اندیشههای خلاق واقعا چطور به ذهنها الهام میشوند: رعدآسا و ناگهانی و تصادفی؟ کتاب منحنی خلاقیت
چطور میشود آدم خلاقی بود؟ چطور میشود در یک زمینه نوآوری کرد؟
خیلی وقتها با مرور داستان اختراعات ممکن است تصور کنیم که اندیشههای خلاق به صورت تصادفی و یا در شرایط خیلی ویژه راهشان را به سمت مغزها باز میکنند. پس با خودمان میگوییم که خلاقیت نباید زیاد حساب و کتاب داشته باشد و با فرمول خاصی نمیشود احتمال وقوع آن را افزایش داد.
کتابی که الن گنت نوشته و ترجمه آن توسط انتشارات ملیکان صورت گرفته، در همین مورد صحبت میکند.
کتاب با یک داستان جالب شروع میشود. داستان خلق ترانه مشهور yesterday توسط بیتلها. کمتر کسی است که این ترانه را نشنیده باشد (یا دستکم ملودی آن در آسانسورها به گوشش نخورده باشد.)
نوامبر ۱۹۶۳ بود. پل مک کارتنی در حالی از خواب بیدار شد که فکرش شدیدأ مشغول ملودیای بود که در رؤیا شنیده بود. ستاره ۲۱ ساله موسیقی پاپ تلوتلوخوران به سمت پیانوی کوچکی رفت که در گوشه اتاقش در طبقه بالای آپارتمانی در خیابان ویمپول پنجاه و هفتم در مرکز لندن قرار داشت. آن ملودی چه بود؟
پشت پیانو نشست و سعی کرد نتهایی را که در خواب شنیده بود بنوازد. به نظرش خیلی آشنا میآمد. بالاخره ملودی را ساخت. عاشق صدای آن بود، ولی اطمینان داشت ملودی باید مال ترانهای باشد که قبلا شنیده ولی فراموشش کرده است. مثل بسیاری از موسیقیدانها، نگران بود مبادا ملودی را از ترانه دیگری ناخواسته سرقت کرده باشد.
ملودیای که مک کارتنی در رؤیای خود شنید درنهایت به ترانه «دیروز» تبدیل شد. این ترانه بیش از ۷ میلیون بار در تلویزیون و رادیوی امریکا پخش شده و چهارمین ترانه پول ساز دنیاست. قطعأ ترانه دیروز از بزرگترین موفقیتهای قرن بیستم و ظاهرا حاصل یک خواب بوده است.
تجلی ملودی وار پل مک کارتنی برای پژوهشگران خلاقیت، نمونهای کلاسیک از ظهور برنامه ریزی نشده خلاقیت در هنرمند است، بروز ناگهانی نبوغ: «لحظه الهام بخش» به وجود آمدن ایده در خودآگاه فرد. طبیعت غیر منتظره این الهامهای ظاهر بدون منبع است که به آنها ماهیتی فراطبیعی میدهد. هرکس زیر دوش یا هنگام دویدن یا قدم زدن ایده معرکهای به ذهنش رسیده، چنین لحظاتی را تجربه کرده است.
چه جی. کی. رولینگ و ایده نوشتن هری پاتر در قطاری به سمت لندن باشد، چه موتزارت که بدون هیچ تلاشی آهنگ میساخت، این حکایتها به بخش عمده آنچه نظریه الهام خلاقیت نامیده میشود، تبدیل شدهاند. این نظریه میگوید موفقیت خلاقانه در نتیجه فرایند درونی اسرارآمیزی به وجود میآید که جرقههای نبوغ به آن قوت میبخشند. درواقع فرهنگ ما این طرز فکر را پذیرفته که شخصی خودساخته که با استعداد ذاتی درستی به دنیا آمده باشد، میتواند تنها با الهام گرفتن به موفقیت دست یابد.
اما این لحظههای ناگهانی الهام بخش چرا اتفاق میافتند؟ آیا تنها توجیه آن بهره هوشی است؟ اگر زمان و محل رخ دادن این لحظات خلاقانه را بررسی کنیم، آیا نظریه الهام را رد میکند یا آن را به اثبات میرساند؟
نظریه الهام را به دو صورت میتوان تفسیر کرد:
دیدگاه مثبت این است که هر کس میتواند نبوغی زودگذر نشان دهد. دیروز در یک رؤیا و خارج از کنترل مک کارتنی به ذهن او خطور کرد. احتمالش وجود دارد که همه ما بتوانیم در رؤیای خود ملودی درجه یکی را ببینیم.
از طرف دیگر بیشتر ما معتقدیم اگر استعدادی خام یا نبوغی درونی نداشته باشیم، چنین لحظههایی هرگز اتفاق نخواهند افتاد. نظریه الهام خلاقیت تنها مربوط به کسانی است که با این به اصطلاح نبوغ به دنیا آمدهاند.
درنتیجه، بسیاری از ما هرگونه آرزوی تبدیل شدن به موسیقیدان، رمان نویس یا کارآفرینی بزرگ را به گور میبریم و در عوض مصرفکننده یا مشتری همیشگی آثار هنری میشویم. در همین حین، افرادی مثبت نگر منتظرند و امیدوارند جرقهای الهام بخش به سراغشان بیاید.
با اینکه ماجرای آفرینش ناگهانی ترانه دیروز تقریبا معروف است، کمتر کسی میداند مک کارتنی چطور از ملودی اصلی به ساخت آهنگ کامل رسید. باور به اینکه این آهنگ دریک آن به ذهن مک کارتنی رسیده غلط است. تنها چیزی که در خوابش دید نحوه قرار گرفتن آکوردها بود. وقتی مک کارتنی با ملودی توی سرش از خواب بیدار شد، تا آهنگ کامل فاصله زیادی داشت. مثلا اینکه آهنگ هیچ کلامی نداشت. او میدانست همزمان با کارکردن روی ساختار آهنگ، باید ترانهای هم برای آن بسراید.
چیزهایی که در نظر ما نبوغ توصیف ناپذیر به حساب میآیند، اغلب دلیلی برای پیدایش دارند. تحقیقات جدید نشان میدهند که استعداد خلاق بودن در همه ما وجود دارد. هرچند استنباط ما از ماجرای مک کارتنی و هنرمندان خلاق دیگر ناقص است، دقیقتر است اگر آنها را خستگیناپذیر و شدیدأ متمرکز توصیف کنیم، بازهم موفقیت تجاری آنها را توجیه نمیکند. هنرمندان زیادی سالهای آزگار بدون اینکه شناخته شوند یا مورد استقبال قرار بگیرند در حرفه خود جان میکنند. گروههای بیشماری از رماننویسان سالهای زیادی به شکلی خستگی ناپذیر برای نوشتن رمانهایی زحمت کشیدهاند که حتی یک نسخه از آن هم به فروش نرسیده است. بسیاری از نقاشان، مجسمهسازها، طراحان رقص و موسیقی دانها سالهای سال بدون به دست آوردن موفقیت بسیار مهم و تجاری تلاش کردهاند. واضح است موفقیت گسترده تنها به عرق ریختن و تلاش ارتباط ندارد.
آیا میشود دلایل واقعی موفقیت خلاقانه را شناسایی کرد؟
کتاب منحنی خلاقیت، چگونه ایدهی درست را در زمان درست پرورش دهیم
نویسندگان: الن گنت
ترجمه هما قناد
انتشارات میلکان
240 صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید