معرفی کتاب زندانیان جغرافیا، نوشته تیم مارشال
حتما تا به حال در مورد جبر جغرافیایی شنیدهاید. واقعیت این است که محیطی که در آن زندگی میکنیم، شرایط آب و هوایی، میزان حاصلخیزی زمینها و میزان بهرهوری از منابع معدنی، پستی و بلندیها، وضعیت دسترسی به دریاها و کشورهای همسایه، تاریخ یک کشور را تغییر میدهند.
این متغیرها خیلی وقتها، برخی درگیریهای نظامی و منازعات سیاسی را ناگزیر میکنند. یعنی صرفنظر از نوع اندیشه شهروندان یک کشور یا حتی ترجیحات ذهنی سیاستمداران، برخی از جنگها و درگیریها و سرنوشتها ناگزیر میشوند.
چنین چیزی برای ما خاورمیانهایها، بسیار محسوس است. اما در کتاب زندانیان جغرافیا یا Prisoners of Geography که تیم مارشال آن را در سال 2015 نوشته و به فارسی هم ترجمه شده و خوشبختانه کتاب گویای آن هم موجود است، نویسنده به صورت دقیق و انحصاری به داستان نگاه کرده است.
میخواهید بدانید که چرا حمله روسیه باری تصرف کریمه و منضم کردن آن به خاکش ناگزیر بود و یا چرا چین نمیتواند از تبت صرفنظر کند؟ باستی این کتاب را بخوانید!
تیم مارشال امده و ده قسمت دنیا را با نقشههایشان پیش روی ما مجسم کرده و در مورد هر یک توضیح داده که چگونه جغرافیا، سرنوشتساز شده:
- روسیه
- چین
- آمریکا
- اروپای غربی
- آفریقا
- خاورمیانه
- هند و پاکستان
- کره و ژاپن
- آمریکای لاتین
- قطب شمال
زندانیان جغرافیا
ده نقشهای که همه چیز را درباره سیاستهای جهانی توضیح میدهد
تیم مارشال
ترجمه هوشنگ جیرانی – هستی صیادی
کتاب پارسه
روسیه سرزمینی پهناور است. پهناورترین است. بیپایان. شش میلیون مایل مربع وسعت دارد و دارای یازده منطقه زمانی است. پهناورترین کشور جهان است.
جنگلها، دریاچهها، رودخانهها، توندرای یخزده، جلگههای پهناور، تایگا و کوهها همه جا گسترده است. این وسعت در ضمیر جمعی ما نهادینه شده است. هر کجا که باشیم روسیه هم هست، شاید در شرق، غرب، شمال یا جنوب ما….
… ولادیمیر پوتین … مشغول تفکر درباره پیتزا است. خاصه، درباره شکل یک تکه از پیتزا – یک برش.
در انتهای باریک این برش، لهستان قرار دارد. در اینجا دشت وسیع شمال اروپا، که از فرانسه تا اورال کشیده شده است که هزار مایل از جنوب به شمال گسترش مییابد و مرز طبیعی بین اروپا و آسیا است)، تنها سیصد مایل پهنا دارد. این دشت از دریای بالتیک در شمال تا کوههای کارپات در جنوب امتداد دارد. دشت شمال اروپا تمام قسمتهای غربی و شمالی فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان و تقریبا تمام لهستان را در بر میگیرد.
از نقطه نظر یک روس این وضعیت مانند شمشیری دولبه است. لهستان یک راه نسبتا باریک را نشان میدهد که روسیه از طریق آن میتواند نیروهای مسلح خود را در صورت لزوم، هدایت و از حرکت دشمن به سمت مسکو جلوگیری کند. اما از این نقطه به بعد، برش شروع به گسترش میکند؛ به محض رسیدن به مرزهای روسیه، پهنای آن به بیش از دو هزار مایل میرسد و تا مسکو و ورای آن هموار است. حتی یک ارتش بزرگ هم برای دفاع از امتداد این خط، تحت فشار شدیدی قرار خواهد گرفت. با این حال روسیه به واسطه عمق استراتژیکیاش هرگز از این طریق تسخیر نشده است. زمانی که ارتشی به نزدیکی مسکو میرسد، تازه متوجه میشود که این منطقه مسیرهای طولانی و ناپایداری برای ارسال تدارکات دارد، یعنی اشتباهی که ناپلئون در سال ۱۸۱۲ مرتکب شد و هیتلر در سال ۱۹۴۱ آن را تکرار کرد.
به همین ترتیب، این جغرافیاست که در شرق دور از روسیه محافظت میکند. حرکت دادن ارتش به سمت بالا، به سوی قسمت آسیایی روسیه کار سختی است؛ چیزی جز برف برای حمله کردن وجود ندارد و میتوان فقط تا کوههای اورال پیشروی کرد. پس از آن میتوان بخش عظیمی از این قلمرو را، در شرایط سخت، با مسیرهای طولانی برای ارسال تدارکات و پذیرش خطر یک ضدحمله، مصون نگه داشت.
ممکن است فکر کنید که هیچ احدی قصد حمله به روسیه را ندارد، اما روسها به واسطه دلایلی متقن، این گونه به قضیه نمینگرند. در پانصد سال گذشته چندین بار از سمت غرب به آنها حمله شده است. لهستانیها در سال ۱۶۰۵ از دشت شمال غربی اروپا گذشتند، پس از آن سوئدیها در سال ۱۷۰۸ و تحت فرماندهی چارلز دوازدهم به آنها حمله کردند، همین طور فرانسه در زمان ناپلئون در سال ۱۸۱۲ و آلمانها نیز دو بار در دو جنگ جهانی در سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۴۱ دست به حمله زدند. از نقطه نظر دیگر، اگر حمله ناپلئون در سال ۱۸۱۲ رامبدأ در نظر بگیریم، این دوران شامل جنگهای شبه جزیره کریمه بین سالهای ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶ و در جنگ جهانی تا سال ۱۹۴۵ میشود، بنابراین روسها به طور متوسط هر ۳۳ سال یک بار در صفحه شمالی اروپا درگیر جنگ بودهاند.
در پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، روسها متصرفات آلمان در اروپای مرکزی و شرقی را به تسخیر خود در آوردند که بعضی از آنها بعد ضمیمه خاک اتحاد جماهیر شوروی شدند و این کشور، رفته رفته به امپراتوری سابق روسیه شباهت پیدا کرد. در سال ۱۹۴۹، پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) توسط گروهی از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی ایجاد شد تا در برابر خطر تجاوز شوروی، از اروپا و آتلانتیک ش مالی دفاع کند. در واکنش به این اقدام، اکثر کشورهای کمونیست اروپا تحت رهبری روسیه، پیمان ورشو را در سال ۱۹۵۵ ایجاد کردند که معاهدهای برای دفاع نظامی و کمک متقابل بود. کشورهای محدوده این پیمان قرار بود در پردهای آهنین محصور شوند، اما با به قهقرا رفتن شوروی در اوایل دهه ۱۹۸۰، زنگها به صدا در آمد و پس از سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، این بلوک فروپاشید.
رئیس جمهور پوتین طرفدار میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی سابق، نیست. او گورباچف را به خاطر تضعیف امنیت روسیه مقصر میداند و با اشاره به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در دهه ۱۹۹۰ از آن به عنوان «فاجعه بزرگ ژئوپلیتیکی قرن» یاد میکند.
روسها از آن زمان نگران به نظر میرسند، زیرا ناتو به طور پیوسته نزدیک و نزدیکتر شده و کشورهایی را تحت پوشش آورده است که روسیه ادعا میکند قرار بوده که به ناتو ملحق نشوند: جمهوری چک، مجارستان و لهستان در سال ۱۹۹۹، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی و اسلواکی در سال ۲۰۰۴ و آلبانی در سال ۲۰۰۹. ناتو میگوید چنین تضمینی داده نشده است.
روسیه مانند تمام قدرتهای بزرگ به صد سال آینده مینگرد، با این درک که در آن زمان هر چیزی میتواند رخ دهد. یک قرن پیش، چه کسی میتوانست حدس بزند که نیروهای مسلح آمریکا در چند صد مایلی مسکو در لهستان و کشورهای بالتیک مستقر خواهند شد؟ تا سال ۲۰۰۴، فقط پانزده سال پس از سال ۱۹۸۹، هر دولتی که متحد پیشین روسیه در پیمان ورشو محسوب میشد، عضو ناتو یا اتحادیه اروپا بود.
ذهن تشکیلات مسکو درگیر این قضیه و همچنین تاریخ روسیه شده است. تاریخ روسیه به عنوان یک قلمرو به قرن نهم و نظام ملوک الطوایفی قبایل شرقی اسلاو باز میگردد که به عنوان «کییوان روس» در کیف و دیگر شهرهای امتداد رودخانه دنیپر (که در اوکراین کنونی قرار دارند) شناخته میشدند.
مغولها برای گسترش امپراتوری خود دائما از جنوب و شرق به این منطقه حمله میکردند و سرانجام در قرن سیزدهم آن را اشغال کردند. روسیه نوپا سپس به شمال شرق و اطراف شهر مسکو نقل مکان کرد. این روسیه اولیه، معروف به قلمروی بزرگ مسکویی، قابل دفاع نبود. به جز چند رودخانه، هیچ کوه و بیابانی در آنجا وجود نداشت. همه جا فلات هموار بود و مغولان در سراسر این جلگه به سمت جنوب و شرق تاخت و تاز میکردند. این قوم مهاجم میتوانست به هر جا که خواست پیشروی کند و موقعیتهای طبیعی دفاعی اندکی در برابر اشغال وجود داشت.
ایوان مخوف، نخستین تزار روسیه، وارد میشود. او مفهوم حمله به مثابه دفاع را به مرحله اجرا درآورد – به عنوان مثال: توسعه طلبی خود را از طریق تثبیت در داخل آغاز و سپس به سمت بیرون حرکت کنید. این نظریه، باعث عظمت شد. اینجا مردی ایستاده بود، حامی این نظریه که افراد میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند. اگر او دو ویژگی شخصیتی، بیرحمی کامل و آینده نگری را نداشت، تاریخ روسیه میتوانست متفاوت باشد.
روسیه نوپا تحت تأثیر پدر بزرگ ایوان، ایوان کبیر، توسعه طلبی ملایمی را آغاز کرده بود اما پس از آنکه ایران جوان در سال ۱۵۳۳ به قدرت رسید، این توسعه طلبی سرعت گرفت. این کشور در شرق تا کوههای اورال، در جنوب تا دریای خزر و در شمال تا قطب گسترش یافت. وضعیت یاد شده منجر به دسترسی به دریای خزر و بعدتر دریای سیاه شد، بنابراین از کوههای قفقاز به عنوان مانع جزئی بین این قلمرو و مغولها استفاده میشد. یک پایگاه نظامی در چچن برای مقابله با هر گونه حمله احتمالی از جانب آردوی زرین مغول، امپراتوری عثمانی یا ایرانیها ساخته شد.
اداکاری اور وقفهای در پیشرویها اتفاق میافتد اما روسیه در قرن بعدی از اورال عبور میکند و به کرانه سیبری میرسد و در نهایت، تمام سرزمینهای ساحلی شرق اقیانوس آرام را ضمیمۂ خاک خود میکند.
حال روسها دارای یک منطقه حائل و یک سرزمین دور افتاده به عمق استراتژیک – بودند که هنگام تهاجم میتوانستند به درون آن عقب نشینی کنند. هیچ کس نه از جانب دریای قطب شمال قصد حمله به آنها را داشت و نه اینکه میتوانست از کوههای اورال عبور کند. سرزمین آنها تبدیل به چیزی شد که اکنون به عنوان روسیه میشناسیم و برای تسخیر آن از طریق جنوب یا جنوب شرقی، الزاما باید یک ارتش بسیار عظیم و یک مسیر بسیار طولانی از تدارکات داشته باشید و در حال جنگیدن از موانع دفاعی عبور کنید. از روسیه در قرن هجدهم – تحت فرمانروایی پتر کبیر که امپراتوری روسیه را در سال ۱۷۲۱ تأسیس کرد و سپس کاترین کبیر – به جانب غرب چرخید و با توسعه امپراتوریاش، به یکی از قدرتهای بزرگ اروپایی تبدیل شد که محرک آن عمدتا تجارت و ملی گرایی بود. روسیه قویتر و امنتر، اکنون قادر بود تا اوکراین را اشغال کند و به کوههای کارپات برسد. این امپراتوری بیشتر جاهایی را که ما در حال حاضر به عنوان کشورهای بالتیک – لیتوانی، لتونی و استونی – میشناسیم، زیر سیطره خود در آورد. بدین ترتیب از هر گونه تاخت و تاز از طریق زمینی یا از سمت دریای بالتیک مصون بود. در حال حلقه بزرگی در اطراف مسکو وجود داشت که قلب کشور محسوب میشد. شروع آنکه از قطب شمال است، به سمت پایین تا منطقه بالتیک، سراسر اوکراین، سپس کوههای کار پات، دریای سیاه، قفقاز و دریای خزر، دور تا دور کوه اورال و مجددا قطب شمال گسترش یافته است.
روسیه کمونیست در قرن بیستم، اتحاد شوروی را ایجاد کرد. در پس زمینه شعار «کارگران جهان متحد شوید» اتحاد جماهیر شوروی، پرهیب امپراتوری روسیه خیلی واضح و به شکل درشت حک شده بود. اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی دوم، از اقیانوس آرام تا برلین و از قطب شمال تا مرزهای افغانستان کشیده شده بود – ابرقدرتی فوق العاده از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی که تنها ایالات متحده با آن رقابت میکرد.
روسیه بزرگترین کشور جهان است؛ دو برابر مساحت ایالات متحده آمریکا و چین، پنج برابر هند و ۲۵ برابر مساحت اوکراین. با این حال جمعیت آن نسبتا کم است، حدود ۱۴۴ میلیون نفر، یعنی کمتر از نیجریه یا پاکستان. فصل کشاورزی در آن کوتاه است و تلاش میکند تا محصولات برداشت شده را به شکلی قابل قبول در اطراف یازده منطقه زمانی تحت حاکمیت مسکو توزیع کند.
روسیه تا اورال، آنجا که به بخش عمده سرزمین اروپا متصل میشود، یک قدرت اروپایی است اما به رغم همسایگیاش با قزاقستان، مغولستان، چین و کره شمالی و داشتن مرزهای دریایی با چند کشور از جمله ژاپن و ایالات متحده ..