پیشنهاد کتاب شهرفرنگ اروپا – چکیدهای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم
پاتریک اوئورژدنیک نویسندهی کتاب شهر فرنگ اروپا در این اثر تاریخ قرن بیستم اروپا را به چالش میکشد. نه تنها دو جنگ جهانی، بلکه ادیان مختلف، فرقههای مذهبی، تعاریفی نوینی چون کمونیست، فاشیست، همگی تصویری از یک اروپای مخوف و وحشتناک را ارائه میدهد که با آنچه تاکنون دیدهاید و شنیدهاید متفاوت است. اگرچه مخاطب با مطالعهی این اثر با چهرهی تاریک و وحشی اروپا روبهرو میشود اما روایت شیوای نویسنده و لحن طنز او از تلخیهای این اثر میکاهد. کتاب شهر فرنگ اروپا کتابی تاریخی است که با زبانی سرگرم کننده سعی در بیان حقیتهای نهفته اروپای قرن بیستم دارد.
کتاب شهرفرنگ اروپا
چکیدهای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم
نویسنده : پاتریک اوئورژدنیک
مترجم : خشایار دیهیمی
نشر ماهی
۱۲۴ صفحه
متوسط قد سربازان آمریکایی که در ۱۹۴۴ در نورماندی کشته شدند ۱۷۳ سانتی متر بود و اگر آنها را پشت سر هم در یک ردیف دراز به دراز میخواباندی، طولشان به ۳۸ کیلومتر میرسید.
آلمانیها هم قدبلند بودند، اما بلندقدترین سربازان تفنگداران سنگالی در جنگ جهانی اول بودند که متوسط قدشان ۱۷۶ سانتی متر بود و برای همین در صف نخست به جبههی نبرد فرستاده میشدند تا وحشت در دل آلمانیها بیندازند. میگویند در جنگ جهانی اول آدمها مثل تخم گیاهان همین طور به زمین میریختند و کمونیستهای روسی بعدها حساب کردند که از هر کیلومتر مربع از اجساد چقدر کود میشود تهیه کرد و اگر آنها از اجساد خائنان و جانیان به جای کود استفاده کنند، چقدر میشود با پرهیز از خرید کودهای شیمیایی گران خارجی صرفه جویی به عمل آورد.
انگلیسیها در طول جنگ تانک را اختراع کردند و آلمانیها گازی شیمیایی را که به ایپریت مشهور شد، چون بار اول از آن در نزدیکی شهر ایپر استفاده کردند، هرچند این حقیقت نداشت و این گاز در ضمن گاز خردل هم نامیده میشد، چون مثل خردل دیژون دماغ را میسوزاند و این البته حقیقت داشت و عدهای از سربازان پس از بازگشت به وطن بعد از جنگ دیگر هرگز حاضر نشدند لب به خردل دیژون بزنند.
جنگ جهانی اول را جنگی امپریالیستی میخوانند، چون آلمانیها احساس میکردند کشورهای دیگر نسبت به آنها نگاه تعصب آمیزی دارند و نمیخواهند بگذارند آنها هم تبدیل به یک قدرت جهانی شوند و به مأموریتی تاریخی که برای خود متصور بودند تحقق بخشند. اما اکثر افراد در اروپا – آلمان، اتریش، فرانسه، صربستان، بلغارستان و دیگر کشورها معتقد بودند که این جنگ جنگی ضروری و عادلانه است که صلح را برای جهان به ارمغان خواهد آورد. و بسیاری از افراد معتقد بودند که جنگ آن فضایلی را که جهان صنعتی مدرن از میان برده است، از جمله فضیلت عشق به میهن، شجاعت و ایثار، احیا خواهد کرد. و افراد فقیر هم در انتظار و آرزوی سوارشدن به قطار بودند و روستاییها هم در انتظار و آرزوی دیدن شهرهای بزرگ و تلفن کردن به ادارههای پست محلی برای فرستادن تلگرامی برای همسرانشان با این مضمون: «من خوبم. امیدوارم تو هم خوب باشی.» ژنرالها در انتظار و آرزوی این بودند که عکس و خبرشان در روزنامهها چاپ شود و اقلیتهای قومی کشورها هم از این کیفور بودند که در جنگی شرکت کردهاند که همرزمانشان بدون لهجه صحبت میکنند و آنها هم می توانند همراه این دیگران بی لهجه سرودهای نظامی و ترانههای شاد مردمی بخوانند. و همه فکر میکردند تا زمان انگورچینی یا نهایتش تا کریسمس به خانههایشان بازخواهند گشت.
برخی از مورخان بعدها گفتند که قرن بیستم عملا در ۱۹۱۴ با آغاز جنگ شروع شد، چون این نخستین جنگ در تاریخ بود که در آن این همه کشور شرکت جستند و این همه آدم در آن جان باختند و هواپیماها و بالنها به پرواز درآمدند و پشت جبهه و شهرها و غیرنظامیان را بمباران کردند و زیردریاییها کشتیها را غرق کردند و توپخانهها توانستند توپهای سنگین را تا فاصلهی ده دوازده کیلومتری شلیک کنند.
آلمانیها گاز را اختراع کردند و انگلیسیها تانک را و دانشمندان ایزوتوپها و نظریهی عام نسبیت را کشف کردند که طبق آن هیچ چیز متافیزیکی وجود ندارد بلکه همه چیز نسبی است.
وقتی تفنگداران سنگالی برای نخستین بار هواپیما را دیدند، فکر کردند که پرندهی بیآزاری است و یکیشان یک تکه گوشت از جسد اسبی مرده کند و با همهی زورش تا آن دوردستها پرت کرد تا این پرنده را بفریبد و دور براند.
سربازان اونیفورمهای سبز و استتاری پوشیدند، چون دلشان نمیخواست دشمن آنها را ببیند و این خودش در آن زمان کاری مدرن بود، چون در جنگهای قبلی سربازان اونیفورمهای رنگ و وارنگی که خیلی توی چشم میآمد میپوشیدند تا از آن دوردستها هم پیدا باشند.
بالنها و هواپیماها در آسمان به پرواز درمی آمدند و همین اسبها را خیلی ترسان و هراسان میکرد. و نویسندگان و شاعران کوشیدند راههایی برای بیان این مسائل به نحو احسن پیدا کنند و در ۱۹۱۶ دادائیسم را خلق کردند، چون همه چیز به نظرشان دیوانه وار میآمد و در روسیه هم انقلابی را خلق کردند.
سربازان دور گردن یا دور مچشان سربند و مچبندی میبستند که نامشان و شمارهی هنگشان رویش نوشته شده بود تا معلوم شود کی هستند و برای کی و کجا باید تلگرام تسلیت فرستاد. اما اگر در انفجار سرشان یا دستشان کنده میشد و آن سربند و مچ بند گم میشد، فرماندهان اعلام میکردند آنها سربازان گمنام هستند و در اکثر شهرهای بزرگ مشعلی به پا میکردند که دائم میسوخت، مبادا این سربازان گمنام از یادها بروند، چون آتش یاد هر آنچه را که گم شده و سالها از آن گذشته محفوظ نگه میدارد.
سربازان کشته شدهی فرانسوی طولشان ۲۶۸۱ کیلومتر، سربازان کشته شدهی انگلیسی ۱۵۴۷ کیلومتر و سربازان کشته شدهی آلمانی ۳۰۱۰ کیلومتر بود(با احتساب متوسط طول قامت ۱۷۲ سانتی متر برای هر جسد).
در کل ۵۰۸ ,۱۵ کیلومتر سرباز در سراسر جهان کشته شدند.
در ۱۹۱۸ آنفلوآنزای مشهور به آنفلوآنزای اسپانیایی در سرتاسر جهان شیوع پیدا کرد و بیش از ۲۰ میلیون کشته برجای گذاشت. صلح طلبان و ضدنظامیگران به دنبال این واقعه گفتند که اینان هم قربانیان جنگ بودهاند، چون سربازان و جمعیت غیرنظامی در شرایط بهداشتی بسیار نامطلوبی زندگی میکردند، اما اپیدمولوژیستها میگفتند تعداد قربانیان بیماری در کشورهایی که گرفتار جنگ نبودند، مثل استرالیا، هند یا امریکا، بیشتر بوده است و آنارشیستها میگفتند جنگ امر مبارکی بوده است، چون جهان فاسد شده بود و رو به ویرانی و تباهی میرفت.
اما سایر مورخان میگفتند قرن بیستم عملا پیشتر از اینها شروع شده بود، یعنی از دوران انقلاب صنعتی که جهان سنتی را از هم پاشید، و همهی اینها زیر سرلوکوموتیوها و کشتیهای بخار بوده است.
باز البته دیگرانی بودند که میگفتند قرن بیستم زمانی آغاز شد که کاشف به عمل آمد انسانها از نسل میمون هستند و مردمانی هم گفتند که در مقایسه با بقیهی آدمها نسبتشان با میمونها دورتر است، چون خیلی سریعتر تکامل یافتهاند. آنگاه افراد شروع کردند به مقایسهی زبانها و اندیشیدن و گمانه زنی در این مورد که کدام زبان از همه پیشرفتهتر است و کدام ملت سیر تمدن را سریعتر پیموده است. نظر اکثریت این بود که فرانسویها پیشتاز بودهاند، چون انواع و اقسام چیزهای جالب در فرانسه اتفاق میافتاد و فرانسویها بلد بودند چطور صحبت کنند و چطور از حروف ربط استفاده کنند و صیغهی ماضی بعید شرطی را به کار گیرند و لبخندی فریبنده تحویل زنان بدهند و زنانشان بلد بودند کن کن برقصند و نقاشهایشان هم نقاشی امپرسیونیستی بکشند. اما آلمانیها میگفتند تمدن اصیل باید ساده و نزدیک به تودهی مردم باشد و این آنها بودهاند که رمانتیسم را خلق کردهاند و خیل عظیمی از شاعران آلمانی اشعار عاشقانه سرودهاند و از درههای پوشیده از مه سخن گفتهاند.
آلمانیها میگفتند آنها حافظان طبیعی تمدن اروپایی هستند، چون میدانند چطور جنگ به پا کنند و تجارت را رونق بخشند و در ضمن جشنهای طربانگیز ترتیب دهند. آنها میگفتند فرانسویها عاطل و باطل و خودپسند هستند و انگلیسیها متفرعن و اسلاوها هم زبان درست و حسابی ندارند و زبان روح یک ملت است و اسلاوها نیازی به ملت با دولت ندارند، چون این فقط سردرگمشان میکند. اما اسلاوها از سوی دیگر میگفتند که این حقیقت ندارد و برعکس زبان آنها قدیمیترین زبان هاست و میتوانند این را به اثبات برسانند. و آلمانیها فرانسویها را«کرم خور» لقب داده بودند و فرانسویها آلمانیها را«کله کلمی» میخواندند. روسها میگفتند کل اروپا به انحطاط کشیده شده و کاتولیکها و پروتستانها اروپا را با خاک یکسان کردهاند و پیشنهاد میکردند که ترکها از قسطنطنیه بیرون رانده شوند و بعد همهی اروپا به روسیه ملحق و منضم شود تا بتوان دین و ایمان را حفظ کرد.
جنگ جهانی اول را«جنگ سنگرها» هم خواندهاند، چون بعد از چند ماه از آغاز جنگ دیگر در جبههها اتفاقی نمیافتاد و سربازان فقط در سنگرهای پر از گل و لای مخفی شده بودند و شبها یا دم صبح دست به حمله میزدند تا بیست، سی و حداکثر پنجاه متر از قلمرو دشمن را تصرف کنند. سربازان لباسهای سبز استتاری میپوشیدند و همدیگر را زیر آتش توپخانه میگرفتند یا به همدیگر شلیک میکردند. آلمانیها پرتابکنندهی مین داشتند و فرانسویها خمپاره انداز، برای همین هر دو میتوانستند به سمت هم بمب پرتاب کنند.
وقتهایی که یک دستهی نظامی دست به حملهای میزد، سربازان ناگزیر میشدند از سنگری به سنگر دیگر بجهند و سیمهای خاردار را ببرند و مراقب باشند روی مین نروند و آن وقت مسلسلهای دشمن به سمت آنها شلیک میکردند. و سربازان گاهی ماهها و حتی سالها در همان سنگرها سر میکردند و حوصلهشان سر میرفت و وحشت برشان میداشت و ورق بازی میکردند و سنگرها و تونلهای گذرگاه را نامگذاری میکردند. فرانسویها از اسمهایی نظیر«حلزون»، «سالن اپرا»، «بخت بد»، «فراری»، «حال به هم زن»، «دردسر» استفاده میکردند، حال آن که آلمانیها اسمهایی نظیر «گرچن»، «برونهیلده»، «برتای گنده» و«پودینگ سیاه» را ترجیح میدادند. آلمانیها میگفتند فرانسویها آدمهای عاطل و باطل و خودپسندی هستند، حال آن که فرانسویها میگفتند آلمانیها وحشی و غیرمتمدن هستند…