فیلم تلما و لوییز: معرفی و نقد و بررسی – Thelma & Louise 1991

تلما و لوییز یک فیلم جنایی جادهای آمریکایی محصول 1991به کارگردانی ریدلی اسکات و نویسندگی کالی خوری است. جینا دیویس در نقش تلما و سوزان ساراندون در نقش لوئیز، دو دوست که سفری جادهای را آغاز میکنند که در شرایط غیرقابل پیشبینی به پایان میرسد، بازی میکنند. فیلمبرداری در کالیفرنیا و یوتا از ژوئن تا آگوست 1990 انجام شد. بازیگران مکمل این فیلم عبارتند از هاروی کایتل، مایکل مدسن، کریستوفر مک دونالد و برد پیت در یکی از اولین نقشهای اصلی فیلم او.
علیرغم برخی جنجالها در زمان اکران و متهم کردن فیلم به نمایش دیدگاهی منفی نسبت به مردان، این فیلم با دریافت شش نامزدی جایزه اسکار و برنده شدن برای بهترین فیلمنامه اصلی به موفقیت تجاری و انتقادی دست یافت. اسکات نامزد بهترین کارگردانی شد و ساراندون و دیویس هر دو نامزد بهترین بازیگر زن شدند. تا به امروز، این جدیدترین فیلمی است که دو بازیگر در یک رشته نامزد بهترین بازیگر مرد یا بهترین بازیگر زن شده است. این فیلم بر دیگر فیلمها و آثار هنری تأثیر گذاشت و به نقطه عطف فیلم فمینیستی تبدیل شد.
در سال 2016، کتابخانه کنگره ایالات متحده این فیلم را برای نگهداری در فهرست ملی فیلم انتخاب کرد و آن را از نظر فرهنگی، تاریخی یا زیبایی شناختی مهم یافت.
بهترین دوستان تلما دیکنسون ( جینا دیویس ) و لوئیز سایر ( سوزان ساراندون ) برای تعطیلات آخر هفته در یک کلبه ماهیگیری در کوهستان سفر میکنند تا از زندگی دلخراش خود در آرکانزاس استراحت کنند. تلما، یک زن خانه دار شیطون، با داریل ( کریستوفر مک دونالد ) فروشنده بیاحترامی و کنترلکننده فرش ازدواج کرده است، در حالی که لوئیز تیز زبان به عنوان پیشخدمت در یک غذاخوری کار میکند و با جیمی ( مایکل مدسن ) نوازنده ساده لوح، که در بیشتر جاده هاست، قرار میگیرد. زمان.
در راه، آنها در یک بار جادهای توقف میکنند، جایی که تلما با یک غریبه عاشق، هارلان ( تیموتی کارهارت ) میرقصد. او را به پارکینگ میبرد و سعی میکند به او تجاوز کند تا اینکه لوئیز مداخله میکند و او را تهدید به شلیک میکند. همانطور که زنها دور میشوند، هارلان بر سر آنها فریادهای رکیک میزند، بنابراین لوئیز در حالت عصبانیت به او شلیک میکند.
تلما میخواهد به پلیس برود، اما لوئیز میترسد که هیچکس ادعای تلاش برای تجاوز جنسی را باور نکند، زیرا تلما با هارلان مشروب مینوشید و میرقصید، و آنها متهم به قتل شوند. آنها تصمیم میگیرند به مکزیک فرار کنند، اما لوئیز از آنها میخواهد که بدون عبور از تگزاس به آنجا سفر کنند، زیرا اتفاقی برای او در آنجا افتاده است که او حاضر به افشای آن نیست. در حال حرکت به سمت غرب، با یک دریفت جوان جذاب، جی دی ( براد پیت ) روبرو میشوند که تلما از او خوشش میآید. لوئیز با جیمی تماس میگیرد و از او میخواهد که پس انداز زندگی خود را به او منتقل کند. او با تحویل شخصاً پول را غافلگیر میکند و شب را با هم میگذرانند. جیمی از لوئیز خواستگاری میکند، اما او قبول نمیکند. در همین حین تلما جی دی را به اتاقش دعوت میکند و با هم میخوابند. او متوجه میشود که او دزدی است که آزادی مشروط را شکسته است.
صبح روز بعد، آنها متوجه میشوند که جی دی پس انداز زندگی لوئیز را دزدیده و فرار کرده است. لوئیز مضطرب است، بنابراین یک تلما گناهکار مسئولیت را بر عهده میگیرد و بعداً با استفاده از تاکتیکهایی که از جی دی آموخته بود، از فروشگاهی در نزدیکی دزدی میکند. در همین حال، افبیآی پس از اینکه شاهدان در بار، خودروی کانورتیبل فورد تاندربرد لوئیز 1966 را شناسایی کردند، به آنها نزدیک شد. محل نگهداری آنها نیز پس از عدم رسیدن آنها توسط صاحب کابین ماهیگیری مورد سوال قرار میگیرد.
بازپرس پلیس ایالت آرکانزاس، هال اسلوکامب ( هاروی کایتل )، که تحقیقات را رهبری میکند، هم جی دی (که دستگیر شد) و هم جیمی را مورد سوال قرار میدهد و به خط تلفن خانه داریل ضربه میزند. او با وضعیت این زوج همدردی میکند و میفهمد که چرا آنها قتل هارلن را گزارش نکردند (تا حدی به دلیل تجربه خود لوئیز در تگزاس). در طی چند مکالمه تلفنی کوتاه با لوئیز، هال ابراز همدردی میکند، اما در متقاعد کردن او به تسلیم ناموفق است.
تلما به لوئیز میگوید که میداند اگر میخواهد به خانه برگردد، میداند که جیمی منتظر اوست، اما توضیح میدهد که نمیتواند پیش دریل برگردد. لوئیز قول میدهد که با هم به راه خود ادامه دهند. در حالی که تلما در راه است، حادثه هارلن را به یاد میآورد و سعی میکند از لوئیز بپرسد که آیا اتفاقی که با هارلن افتاد همان چیزی بود که برای لوئیز در تگزاس رخ داد. لوئیز با عصبانیت پاسخ میدهد و به تلما میگوید که دیگر هرگز آن را مطرح نکند.
بعداً، آنها توسط یک سرباز ایالت نیومکزیکو به دلیل سرعت غیرمجاز تحت فشار قرار میگیرند. تلما با دانستن اینکه به زودی هویت واقعی آنها را کشف خواهد کرد، او را زیر اسلحه نگه میدارد و در صندوق عقب ماشین پلیسش حبس میکند. در حالی که به سمت غرب رانندگی میکنند، با یک راننده کامیون بد دهان مواجه میشوند که به طور مکرر حرکات زشتی به آنها میکند. آنها عقب مینشینند و از او عذرخواهی میکنند. هنگامی که او امتناع میکند، آنها به تانکر سوخت او شلیک میکنند و باعث انفجار آن میشود. زنان او را با لاشه نفتکش در بیابان رها میکنند.
تلما و لوئیز در نهایت توسط مقامات تنها در صد یاردی از لبه گراند کانیون به گوشهای افتادند. هال به صحنه میآید، اما از آخرین فرصت برای صحبت با زنان برای تسلیم شدن محروم میشود. تلما به جای اسیر شدن، پیشنهاد میکند که “به راه خود ادامه دهند”. لوئیز از تلما میپرسد که آیا او مطمئن است و تلما میگوید بله. آنها میبوسند و سپس دستانشان را میگیرند، لوئیز روی گاز پا میگذارد، و در حالی که هال ناامیدانه آنها را با پای پیاده دنبال میکند، از بالای صخره شتاب میگیرند تا بمیرند.
ایده تلما و لوییزدر بهار 1988 سرچشمه گرفت، زمانی که Callie Khouri، که در آن زمان تهیهکننده موزیک ویدیو، در حال رانندگی از خانه از محل کار به آپارتمان خود در سانتا مونیکا بود. او شش ماه بعد را صرف کار بر روی اولین فیلمنامه خود کرد، فیلمی که گفته شد از تجربیات خودش و همچنین دوستیاش با خواننده موسیقی کانتری پم تیلیس الهام گرفته است.
او در نظر داشت که این یک فیلم مستقل کمهزینه باشد که توسط خودش کارگردانی شده و توسط تهیهکننده همکار آماندا تمپل (همسر فیلمساز انگلیسی جولین تمپل ) تهیهشده است. تمپل پس از خرید پروژه و یافتن هیچ گیرندهای، فیلمنامه را به دوستش میمی پولک گیتلین نشان داد، که پروداکشن اصلی پرسی ریدلی اسکات (بعداً تولیدات رایگان اسکات ) را اجرا میکرد. گیتلین نیز به نوبه خود فیلمنامه را به اسکات نشان داد و او نیز برای پروژه اشتیاق زیادی داشت. او با تولید این فیلم موافقت کرد و حقوق فیلم را به مبلغ 500 هزار دلار خرید. Pathé Entertainment، که در آن زمان توسط دوست و همکار اسکات، آلن لاد جونیور رهبری میشد، بهعنوان یک تهیهکننده و سرمایهدار وارد گروه شد.
اسکات چهار نفر را برای نقش کارگردان در نظر گرفت که همگی این فرصت را رد کردند. اسکات تمایلی به کارگردانی این فیلم نداشت، اما در نهایت این نقش را بر عهده گرفت، زیرا توسط میشل فایفر متقاعد شد که این کار را انجام دهد.
میشل فایفر و جودی فاستر در ابتدا برای نقش اصلی انتخاب شدند. هر دو نقش خود را با اشتیاق پذیرفتند. با به درازا کشیدن پیش تولید فیلم، این دو در نهایت کنار رفتند و فایفر در فیلم Love Field و فاستر در The Silence of the Lambs بازی کرد. مریل استریپ و گلدی هاون پس از آن پیشنهاد بازی در نقش اصلی را دادند، اما استریپ بعداً به دلیل درگیریهای برنامهریزی از بازی کنار رفت، در حالی که هاون برای این نقش مناسب در نظر گرفته نشد. جینا دیویس (که تقریباً یک سال به شدت دنبال نقش اصلی بود) و سوزان ساراندون در نهایت انتخاب شدند. این دو برای آماده شدن برای نقشهای خود، آموزشهای گستردهای در زمینه رانندگی و تیراندازی گذراندند.
اسکات شخصا هاروی کایتل را متقاعد کرد که نقش هال، کارآگاه دلسوز آرکانزاس را ایفا کند. این دو قبلاً در اولین کارگردانی بلند اسکات، فیلم The Duellists در سال 1977 همکاری کرده بودند. دیویس دوست پسر سابقش کریستوفر مک دونالد را برای نقش داریل، شوهر کنترلکننده تلما توصیه کرد. اسکات مایکل مدسن را برای هارلان، متجاوز احتمالی تلما میخواست، اما مدسن تمایلی نداشت. او در نهایت نقش جیمی، دوست پسر لوئیز را برد. براد پیت برای آهنگساز JD تست داد. با این حال، این بخش در ابتدا به بیلی بالدوین رسید. پیت در نهایت پس از کنار گذاشتن بالدوین و جانشین او، این نقش را به دست آورد. جورج کلونیرابرت داونی جونیور، مارک روفالو، گرانت شو، جان ملنکمپ، دیلن مک درموت، جیمز لگروس و درموت مولرونی نیز برای نقش جی دی در نظر گرفته شدند .
فیلمبرداری اصلی تلما و لوئیز در 11 ژوئن 1990 آغاز شد و در 31 آگوست 1990 به پایان رسید. کالیفرنیا و یوتا مکانهای اصلی فیلمبرداری مناطق روستایی اطراف بیکرسفیلد، کالیفرنیا و موآب، یوتا بود. صحنههای گرند کانیون درست در جنوب پارک ایالتی Dead Horse Point در یوتا فیلمبرداری شد. ب
پیت هایکاک با گیتار اسلاید در ساخت موسیقی تم فیلم مشارکت داشت. علاوه بر قPart of Me, Part of You گلن فری، که به آهنگ اصلی فیلم تبدیل شد، موسیقی متن شامل آهنگهایی بود که توسط کریس ویتلی، مارتا ریوز، تونی چایلدز، ماریان فیتفول، چارلی سکستون، گریسون اجرا شد. هیو، بیبی کینگ و مایکل مک دونالد.
تلما و لوئیز به عنوان فیلم پایانی در جشنواره فیلم کن 1991 خارج از رقابت به نمایش درآمد. کران تئاتر به دلیل آشفتگی مالی در MGM-Pathé به تعویق افتاد. این فیلم در نهایت در 24 مه 1991 در سینماهای آمریکا اکران شد و در گیشه موفق بود و 45 میلیون دلار در داخل کشور فروخت.
سوزان ساراندون و جینا دیویس هر دو برای بازیهای خود جوایز مختلفی از جمله نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر زن دریافت کردند.
این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. جانت ماسلین از نیویورک تایمز در نقد خود فقط از فیلم تمجید کرده است:
تلما و لوئیز آقای اسکات، با فیلمنامهای درخشان از نویسندهی نخستین بار، کالی خوری، در این زمینه و بسیاری دیگر از موسیقیها شگفتانگیز است. استعداد قبلی آقای اسکات (که بیشتر برای فیلمهای اکشن با شکوه مانند بیگانه، بلید رانر و باران سیاه شناخته میشود ) برای کمدی پرشور، و تصاویر پر جنب و جوش آمریکایی، علیرغم ریشههای انگلیسیاش، را نشان میدهد. فیلم رفیق را با چنان طراوت و نشاطی دوباره تجسم میکند که ژانر به طور مثبتی جدید به نظر میرسد. منابع غیرمنتظرهای را در هر دو ستارهاش، سوزان ساراندون و جینا دیویس، که بهعنوان شخصیتهای اصلی با روحیه و اصلی ترکیب شدهاند، کشف میکند.
راجر ایبرت نیز فیلم را تحسین کرد، اما بر اساس “آخرین پلان قبل از شروع عناوین. این یک فریم ثابت است که به رنگ سفید محو میشود، که خوب است، با این تفاوت که این کار را با عجلهای نامناسب انجام میدهد …. ناراحتکننده است، فیلم را تحسین کرد. درگیر شدن در فیلمی که 128 دقیقه طول میکشد تا شما را به نتیجهای برساند که به نظر میرسد سازندگان فیلم از آن میترسند. ”
صحنه آخر، جایی که این دو قبل از خودکشی با راندن از صخره در آغوش میگیرند، نمادین شده است.
این فیلم همچنین مورد انتقاد شدید کسانی قرار گرفت که فکر میکردند این فیلم مغرضانه علیه مردان است و تصویرهای آن از مردان به طور غیرمنصفانه منفی است.
بسیاری از منتقدان و نویسندگان در مورد رنگهای فمینیستی قوی تلما و لوئیز اظهار نظر کردهاند. منتقد فیلم بی. روبی ریچ فیلم را به عنوان اعتباری سازش ناپذیر تجارب زنان میستاید، در حالی که کنت توران آن را «فیلم جادهای نئو فمینیستی» مینامد. جسیکا انولد در مقالهاش «دختران تلما و لوئیز» استدلال میکند که فیلم «حملهای به الگوهای مرسوم رفتار مردانه شوونیستی نسبت به زنان» است. علاوه بر این، «کلیشهای سنتی از روابط زن و مرد را افشا میکند» در حالی که نقشهای جنسیتی معمولی ژانر فیلم جادهای را بازنویسی میکند.
شیلا بنسون، منتقد سینما، در نقد خود برای لس آنجلس تایمز، با توصیف فیلم به عنوان فمینیستی مخالفت میکند و استدلال میکند که این فیلم بیشتر به انتقام و خشونت میپردازد تا ارزشهای فمینیستی.
در نقد خود برای نیویورک پست، منتقد سینما، کایل اسمیت، فیلم را به عنوان “داستان زن ستیزانه درباره زنان بینظیر دیوانهوار توصیف میکند که آنچه را که عقلشان باقی میماند تحت فشار از دست میدهند و مجازات نهایی را متحمل میشوند. ” بررسی اسمیت بر تصمیمات وحشتناکی که این شخصیتهای زن در کل فیلم میگیرند متمرکز بود.
راینا لیپسیتز در مقالهای به مناسبت بیستمین سالگرد ساخت این فیلم در سال 2011، آن را “آخرین فیلم بزرگ درباره زنان” خواند و گفت که این فیلم منادی دستاوردهای زنان است که باعث شد سال 1992 به “سال زن” تبدیل شود. با این حال، او همچنین گفت که از آن زمان فیلمهای با مضمون زنانه جایگاه خود را از دست دادهاند.