سریال کشتن ایو Killing Eve – بررسی و تحلیل

«ملالت یا حوصله سر رفته (Boredom) مشکل اساسی اخلاقگراها است، از آنجایی که حداقل نیمی از گناهان بشر از ترس همان بوده است.» (برتراند راسل، فتح شادمانی)
بریتانیاییها پدر ژانر کارآگاهی در ادبیات، سینما و تلویزیون هستند و علاقه بیبدیلشان به این ژانر به نبوغ در توسعه و به روزرسانی قصههایی انجامیده که باید تا الان هزار بار نخنما میشد. در ابتدا (ده دقیقه ابتدایی، خطر اسپویل وجود ندارد!) کشتن ایو این گونه شروع میشود که در یکی از سرویسهای امنیتی بریتانیا پرونده قتلی رو میشود. ایو (با بازی ساندار اُه) متوجه ارتباط این قتل با چند قتل در نقاط دیگر اروپا میشود و میفهمد همهشان کار یک قاتل حرفهای اجیر شده (Assassin) است؛ بنا به ظرافت طبع شخصیاش، برخلاف نظر همکاران، ایو اعتقاد دارد قاتل ماجرا یک زن است و حالا ایو با سرنخها دنبال حل معمای قتلها میرود. خیلی زود در سریال با قاتل هم ملاقات میکنیم، دختر روسی به نام ویلانل (با بازی جودی کامر) که جذاب و شوخ و شنگ است و همه کارهایش را بامزه انجام میدهد. محوریت ماجرا از همان ابتدا تماما تقابل و تمثیلا رقص دو نفرهٔ ویلانل به عنوان قاتل مرموز با ایو به عنوان کارآگاه باهوش است. شرلوک هولمز و جیمز موریارتی سریال شرلوک هزارهٔ جدید و با بتمن و جوکر شوالیهٔ تاریکی کریس نولان با هم میکس کنید و چاشنی زنانه و پانسکشوالیتی به آن بدهید، از آیکیو خیالی کمی صرف نظر کرده، صدای کامو و نیچهاش را تا ته زیاد کنید، آن وقت میرسید به ایو و ویلانل کشتن ایو.
تا کنون دو فصل کشتن ایو از شبکهٔ بیبیسی آمریکا پخش شده. ساندرا اُه برای فصل اول گلدن گلوب گرفته، جودی کامر بفتا نصیبش شده و فصل دوم هم که تازه منتشر شده، نامزدیهای متعدد از جمله جایزه اِمی برای سریال و دو بازیگر اصلیاش را به ارمغان آورده است. برخلاف کلاهی که از ابتدای ماجرا بر سر خیلی تماشاگران میرود، قصه در دو فصل منتشر شده اصلا روایت پیچیده و رمزآلود کلاسیک این ژانر را ندارد. اصلا هدفش این نیست! اگر با توقع درام فینچری جلو بروید مثل خیلیها توی ذوقتان میخورد؛ شاید بخشی از مخاطبان ایرانی، مخصوصا متولدان قبل از دههٔ هفتاد، نکتهٔ ماجرا را نگیرند. کشتن ایو در اصل یک کمدی سیاه است که درام هم دارد. قصه و شخصیتهایش پر است از الهمانهای متامدرن، معناگریز و اعتراضهای پنهان شده در خشونت عیان نسبت به زندگی دیکته شده فعلی و قانونهایش، از جنس آثار موردپسند هزارهٔ جدید. خشونت بالا و اِبرازهای جنسیتی در چنین آثاری به هیچ وجه تقبیح نمیشود، چرا که اصلا خشونت این آثار نقضِ تعریف خورانده شده به عموم جامعه از ذات خشونت است! چنین خشونتهایی، که تازه در سینما، و هنر، پذیرفته و درک شده (که بخش عمدهای از آن حاصل تاثیر گیمها بر هزاره جدید بوده) اعتراضی به زنجیرهای نامرئی سیستمهای بزرگ بردهداری در هزاره جدید هستند، چیزی شبیه باشگاه مشتزنی. شرور اصلی کشتن ایو، ویلانل، قربانی جبر زمانهاش بوده اما تصمیم گرفته که دیگر قربانی نباشد؛ با کنار گذاشتن همان قوانینی که او را بازنده میکردند، هر کاری دلش میخواهد انجام میدهد. عاشق فشن است و ظرافت، اما مرام، معرفت و عشق هم حالیاش میشود. از سوی کسانی که دنبال گرفتنش هستند، مثل ایو، برچسب سایکوپَتی به ویلانل زده میشود، چون تفکرش خطر برهم زدن سیستم را منتشر میکند. تنها کسی که میتواند به ویلانل نزدیک شود خود ایو است، آن هم وقتی مثل خودش فکر میکند؛ وقتی مثل «خود» واقعیاش فکر میکند، میتواند به ویلانل نزدیک شود.
برای کسانی که تماشایش نکردهاند، صحبت بیشتر در باب مفهوم سریال و شخصیتها از جذابیت آن میکاهد. اما نکته ویژه و اصلی کشتن ایو، که در این پرونده هم دربارهاش بحث شده، شخصیتهای زن کلاس A آن است. در اکثر آثاری که شخصیت شرور زن دارند، شروری که بزن بهادر و قدرتمند است، خانم شرور معمولا کپی همان قبلیها است، فقط به جای مرد، زن جذابی نقشاش را بازی میکند. ویلانلِ کشتن ایو تقلبی نیست، همینطور خود ایو. هر دو شخصیت به خوبی طراحی شده و توسعه پیدا میکنند. با توجه به الهمانهای قدرت و ضعف منحصر به جنس مؤنث، که البته از تفکرات مردسالارانه نشأت نمیگیرند، حتی شاهد تلاش سازندگان برای از بین بردن کلیشههای جنسیتی و تبعیضهای حاکم هم هستیم. دنیای سرگرمی به شخصیت شرور اصیل و مونثی چون ویلانل نیاز داشت که نامادری سیندرلا یا زن شرورِ کلاسیک نباشد اما از زنانگیاش به طور کامل بهره ببرد.
منبع: نشریه دنیای تصویر