داستان اختراع تصادفی لاستیک توسط چارلز گودیر
بوی لاستیک سوخته یکی از بدترین بوهاست. در سال ۱۸۳۹، محققی تصادفا مقداری لاستیک را روی اجاق داغی گذاشت و عمل «ولکانیزاسیون » را کشف کرد. حاصل این عمل لاستیکهای مناسب برای اتومبیل، کیسههای آب گرم و هزاران ماده لاستیکی دیگر است. در واقع زندگی کردن بدون لاستیک مشکل است. اگر قبول ندارید، سعی کنید زندگی را بدون آن تصور کنید.
هیچ روکشی برای پوشاندن سیمهای برق، اسباب بازیهایی از قبیل توپهای لاستیکی، پاشنههای کفش و پاککن سرمداد وجود نمیداشت. درست است که فرآوردههایی از لاستیک مصنوعی وجود دارد ولی لاستیک خام طبیعی، نوعی لاستیک است که از تیره درختان کائوچو ساخته میشود و هنوز دو سوم نیاز ما را تأمین میکند. و حتی لاستیک مصنوعی هم نیاز به عمل ولکانیزاسیون دارد تا در درجه حرارتهای بسیار بالا به لاستیک قابل استفاده تبدیل شود. بنابراین لاستیک ماده مهمی است. کشف غیرمنتظرهای، لاستیک را که مادهای جالب و غیر قابل استفاده بود، به مادهای مهم و سودمند تبدیل کرد.
لاستیک مربوط به قرون گذشته است. دست کم ۶۰۰ سال پیش بومیان آمریکای جنوبی و مرکزی با توپهای لاستیکی بازی میکردند و از شیره سفت شده نوعی علف به منظورهای دیگری استفاده میکردند، و از آن ظرف و حتی کفش میساختند! ساختن کفش با زیرکی خاصی انجام میشد بدین صورت که پا را داخل شیره لاستیک خام قرار میدادند و صبر میکردند تا لاستیک سفت شود. در نتیجه کفشهای مناسبی تهیه میکردند که امروزه نمونه نوشتههای مربوط به سال ۱۵۱۱ نشان میدهد که افراد کورتز بازیهای ازتکها را تماشا میکردند. آنها در این بازیها توپ لاستیکی سفتی را به کار میبردند که بهتر از توپهای پرباد موجود در اسپانیا بالا میرفت. در کتاب هررا با نام «تاریخ عمومی قاره و جزایر وسیع آمریکا» نوشته شده است که آن توپ از صمغ نوعی درخت موجود در کشورهای گرمسیری ساخته میشد. روزنههایی در درخت به وجود میآورند که از آنها قطرههای سفید درشتی جاری شده زود سفت میشود. بعد از برخورد قطرهها و آمیخته شدن آنها با یکدیگر رنگشان سیاه میشود.
گزارش دیگری حاکی از این است که صمغ را گرما سفت میکند که نکته جالب توجهی است.
مردان اسپانیایی کفش، توپ و اسباب بازیهای لاستیکی به خانه میبردند. سرخ پوستان آمریکای جنوبی مواد بسیاری را از لاستیک جامد تولید میکردند. با وجود این، اروپاییان به مدت ۲۰۰ سال مواد لاستیکی را که دستاورد دنیای جدید بود چندان مفید نمیدانستند. در سال ۱۷۳۵، دانشمندی فرانسوی به نام چارلز ماری دلاکاندامین (۵۵) به پرو رفت و درخت توجه او را به خود جلب کرد. ماده خارج شده یکی از درختان را برای درمان بیماری خطرناکی استفاده میکردند و از درخت دیگر شیره لاستیک طبیعی خارج میشد. به علاوه یکی از دوستان کاندامین که در گینه زندگی میکرد، به کار با لاستیک علاقهمند بود و از لاستیک چیزهایی از قبیل سرپوشهای لاستیکی، کیسههایی برای خشک نگه داشتن غذا و لباسهای غواصی میساخت.
ولی لاستیک هنوز با این نام خوانده نمیشد. در ابتدا یا آن را صمغ مینامیدند یا با نامی سرخپوستی آن را میخواندند. در دهه ۱۷۶۰ مردی با نام آقای نایرن که به دانشآموزان ریاضی ابزار کار میفروخت با صمغ مربعهای نیم اینچی ابداع کرد. وقتی آنها را به نوشتههایی که با مداد بود میکشیدند، نوشتهها پاک میشد. از این رو پاککن مادهای بود که برای مدتی طولانی از آن برای پاک کردن اشتباهات استفاده میکردند. آقای نایرن ادعا میکرد که مداد پاک کن سرخپوستی (دلیل این که مداد پاک کن سرخپوستی نامیده شد این بود که مردم عقیده داشتند که از جزایر آنیل میآید برای چندین سال قابل استفاده است، ولی دوام واقعی آن بستگی به تعداد دفعات استفاده از آن داشت.
شیره طبیعی لاستیک با اضافه کردن اسید سفت میشد و اروپاییان نمیدانستند که چگونه آن را دوباره تبدیل به مایع کنند. در سال ۱۷۶۳ چند مرد فرانسوی کشف کردند که مایع گرفته شده از درخت کاج، لاستیک را مایع میکند. اما وقتی این مایع دوباره سفت میشد و حالت چسبندگی پیدا میکرد در بسیاری موارد قابل استفاده نبود. ایتالیاییها با قراردادن لاستیک در نفت آن را مایع میکردند. ولی آن هم روش خوبی نبود. از ماده شیمیایی اتر نیز میتوانستند استفاده کنند. اما اتر خیلی گران بود و گفته میشود که فقط فردریک کبیر توانست یک جفت چکمه لاستیکی تهیه کند که با استفاده از اتر ساخته شده بود.
در سال ۱۸۲۰، دانشمندی اسکاتلندی به نام چارلز مکینتوش خود را با محصول زایدی در کارخانهاش که مواد رنگی تولید میکرد روبرو دید. این ماده، یک نوع حلال نفتی بود و مکینتوش میخواست راهی برای استفاده از آن پیدا کند. او روشی ابداع کرد تا لاستیک را مایع کند. این ماده خیلی بهتر از موادی بود که مکینتوش برای درست کردن لباسهای ضد آب به کار میبرد. مکینتوش تصمیم گرفت برای جلوگیری از هر نوع چسبندگی، دو قسمت صمغی پارچه را به هم متصل کند به طوری که قسمتهای لاستیکی در داخل قرار گیرند. نتیجه این کار بارانی«مکینتوش» بود، که امروزه هنوز هم معروف است.
هنگامی که مکینتوش درصدد بود حرفه تولید لباسهای بارانی را آغاز کند، مردی انگلیسی، به نام توماس هنکوک دومین کارخانه جهانی لاستیک را تأسیس کرد(کارخانهای در وین در سال ۱۸۱۱ شروع به کار کرده بود ولی در واقع کار هنکوک صنعت لاستیک را به وجود آورد). کارخانه هنکوک موادی از قبیل لوازم چاپ لاستیکی، کفش و ابزار مورد استفاده بیمارستانها را میساخت. به علاوه هنکوک دستگاهی اختراع کرد که برخلاف انتظارش به روش دیگری کار میکرد. هدف از ساختن این دستگاه تبدیل لاستیک به قطعههای کوچکی بود. اما در عوض دستگاه قطعههای لاستیک را در کنار هم قرار میداد و تبدیل به توپ سفتی میکرد که دوباره قابل استفاده بود! ضمنا متوجه شد که با اضافه کردن عناصر دیگر به لاستیک میتواند ترکیبات دیگری بسازد.
آمریکاییها با مواد لاستیکی آشنایی داشتند، اما در سال ۱۸۲۳ بود که محصولات لاستیکی با کیفیت خوب به وجود آمد. در آن زمان توماس سی. ویلز کفشهای صمغی را رایج کرد. ادوین چفی در سال ۱۸۳۵ در راکس بری، ایالت ماساچوست – که شهری است در شمال شرقی ایالات متحده – کارخانه لاستیک تأسیس کرد. او با غلتکهایی که قطعههای لاستیک را به هم میفشرد، توانست قطعههای نازک و مربع شکل بزرگی را بسازد.
چفی متوجه شد که اگر کربن سیاه ناشی از دود چراغ را با لاستیک طبیعی مخلوط کند، میتواند لاستیک را با موادی که فرانسویها آزمایش کرده بودند، به مایع تبدیل کند. در ظرف شش سال سرمایه شرکت از ۳۰ هزار دلار به ۵۰۰ ۳۰۰/ دلار افزایش یافت و همانند شرکت هنکوک در انگلستان، فرآوردههای متنوعی تولید میکرد. سفارشهای زیادی برای تولید کالاهای متفاوت داشتند. به علاوه اداره پست ایالات متحده، سفارش ساخت کیسههای پستی را داده بود. شرکتهای دیگری به سرعت تأسیس شدند. چندین میلیون دلار پول صرف تولید لاستیک شد و کارخانهها در بیشتر قسمتهای شمال شرقی ایالات متحده فرآوردههای لاستیکی تولید میکردند. ولی این فعالیت مهم زیاد طول نکشید، زیرا لاستیک تحت تأثیر آب و هوا قرار میگرفت.
کار هنکوک در انگلستان خوب بود، زیرا آب و هوای انگلستان نسبت به ایالات متحده خیلی کمتر تغییر میکرد. در ناحیهای که کارخانه چفی و افراد دیگری بود، دمای هوا در زمستانها خیلی سرد و طوفانی و در تابستانها خیلی گرم و مرطوب میشد. در نتیجه لاستیک در زمستان به سختی سنگ و در تابستان آب میشد! مردم مایل نبودند محصولاتی را خریداری کنند که به هنگام سرما میشکستند و در موقع گرما چسبناک و بدبو میشدند. یک سفارش 30 هزار دلاری کفش برگردانده و به دلیل بوی بد پشت کارخانه دفن شد. چند سال پیش از این اتفاق، چفی با افتخار دستگاه لاستیکسازی ای را که /۰۰۰ ۳۰ دلار پول صرف ساختن آن کرده بود به مردم نشان داده بود ولی اکنون به ۱۵۰ دلار فروخته شد. تقریبا هر پنی از میلیونها دلاری که برای تولید فراوردههای لاستیک خرج کردند، با سوزاندن هزاران پوند لاستیک دود شد و برای همیشه بوی بدشان از بین رفت.
لاستیک، آن ماده عجیب، هنوز هم قابل استفاده نبود. بشر ظاهرا مجبور بود بدون این ماده ضد آبی زندگی کند که به راحتی کش میآمد و خواص غیرعادی دیگری داشت. افراد باهوش بسیاری این مسأله را آزمایش کردند و با شکست مواجه شدند. نیاز به دانشمندی مصممتر بود، کسی که راه حل این مشکل را به طور تصادفی پیدا کند. این شخص چارلز گودیر بود.
چارلز گودیر Charles Goodyear در سال ۱۸۰۰، در شهر نیوهاون در ایالت کنکتیکوت متولد شد. پدر او آماسا گودیر، فروشنده بود که بعدها سازنده دگمه و ابزار کار شد. چارلز گودیر در سن هفده سالگی تحصیلات متوسطه را به پایان رساند و به مدت چهار سال برای کارخانه ابزارسازی دیگری کار کرد. ولی در سال ۱۸۲۱، به دلیل بیماری مجبور شد به شغل پدرش باز گردد. در سال ۱۸۲۴، با کلاریسا بیچر(۶۶) ازدواج کرد و در سال ۱۸۲۶ به فیلادلفیا رفت، تا شعبهای را از شرکت گودیر در آنجا افتتاح کند.
خانواده گودیر سه سال را با موفقیت سپری کردند. اما ناگهان در سال ۱۸۲۹ با مشکلات زیادی مواجه شدند. چارلز که در آن زمان پدر دو بچه بود مبتلا به دل درد شدیدی شد و تمام پول شرکت از دست رفت. او قادر به پرداخت بدهیهایش نبود. بنابراین در آن زمان برای مجازات او را به زندان انداختند. بعدها در حالی که مریض و بیکار بود، سعی کرد با اختراع وسایلی برای خانواده در حال رشدش پول تهیه کند. کارخانه پدرش دو تا از نخستین اختراعاتش را تولید کرد. یکی از اختراعاتش نوعی دگمه جدید و دیگری وسیلهای پیشرفته برای کشاورزی بود.
در سال ۱۸۳۴، گودیر دریچههایی را برای وسایل مختلف اختراع کرد، که از همه آنها مهمتر دریچه هوا بود. او در همان سال، از شرکت لاستیک راکسبری هند دیدن کرد تا دریچهها را در اسباب نجاتی که شرکت میفروخت آزمایش کند. طولی نکشید که با دریچه پیشرفتهای برگشت و به او گفتند، دریچهای که ساخته خوب است ولی بازار لاستیک خوب نیست.
مدیر شرکت به گودیر گفت: «چیزی اختراع کن که بازار داشته باشد». گودیر مخالفت کرد. به او گفته بودند که لاستیک هند تحت تأثیر هوا قرار نمیگیرد.
مدیر شرکت در حالی که گودیر را تا آستانه در همراهی میکرد، گفت: «نصیحت مرا گوش کنید؟ موفق باشید. اگر لاستیکی داشتیم که تحت تأثیر گرما و سرما قرار نمیگرفت، این دریچه را از شما میخریدیم».
به طرز عجیبی آن سخنان دلسردکننده آغازگر رؤیایی شد و زندگیش را صرف تحقیق بر روی آن مسأله کرد. همین رؤیا باعث شد تا فرزندان گودیر برای این که گرسنه نمانند سیب زمینیهای نارس را از زمین بکنند و مصرف کنند.
بعدها، گودیر حتی کتابهای فرزندانش را فروخت تا آزمایشهایش را در مورد لاستیک هند، که در زمستان میشکست و در تابستان آب میشد، ادامه دهد. حال او بدتر شد و فرزندانش مردند. او و همسرش را به زندان انداختند. اما او تلاش را برای ساختن فرآورده لاستیکی مرغوب ادامه داد. تا اینکه کشف غیرمنتظرهای مشکلش را حل کرد.
گودیر در زندگینامهاش این مسأله را خاطرنشان کرده که در جوانی لاستیک او را متحیر کرده بود. حتی زمانی که در زندان بود کار را بر روی آن مسأله ادامه داد. در طی دو سال شخصا صدها پوند لاستیک را برید و آب کرد. در آن زمان او آنچه دانشمندان پیش از او در مورد لاستیک کشف کرده بودند بررسی کرد: هرگونه تلاشی برای رفع خواص بد لاستیک کاملا با شکست مواجه شده بود.
او سعی کرد صمغ را با مواد دیگری از قبیل: نمک، شکر، ماسه، سوپ و پنیر ترکیب کند! او پودر سفیدی را به نام کربنات منیزیوم جانشین کربن کرد و به جای لاستیک سیاہ، لاستیک سفید ساخت. او در برخی از آزمایشها از ماده رقیقکننده لاستیک استفاده نکرد، زیرا گمان میکرد آن ماده به صمغ خاصیت چسبندگی میدهد. اما، این هم راه حلش نبود، و ماده با همان قدرت اولیه میچسبید.
با وجود این، گودیر توانست با مخلوط کردن پارچه کافی و لاستیک، صدها جفت کفش بسازد. او فکر کرد بهتر است آنها را برای مدتی نگاه دارد تا ببیند که تأثیر هوا بر روی آنها چگونه است. از این رو کفشها را تا تابستان بعد نگه داشت و در آن زمان دریافت که آنها ذوب و به توده صمغی بیشکل تبدیل شدهاند.
سپس گودیر ترکیب لاستیک را در آب و اکسید کلیسم که مادهای خشککننده بود جوشاند. او گمان میکرد این عمل باعث بهتر شدن کیفیت و دوام لاستیک میشود. به علاوه او برای اولین بار در ایالات متحده، موفق به ساخت ورقههایی از لاستیک خالص، به جای پارچههایی با پوشش لاستیکی شد. او خیلی خوشحال بود از این که تعدادی پرده لاستیکی ساخت و در نمایشگاههای کالا نشان داد و حتی به دلیل تلاشش برنده جوایزی شد. ولی مقداری آب سیب فاسد شده بر روی پردهها ریخت و آنها را آب کرد.
چنین نقصی در ماده بدین معنی بود که گودیر وقتی لباسهای لاستیکی میپوشید که برای شناخت بهتر کارش لازم بود باید دقت بیشتری میکرد. در واقع در بیان داستانی از زندگیش این گونه نقل میکند که او را به شکل مردی میشناختند که کلاه، کت و کفشهایی از لاستیک هندی میپوشید با جیبی لاستیکی که حتی یک سنت هم پول در آن نبود.
سه سال بعد از شروع تحقیقات طولانیش که یافتن راهی برای ساختن لاستیک قابل استفاده بود، اولین اتفاق غیرمنتظره برایش رخ داد. در حین رنگ آمیزی تعدادی پرده لاستیکی اشتباهی کرد و برای پاک کردن رنگ لاستیک از ماده شیمیایی قوی با نام «اسید نیتریک» استفاده کرد. او مقدار زیادی اسید به کار برد. با وجود این، چند روز بعد درباره آن اتفاق بیشتر فکر کرد و پردههای خسارت دیده را با دقت بررسی کرد. شگفت آور بود که قسمتی را که اسید بیرنگ کرده بود به چسبندگی سطح سالم نبود. در واقع، اصلا چسبنده نبود!
در سال ۱۸۳۷، حق انحصاری اختراع را برای چیزی که روش گاز – اسید نامیده میشد دریافت کرد. او از اسید نیتریک و مس استفاده میکرد. روش گاز – اسید به خوبی مورد استقبال مردمی که علاقهمند به خرید و فروش آن بودند واقع شد. متأسفانه وضعیت بد اقتصادی کشور از سال ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹ مانع شد تا گودیر پولی به دست بیاورد. بنابراین، مجبور شد یکی یکی اثاثیه و لوازم با ارزشش را به همراه تعدادی رومیزی لاستیکی بفروشد.
با این وصف، أو سعی میکرد، عقیدهاش را در مورد فرآوردههای لاستیکی به مردم القا کند. روزنامه کرنستون گوریر در ۱۹ ژوئن، ۱۸۳۸ تعدادی از نسخههایش را بر روی ورقههایی از لاستیک ساخته گودیر چاپ کرد.
در این زمان، پژوهشگری را ملاقات کرد که با ترکیب کردن عنصری به نام گوگرد با صمغ لاستیک میساخت و ترکیب را در معرض آفتاب خشک میکرد. گودیر نظریه استفاده از گوگرد را پذیرفت و طولی نکشید که قراردادی با اداره پست برای ساختن کیسههای حمل نامه منعقد کرد. او مطمئن بود اتفاقی که برای سازنده قبلی این نوع فرآوردههای لاستیکی روی داده است برای او پیش نمیآید. اما او در اشتباه بود. حتی با وجود گوگرد کیسههای لاستیکی حمل نامه در برابر گرما چسبنده میشدند. از این تجربه غمانگیز نتیجه گرفت، که گاز اسید عمیقا در آن فرو نمیرفت و در نتیجه سطح زیرین لاستیک همان اشکال قبلی را نشان میداد. گودیر زمانی که داشت به موفقیتی دست مییافت، مجددا تمام پولش را از دست داد.
اما، درست در بدترین لحظات زندگیش بخت به او روی آورد. هر آنچه که احتمال مؤثر بودنش را میداد، آزمایش کرده بود و نیز با مواد بیشتری این آزمایشها را انجام داد، زیرا میدانست آزمایشهای غیرمنتظره نتایجی را به بار میآورند که آزمایشهای دقیق آن خصوصیت را ندارند. هرگز این فکر به ذهنش نرسید که ترکیب لاستیک را کمی گرم کند. از آنجایی که لاستیک در دمای نسبتا کمی ذوب میشد، هرگونه تلاشی برای سرد نگهداشتن آن انجام گرفت.
یکی از خصوصیات تاریخ این است که حوادث را خیلی جالبتر از آنچه بودهاند نشان میدهد. چگونگی کشف پدیده ولکانیزاسیون به همت گودیر از این مسأله مستثنی نیست. در یکی از داستانهای کاملا واقعی این طور نقل شده که قطعهای لاستیک به همراه کبریت از جیب گودیر در آن واحد روی اجاق داغی میافتد. در داستان دیگری این طور گفته شده که یک بار گودیر با جامهای لاستیکی در حالی که مقداری اسید سولفوریک بر روی آن ریخته شده بود، نزدیک بخاری میشود ولی هیچ کدام از این داستانها حقیقت ندارد. گودیر فقط مقداری لاستیک روی بخاری انداخت. زمانی که لاستیک روی بخاری افتاد به جای این که آب شود، سوخت و تبدیل به ماده سختی همانند چرم شد. کشف این مسأله او را متحیر کرد.
یکی از اتفاقات غیرمنتظرهای که قبلا برای او رخ داد این بود که با اسید، رنگ لاستیک را از بین برد. عصبانیت مردم لحظه به لحظه بیشتر میشد ولی آنها سعی میکردند آن اشتباه را فراموش کنند. اما گودیر مثل آنها فکر نمیکرد. همچنین، زمانی که لاستیک را در بخاری سوزاند، لاستیک به زغال چوب تبدیل شد که این مسأله امری غیر مترقبه بود. لاستیک میبایستی آب میشد! او هیجانزده شد و سعی کرد به اطرافیانش بقبولاند که شاید آن عمل روش موفقیت آمیز برای رفع اشکال موجود در لاستیک باشد. ولی مدتها قبل او آنها را به اشتباه انداخته بود و در نتیجه در انجام دادن این آزمایش عجیب تنها بود. آزمایشهای بیشتر نشان داد که گوگرد موجود در لاستیک مانع ذوب
شدن آن میشود. لاستیک هندی همیشه در گوگرد جوشان به جای آب شدن به زغال چوب تبدیل میشد. گودیر با صبر و دقت سعی کرد، درجه حرارت مناسبی برای ساختن لاستیک محکمتری پیدا کند که در آن دما نشکند و ذوب نشود. کار سادهای نبود. گودیر و خانوادهاش بعد از آن اتفاق غیرمنتظره افتادن لاستیک روی بخاری متحمل رنجهای زیادی شدند. اما سرانجام توانست دمای مناسبی برای ولکانیزه کردن لاستیک پیدا کند، ولی این دما به اندازهای نبود که لاستیک را به زغال چوب تبدیل کند.
ولکانیزاسیون از نام خدای آتش رومیان به نام ولکان (رب النوع آتش گرفته شده است. مردم عقیده داشته که ولکان خدای آتشی است که همه چیز را از بین میبرد. گودیر از آتش همچون وسیلهای سودمند برای بشر استفاده کرد.
او معتقد بود، مسایلی که بشر زندگی خود را برای آنها صرف کرده است با استفاده از آزمایشهای طرح ریزی شده حل نشدهاند ولی در عین حال قبول نداشت که این اکتشافات نتیجه عملی باشد که آن را اصطلاحا تصادف مینامند. در عوض او عقیده داشت که آن اکتشافات نتیجه کار و مطالعه بسیار حساب شدهای هستند. به علاوه او می
گوید ممکن است این طور تصور شود که کشف پدیده ولکانیزاسیون خواست خدا بوده است. این یکی از مواردی است که خداوند با امداد غیبی در انجام اموری که قوه استدلال خدادادی قادر به حل آن نیست به بشر کمک میکند تا از عهده آن برآید.
هنگامی که گودیر مشاهده کرد که به ماده کاملا نسوخته بلکه محکم شده از خوشحالی چشمانش برق زد. هیجان او را برادرش توصیف کرده است. به علاوه یکی از دخترانش به خاطر داشت که پدرش در آن روز چقدر هیجانزده شد. آنها اظهار داشتند او فوق العاده از اکتشافش خوشحال شد. او با میخ قطعهای لاستیک را بیرون در آشپزخانه در برابر سرما به دیوار کوبیده بود. صبح آن را داخل آورد، و با خوشحالی آن را بالا گرفت. وقتی لاستیک را خم میکرد نمیشکست و مثل قبل خم میشد.
در ۱۵ ژوئن ۱۸۴۴، حق انحصاری استفاده از پدیده ولکانیزاسیون را به او دادند. شگفت آور نبود که او مجبور بود از حقش در دادگاه دفاع کند. افراد بسیاری ادعا میکردند که قبل از گودیر، پدیده ولکانیزاسیون را اختراع کردهاند. کشف این پدیده به همت گودیر در مقایسه با چگونگی کشف آن به وسیله فردی دیگر جالب است. آن فرد هم اظهار داشت که این پدیده را سهوا کشف کرده است. بدین ترتیب که چند کلاه لاستیکی را در اتاق خیلی گرمی، آویزان کرده بود و انتظار داشت که کلاهها از بین بروند ولی برخلاف انتظارش لاستیک مرغوبتری به دست آورد. گودیر، که وکیل متبحری به نام دانیل وبستر از او دفاع میکرد، در سپتامبر ۱۸۵۲ در آن دادگاه پیروز شد.
امروزه بیشتر لاستیک به طور مصنوعی ساخته میشود. به نظر میرسد که در تولید مصنوعی این محصول اتفاق جای چندانی نداشته باشد. با وجود این، اولین لاستیک مصنوعی تصادفی تولید شده است، که حتی نسبت به آنچه برای چارلز گودیر رخ داد، تصادف عجیبتری بود.
در سال ۱۹۱۷ وزارت جنگ ایالات متحده از پروفسور هری. ال. فیشر، که استاد شیمی آلی در دانشگاه کلمبیا بود، خواست تا ترکیبات شیمی بسازد. وزارت جنگ میخواست آن ترکیبات را آزمایش کند تا ببیند که چقدر در از بین بردن دشمن مؤثرند. به فیشر فهرستی دادند که شامل بیست نوع ترکیب بود، که شماره سیزده عنصری گوگردی بود. بعضیها فکر میکنند که عدد سیزده، نحس است. اما فیشر درباره ترکیب شماره سیزده فکر کرد و برای نخستین بار آن مواد را در آزمایشگاه حرارت داد و مادهای بدبو و چسبناک به دست آورد که ارزشی برای ارتش نداشت ولی اولین لاستیک مصنوعی بود که میشد به مقدار زیاد تولید کرد.
اختراع اتومبیل و تیوب لاستیک باعث رونق بازار لاستیک شد. با توجه به این که از لاستیک برای پوشاندن سیمها استفاده میشد صنعت برق هم ترقی کرد. گودیر زمانی فوت کرد که هنوز ۲۰۰ هزار دلار بدهکار بود. اما شرکتها با استفاده از نام او کارشان را در همه جا توسعه دادند و بدین وسیله میلیونها دلار پول به دست آوردند. و همه این مسائل از زمانی آغاز شد که گودیر تصادفا مقداری لاستیک روی بخاری انداخت.
منبع: کتاب کشفهای تصادفی در علم – دانیل استفان هالاسی