گراهام گرین : زندگینامه و فعالیتهای ادبی او
صفدر تقیزاده: گراهام گرین روز دوشنبه 19 فروردینماه 1370 طی مراسمی ویژهٔ کاتولیکها در دهکده کورزیه، مشرف به دریاچه ژنو در سویس به خاک سپرده شد. در این مراسم، پدر روحانی «لئوپولدو دوران» کشیشی اسپانیایی که از دوستان قدیمی گرین است او را نابغهای فروتن و شریف و یکی از معتقدان راستین مذهب کاتولیک نامید و گفت، «گرین دوست صادق و وفاداری بود که حاضر بود زندگیاش را در راه حقیقت و عدالت به مخاطره بیندازد.»
حدود شصت نفری از دوستان و اعضاء خانواده گرین در مراسم کلیسای سنژان در حومه شهر ویوی گرد آمده بودند. «دوران» همچنین گفت که گرین، پیش از بیماری نهاییاش، مقیم ریویرای فرانسه بود و از او دعوت کرده بود که از اسپانیا به دیدنش بیاید.
گرین در گورستانی نزدیک دهکده کورسو، کنار قبر چارلی چاپلین، در هوایی صاف و آفتابی به خاک سپرده شد. چارلی چاپلین، هنرمند بزرگ سینما نیز در سال 1977 در همین گورستان دفن شده بود.
هنگامی که تابوت گرین را پائین میگذاشتند، پدر روحانی «دوران» قطعهای از هاملت شکسپیر را قرائت کرد: «شب بخیر، شاهزاده شیرین سخن، فرشتههای آسمان در سرود خود برای تو آرامش ابدی طلب میکنند.»
گراهام گرین، نویسنده سرشناس انگلیسی در فروردینماه 1370 در ژنو درگذشت. گرین هنگام مرگ 86 ساله بود و بیش از 60 کتاب از خود به یادگار گذاشت. نخستین کتابش را که یک مجموعه شعر کم حجم بود، وقتی که هنوز سال آخر رشته تاریخ را در دانشگاه آکسفورد میگذراند منتشر کرد و چهار سال بعد، نخستین رمانش «مرد درون» انتشار یافت. بدین ترتیب میبینیم که گرین از سن بیست و سه چهار سالگی به بعد، تقریبا سالی یک کتاب منتشر کرده است.
این مسأله در مورد بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا کمابیش عمومیت دارد، یعنی اگر از چند استثنأ در گذریم، میبینیم که بیشتر نویسندگان بزرگ خارجی، طی عمر خویش، آثار فراوانی خلق کردهاند و از لحاظ ادبی زندگی بارآور و سازندهای داشتهاند.
یکی از دلائل این بارآوری فراوان این است که آنها قریحه و استعداد نویسندگی خود را دائما با دانشپژوهی و تجربهاندوزی درهم میآمیزند و آنگاه به خلق آثاری دست میزنند.
(این خصلت دانشپژوهی و تجربهاندوزی و نیز تولید و بارآوری فراوان، میتواند برای نویسندگان و به ویژه رماننویسان ما که تعداد رمانهایشان عموما از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند، عبرتآموز باشد.)
گراهام گرین نیز از این لحاظ، یعنی از نظر کسب دانش و بینش بشری و جهانی و تجربهاندوزی نویسندهای نمونه بود. چند سالی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به لیبریا در افریقا سفر کرد و از حاصل تجربیات خود در آنجا کتاب «سفر بینقشه» را نوشت. سپس به اروپا بازگشت. با مطالعه اوضاع و احوال آن دیار، در نوشتههایی، فساد و ورشکستگی اخلاقی غرب را به باد انتقاد گرفت. در سال 1926 از کیش پروتستان به مذهب کاتولیک گروید که پیامد روحی و روانی آن در همه شئون زندگی و نیز در بیشتر آثارش به نوعی رخ نمود. در سال 1938 به مکزیک رفت و در آنجا با دیدن زندگی مرارتبار کاتولیکها و بهطور کلی با نابسامانیهای آن دیار، کتاب «جادههای بیقانون» و نیز رمان برجسته «قدرت و جلال» را نوشت که قهرمان اصلی آن کشیش ویسکیخوری است که به رغم همهٔ عیوب انسانیاش، تجسمی از قدرت و جلال خداوندی است. در جنگ جهانی دوم، بار دیگر به افریقای غربی رفت و رمان «جان کلام» را خلق کرد که از لحاظ ایجاز در بیان اثری در و تکاندهنده است و در آن تردیدها و دودلیهای واقعی بشری ماهرانه تحلیل شده است. سپس به هند و چین رفت و در کتاب «آمریکایی آرام» با دوراندیشی تیزهوشانه، پیامدهای فاجعهآمیز مداخله امریکا در جنگ ویتنام را پیشبینی کرد. به هنگامی که این رمان را مینوشت، چهار بار متوالی به هند و چین سفر کرد و جمعا دوازده ماه در آن دیار ماند تا این مقدمهچینی دقیق، تسلط در پرداخت آگاهانه زمینه رمان را تضمین کند. بعدها به هائیتی رفت و مدتی آنجا ماند تا از نزدیک با زندگی پر درد و رنج مردم آنجا آشنا شود و صحنههایی از ظلم و جور حکومتهای ستمگر نظامی را به عینه ببیند و عمق توهین به مقام انسانی را درک کند. کتاب «مقلدها» حاصل همین سفر است.
گراهام گرین در همهٔ دوران نویسندگیاش، دست از سیر و سیاحت و دانشپژوهی و کسب تجربه بر نداشت. از قبل اینگونه تجربههای عینی زندگی و آشنایی با مسائل سیاسی و مطالعه خصلتها و آداب و رسوم اقوام بشری و غور در فرهنگ و ادبیات و مذاهب گوناگون و دلسوزی نسبت به وضع کلی بشر و نفرت از ظلم و بیداد بود که صاحب ذهنی آگاه و وجدانی حساس و فرهنگی غنی شد که در واقع دستمایه هر نویسنده اصیل و واقعی است.
حاصل این ذهن پربار و فرهنگ غنی، آثار گوناگونی است از رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه و شعر و سفرنامه و داستان کودکان و خود زندگینامه و مقاله و نوشتههای پراکنده که از او به جای مانده است.
گرین از همان آغاز کار نویسندگی، رمانهایش را به دو دسته رمانهای «جدّی» و رمانهای «سرگرمکننده» تقسیم کرد. در میان رمانهای «جدّی» او میتوان از «قدرت و جلال»، «وزارت ترس»، «جان کلام»، «پایان ماجرا»، «آمریکایی آرام»، «پرونده سوخته»، «کنسول افتخاری»، «عامل انسانی»، «مقلدها»، «عالیجناب کیشوت» نام برد.
او خود در زیر عنوان پارهای از رمانهایش، واژه «سرگرمی» را اضافه میکرد. بعضی از این آثار «سرگرمکننده» عبارتند از: «انسان درون»، «قطار استانبول»، «تفنگی برای فروش»، «مأمور معتمد»، «مرد سوم» و «مأمور ما در هاوانا».
با این همه، این تقسیمبندی را نمیتوان چندان جدّی گرفت. زیرا هر خوانندهای برای خود ذوق و سلیقه متفاوتی دارد و از آن گذشته بسیاری از رمانهای «جدّی» او به تمام معنی کلمه «سرگرمکننده» اند و بسیاری از آثار «سرگرمکننده» اش گاه عمقی دارند که بسیاری از رماننویسان امروز را به حسرت وامیدارد.
رمانهای گرین بهطور کلی آمیزهای از مطالعات روانی و ماجراهای پلیسی و معمایی و رسالههای اخلاقی و مذهبی هستند. شخصیتهای رمانها نیز که بیشتر انسانهایی مظلوم و درماندهاند همیشه در نوعی هرج و مرج روانی و گمگشتگی روحی به سر میبرند. جان مایه فلسفی گرین، رویارویی آدمها با ذات خویشتن است. آدمها باید با خویش درآویزند و به ستیز برخیزند و با غلبه بر تردید در شناخت شک و یقین و گناه و رستگاری، هستی خویش را به اثبات برسانند.
گرین ضمن اینکه کاتولیکی مؤمن بود، در همهٔ عمر تمایلات تند چپی داشت. او خود درباره اعتقادش به مذهب کاتولیک و گرایشش به نظریات چپ گفته است که انسان در قبال راهی که در زندگی برمیگزیند مسئولیت دارد و هر نویسنده خلاقی که نسبت به بشریت احساسی داشته باشد، همیشه اسیر است، اسیر یک فکر سمج که او را هرگز رها نمیکند و دائم به او نیرو و الهام میبخشد.
گراهام گرین از جمله نویسندگانی است که از سالها پیش، شایستگی خود را برای دریافت جایزه نوبل در ادبیات نشان داده است اما سرانجام اینجایزه را، به دلیل ملاحظات سیاسی به او ندادند.
آخرین اثری که از گراهام گرین منتشر شد، کتاب «آخرین کلام و داستانهای دیگر» است که مجموعهای از داستانهای کوتاه اوست.
سالها پیش چند مجموعه داستان کوتاه به نامهای «بیست و پنج داستان کوتاه»(1949) و «میشود شوهر شما را به وام گرفت و داستانهای دیگر»(1967) و چند مجموعه دیگر از او منتشر شده بود. او خود در مقدمه کتابی پربرگ در 562 صفحه با عنوان «مجموعه داستانها» که در سال 1972 انتشار یافت، نوشت «من همچنان رماننویسی هستم که برحسب اتفاق داستانهای کوتاهی نیز نوشته است. همانطور که داستان کوتاهنویسانی هستند (موپاسان به ذهن میآید) که برحسب اتفاق رمانهایی نیز نوشتهاند.»
نظر گرین درباره موپاسان چه بسا که درست باشد، اما نویسندگان زیادی هم هستند که در هر دو زمینهٔ داستان کوتاه و رمان مهارت خود را به یکسان نشان دادهاند. (ویلیام فاکنر و برنارد مالامود به ذهن میآیند!). خود گراهام گرین را نیز میتوان با همهٔ شکستهنفسیاش در عداد این گروه به شمار آورد. زیرا همزمان با نوشتن رمان، داستانهای کوتاه دلنشینی نیز نوشته است که از روی بعضی از آنها حتی فیلمهای تراز اولی هم ساختهاند.
نخستین داستان کوتاه او در سال 1935 منتشر شده و آخرین داستانهایش نیز با عنوان «آخرین کلام و داستانهای دیگر» در همین سال گذشته انتشار یافته است. بعضی از این داستانها، متعلق به سالها پیش است که گرین بنا به دلائلی آنها را در مجموعههای پیشین خود نیاورده بود و یکی از دلائلی که اینک برای چاپ مجدد یکی از آنها با نام «جنایت حاصل از یک اشتباه» ارائه داده این است که پس از 60 سال که دوباره آن را خوانده است، نتوانسته حدس بزند قاتل اصلی ماجرا چه کسی است. یکی دیگر از داستانها به نام «قرار ملاقات با ژنرال» از جمله داستانهای کوتاهی است که از همهٔ عناصر لازم داستانی برخوردار است. زیبایی کلام و طنز تلخ و یأسی که همچون لباسی قدیمی و راحت به تن شخصیتها میبرازد، ریشخندی غیراحساساتی به هنگام برخورد با نظریههای چپ و راست شخصیتها. ماجرای داستان مربوط به زندگی یک زن گزارشگر فرانسوی است که برای مصاحبه با یک ژنرال آمریکایی جنوبی به آن دیار اعزام میشود. این زن، درست فردای روزی که از شوهرش جدا شده به این مأموریت میرود و همین ماجرای شخصی به نحوی دلپذیر، جریان مصاحبه با ژنرال سیاستمدار و جاهطلب را معطر و رنگین میکند. گرین این داستان را به سال 1982 نوشته و همچون یکی دیگر از کتابهای غیرداستانیاش به نام «در باب آشنایی با ژنرال» چه بسا که براساس تجربههای به دست آمده از آشنایی و دیدار مکررش با ژنرال «عمر توریخوس هررا» رئیس جمهور سابق پاناما نوشته شده باشد.
بعضی از داستانهای کوتاه این کتاب و همچنین چند داستان کوتاه برجسته دیگر از مجموعههای پیشین، گرین را در ردیف داستان کوتاهنویسان موفق معاصر قرار میدهد و نمایانگر این واقعیت است که گرین در نوشتن این فرم ادبیات داستانی نیز دستی چیره دارد.
گراهام گرین را میتوان در هر دو زمینه رمان و داستان کوتاه یک استاد مسلم و تمامعیار دانست، استادی که با آفرینش باغی همیشه «سرسبز» از رمان و داستان کوتاه، به هزاران خوانندهٔ خود در سراسر دنیا، صفا بخشیده و صفا میبخشد.