعد ناگفته‌ای را که در برخوردر و تماس با دیگران حاکم است- نمی‌دانند.

اگر بچه‌ای از لحاظ زبانی نقص داشته باشد مردم فکر می‌کنند که کم هوش است یا سواد کافی ندارد. ولی وقتی بچه‌ای در خصوص قواعد غیر کلامی در کنش‌های متقابل اجتماعی دچار نقص باشد آن گاه مردم- به ویژه همشاگردی‌هایش- او را آدمی عجیب می‌دانند و از او دوری می‌کنند. این گونه بچه‌ها درست نمی‌دانند که چگونه با دیگران وارد بازی شوند و معمولا با رفتار خود باعث رنجش دوستان خود می‌شوند. آنها از زبان خاموش عاطفه چیزی نمی‌دانند و به طور ناخودآگاه، پیام‌هایی ارسال می‌کنند که ایجاد ناراحتی می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]