تجربه من در مورد «چندکارگی»: چندکارگی یک توهم و افسانه است!

شاید تا همین چند سال پیش در محیط وب کاربرانی را میدیدیم که به چندکارگی multitasking خود، یعنی توانایی خود برای انجام چند کار نسبتا متفاوت، در آن واحد و به صورت موازی افتخار میکردند. حتی مقالات تاییدکنندهای در مورد این ویژگی ظاهرا خوب و ترفندهایی برای افزایش این توانایی هم مشاهده میکردیم.
اما آیا در مقام عمل هم همین طور است و چندکارگی حتی توسط افراد سریع و باهوش، چیز نیکویی است؟!
مطلبی که خیلی جاها روی آن تاکید شده این است که وقتی ما در حال چند کار هستیم و تصور میکنیم که از عهده همهشان برمیآییم، یه نوعی در حال فریب دادن خود هستیم. یعنی عملا کیفیت و سرعت چند کار را کاهش میدهیم، تا بتوانیم آنها را به صورت موازی پیش ببریم.
در مورد خودم و فعالیتهایم مثال میزنم: تصور کنید که من بخواهم هم وبلاگم را بهروز کنم و هم حضور خوبی در شبکههای اجتماعی داشته باشم، در عین حال بخواهم اخبار روزمره را با فیدخوانها و یا اپلیکیشن محبوبم فلیپبورد دنبال کنم. در عین حال مطالعه روتین حرفه اصلیام -پزشکی- را هم داشته باشم.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
همین چند کار علیرغم سالها تجربه من به سختی به صورت موازی در کنار هم قابل انجامند. تجربه به من نشان داده که هر وقت بیشتر دست به کیبورد میشوم و پستهای بیشتر و باکیفیتتری مینویسم، حضورم در شبکههای اجتماعی کمرنگ و کمکیفیت میشود و برعکس.
یعنی ذهن بهینه و آماده بلاگری، به درد فعالیت هدفدار در شبکههای اجتماعی نمیخورد و برعکس.
حتی وقتی در وبلاگ، روی مطالب فناوری تمرکز میکنم، تمرکزم روی مرور کتابها و خبرهای فرهنگی افت میکند و هر وقت سرکی به مطالب تاریخی و بیوگرافی میزنم از فناوری، میافتم.
به عبارت دیگر ذهن نمیتواند به سرعت، بین چند عالم سوییچ کند.
حالا چاره کار چیست؟
چاره اول که کلا پاک کردن صورت مسئله است. اما خب، بسیاری اوقات این کار ممکن نیست و شما مجبورید یا بسیار علاقهمندید که چند کار را در کنار هم پیش ببرید.
راه دیگر کم کردن فشار اشغال پسزمینه مغز است. تصور کنید که من در حین مطالعه آزاد، سوژههای نوشتن بیمقدمه به ذهنم راه یابند. این فکر وجود این سوژهها و اینکه چطور باید واژهها را در کنار هم بچینم، قسمتی از توانایی مطالعه من را کم میکند. این فکر مرتب تلنگر میزند و رها نمیکند.
در کمال تعجب، یک چاره درد ساده در این مواقع یادداشت کردن کار یا فکری است که پسزمینه فکری و اصطلاحا قسمتی از رم مغز شما را اشغال کرده است. خودم وقتی کار متفاوتی را که در آینده باید بکنم، یادداشت میکنم، انگار قسمتی از رم مغزم را برای کار دیگر آزاد کردهام.
ترفند شخصی دیگر من این است که کارهای مشابه را با هم انجام بدهم. تصور کنید که من با خودم قرار گذاشتهام، 10 کتاب تازه را در سایت معرفی کنم. در رویکرد اول من میگویم خب، یک روز در میان، میآیی و یکی از این کتابها را معرفی میکنی و در موردشان پست آماده میکنی.
اما عمل به چنین تعهدی واقعا دشوار است. راحتتر این است که بیایم و به جای اینکه وقت آزاد هر روز صرف نوشتن چند نوع پست کاملا محتوا بکنم، به کلی صرف معرفی این کتابها میکنم و پستها را زمانبندی کنم و در سایت بگذارم.
موضوع دیگری که بازم تجربه کردهام، این است که حتی چندکارگی میکرو هم واقعا مخرب است. منظورم چیست؟
شما ممکن است فکر کنید که پاسخ دادن به چند ایمیل و توییت و کمی گشتن در اینستاگرام بین کارها، چیز مفرحی است. اما همین هم نوعی چندکارگی محدود است. با خودتان قرار بگذارید که روزی فقط چند بار ایمیلتان را چک کنید. ساعت مشخص و محدودی برای توییتر و اینستاگرام و تلگرام کنار بگذارید. نیک هم میدانید که چگالی محتوا در این شبکههای اجتماعی خیلی کم است و شما عملا چیز خاصی را هم دست نمیدهید.
این طوری ناگهان میبینید که خلاقیتتان افزایش پیدا کرده و میزان استرستان کاهش پیدا کرده و وقت اضافه برای فعالیتهای سودمندی مثل ورزش پیدا کردهاید.