فیلم صورت زخمی -معرفی و خلاصه داستان – Scarface 1983

کارگردان: برایان دیپالما. تهیهکننده ماریتن برگمن. فیلمنامه: الیور استون، مدیر فیلمبرداری: جان ا.آلونزو. موسیقی: جورجو مودودر. بازیگران: آلپاچینو، میشل فایفر. استیون بائر. مری الیزابت مستر آنتونیو، اف.مورای آبراهام. ۱۷۰ دقیقه
«تونی مونتانا» (پاچینو)، تبهکارمشهور به «صورت زخمی» و دوستش، «مانی» (بائر) کوبا را به مقصد فلوریدا ترک میکنند. «تونی» در آنجا آرامآرام به سازمان تبهکاران نفوذ میکند و مورد توجه «آلخاندرو سوسا» (شنار)، عمدهفروش موادمخدر قرار میگیرد. او پس از سوءقصدی که به جانش میشود، سردستههای تبهکاران را میکشد و خود رهبری سازمان را به دست میگیرد. سپس با مظهر آرزوهایش، «آلویرا» (فایفر) ازدواج میکند. اما او و همسرش به دام اعتیاد میافتند و روزبهروز بیشتر به انزوا کشیده میشوند «سوسا»، «تونی» را که به دام پلیس افتاده میرهاند و در مقابل از او میخواهد یک مأمور مبارزه با قاچاق را به قتل برساند. «تونی» که با این کار مخالف است، مأمور قتل را میکشد. تا اینکه طی خشمی ناگهانی از رابطه «مانی» با خواهرش، «جینا» (مستر آنتونیو)، او را از پا در میآورد و خود سرانجام به دست افراد «سوسا» کشته میشود.
برایان دیپالما از آن کارگردانهایی است که وقتی «سر فرم» باشند، فیلمهای درخشانی میسازند، اما متأسفانه، وقتی نباشند، نماشای فیلمهایشان میتواند زجرآور باشد، و گاه، تفاوت این دو را نمیشود درست تشخیص داد. فیلمهای دیپالما را غالبا میگویند و با آن که امروزه، صورت زخمی یک کلاسیک تلقی میشود. زمان نمایشاش در 1983، بسیاری از منتقدها و کسانیکه آن را دیدند، متوجه ارزشمند بودنش نشدند.
در ۱۹۸۰، فیدل کاسترو اجازه داد دهها هزار تن از تبهکارهای کوبایی یا هر وسیلهای که میتوان آن کشور را از طریق بندر «ماریل»، ترک کنند. نگهبانان ساحلی آمریکا آنها را تحویل گرفته و در اردوگاههایی در میامی اسکان دادند. بین آنها فردی به چشم میخورد به نام تونی مونتانا (پاچینو)؛ جوانی که آرزوی «رویای آمریکایی» در سر داشت. او ابتدا کارش را به عنوان وردستی برای گنگستر کوبایی محل، فرانک لوپز (لاگیا) آغاز میکند. اما به این قانع نیست و بههمه چیز او، از نامردش الویرا (فایقر) تا امپراتوریاش چشم طمع دارد. اگر چه در پایان، تونی بههمه چیز دست مییابد ولی در نهایت، او را خالی و کج خیال و تنها و فرمانده مییابیم.
فیلم دیپالما به بن هکت و هاوارد هاکس تقدیم شده: همان نویسنده و شاگر پیشگامی که نخستین ورسیوناش صورت زخمی: شرم یک ملت را در ۱۹32 ساختند. آشکارا صورت زخمی، از آن بازسازیهای است که فقط خط اصلی داستان و تعدادی از ترجیع بندهای ورسیون اصلی (مثل شعار تونی، «دنیا از آن توست» را گرفته؛ و با این حال، این ورسیون ۱۹۸۳، احتمالا معروفتر از ورسیون اُریژینال است. (از زمانی که فیلم به نمایش در آمد، بیش از پیش بین خوانندههای «رپ» و در یک کلام، «هیپهاپ» خوانها محبوبیت پیدا کرد؟)
مونتانا، «رؤیای آمریکایی» را واقعا زندگی میکند. به قول خودش. در این کشور باید اول پول در آوردی بعد وقتی پول در آوردی، قدرت به دست میآوری؛ قدرت که داشتی، هر چیز دیگر خواستی گیرت میآید»، اما در هجو اولیور استون از «رژیای آمریکایی»، این چیزکی توخالی از آب در میآید: در حالی که تونی بر پول و قدرتاش میافزاید. کجخیالی و خود بزرگبینی اش نیز افزایش مییابد. مردان خود ساخته شاید پول و قدرت داشته باشد، ولی کسی برایشان باقی نمیماند تا قدرت و پول را با آنها شریک شوند. صعود و قدرتگیری تونی هم در کارهای عجیب و زندگی اجقوجقی که راه میاندازد، بازتاب یافته و هم در میزانسن که هر چه جلوتر رفته عجیب و غریبتر و «دی پالمایی» تر میشود. رویارویی و تیراندازی آخر (همراه با جمله توئی: «به رفیق کوچولوی من سلام کن»، که منظورش تفنگ «ام 16» اش است که نارنجکانداز ۴۰ میلی متری به بدنهاش وصل شده) چنان اغراقآمیز است که به یک کلیشه سینمایی تبدیل شده. و گیشه از سر و روی فیلم میبارید، یا حالا که فیلم را تماشا میکنیم چنین به نظر میرسد: در ۱۹۸۳، خودِ صورت وضعی این کلیشه ها را باب کرد.