یک انقراض شاعرانه: نسل این پرنده در حال برافتادن است، چون آواز خواندن را فراموش کرده
چند وقت پیش خبری در «یک پزشک» برایتان منتشر کردم که در مورد نهنگی بود که چون فرکانس صدایی متفاوت با بقیه نهنگها داشت، تنها افتاده بود و لقب تنهاترین نهنگ دنیا را به او داده بودند.
اما امروز میخواهم در مورد یکی از نادرترین پرندگان جهان با شما صحبت کنم. پرندهای به نام مرغ عسلخوار یا honeyeater .
زمانی دستههای چندصدتایی آنها را میشد به صورت منظم در جنوب شرق استرالیا دید. اما الان نسل این پرنده در حال انقراض است و برآورد میشود که تنها 300 عدد از آنها وجود داشته باشد.
پرندهشناسان در حال بررسی این مسئله بودهاند که چرا جنین شده است. بررسی آنها مشخص کرد که انگار پرندگان نر مرغان عسلخوار دیگر نمیتوانند آن آوازها و آوای ویژه جفتگیری را به سبک قبل بخواننند، انگار که آواز خواندن را فراموش کرده باشند!
اول پرندهشناسان متوجه شدند که عسلخوارها در گمال شگفتی مدتی است که شبیه پرندگان دیگر آواز میخوانند. تصور آنها این بود که این کار را هوشمندانه برای تقلید از پرندگان دیگر انجام میدهند تا راهبردی باشد برای پیشگیری از شکار شدن توسط پرندگان بزرگتر. اما بررسیهای بعدی مشخص کرد که چنین چیزی درست نیست.
(این ویدئوی یوتیوب را که رسانه گاردین درست کرده، حتما ببینید تا متوجه شوید)
پژوهشهای بعدی مشخص کردند که چرا چنین شده. به صورت ساده این پرندهها دیگر بخت گوش کردن به صدای پرندگان بالغ را به اندازه کافی پیدا نمیکنند.
ما انسانها هم در نوزادی و کودکی اگر صدای افراد دیگر را نشنویم، قادر به تکلم نخواهیم بود. جمعیت این پرندهها هم در سالهای اخیر از یک آستانه بحرانی کمتر شده و بنابراین خیلی کمتر بخت شنیدن صداهای پرندگان بالغ را پیدا میکنند و بنابراین دیگر نمیتوانند مثل عسلخوارهای اصیل آواز بخوانند.
در حال حاضر همین 300 قطعه مرغ خسلخوار در گسترهای به اندازه 10 برابر کشور انگلیس پراکنده هستند و بنابراین با این شرایط انقراض این پرنده حتمی است.
تنها چیزی که دانشمندان به آن فکر کردهاند این است که تعدادی عسلخوار بالغ پیدا کنند که هنوز آواز خواندن را فراموش نکردهاند و پرندههای دیگر را مدتی شکار کنند و به آنها شانس شنیدن بدهند.
مثل داستان تنهاترین نهنگ دنیا از این خبر هم میتوان تعبیر شاعرانه – اجتماعی داشت.
وقتی تعداد آدمها باذوق و اهل قریحه و فکر در جایی از یک حد بحرانی کمتر شود، اصولا مردم شانسی برای خواندن مطلب خوب، دیدن کار هنری ارزشمند و نوشته ژرف پیدا نمیکنند و فراموش میکنند واقعا که هستند و چه علایق انسانی دارند. پس سراغ هر خوراکی فکری میروند که دم دستشان باشند. از آنها تقلید میکنند و دلشان خوش است که منبعی برای سرگرمی دارند!
باز مثل عسلخوارها، نبایستی اصولا به این حد از سرگشتگی میرسیدیم و چارهاندیشی دشوار شده. راهکار مسلما ممنوعیت رسانهای و تحقیر نیست، بلکه آزادی شنیدن صداهای بالغ اصیل است، اگر مانده باشند!
نظر پایان مطلب ، بسیار جالب بود