عزتالله انتظامی درگذشت – بـچه سنگلج…توی یونسکو… متن سخنرانی عزت الله انتظامی در مقر یونسکو

در کمال تأسف خبرگزاریهای مختلف ایران امروز اعلام کردند که عزت الله انتظامی بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر صبح امروز ۲۶ مرداد ماه در بیمارستان “باهنر تهران” درگذشته است.
عزتالله انتظامی معروف به “آقای بازیگر” و “عزت سینمای ایران” طی چند سال اخیر خانهنشین شده بود و ساعت ۴ صبح، ۲۶ مرداد ماه از دنیا رفت.
او که امسال در خرداد ماه؛ ۹۴ سالگی را پشت سرگذاشت،خالق نقشهای ماندگاری در سینمای ایران بود.
عزتالله انتظامی متولد ۳۰ خرداد ۱۳۰۳ در تهران فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبای تهران در سال ۱۳۵۱ است که برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانه تئاتر و سینما در هانوفر رفت و در سال ۱۳۳۷ به ایران بازگشت.
از فیلمهای سینمایی این بازیگر میتوان به «آقای هالو»، «پستچی»، «گاو»، «ستارخان»، «صادق کرده»، «حاجی واشنگتن»، «گراند سینما»، «هامون»، «ناصرالدین شاه آکتور سینما»، «روز واقعه»، «خانهای روی آب»، «دیوانه از قفس پرید»، «گاو خونی»، «مینای شهر خاموش»، «آتش سبز»، «راه آبی ابریشم» و «چهلسالگی» اشاره کرد و البته نقش او در سریال هزاردستان برای همیشه جاودان است.
متن سخنرانی عزت الله انتظامی در مقر یونسکو
خـدایا مرا یاری کن تا با این کامپیوتر کهنه سالخورده و این نرمافزار کاغذی بتوان حرف دلم را بـزنم
«اگر نیت یک ساله دارید گندم بکارید/اگر نیت ده ساله دارید، درخت غـرس کنید/اگر نیت صـد سـاله دارید، آدم تربیت کنید؛ انسان/سینماتوگراف آدم تربیت میکند.»
توی کوچههای سنگلج جلو میروم، توی محلههای قدیمی…نصف شب است. سرم را انداختهام پایین. اما چیزی نمیبینم. سر هر کوچه یک تیر چراغ بـرق هست. اغلب لامپ ندارند. اگر هم دارند روشنایی ندارند. چیزی دیده نمیشود…دلم نمیخواهد چیزی را ببینم.
توی یک دنیای دیگر سیر میکنم. سر شب روی صحنه «تماشاخانه کشور» بودم؛ کوچه برلن، اول لالهزار،۱۳۲۰، جـنگ دوم جـهانی، اولین شبی که پیش پرده خواندم، نوجوان بودم. سالن تابستانی پر از جمعیت بود. از ترس میلرزیدم. جلوی سن که رفتم نمیتوانستم راه بروم. تلوتلو میخوردم…اما خواندم…به خدا خواندم…پیش پرده خواندم. خوب هـم خـواندم.
حالا آخر شب است. دارم میدوم…تاریک است…نمیدانم به کجا میروم. توی کوچه پس کوچهها میدوم. فرش قرمز زیر پایم است. تا چشم کار میکند فرش قرمز است. آرامآرام راه مـیروم. ایـنجا غرق نور است. دو طرف پر از فلیمبردار و عکاس و دوربینهای تلویزیونی است. عکاسها اشاره میکنند بایستیم تا عکس بگیرند، فیلم بگیرند و به تمام دنیا مخابره کند.
«سمفونی چنین گفت زرتشت»…آره، آره دارند راجـع بـه مـا توی بلندگوها حرف میزنند.
نمیفهم چه میگویند، اما اسمها را میگویند…سرم دارد گیج میرود. نمیتوانم راه بروم… توی کوچههای تنگ و گلی، طرفهای درخونگاه، طـرفههای دبـاغ خـانه، بازار، سبزه میدان، سید نصر الدین، دارم میدوم، زمـین مـیخورم بلند میشوم…
روی صحنه سینمایی در شهر «وزول» فرانسه هستم برای دریافت جایزه افتخاری جشنواره برای یک عمر فعالیتهای سینمایی…دارم میدوم…تـوی خـیابان سـپه، چهار راه حسنآباد، خیابان شاهپور، میدوم…و حالا در پاریس، خانه فرهنگهای جـهان، و در بزرگترین معبد فرهنگی دنیا، یونسکو…تشویق و تجلیل به خاطر یک عمر تلاش، با همهٔ ناملایمات، شکستها و پیروزیها…
مـن از سـنگلج آمـدهام…از تئاترهای لالهزار شروع کردم. از مردم کشورم نیرو گرفتم و پرورش پیدا کردم. دسـتشان را مـیبوسم. این بزرگداشت، تجلیل از فرهنگ و هنر و هویت سرزمین من است، نثار همه جوانهای کشورم.
من عزتم…عـزت الله انـتظامی.۸۲ سالم است و تقریبا ۶۵ سال است که نمایش میدهم. نمایشهای تلویزیونی…آه چـهقدر تـئاتر بـازی کردم. بیش از چهل فیلم بازی کردهام.انتخاب کردهام، هر کاری را قبول نکردهام…و حالا ایـنجا هـستم…
بـچه سنگلج…توی یونسکو…