دزدی هنر است! دزدی در معنای الهامگیری و گسترش و امتزاج ایدهها یکی از رایجترین تکنیکهای ناگفته هنرمندان و نویسندگان است!
چند وقت قبل جنجال زیادی بابت مبلغ گزافی که بابت یک تابلو از یک هنرمند ایرانی در یک مزایده داده شده بود، در گرفت. به ویژه که این تابلو بسیار شبیه به یک تابلوی مشهور ایتالیایی بود.
مردم و کاربران شبکههای اجتماعی عقیده داشتند که چون این تابلو حاوی خلاقیتی نو نبوده و تقریبا کپی آن اثر قدیمی است، قیمتگذاری آن در این حد، کلا خارج از دایره منطق و انصاف است.
اما در این پست من نمیخواهم در این مورد صحبت کنم و از نظر نقاشی و طراحی صاحبنظر نیستم. فقط میخواستم متذکر شوم و یادآوری کنم که به صورت کلی هنر و خلاقیت صد در صد اوریجینال و اصیل، چیزی بسیار کمیاب است.
فیلم پارانویا را که در سال 2013 ساخته شده بود، دیدهاید؟ در این فیلم گری اولدمن که نقش نیکولاس ویات را بازی میکند به لیام همورث که نقش اصلی فیلم – آدام کسیدی- را بازی میکند، چیز جالبی در یک سکانس میگوید.
در فیلم کسیدی یک شخص جوان و جاهطلب است که میخواهد در دنیای فناوری کسی شود.
در این سکانس در حالی که این دو به تابلویی از پیکاسو خیره شدهاند، اولدمن با آن لهجه برتانیایی جالبش به مرد جوان میگوید که:
میدانی پیکاسو چه گفته بود؟ یک هنرمند خوب کپی میکند و یک هنرمند بزرگ میدزدد. در دنیای هیچ چیزی اصیلی باقی نمانده. همه ما از کسی میدزدیدم. این را به یاد داشته باشد.
تی اس الیوت همین مفهوم را جالبتر توضیح داده است:
شاعران تازهکار تقلید میکنند، شاعران بالغ میدزدند. شاعران بد آنچه را که میدزدند از شکل میاندازند، در حالی که خوبها، آنها را بهتر میکنند و یا به چیزی متفاوت تبدیل میکنند. شاعر خوب، چیزهای سرقتی را به کلیتی تبدیل میکند که یکتا است و به کلی متفاوت مینماید.
اگر بخواهیم بسیار حساس باشیم، باید بگوییم که رمانها و آثار موسیقیایی و تابلوهای مشهور، هر کدام اجزا و منابع الهامی دارند.
خیلی وقتها بعد از سالها مطالعه و جستجو در بایگانی کتابها و آثار هنری، تازه متوجه میشویم که نویسنده مورد علاقهمان در یک اثر هنری، داستانی را دوباره و با پوستهای نو روایت کرده است.
میگویند که خیلی وقتها تنها به علت اینکه گستره مطالعاتی و شناختی ما محدود است، توهم اصیل بودن یک اثر را داریم و اگر خوب کند و کاو کنیم، این توهم از بین میرود.
اگر دزدی را مترادف با الهامگیری از آثار متعدد، گلچین کردن آنها، چینش دوباره آنها، گسترش دادن آنها و ایجاد رنگ و لعابی متناسب با زمان و مکان روی آنها، بگیریم، اتفاقا دزدی چیزی خوب است و خودش یک سره هنر و خلاقیت است!
هنر جهانی، دیواری به بزرگی دیوار چین است که هر هنرمند تنها یک خشت به صورت مستقل اضافه میکند. باقی هنر او، چیزی جز تکرار و عرضه دوباره افکار و سبکهای قدیمی نیست.
دزد خوب کسی است که به جا و گزینش شده بدزدد و استخراج کند! رمان بخواند و توصیفهای آن را با هم و با اندیشهها قبلی ترکیب کند و آن مناظر را در قالبی دیگر مثلا تابلو یک یک سمفونی دربیاورد.
داستان کوتاه بخواند و متوجه شود که ایده آن هرز رفته و با بیانی ناشیوا کسی متوجه آن نشده، پس با ابداع کاراکترها و ظرفی برای آن ایده ناب، یک رمان بنویسد.
هزاران بیت شعر بخواند و بعد متناسب با روحیات خود و جامعه خود، از تشبیهات و استعارات از پیش موجود به تناسب استفاده کند.
کتاب علمی و مقاله بسیار بخواند و مستند زیاد ببیند و چکیده آنها را با واژههایی به دقت انتخاب شده، به خوانندگان عرضه کند.
پس متوجه شدید؟
دزدی را اگر به معنای جد و جهد برای گردآوردن یک دیتابیس بزرگ از منابع الهام، گزینش عالمانه در آنها و ترکیب کردن آنها با هم و با جرقههای لحظهای مغزمان بگیریم، اتفاقا فرایندی بسیار جالبی است.
تعداد کسانی که حساسیت روحی و فراست خوبی برای پیدا کردن منبع الهام و انباشتن مغزشان از آنها دارند، زیاد نیست. ضمن این فرایند، فرایندی است بسیار وقتگیر و انرژیخواه.
اما از دید دیگرT الهامگیری در نزد خبرههای کار، بسیار آسان است. فی الواقع آنقدر از زمین و زمان و به صورت متناوب بر آنها ایده میبارد که نگرانی عمده آنها ضبط این ایدهها و استفاده به جا و درست از آنها است. آنها تعجب میکنند که چطور برخی از خشک شدن قلم و بلوک نویسندگی مینالند، در صورتی که تنها دغدغه آنها، کوتاه بودن عمر برای استفاده از این همه منابع ایده است.