چگونه از حواسپرتی خود پیشگیری کنیم؟ معرفی یک کتاب

یونانیان باستان داستان مردی را که همواره حواسپرت بود جاودانه کردند. چیزی را که در آرزوی به دست آوردنش هستیم ولی دستمان به آن نمیرسد به خاطر نام او «وسوسهانگیز» مینامیم.
داستان این است که زئوس -پدر تانتالوس- او را برای عذاب کشیدن به عالم ارواح تبعید میکند. در آنجا خود را وسط استخر آبی مییابد که میوههای رسیدهی درختی بالای سرش آویزان است. نفرین بیخطری به نظر میرسد، ولی وقتی تانتالوس میخواهد میوه بچیند، شاخهی درخت از او دور میشود و دستش به آن نمیرسد. وقتی خم میشود تا از آب خنک استخر
بخورد، آب عقب میرود و او هرگز نمیتواند عطشش را فروبنشاند.
عذاب تانتالوس این بود که حسرت چیزهایی را که آرزو میکرد بخورد، ولی هرگز نتواند آنها را به چنگ بیاورد.
عکس شاخص این نوشته: نفرین تانتالوس: تا ابد دستش برای رسیدن به چیزی دراز است – تصویر اثر برنار پیکار، ۱۷۳۱
باید یونانیان باستان را به خاطر حکایتهایشان تحسین کنید. بهترین تصویر را از شرایط انسان ترسیم کردهاند. همواره در پی رسیدن به چیزی هستیم: پول بیشتر، تجربهی بیشتر، دانش بیشتر، منزلت اجتماعی بیشتر، از «هرچیزی» بیشتر میخواهیم. یونانیان باستان فکر میکردند این بخشی از نفرین فانی و جایزالخطا بودن انسان است و از این داستان استفاده کردند تا نیروی تمایلات بیوقفهمان را نشان دهند.
در سال ۱۹۷۱، هربرتای. سایمون، روانشناس، گفت: «داشتن گنجینهای از اطلاعات به معنای کمبود چیزی دیگر، یعنی فقر توجه، است». محققان معتقدند توجه و تمرکز مواد خام خلاقیت و شکوفایی انسان اند.
در عصری که ماشینی شدن رو به افزایش است، پرطرفدارترین مشاغل آنهایی اند که به خلاقیت در حل مسئله، راه حلهای بدیع و نوعی ابتکار انسانی نیاز دارند که از تمرکز عمیق روی وظیفهی محوله به دست میآید.
از منظر اجتماعی، دوستیهای نزدیک شالودهی سلامت روانی و جسمی ما هستند. به نظر محققان، تنهایی از چاقی خطرناکتر است. البته اگر همواره حواسمان پرت باشد، نمیتوانیم دوستیهای نزدیکی داشته باشیم.
بچههایمان را در نظر بگیرید. اگر نتوانند به اندازهی کافی تمرکز داشته باشند تا خودشان را وقف چیزی کنند، چطور میتوانند شکوفا شوند؟ اگر همواره به گوشیمان زل بزنیم و به جای چهرههای مهربان، فقط بالای سرمان را ببینند، چه الگویی برای آنها خواهیم بود؟
بیایید دوباره به داستان تانتالوس فکر کنیم. نفرینش به راستی چه بود؟ آیا گرسنگی و تشنگی ابدی بود؟ نه. اگر تانتالوس دیگر دستش را برای چیزی دراز نمیکرد چه اتفاقی میافتاد؟ گذشته از این، او در جهنم بود و تا جایی که میدانم، مردهها به غذا و آب «نیاز» ندارند.
عذاب تانتالوس این نبود که تمام ابدیت را به دنبال دستیابی به چیزهایی باشد که از دسترسش خارجاند؛ عذابش این بود که از حماقت بزرگ کارهایش بیخبر باشد. عذاب تانتالوس ندیدن این واقعیت بود که در اصل به آن چیزها نیازی نداشت. نتیجهی اخلاقی داستان همین است.
عذاب تانتالوس عذاب ما هم هست. مجبوریم به چیزهایی برسیم که فکر میکنیم به آنها نیاز داریم، ولی در واقع نداریم. هر اندازه هم احساس کنیم مجبوریم، باز هم «نیاز» نداریم در لحظهایمیلمان را بررسی کنیم یا آخرین اخبار روز را ببینیم.
خوشبختانه برخلاف تانتالوس میتوانیم یک قدم عقبتر بیاییم، ماهیت تمایلاتمان را بشناسیم و دربارهشان کاری بکنیم. از شرکتها میخواهیم نوآوری داشته باشند و نیازهای در حال تکاملمان را پاسخ بدهند، با این حال باید بپرسیم آیا محصولات بهتر خود بهترمان را آشکار میکنند. عوامل حواس پرتی همیشه وجود دارند؛ مدیریتشان مسئولیت ماست.
حواس جمع بودن یعنی با تمام توان تلاش کنید تا کاری را که میخواهید انجام دهید».
افراد حواس جمع همان اندازه که با دیگران صادق اند، با خودشان هم صادق اند. اگر کار، خانواده و سلامت ذهنی و جسمیتان برایتان مهم است، باید یاد بگیرید حواس جمع باشید. مدل چهار مرحلهای حواس جمعی ابزاری برای دیدن و تعامل با دنیا به روشی نو است. این مدل مانند نقشهای برای کنترل توجه و انتخاب در زندگی در خدمت شماست.
از پیشگفتار کتاب: عاشق شیرینی، شبکههای اجتماعی و تلویزیون هستم. البته آنها به اندازهای که من عاشقشان هستم، عاشق من نیستند. زیاده روی در خوردن شیرینی بعد از غذا، صرف زمان زیاد برای چرخ زدن در شبکههای اجتماعی یا زیاده روی در تماشای برنامههای نتفلیکس تا ساعت دو صبح تمام کاری بود که از سر عادت، ناآگاهانه یا تا حدودی آگاهانه انجام میدادم.
همان طور که خوردن غذاهای ناسالم سلامتی را به خطر میاندازد، استفادهی بیش از حد از دستگاههای الکترونیکی هم ممکن است عواقب بدی داشته باشد. عواقبش برای من این بود که این عوامل حواس پرتی را در اولویت بالاتری از مهمترین افراد زندگیام قرار میدادم. بدترینش بلایی بود که اجازه دادم این عوامل حواس پرتی بر سر رابطهی من و دخترم بیاورند. او یگانه فرزندمان و فوق العادهترین بچهی دنیا برای من و همسرم است.
روزی من و دخترم سرگرم بازی از روی دستورعملهای کتابی بودیم که برای نزدیکتر کردن رابطهی پدرها و دخترها طراحی شده بود. اولین فعالیت نام بردن چیزهای مورد علاقهی همدیگر بود. پروژهی بعدی ساخت هواپیمای کاغذی با یکی از صفحات کتاب بود. سومی پرسشی بود که هر دو باید پاسخ میدادیم: «اگه میشد نیروی خارق العادهای داشته باشید، دوست داشتید چی باشه؟ »
کاش میتوانستم بگویم پاسخ دخترم چه بود، ولی نمیتوانم. نمیدانم چون در واقع آنجا حضور نداشتم. جسمم در اتاق ولی ذهنم جای دیگری بود. دخترم گفت: «بابا، دوست داشتی نیروی خارق العاده ت چی باشه؟ »
با غرغر گفتم: «ها؟ یه لحظه صبر کن. باید این پیام رو جواب بدم». توجهم به چیزی روی تلفن همراهم جلب شد و او را نادیده گرفتم. غرق صفحهی گوشی شده بودم و انگشتهایم پیوسته روی گوشی ضربه میزد و مشغول چیزی بودم که آن زمان مهم به نظر میرسید، ولی مطمئنم میتوانست بماند برای بعد. دخترم ساکت شد. سرم را که بالا آوردم رفته بود.
لحظهی جادویی بازی با دخترم را به باد داده بودم، زیرا چیزی روی تلفن همراهم توجهم را جلب کرده بود. به خودی خود چیز چندان مهمی نبود، ولی اگر بگویم همان یک بار این اتفاق افتاد دروغ گفتهام. این ماجرا پیش از این هزار بار تکرار شده بود.
یگانه فردی نبودم که حواس پرتیها را به افراد ترجیح میدادم. یکی از اولین خوانندههای این کتاب به من گفت وقتی از دختر هشت سالهاش پرسیده است دوست دارد چه نیروی خارق العادهای داشته باشد، گفته میخواهد با حیوانات حرف بزند. وقتی پرسیده بود چرا، دخترش گفته بود: «تا وقتی تو و مامان خیلی سرتون شلوغه و با
کامپیوترتون کار میکنین، یه نفر رو داشته باشم باهاش حرف بزنم».
دخترم را پیدا کردم و معذرت خواستم. تصمیمم را گرفتم. زمان تغییر فرا رسیده بود. در ابتدا افراطی رفتار کردم.
متقاعد شده بودم همهی تقصیرها زیر سر فناوری است. رویکرد «سم زدایی دیجیتالی» را امتحان کردم. از گوشی تاشوی قدیمی استفاده کردم تا وسوسه نشوم به سراغ ایمیل، اینستاگرام و توئیتر بروم. ولی این ور و آن ور رفتن بدون جی پی اس و نشانیهایی که روی تقویم گوشیام ذخیره کرده بودم بسیار سخت بود. دلم برای گوش دادن به کتاب صوتی هنگام پیاده روی و همین طور برای تمام کارهای مفیدی که تلفن هوشمندم میتوانست انجام دهد تنگ شده بود.
برای اینکه وقتم را با خواندن تعداد زیادی مقالههای خبری آنلاین هدر ندهم، حق اشتراک نسخهی چاپی روزنامهای را خریدم. چند هفتهی بعد، سرگرم دیدن اخبار در تلویزیون بودم در حالی که دستهای روزنامهی نخوانده در کنار دستم مرتب روی هم چیده شده بود.
برای اینکه هنگام نوشتن حواسم پرت نشود، یک ماشین تایپ مدل ۱۹۹۰ خریدم که به اینترنت وصل نمیشد. البته هر بار که مینشستم مطلبی بنویسم، قفسهی کتابها را دید میزدم و خیلی زود شروع به ورق زدن کتابهایی میکردم که هیچ ربطی به کارم نداشتند. باز هم به طریقی حواسم پرت میشد، حتی بدون فناوری ای که فکر میکردم منبع مشکلاتم بود.
کنار گذاشتن فناوریهای آنلاین فایده نداشت. فقط یک حواس پرتی را جایگزین حواس پرتی دیگری کردم».
متوجه شدم برای داشتن زندگی دل خواهمان نه تنها نیازمند انجام کارهای «درست» هستیم، بلکه باید کارهای «نادرستی» را هم که از مسیر منحرفمان میکنند انجام ندهیم.
همه میدانیم خوردن کیک بیشتر از خوردن سالاد چاقمان میکند. همه قبول داریم که چرخیدن بیهدف در شبکههای اجتماعی به اندازهی وقت گذرانی با دوستان حقیقی در زندگی واقعی پربار نیست. میدانیم که اگر میخواهیم در کارمان بهره وری بیشتری داشته باشیم، باید اتلاف وقت را کنار بگذاریم و کارمان را انجام دهیم. میدانیم باید چه کار کنیم، ولی نمیدانیم چگونه جلوی حواس پرتی را بگیریم.
طی پنج سال گذشته که سرگرم تحقیق و نوشتن این کتاب بودم و با دنبال کردن روشهایی با پشتوانهی علمی، که شما هم به زودی یاد میگیرید، الآن بهره وریام بیشتر است، از نظر جسمی و ذهنی قویتر شدهام، بهتر استراحت میکنم، و روابطم از همیشه رضایت بخش ترند. این کتاب دربارهی نکاتی است که هم زمان با پرورش مهمترین مهارت قرن بیست ویکم در خودم آنها را یاد گرفتهام. دربارهی این است که چگونه حواس جمع شدم و شما چگونه می توانید حواس جمع شوید.
اولین گام این است که بدانید حواس پرتی از درونتان شروع میشود. در بخش اول، راههایی عملی یاد میگیرید تا ناراحتیهای روان شناختی ای را که از مسیر منحرفتان میکنند بشناسید و مدیریت کنید. البته من راهکارهای کلیشهای مانند ذهن آگاهی و مراقبه را پیشنهاد نمیکنم؛ این روشها ممکن است برای برخی افراد مؤثر باشند، ولی پیش از این به اندازهای از آنها صحبت شده که صبحت بیشتر دربارهشان فقط حال آدم را به هم میزند. اگر این کتاب را میخوانید، حدس میزنم مانند من پیشتر این راهکارها را امتحان کردهاید و متوجه شدهاید نمیتوانند کارتان را راه بیندازند.
در عوض در این کتاب به انگیزههای واقعی رفتارمان نگاهی تازه میاندازیم و یاد میگیریم چرا مدیریت زمان مدیریت رنج است. همچنین به بررسی این موضوع میپردازیم که چگونه هر کاری را لذت بخش کنیم، نه به روش مری پاپینز با«اضافه کردن یک قاشق پر شکر» بلکه با پرورش دادن توانایی تمرکز زیاد بر کاری که انجام میدهیم.
بخش دوم به اهمیت اختصاص زمان به کارهای دلخواهتان میپردازد. یاد میگیرید چرا تا زمانی که ندانید یک کار حواستان را «از چه چیز» پرت میکند نمیتوانید آن را«حواس پرتی» بنامید. یاد میگیرید زمانتان را با هدف برنامه ریزی کنید حتی اگر میخواهید آن را با خواندن تیتر اخبار مربوط به چهرههای سرشناس یا یک رمان عاشقانه آبکی بگذرانید. به هر حال، زمانی را که برنامه میریزید تا هدرش دهید زمان هدررفته محسوب نمیشود.
بخش سوم به محرکهای بیرونی ناخواستهای میپردازد که جلوی بهره وریمان را میگیرند و سلامتمان را به خطر میاندازند. درست است که شرکتهای فناوری از چیزهایی مانند صدای دینگ دینگ ایمیل و پیام روی تلفنهایمان استفاده میکنند تا توجهمان را به خودشان جلب کنند، ولی محرکهای بیرونی به دستگاههای دیجیتال محدود نمیشوند. آنها همه جا هستند، از کلوچههای توی کابینت که به ما چشمک میزنند گرفته تا همکاری حراف که اجازه نمیدهد پروژهای را که زمان تحویلش نزدیک است تمام کنیم.
بخش چهارم آخرین کلید حواس جمع بودن است: توافق ها. در حالی که از میان برداشتن محرکهای بیرونی برای اجتناب از حواس پرتیها مفید است، توافقها راهی اثبات شده برای مهارخودمان اند، تضمین میکنند به حرفمان عمل کنیم. در این بخش روش پیش تعهد را که پیشینیانمان آزمودهاند برای مشکلات امروزی به کار میگیریم.
سرانجام نگاهی دقیق به این موضوع میاندازیم که چگونه محل کارتان را حواس جمع کنید، بچههای حواس جمع تربیت کنید و روابطی حواس جمع داشته باشید. این فصول پایانی نشان میدهند چگونه با غلبه بر حواس پرتیها، بهرهوری از دست رفتهتان را برگردانید، روابط رضایت بخشتری با دوستان و خانواده داشته باشید و حتی معشوق بهتری باشید.
کتاب ذهن حواسجمع
چگونه افسار زندگیتان را به دست بگیرید
نویسنده : نیر ایال
مترجم : فاطمه علیپور تنگسیری
انتشارات آموخته
۲۸۰ صفحه
با سلام و احترام
اینجا خلاصه ی کتاب، به صورت صوتی هستش:
Summary | Free Audiobook | Indistractable by Nir Eyal
https://www.youtube.com/watch?v=Q248gAtA_Fs