آیا مارکوپولو شیاد بود؟

آیا این شخصیت ماجراجو تا نقاط دور دست مشرق زمین سفر کرد؟
سفرهای دور و دراز مارکوپولو به خاور دور قلب سرزمین چین، اوج کامیابی اروپاییها در عصر اکتشافات جغرافیایی بود. شرح وقایع او که در قرن سیزدهم نوشته شد مرجع اصلی جغرافیا و رسوم آسیا، برای اروپاییان بود. پولو که به همراه پدر و عمویش سفر میکرد، جزئیات سفر خود را بهطور دقیق و رنگارنگ نوشته و بخشهای عمدهای از سرزمینهای آن روز را شرح داده. با همه اینها آیا مارکوپولو به راستی به چین سفر کرده است؟
سفرهای پرماجرا؟
مارکوپولو 17 ساله بود که با پدر و عمویش عازم سرزمین چین شد. سفری که سه سال به طول انجامید. مارکو شرح میدهد که چگونه به سرزمین فلسطین رسیدند و ازآنجا با کشتی به جزیرهٔ هرمز رفتندو سپس با شتر و پیاده خود را به پایتخت باشکوه کوبلایخان- پکن امروزی- رساندند. خان، مقدم آنها را گرامی داشت و از مارکو خواست تا از نقاطی که بازدید میکند برای او گزارش تهیه کند. اقامت مارکوپولو 17 سال طول کشید و او بیشتر نقاطچین را دید و اوضاع آنجا را به خان گزارش کرد.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
گزارشهای پولو تعبیر بدبینان
مارکو در اواخر دوران اقامتش در چین به فرمانداری شهر پانگژو، شهری در چین شرقی منصوب شد. زمانی که پولوها از اقامت در چین خسته شدند از خان مغول اجازه خواستند تا به کشور خود بازگردند اما خان به آنها اجازهٔ برگشت نمیداد. سرانجام موافقت کرد و آنها در سال 1292 حرکت کردند و به سرزمین خود رسیدند. مردم ونیز از شنیدن ماجراهای عجیب سفر و زندگی آنها به چین در حیرت آمدند. زمانیکه جنوا علیه ونیز وارد جنگ شد مارکو به زندان افتاد. او در در زندان داستانهای خود را برای نویسندهای به نام رایتچیلو بازگو کرد و این نویسنده آنها را نوشت و از خود شاخ و برگهایی به آن افزود و آن را چاپ کرد. سفرهای مارکوپولو به زودی در سراسر اروپا شهر یافت.
با این حال کسی نمیتوانست صحت و سقم آنچه را پولو گفته بود محک بزند. منتقدان کتاب متوجه نکاتی در این سفرنامه شدند: مارکو بسیاری از عادات چینیها را بازگو نکرده بود. چطور ممکن بود او متوجه عادت دایمی آنها به نوشیدن چای نشود، یا آنکه هیج اشارهای به چوبهای غذاخوری چینیها نکند. او هیچ اشارهای به خط چینی در هیچکجا نکرده بود. مهمتر از همه، رسم چینیها در قرار دادن پای دخترها در قید- چینیها پای دختران در کفشهای تنگ قرار میدادند تا بزرگ نشود و آن را نشانهٔ زیبایی میدانستند- نادیده گرفته شده بود؛ در جایی که همهٔ سیاحان دیگر به آن اشاره کرده بودند؛ یا ساخت دیوار بزرگ چین! علاوه بر آن حتی یک کلمهٔ چینی در این کتاب نبود. در بابگانیهای باستانی چین هم هیچ نشانهای از اقامت 17 ساله مارکوپولو به این کشور دیده نمیشود. جمع کردن تمام این نشانهها در کنار هم باعث سردرگمی و بدبینی مورخان در مرود سفر مارکوپولو به چین شد.
محققان چند نظریه برای پاسخ به این سردرگمیها ارائه کردهاند. اول اینکه مارکوپولو تا کنستانتینوپل بیشتر نرفته و مابقی ماجراها را از زبان سیاحان دیگر شنیده و آنها را به نام خود جا زده است.
از طرفی روایت مارکوپولو از شهرهای چین و برخورد گرم کوبلایخان و هزاران نکتهٔ دیگر نمیتواند روایت دست دوم باشد. بنابراین شاید او که فقط با زندگی اشراف ودرباریان آشنا بود بخش کوچکی از زندگی چین باستان را روایت کرده و با عناصر دیگر جامعه آشنایی پیدا نکرده است. بنابراین هماناندازه که دشوار است ثابت کنیم مارکوپولو در چین بوده، ثابت کردن اینکه در جایی دیگر بوده هم دشوار است.
شاید راستیچلوی نویسنده مسئول کم و کاستیهای این روایت است. یقیناً مبالغه و اغراق در این روایت وجود دارد اما کدام شرح احوالی است که عاری از لاف و گزاف در پارهای موارد و حذف حقایق در موارد دیگر نباشد.
مارکوپولو و پاستا
بنابر افسانهها، مارکوپولو غذای پاستا (نوعی ماکارونی) را از چین به ایتالیا آورد و به همه معرفی کرد. این افسانه به سال 1920 در مجلات به چاپ رسید و معروف شد، اما معلوم نیست چقدر واقعیت در پس آن وجود دارد.
پاستا هم مانند علم هندسه یک مکتشف یا سازنده ندارد و به تدریج کامل شده است. اما علاوه بر چینیها، فرهنگهای عربی هم نوعی پاستا دارند که با خمیر تهیه میشود. به هر حال ایتالیاییها، قرنها قبل از مارکوپولو یعنی قرن هشتم قبل از میلاد پاستا و لازانیا میخوردند.