معرفی کتاب استثناییها؛ داستان موفقیت، نوشته مالکوم گلدول

کتاب «استثناییها؛ داستان موفقیت» کتابی نوشته مالکوم گلدول است. در این کتاب با دیدگاهی کاملا متفاوت به موفقیت و فرصتهایی که زندگی در اختیار ما قرار میگیرد نگاه میکنیم.
در استثناییها، در مورد این صحبت میکنیم که چرا برخی از افراد موفق هستند و برخی نه. در واقع این کتاب به شما میگوید که بودن در جای مناسب و در زمان مناسب تاثیر زیادی روی موفقیت شما خواهد داشت.
مثالهایی که در این کتاب گفته میشود دید شما را به موفقیت تغییر میدهد. «استثناییها» به شما میگوید که چطور فرهنگ و تلاش زیاد میتواند شما را از یک فرد معمولی به نابغه تغییر دهد و آیکیوی بالا میتواند بیاهمیتترین چیز در موفقیت باشد.
از قانون ۱۰،۰۰۰ ساعت برای موفقیت میگوید و اینکه چرا نوابغ امروز تکنولوژی از جمله ایلان ماسک و جابز و بیلگیتس توانستند به موفقیت برسند و اینکه چرا همه آنها متولد ۱۹۵۴ یا ۱۹۵۵ هستند و بسیاری نکات هیجانانگیز دیگر درباره رازهای موفقیت.
کتاب استثناییها؛ داستان موفقیت
نویسنده: مالکوم گلدول
سبکتو
بریدهای از کتاب:
رمز و راز روزتو – از روزتو ایتالیا به روزتو پنسیلوانیا
روزتو شهری کوچک و فقیر در ایتالیا بود که بیشتر شهروندان آن با کشاورزی یا کار در معدن به سختی زندگی می کردند. در سال ۱۸۸۲، یازده نفر از آنها به آمریکا مهاجرت کردند. آنها پس از رسیدن به آمریکا به دلیل اینکه تنها مهارتشان کار در معدن بود، به پنسیلوانیا رفتند و در آنجا شهر دیگری به نام «ایتالیای جدید ایجاد کردند و در معدن سنگ آهن نزدیک آنجا مشغول به کار شدند.
مهاجران به روزتو در ایتالیا خبر رساندند و از وعده دنیای جدید گفتند و در نتیجه مهاجران بیشتری به آمریکا آمدند. با گذشت زمان تعداد مهاجرانی که به آمریکا آمدند افزایش یافت و حالتی شبیه به مهاجرت دسته جمعی پیدا کرد. تنها در سال ۱۸۸۴، حدود ۱۲۰۰ نفر از ساکنان روزتو درخواست گذرنامه کردند و به سمت ایتالیای جدید حرکت کردند. این شهر خیلی زود به عنوان روزتو شناخته شد زیرا تقریبا تمام ساکنان آن از روزتو ایتالیا آمده بودند.
در روز تو جدید در پنسیلوانیا، ساکنین، بسیاری از جنبه های قدیمی شهر ایتالیا را از معماری ساختمان گرفته تا برنامه ریزی شهر تکرار کردند. آنها سبزیجات و میوه در حیاطهای خود کاشتند، خوک پرورش دادند و برای خود انگور کاشتند. شهر خیلی زود با مغازه ها، نانوایی ها، رستوران ها، مدارس و کارخانه های پوشاک رونق گرفت.
استوارت ولف و رمز و راز روزتو دکتر استوارت ولف، پزشک دانشگاه اوکلاهاما، تابستان خود را در مزرعه ای در پنسیلوانیا و در نزدیکی روزتو گذراند. ولف زمانی به روزتو علاقه مند شد که دکتری محلی به او گفت که در طول ۱۷ سال سابقه کارش تا به حال تقریبا هیچ فرد زیر ۶۵ سال ساکن روزتو بابت بیماری قلبی به او مراجعه نکرده است. این شگفت انگیز بود. زیرا در دهه ۱۹۵۰، ایست قلبی در مردان زیر ۶۵ سال عامل اصلی مرگ و میر بود،
ولف شروع به مطالعه افراد ساکن در روزتو کرد. سوابق پزشکی و شجره نامه های خانوادگی آنها را جمع آوری کرد و آزمایش های مختلف از جمله خون گرفت. نتایج حیرت انگیز بود. او دریافت که تقریبا هیچ فرد زیر ۵۵ سال ساکن در روزتو به حمله قلبی یا علائم بیماری قلبی مبتلا نشده است. در مردان بالای ۶۵ سال هم، میزان مرگ و میر ناشی از بیماری قلبی، نصف میزان طبیعی و میزان مرگ و میر به دلایل مختلف ۳۰ تا ۳۵ درصد کمتر از حد معمول است. تحقیقات بیشتر تقریبا عدم وجود: خودکشی، مصرف الکل، استفاده از مواد مخدر یا جرم و جنایت را نشان داد. تنها دلیل مرگ در روز تو، کهولت سن به نظر می رسید.
ولف از یکی از دوستان جامعه شناس خود به نام جان بورن کمک خواست. آنها با شهروندان در مورد دلیل طول عمرشان مصاحبه کردند. ولف و برون ۳ فرضیه را بررسی کردند:
1. رژیم غذایی: ولف برای اولین بار رژیم غذایی افراد ساکن روزتو را مورد بررسی قرار داد، اما متوجه شد که تغذیه آنها اصلا سالم نیست. آنها به جای روغن زیتون سالم با چربی گوشت خوک غذا درست می کردند. ۴۱۷ کل کالری آنها از چربی تشکیل شده بود و بسیاری از افراد شدیدا سیگار می کشیدند و با چاقی دست و پنجه نرم می کردند.
٢. ژنتیک: فرضیه بعدی ولف این بود که سلامت افراد ساکن روزتو به دلیل ژنتیک خوب آنهاست. اما افراد دیگری که که از روزتو به شهرهای دیگر آمریکا مهاجرت کرده بودند، از سلامت خوبی برخوردار نبودند.
٣. جغرافیا: سومین فرض ولف این بود که این راز باید در منطقه جغرافیایی روزتو، در پنسیلوانیا نهفته باشد. اما شهرهای همسایه در مقایسه با روزتو میزان حمله قلبی در مردان بالای ۶۵ سال، 3 برابر بیشتر بود.
پاسخ شگفت انگیز همانطور که ولف و برون درگیر یافتن پاسخ رازهای رزوتو بودند، متوجه برخی از ویژگی های منحصر به فرد فرهنگ روزتانی شدند. آنها بسیار جمعی و خانوادگی بودند. اغلب وقتی یکدیگر را در خیابان می دیدند برای گپ زدن می ایستادند. آنها باهم غذا می پختند و دور هم می خوردند، با هم به کلیسا می رفتند، در بسیاری از خانه ها ۳ نسل زیر یک سقف در کنار هم زندگی می کردند. آنها به پدربزرگ و مادربزرگ و سالمندان احترام می گذاشتند. شهر کوچک آنها در اصل یک جامعه مدنی کامل بود. فرهنگ روزتانی مسالمت آمیز بود، تجمل گرایی نداشتند و به افراد شکست خورده کمک می کردند تا کرامت خود را حفظ کنند.
ولف و برون نتیجه گرفتند که میزان پایین بودن بیش از اندازه بیماری قلبی ناشی از فرهنگ روزتانی است. آنها جامعه ای ایجاد کردند که مردم را از استرس دور نگه می دارد و منجر به سلامتی غیرمعمول آنها می شود. فراتر از نگاه فردی یافته های ولف و برون با شک و تردید در جامعه پزشکی همراه بود. محققان پزشکی به مطالعه سلامت از نظر ویژگی های فردی، رفتارهای فیزیولوژی، رژیم غذایی، ورزش و ژنها عادت کردند و اهمیتی به فرهنگ نمی دادند. ولف و برون مجبور بودند جامعه پزشکی را متقاعد کنند که درک جامع از سلامت به نگاهی جمعی و بررسی خانواده، جامعه و فرهنگ نیاز دارد.
کتاب استثناییها (Outliers) نوع دیگری از کتاب های موفقیت است. اکثر داستان های موفقیت روی ویژگی افراد تمرکز دارند مثل: هوش، استعداد، اخلاق کاری و ثبات قدم اما نتایج ولف و برون در این کتاب تلاش می کنند تا فراتر از نگاه فردی به بررسی موفقیت از طریق عوامل بیرونی و جامعه بپردازند.
اثر متیو
تصویر ناقصی از موفقیت توصیف موفقیت افراد موفق، بر اساس ویژگی های شخصیتی، مثل آن می ماند که بلندی یک درخت بسیار بلند را فقط وابسته به دانه کاشته شده آن بدانیم. البته که دانه مهم است، اما دسترسی کافی به نور خورشید، آب و خاک حاصلخیز نیز حائز اهمیت است. حتی شانس هم به درخت کمک می کند تا از بیماری ها، آفات وچوب برها در امان باشد.
در کتاب استثناییها؛ داستان موفقیت به این نتیجه می رسیم که فقط بررسی ویژگی های فردی برای موفقیت اشتباه است. افراد موفق می توانند از فرصت های خوبی که توسط محیط، جامعه، ارث، شانس و سایر مزایای پنهان ایجاد شده، بهره مند شوند.
بسیاری از این مزایا از نظر پنهان هستند و به طور گسترده قابل درک نیستند و بسیاری از آنها شانسی توزیع می شوند. اما با درک این عوامل، می توانیم آنها را در مدارس، سازمان ها، زندگی خود و کودکانمان مهندسی کنیم و فرصت موفقیت را در دسترس همه قرار دهیم هاکی در کانادا و توهم شایستگی برای نشان دادن اینکه مزایای پنهان چگونه روی موفقیت تاثیرگذار هستند، به بازی هاکی روی یخ در کانادا نگاهی می اندازیم.
در کانادا بازی هاکی برای بسیاری از پسران، در کودکی و حتی قبل از مهد کودک آغاز می شود. آنها در طول بازی هایی که تا رسیدن به سن نوجوانی انجام می دهند، دائما ارزیابی می شوند و در نهایت بر اساس توانایی هایشان وارد لیگ های مختلف می شوند، و در اواسط دوره نوجوانی، بهترین بازیکنان وارد لیگ برتر نوجوانان می شوند و بسیاری از این بازیکنان به ستاره های حرفه ای هاکی تبدیل خواهند شد.
روند پیشرفت و انتخاب استعدادهای هاکی در کانادا شایسته سالاری محض است. تنها، توانایی و شایستگی افراد ملاک است و این رویکرد نه تنها برای ورزش، بلکه برای آموزش، هنر و علوم هم استفاده می شود. بر همین اساس ستارگان ورزش و نوازندگان توانمند شناسایی می شوند و نظام آموزشی نخبه، دانشمندان و رهبران آینده را انتخاب می کند. آیا واقعا اینگونه است؟
پدیده سن نسبی در دهه ۱۹۸۰، روانشناس کانادایی راجر بردزلی، با خانواده اش در حال تماشای بازی هاکی لیگ قهرمانان بود، همسرش پائولا متوجه چیز غیرعادی در زیرنویس برنامه شد: تعداد زیادی از بازیکنان در ژانویه، فوریه و مارس متولد شده بودند.
این امر باعث شد تحقیقاتی انجام شود که در آن راجر، پائولا و همکارش آ. اچ. تامسون لیگ هاکی جوانان اونتاریو را از نظر جمعیتی و آماری بررسی کنند. آنها تأیید کردند که بیشتر بازیکنان با اختلاف زیاد در ماه ژانویه به دنیا آمدند. ماه فوریه بعد از ژانویه دومین ماه تولد و بعد از آن مارس بود. آنها همان الگو را در لیگ ملی هاکی هم مشاهده کردند و در نهایت یک قاعده کلی پیدا کردند: در بین بازیکنان نخبه هاکی کانادا: ٪۴۰ در ماه ژانویه و مارس، ٪۳۰ در آوریل و ژوئن، ٪۲۰ در ماه های ژوئیه و سپتامبر و ٪۱۰ در ماه های اکتبر و دسامبر متولد شده اند.
علت این موضوع هم این بود که ۱ ژانویه آخرین زمان برای پیوستن به لیگ های مختلف بود. در یک گروه سنی، کسانی که در اوایل سال به دنیا آمده بودند بزرگتر از آنهایی هستند که در اواخر سال به دنیا آمده اند. یعنی بازیکنی که در اوایل ماه ژانویه متولد شده بودند، با کسی که در اواخر دسامبر متولد شده اند بازی می کردند، در حالی که نسبت به آنها به اندازه ۱۲ ماه از نظر فیزیکی، قدرت و بلوغ بزرگتر بودند.
تاثیرات سن نسبی در سایر ورزش ها هم قابل مشاهده است:
در بسکتبال جوانان آمریکایی، آخرین تاریخ پیوستن به لیگ ۳۱ ژوئیه است. اکثر بازیکنان لیگ در ماه آگوست متولد شده اند. در انگلستان، آخرین تاریخ پیوستن به لیگ برتر فوتبال، ۱ سپتامبر است. در یک مقطع در دهه ۱۹۹۰، لیگ برتر ۲۲۸ بازیکن داشت که بین سپتامبر و نوامبر متولد شده بودند، اما تنها ۱۳۶ نفر بین ژوئن و آگوست متولد شده بودند. در فوتبال بین المللی، آخرین تاریخ پیوستن اول ژانویه است. در تیم ملی فوتبال کشور جمهوری چک در سال ۲۰۰۷ که در فینال جام جهانی شرکت کرد، ۱۵ بازیکن از ۲۱ بازیکن در ژانویه، فوریه و مارچ متولد شده بودند. بهترین بازیکنان این ورزش ها بسیار ماهر هستند. اما بسیاری هم از ماه تولدشان بهره مند شده اند. سن نسبی در آموزش و پرورش سن نسبی روی تحصیل هم تاثیر می گذارد. کودکان متولد شده در نیمه دوم سال، از همکلاسی های نیمه اولی شان بهتر عمل می کنند.
اقتصاددانان، کلی بدارد و الیزابت داوئی، یک مطالعه روی روند نمرات ریاضیات و علوم انسانی در آزمون بین المللی (TIMSS) که هر ۴ سال یکبار در سراسر جهان برگزار می شود، انجام دادند. بدارد و داوئی دریافتند که کودکان بزرگترین بین ۴ تا ۱۲ درصد امتیاز بهتری نسبت به جوان ترین فرد کسب کردند. جالب است بدانید که این تفاوت می تواند تعیین کند که آیا دانش آموز واجد شرایط برای برنامه های مخصوص تیزهوشان هست یا خیر؟
به نظر می رسد که اثر نسبی بودن سن، حتی در کالج هم ادامه پیدا کرده است. در مطالعه دانشجویان کالج امریکا، بدارد و داوئی متوجه شدند که تعداد دانش آموزان جوان در یک کلاس 6.11 درصد کمتر از حد انتظار بوده است.
داوئی می گوید: ” که انتخاب خودسرانه ی آخرین تاریخ پیوستن بسیار غم انگیز است این کار تاثیرات طولانی مدتی را ایجاد می کند و به نظر نمی رسد هیچ فردی متوجه این مسئله باشد”.
مزیت انباشته یا اثر متیو چرا تاثیر سن نسبی در جوانان، به بزرگسالی ادامه پیدا می کند؟
پاسخ این سوال، پدیده ای به نام مزیت انباشته شده است، که توسط جامعه شناس، رابرت مورتون با توجه به آیه متیو انجیل ۲۵: ۲۹ به نام “اثر متیو” نام گذاری شد “زیرا هر که دارد، بیشتر به او داده خواهد شد و به فراوانی خواهد داشت؛ اما آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد.” در مزیت انباشته، کسانی که موفقیت های نسبی بدست می آورند فرصت های بیشتری برایشان فراهم می شود تا موفقیت بیشتری هم کسب کنند، در حالی که کسانی که عقب تر هستند از این فرصت ها پیدا نمی کنند. مزیت انباشته شده در یک چرخه ۳ مرحله ای کار می کند:
1. انتخاب: مزایای اولیه باعث می شود تا فرد شناسایی شده و به عنوان «با استعداده انتخاب شود.
٢. جریان: جوانان انتخاب شده به گروه های نخبه دسته بندی می شوند.
٣. تجربه متمایز: جوانان در گروه های نخبه از تدریس، مربی، آموزش و تجربه بیشتر بهره مند می شوند که توانایی های آنها را افزایش می دهد و باعث می شود که آنها در سطوح بالایی از استعداد قرار بگیرند.
در واقع مزیت انباشته، پاسخ این سوال است که چرا اثر نسبی سن در طول زمان باقی می ماند. در هاکی، بازیکنان نسبتا بزرگتر به دلیل برتری در قدرت و بلوغ، به عنوان استعداد برتر انتخاب می شوند. آنها به گروه های نخبه ای تقسیم می شوند که در آن مربی بهتری دارند، با هم تیمی های بهتری تمرین می کنند و در برابر رقبای بهتری بازی می کنند و ۲ تا ۳ برابر بیشتر روی یخ هستند. با گذشت زمان، این چرخه بازیکنان خوب را به بازیکنان بزرگ و بازیکنان بزرگ را به بازیکن های استثنایی تبدیل می کند.
در آموزش و پرورش، دوره مزیت انباشته زمانی شروع می شوند که تاثیرات سن نسبی به کودکان بزرگتر در برنامه های تیزهوشان و کلاس های پیشرفته کمک می کند. چرخه مزیت انباشته بر روانشناسی کودک هم تاثیر می گذارد. بچه ها با عنوان «خاص» انتخاب می شوند تا برای موفقیت، تشویق شده و انگیزه و هویت پیدا کنند. در همین حال، بچه های نسبتا جوانتر که عقب تر از همسالان خود می مانند، به عنوان ضعیف شناخته می شوند و به چرخه های دائمی دلسردی و عدم موفقیت می رسند. راه حل مزایای سن نسبی نه تنها خودسرانه و غیرمنصفانه است، بلکه ناکارآمد هم هست. موسساتی که به دنبال شناسایی و پرورش استعدادها هستند، به طور سیستمی استعدادهای بالقوه متولد شده در ماه اشتباه را نادیده می گیرند. آنها به طور پیش فرض افرادی را به عنوان افراد شکسته خورده خط می زنند و کسانی را که به اندازه کافی خوش شانس نیستند تا شروع اولیه خوبی داشته باشند را نادیده می گیرند.
حل این مشکل سخت نیست. لیگ های هاکی را می توان بر اساس ماه تولد به ۲ یا ۳ گروه تقسیم کرد تا اثر مزیت سن نسبی به حداقل برسد. مدارس هم می توانند همین کار را انجام دهند اما اکثر مردم از این مشکل آگاه نیستند یا تصمیم می گیرند آن را نادیده بگیرند و به اشتباه، اعتقاد دارند که این دستاورد ناشی از استعداد و سخت کوشی است.