زندگینامه الکساندر گراهام بل
یادبودی از الکساندر گراهام بل[1] بر روی میز بیشتر ادارات قرار دارد – این یادبود چیزی نیست جز تلفن یعنی اختراعش. این سخنور فصیح شایستگی آن را داشت که قوانین ساخت و کاربرد تلفن را کشف کند و وسیله ای بسازد که از طریق آن «مردم یک کشور با کشور دیگر صحبت کنند. انقلابی را که تلفن در زندگی دنیای متمدن ایجاد کرده است باید مرهون گراهام بل دانست. او با این دستاورد بزرگ نامش را در تاریخ پیشرفت جهان ماندگار کرد، و زندگی توأم با سعی و تلاش و اختراعش را با این وسیله مزین نمود.
(آقای واتسون، لطفا بیایید اینجا، کارتان دارم.)
با ادای همین کلمات عادی بود که یک اسکاتلندی تبار چاق ریشو، دنیایی تازه را به وجود آورد. این جمله، اختراع مردی را نشان میدهد که چهرهٔ جهان را در عصر خود تغییر داد. گوینده الکساندر گراهام بل بود، و جمله اولین جملهای که از طریق تلفن صحبت و مخابره شد.
نیازی به واگویی نیست. این وسیله سرآغاز عصر فضا، و سودمندتر از تمام اختراعات بوده است. امروزه میلیونها تلفن در اختیار داریم، و معجزهٔ مخابرات در دور و برمان امری عادی تلقی میشود. این حکایت داستان کسی است که تلفن را اختراع کرد.
الکساندر گراهام بل، سوم مارس ۱۸۴۷ در ادینبورگ به دنیا آمد. نبوغش نشان دهندهٔ استعداد ذاتی بی نظیریست که از طریق ارث به او رسیده بود، چرا که پدرش الکساندر ملویل بل، استاد علم سخنوری، و در آواشناسی کارشناسی تمام عیار، و همچنین نویسندهٔ شیوهٔ «سخنوری مشهود» بود. گراهام بل توانست با تحصیلات فراوان قدرتهای ذاتیاش را تقویت کند. او را به دبیرستان ادینبورگ فرستادند، و پس از پایان این دوره وارد دانشگاه همان شهر شد. چندی بعد به دانشگاه کالج لندن رفت، و مدرک دکترایش را از ورزبورگ دریافت کرد.
او حتی در کودکی هم ذهنی خلاق داشت. بعدها همیشه تعریف میکرد که چطور او و همشاگردیها به آسیابی در ادینبورگ میرفتند و به این پسرها چند خوشه گندم میدادند و می فتند پوسته شان را بکنند. گراهام بل کوچولو هم خوشه هایش را به خانه میبرد، و با استفاده از یک برس ناخن، تمیز و سریع پوسته ها را جدا می کرد. او فکرش را با آسیابان در میان گذاشت که برای جدا کردن پوستهها ماشینی به کار برد که کار برس ناخن را انجام دهد.
در سال ۱۸۷۰ سلامتی گراهام بل رو به کاستی نهاد. از سل میترسیدند، لذا همراه پدر کشورش را ترک و به کانادا عزیمت کرد. دو سال بعد به بوستون رفت و در آن جا مدرسهای را برای تربیت مربی ناشنوایان تأسیس کرد، و به تدریس فنون کلام پرداخت.
به زودی توانایی و دانشش به همه ثابت شد، و در دانشگاه بوستون به درجهٔ استادی فیزیولوژی آوایی رسید. علاقهاش به تدریس گفتار به ناشنوایان و تلاشهای پرانگیزهاش برای کرولالها اختراعی را پدید آورد که در سراسر جهان او را به شهرت رساند. او عاشق دختری به نام میبل هوبارد شد که از نعمت شنوایی بیبهره بود، آن هم زمانی که مشغول آزمایش بر روی دستگاهی بود که میپنداشت ناشنوایان به وسیلهٔ آن میشنوند، که خودش به آن میگفت: «دستگاه شنوایی ناشنوایان» میبل هوبارد، که بعدها همسرش شد، مجابش کرد که لب خوانی برای آن که ناشنوایان بتوانند کلام را بفهمند روش مناسب تری است، لذابل آزمایشاتش را در مسیری کاملا متفاوت دنبال کرد.
او می خواست یک «دو رنگار هم آوا» (تلگراف آکوستیک) سینوسی بسازد، و امیدوار بود به وسیلهٔ آن و از طریق یک سیم چندین پیام تلگرافی به طور همزمان مخابره کند. وقتی مشغول ساخت این دستگاه بود، نظرش به انتقال صدا با الکتریسیته جلب شد. درینگ درینگ فنر و انتقال اتفاقی این صدا از سیم، نشانه و الهام بخش کاربل بود: این اتفاق در ژوئن سال ۱۸۷۵ افتاد. آزمایشهایش را در زمینهٔ تلگراف هم آوا از یک سال قبل آغاز کرده بود و برخلاف کسانی که گذشته در همین عرصه آزمایش میکردند، به قوانین صحیح مخابره دست یافت. او میگفت «اگر من حین تولید صدا بتوانم جریان الکتریسیته ای بسازم که شدت جریان متفاوتی داشته باشد، درست مثل هوا که دانسیتهای متفاوت دارد، میتوانم صدا را از طریق تلگراف انتقال دهم.» بل در آغاز کارش بر روی تلگراف هم آوا به مفهومی از جریان موج دار دست یافته بود. اکنون به مطالعهٔ کارگوش روی یک مرده، و حرکت هوا هنگام ایجاد صدا پرداخت. او چنین استدلال میکرد از آن جایی که پردهٔ گوش که از اجزای گوش میانیست میتواند استخوانهای نسبتا سنگین گوش را حرکت دهد، پس پرده ای بزرگ قطعأ میتواند آرماتوری آهنی را به حرکت درآورد. اگر آرماتور با حرکت هوا به حرکت درآید، کلام منتقل میشود. از این رو دیرینگ دیرینگ فنر سخت او را سرگرم کار کرد، و اندکی بعد دستگاهی ابتدایی ساخت که نمونهٔ اولیهٔ تلفن امروزی بود.
بل در ۱۵ فوریهٔ ۱۸۷۶ درخواست نامهٔ حق ثبت اختراع را برای «پیشرفت صنعت مخابرات» پر کرد و به دفتر ثبت اختراعات آمریکا داد. فقط دو ساعت از این ماجرا گذشته بود که الیشاگری از شیکاگو، هم در دفتر ثبت اختراعات یک درخواست نامهٔ رسمی در مورد همان اختراع پر کرد! ادیسون بزرگ، آ. ای. دالبیر، و دانیل دراباف همگی در همین حوزه مشغول فعالیت بودند، و ادعا میکردند تلفن یا بخشی از آن را اختراع کردهاند. جنگ بزرگ تلفن در راه بود.
بل و دستیارش، واتسون هر کدام خودشان را در یک اتاق در خوابگاهی ارزان قیمت در بوستون پنهان و دستگاه را با عجله سر هم کردند و شبانروز سرگرم انتقال و دریافت صدای انسان از طریق سیم بودند. بعدازظهر دهم مارس ۱۸۷۶، واتسون با گوشی که به گوشش چسبانده بود توی زیر زمین بود. ناگهان جا خورد. سرانجام صدا – صدایی کاملا واضح از طریق سیم شنیده شد. جملهای کاملا واضح از آن سوی سیم میآمد که از این قرار بود: «آقای واتسون، لطفا بیایید این جا؛ کارتان دارم.»
واتسون گوشی تلفن را پرت کرد، مثل بچهها به سرعت پلهها را دو تا یکی بالا رفت، و فریاد زد: «صدایتان را شنیدم، صدایتان را شنیدم!» به اتاق بل هجوم برد.
بل همان سال تلفنش را در نمایشگاه سده در فیلادلفیا در معرض دید عموم قرار داد. اول هیچ کس این اختراع را مهم تلقی نمیکرد تا اینکه دان پدرو، امپراتور برزیل، گوشی تلفن را برداشت. بل که در آن طرف خط بود، تک گویی معروف هملت را خواند: «بودن یا نبودن… ) امپراتور فریاد زد: «خدای من، حرف میزند!» بعد از آن تلفن جایگاهی بزرگ در آن نمایشگاه پیدا کرد.
اما این دستگاه بازار خوبی بدست نیاورده بود. برای بل یافتن پشتیبان مالی کار دشواری بود. سرانجام شرکتی تشکیل شد که واتسون و پدرزن بل، گاردنر هوبارد اعضایش بودند. چهارمین مدیر توماس ساندرز، سرمایهگذار اصلی شرکت بود. ساندرز فرزندی کرولال داشت که بل او را بسیار دوست میداشت طوری که تصمیم گرفت در کنار او زندگی کند، و در خانهٔ آنها بود که بل اولین آزمایشگاهش را راه اندازی کرد.
اما در این گیرودار جنگ بر سر حق امتیاز تلفن شدت میگرفت. بل در محاکمات پیاپی شرکت و از خود دفاع میکرد و در تمام جلسات پیروز میشد، حق ثبت اختراع او همچنان به قوت خود باقی بود. این مدرک ثابت میکرد که الکساندر گراهام بل مخترع تلفن است. اما از شرح جنگ بزرگی که میان شرکت بل و اتحادیهٔ بلوک غرب بر سر پیشرفت بسیار مهم ادیسون در مورد فرستندهٔ تلفن درگرفت صرفنظر میکنیم.
بل اندکی بعد دست از کار و تلاشی جدی برای بهرهبرداری از تلفن کشید. او اولین حلقههای ارتباطی جدیدی را در زمین فراهم کرده بود: آخرین پیشرفتها را به دیگران محول کرد. اما به هر حال اختراع بل او را به انسانی ثروتمند تبدیل کرد. در خانهٔ ییلاقی بسیار خوبی واقع در شهر بادک، نوا اسکاشا اقامت گزید، و زندگی خود را وقف اختراع کرد.
آن روزها تمسخر بل عادت مردم شده بود. میگفتند او نه از الکتریسیته سر در میآورد نه از فیزیک؛ بلکه به طور اتفاقی تلفن را اختراع کرد. منتقدین خاطرنشان میکنند که او در آزمایشات و برنامههای بعدیاش دچار خطاهایی بسیار گردید، و این خطاها را نشانهٔ عدم نبوغ ذاتی او در اختراع میدانند.
اما کسانی که او را به باد تمسخر میگرفتند اشتباه میکردند. واقعیت آن است که برخی از اختراعات بعدی گراهام بل بدردنخور بودند و با شکست مواجه شدند، اما نه همهٔ آنها، و وسعت دامنهٔ تحقیقات کاربردی او مبین نبوغ ذاتی اوست. ادعای منتقدین مخالف به کناره شهرت بل از موفقیتهایش پیداست. بل بود که تلفن را اختراع کرد. بل بود که فتوفون را اختراع کرد. بل بود که گرافرفون را اختراع کرد.
فتوفونی که او اختراع کرد دستگاهی است که کلام را از طریق پرتوی از نور منتقل میکند. بل به خصوصیات منحصر به فرد فلز سلنیم پی برد و برای این منظور از آن استفاده کرد. گراموفونی که سال ۱۸۸۷ اختراع کرد، کمابیش از قوانین فونوگراف ادیسون تبعیت میکرد و این دستگاه قبلا توسط ادیسون اختراع شده بود و اختراع بل را تحت الشعاع خود قرار میداد.
پس از عزیمت به بادک، نخستین چیزی که بل را علاقه مند ساخت موضوع پرواز داینامیک بود. وی به مطالعه و تحقیق اصولی پرداخت که یقین داشت مبنای هوانوردی و علم ساخت هواپیما بود، و آزمایشات بسیاری در مورد هواپیماهای ملخی مکانیکی انجام داد. یک کایت بسیار بزرگ ساخت، که یک خلبان در آن مینشست. گرچه این کایت نمیتوانست به خودی خود پرواز کند، و با آن که چندین بار با کمک قایقی که کشیده می شد تا ارتفاع دویست یا سیصد پایی از زمین بلند شد، اما پروازش با موفقیت همراه نبود. او هرگز امیدش را از دست نداد، ذهن خلاق و علاقه مند به علمش را به هر سو معطوف می کرد. آرزو داشت به نفع بشریت در هر زمینهای به آزمایش و تحقیق بپردازد.
در سال ۱۹۰۶ به مشاهده و تحقیق تولید مثل گوسفندان پرداخت. میخواست میشهای دو قلو زا پرورش دهد. در سال ۱۹۱۰ دوباره به رشتهٔ اصلی خودش یعنی کلام، روی آورد. آزمایشات بسیاری در مورد آموزش کلام به حیوانات انجام داد. بیشترشان با شکست مواجه شدند، اما با تمرینات ماهرانه توانست کاری کند که یک سگ حروف مصوت را تقلید و مثل انسان ادا کند. این موفقیت چندان ارزشمند نبود، اما کار بعدیاش بسیار با ارزش بود.
در سال ۱۹۱۲ درخواستی برای ثبت ابداع زبان «انگلیسی جهانی»، زبانی بین المللی که بر پایهٔ آواشناسی زبان انگلیسی استوار بود مطرح کرد. از آنجایی که خودش در آواشناسی متخصصی ماهر محسوب میشد، می دانست که این ایده شدنی و کاملا مناسب یک زبان بین المللی است. وی همچنین از مخالفتهای مهمی که با این ایده میشد آگاه بود، و برای همین اظهار کرد که انگلیسی جهانی بایستی تنها در گفتار مورد استفاده قرار بگیرد، و نباید تداخلی با انگلیسی نوشتاری داشته باشد. البته، او از فرجام زبانهایی که زبان جهانی بودند آگاه بود. این ایده توجه تمام جهانیان را به خود جلب کرد و اندکی بعد به دست فراموشی سپرده شد. اما او همچنان به اختراع ادامه می داد.
در سال ۱۹۱۹ ساخت هواپیمای آبی را تکمیل نمود، و در سال ۱۹۲۲، سالی که دیده از جهان فرو بست، دستگاهی ساخت که بنا به ادعایش برای کاوشگران و سیاحانی که از صحراها میگذشتند بسیار ارزشمند بود، چرا که رطوبت بازدم را میکشید و تقطیر میکرد.
بل در طول عمر درازش مقالات و رسالههایی علمی ارائه داد. او را بیشتر استاد کلام میدانند، و شهرتش در مقام یک مخترع همواره نظرها را به خود جلب میکرد. اما در زمینههای علمی به شهرت چندانی دست نیافت. او مؤسس انجمن آمریکایی ارتقاء آموزش کلام به ناشنوایان بود، و مدتی هم بر کرسی ریاست انجمن جغرافیای ملی نشست. در سال ۱۸۹۸ کنگره او را به عنوان یکی از اعضای هیئت امناء بنیاد اسمیتسونیان منصوب کرد. در سال ۱۹۲۰ از اقیانوس اطلس گذشت و از زادگاهش ادینبورگ دیدن کرد، و در آن جا مدال آزادی شهر به او تقدیم شد. این مدالها و چند مدال علمی دیگر، مجموع افتخاراتش محسوب میشوند. اما او زنده ماند و به چشم خود دید تلفنی که اختراع کرده است در سراسر دنیا مورد استفاده قرار میگیرد، و صدا را بدون سیم، از آن سوی قارهها به گوش میرساند.
مطلبی که خواندید شرح مختصری بود از زندگی الکساندر گراهام بل، که دوم اوت سال ۱۹۲۲ در بادک دیده از جهان فرو بست. گراهام بل هیچ ویژگی برجسته یا زنندهای نداشت. او فقط یک اسکاتلندی تبار مهربان، خوش مشرب و گهگاهی تندخو بود. ذهن کنجکاوش را به اختراعات پی در پی معطوف میکرد، اما عجیب این است که او هم مانند اسکاتلندیها از شم تجاری برخوردار نبود، و خودش ضعفش را در داد و ستد قبول داشت. به همین دلیل است که پس از قبول درخواستش برای ثبت اختراع و تأسیس شرکت بل، دست از کار در صنعت تلفن کشید.
اما چیز عجیب در مورد گراهام بل، مخترع تلفن ثبت شده، تنفرش از تلفن است هنگامی که او به خانهٔ ییلاقیاش در بادک، پناه برد، تا با مشکلات متعدد اختراع دست و پنجه نرم کند، بر روی زنگ تلفنش کاغذ چسباند تا وقتی مشغول کار است صدای آن موجب حواس پرتیاش نشود.
در این جا داستان را از زبان خانمی نقل میکنیم که او را در نشست عمومی دیده بود، او را فرا خواندند و به گراهام بلی، مخترع بزرگ معرفی کردند. او هم گفت از دیدن این مرد بزرگ مفتخر است، و سپس با لبخند ادامه داد: «اما من همیشه آرزو میکنم که ای کاش به دنیا نیامده بودید.»
بل تعجب کرد، و کمی رنجید. زن از گستاخی و تأثیر کلامش شرمنده شد، میخواست معذرت خواهی کند که مخترع چشمکی زد و با لبخند گفت: «خودم هم میدانم و با شما همدردی میکنم. من خودم هرگز از این کوفتی استفاده نمیکنم.»