آرتور سی کلارک: چگونه کتاب 2001: اودیسه فضایی را نوشتم؟
برگردان: روزبه کاشانی
متن زیر در مقدمهٔ کتاب «2010: اودیسه فضایی» به قلم خود کلارک به نگارش در آمده و در آن، به روند نوشته شدن کتاب 2001: اودیسه فضایی و ساخته شدن همزمان فیلم اشاره شده است. در ضمن نکاتی در مورد کتاب 2010 و تاثیرات کتاب 2001 بر پیشرفتهای فضایی بیان شده است.
رمان 2001: اودیسه فضایی بین سالهای 1968-1964 نوشته و در جولای 1968 کمی پس از اکران فیلم، منتشر شد. همان طور که در «دنیاهای گمشده 2001» توضیح دادهام، هر دو پروژه همزمان و همراه با بازخورد (فیدبک) دوطرفه پیش میرفتند. در تجربهای جالب، اغلب اوقات بعد از دیدن صحنههای فیلمبرداری شده بر اساس داستان اولیه، نسخهٔ دستنویس را ویرایش میکردم. نوشتن رمان به این روش، مهیج اما بسیار پر هزینه است.
نتیجه این شد که تطابق بین کتاب و فیلم بیشتر از حد معمول درآمد، البته تفاوتهای عمدهای هم دارند. در کتاب، مقصد سفینه فضایی دیسکاوری، ژاپیتوس، معماییترین قمر زحل است. رسیدن به سیستم زحل از طریق مشتری صورت میگیرد. دیسکاوری به سیارهٔ غولپیکر نزدیک شد تا با استفاده از میدان گرانشی عظیم آن، یک اثر فلاخنی [1] ایجاد کند و شتاب لازم برای نیمه دوم سفرش را به دست بیاورد. این دقیقاً همان مانوری است که پروبهای فضایی وویجر [2] در سال 1979 اجرا کردند، یعنی زمانی که در حال اولین شناسایی تفصیلی خود از غولهای فضای بیرونی بودند.
به هر حال در فیلم، استانلی کوبریک خردمندانه از سردرگمی اجتناب کرد. او محل سومین تقابل میان انسان و تکسنگ [3] را میان قمرهای مشتری انتخاب کرد. زحل به کلی از فیلمنامه حذف شد. هر چند داگلاس ترامبال مهارتی را که برای فیلمبرداری از سیارهٔ حلقهدار به دست آورده بود، در کار تولیدی خودش، دوندهٔ خاموش [4] استفاده کرد.
هیچ کس در میانههای دههٔ شصت نمیتوانست تصور کند که کاوش قمرهای مشتری نه در قرن آینده که ظرف پانزده سال بعدی انجام خواهد شد. و هیچ کس حتی خواب عجایب کشف شده در آنجاها را هم نمیدید؛ اگرچه ما میتوانیم کاملاً مطمئن باشیم که زمانی یافتههای جدید، این کشفیات وویجرهای دوقلو را پشت سر خواهند نهاد. زمانی که 2001 نوشته میشد، آیو، اروپا، گانیمد و کالیستو [5] حتی با نیرومندترین تلسکوپها فقط به صورت نقطههای نورانی دیده میشدند. امروز آنها هر کدام دنیایی هستند منحصر به فرد، و یکی از آنها ـآیوـ فعالترین جسم آتشفشانی در منظومهٔ شمسی است.
با این حال، با در نظر گرفتن همهٔ مسائل، هم فیلم و هم کتاب در پرتو کشفیات جدید خیلی خوب خودشان را نشان دادهاند. مقایسهٔ سکانسهای مشتری در فیلم با تصاویر دوربینهای وویجر مجذوب کننده است. البته به طور واضح، هر چه که امروز نوشته شود باید از نتایج کاوشهای 1979 استفاده کند: قمرهای مشتری دیگر جزو قلمرو کشف نشده به حساب نمیآیند.
عامل پیچیدهٔ روانی دیگری هم هست که باید به حساب آید. 2001 در عصری نوشته شد که امروزه آن سوی خطی عبورناپذیر در تاریخ بشری قرار گرفته است؛ لحظهای که نیل آرمسترانگ پایش را روی ماه گذاشت، ما برای همیشه از آن عصر بریدیم. وقتی استانلی کوبریک و من شروع کردیم به فکر کردن در مورد «فیلم علمی تخیلی خوبی که سر زبانها بیفتد» (اصطلاح کوبریک)، هنوز نیم دهه تا روز 20 جولای 1969 باقی مانده بود. امروز واقعیت و افسانه به شکلی جداناپذیر درهم تنیده شدهاند.
فضانوردان آپولو موقعی که به سمت ماه حرکت کردند، فیلم را دیده بودند. خدمهٔ آپولو 8 در کریسمس 1968 به عنوان اولین انسانهایی که توانستند نیمهٔ تاریک ماه را ببینند، شناخته شدهاند. آنها به من گفتند که وسوسه شده بودند که کشف یک لوح سنگی سیاه بزرگ را به زمین مخابره کنند: افسوس، حزم مانع شد.
و بعدتر، نمونههایی غریبتر از تقلید طبیعت از مصنوعات ساختهٔ دست بشر رخ دادند. عجیبترینشان حماسهٔ آپولو 13 در 1970 بود. [6]
برای خوشیمنی، ماژول فرمانی که خدمه در آن بودند، با نام اودیسه تعمید داده بودند. درست قبل از انفجار تانک اکسیژنی که باعث شد مأموریت ناتمام بماند، خدمه در حال گوش دادن به قطعه زرتشت ریچارد اشتراوس بودند، که امروزه در سرتاسر جهان با فیلم شناخته میشود. بلافاصله پس از قطع برق، جک سویگرت پیام زیر را به مرکز کنترل مخابره کرد: «هیوستن، ما به یک مشکل برخوردهایم.» کلماتی که هال [7] در محاوره با فضانورد فرانک پول در شرایط مشابه به کار برد اینها بودند: «متأسفانه باید جشنتان را قطع کنم. ما به یک مشکل برخوردهایم.»
بعدها که گزارش مأموریت آپولو 13 منتشر شد، مدیر ناسا، تام پین [8] یک کپی برای من فرستاد، و یک یادداشت هم زیر گفتههای سویگرت اضافه کرد: «دقیقاً همان طور شد که تو همیشه میگفتی، آرتور.» من هنوز هم وقتی به مجموعهٔ اتفاقات فکر میکنم دچار حس غریبی میشوم. انگار که واقعاً من هم نقشی در آن ماجرا داشته باشم.
موضوع دیگری هم هست که اگرچه کم اهمیتتر، اما همان قدر قابل توجه است. یکی از درخشانترین سکانسها در فیلم، آن است که فرانک پول در حال دویدن دور مسیر دایرهای شکل سانتریفیوژ بزرگ نشان داده میشود. او به خاطر جاذبهٔ مصنوعی که اسپین [9] سانتریفیوژ ایجاد کرده، سر جای خودش میماند.
تقریباً یک دهه بعد، خدمهٔ سفینهٔ بسیار موفق اسکای لب [10] متوجه شدند که طراحان سفینه برایشان معماری مشابهی را تعبیه کردهاند؛ حلقه ای از کابینتها، دایرهای هموار دور محوطهٔ درونی ایستگاه فضایی ایجاد کرده بودند. اگرچه اسکای لب به دور خودش نمیچرخید، اما این مانع سرنشینان مبتکرش نشد. آنها متوجه شدند که میتوانند درست مثل موشهای داخل قفس سنجاب، دور مسیر بدوند و وضعیتی ایجاد کنند که در ظاهر با آنچه که در 2001 نشان داده شد هیچ تفاوتی نداشته باشد. آنها کل برنامهٔ ورزشی را با توضیح زیر به زمین مخابره کردند (لازم است که نام موسیقی متن را ببرم؟):
«استانلی کوبریک باید این را ببیند.» و البته به موقعش او دید، چون من فیلم مخابره شده را که ضبط شده بود برایش فرستادم. (من هرگز پسش نگرفتم؛ استانلی از یک سیاهچالهٔ دستساز به عنوان سیستم نگهداری پرونده استفاده میکند.)
حلقهٔ دیگر ارتباطی بین فیلم و واقعیت، پردهٔ نقاشی اثر فرماندهٔ آپولو-سایوز، فضانورد آلکسی لئونوف [11] با نام «نزدیک ماه» است. من اولین بار آن را در 1968 دیدم. آن موقع 2001 در کنفرانس سازمان ملل درباره استفادههای صلحآمیز از فضای بیرونی، اکران شده بود. بلافاصله بعد از نمایش، آلکسی برایم توضیح داد که ایدهٔ کلی او (صفحه 32، کتاب لئونوف-سوکولوف، ستارگان در انتظارمان هستند، مسکو، 1967) دقیقاً همان ساختار صحنهٔ آغازین فیلم را نشان میدهد: زمین از پشت ماه درمی آید، و خورشید ماورای هر دو آنها در حال طلوع کردن است. طرح امضا شده توسط خودش از نقاشی مزبور روی دیوار دفتر کارم آویزان است؛ برای جزییات بیشتر فصل دوازده (کتاب 2010) را نگاه کنید.
شاید الان لحظهٔ خوبی برای معرفی شخص کمتر شناخته شده دیگری باشد که در صفحات این کتاب دیده میشود: هسوشن تسین. [12] در 1936 دکتر تسین همراه با تئودور فون کارمان بزرگ و فرانک. ج. مالینا، آزمایشگاه هوافضای گوگنهایم در انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا را تاسیس کرد. این آزمایشگاه نیای مستقیم آزمایشگاه مشهور پیشرانش جت پاسادنا است. او همچنین اولین استاد گودارد [13] در کل تک [14] بود، و به تحقیقات موشکی آمریکا در دههٔ چهل کمکهای زیادی کرد. بعدها، در یکی از رسواترین ماجراهای دوران مک کارتی، زمانی که میخواست به وطنش برگردد، به خاطر یک سری اتهامات جعلی دستگیر شد. در دو دههٔ گذشته، او یکی از رهبران برنامهٔ موشکی چین بوده است.
و بالاخره، مورد عجیب و غریب چشم ژاپیتوس ـتوضیح داده شده در فصل 35 کتاب 2001 ـ هم هست. در آنجا بوومن روی یکی از اقمار زحل چیزی کشف میکند: «یک بیضی درخشان سفید، حدود چهارصد مایل درازا و دویست مایل پهنا… کاملاً متقارن… و گوشههایی آنقدر تیز که انگار… روی سطح قمر کوچک نقاشیاش کرده باشند. یک نقطه سیاه کوچک هم درست در مرکز بیضی وجود دارد»، که بعد معلوم میشود که همان تکسنگ (یا یکی از تجسمهایش) [15] است.
جالب اینجا است که وقتی وویجر 1 اولین عکسهای ژاپیتوس را به زمین مخابره کرد، آنها واقعا شامل یک بیضی سفید بزرگ و واضح با یک نقطهٔ سیاه کوچک در مرکز بودند. کارل ساگان [16] فوراً یک کپی از آزمایشگاه پیشرانش جت برایم فرستاد. در حاشیهاش یک جملهٔ مرموز هم نوشته بود: «به تو فکر میکردم…» من نمیدانم از این که وویجر 2 مسأله را مفتوح باقی گذاشته احساس آسودگی کنم یا نا امیدی.
چهارده سال پیش، کلمات آخرین جمله را تایپ کردم: «اگرچه او ارباب جهان بود، اما هنوز کاملاً مطمئن نبود که پس از این چه بکند، اما بالاخره چیزی به فکرش خواهد رسید…» آن موقع احساس کردم که پرونده را بستهام و از امکان نوشته شدن هرگونه دنبالهای جلوگیری کردهام. در واقع هم، در طول یک دهه بعد از آن، ایدهٔ فوق را به خاطر دلایلی که به نظرم قطعی میرسیدند، مسخره میکردم. 2001 به مرحلهٔ بعدی تکامل انسانی میپردازد. داشتن این انتظار از من (یا حتی استانلی) که بتوانیم مرحلهٔ فوق را به تصویر بکشیم به همان اندازه پوچ است که توضیح خواستن از «نگرنده به ماه» [17] در مورد بوومن و دنیایش.
علیرغم همه امتناعهایم، اکنون واضح است که ناخودآگاه کوچک من حسابی مشغول بوده است. شاید این در پاسخ به جریان دایمی نامههای خوانندگان بوده است که میخواستند بدانند «بعدش چه شد؟» بالاخره، به عنوان تمرینی ذهنی، من چکیدهٔ یک دنبالهٔ احتمالی را در قالب طرح کلی یک فیلم کوتاه نوشتم و کپیهایش را برای استانلی کوبریک و مدیر برنامهام، اسکات مردیت فرستادم. تا جایی که به استانلی مربوط میشد، این کار تنها از سر نزاکت بود، چرا که میدانم او هرگز خودش را تکرار نمیکند (همان طور که من هیچوقت دنباله نمینویسم)، اما من امیدوار بودم که اسکات بتواند خلاصه مزبور را به مجله امنی [18] بفروشد. این مجله قبلاً یک طرح کلی دیگر با نام نغمههای زمین دوردست [19] را منتشر کرده بود. به این ترتیب امیدوار بودم که روح 2001 بالاخره دفن شود.
استانلی علاقه ای محافظه کارانه به موضوع نشان داد، اما اسکات خیلی مشتاق بود – و نمیشد دکش هم کرد. غر میزد و میگفت: “بی چون و چرا باید این کتاب را بنویسی.” و من متوجه شدم که حق با اوست…
بنابراین در این لحظه، ای خواننده نجیب (صرفاً برای این که اصطلاحی به کار برده باشم)، میتوانید در «2010: اودیسه فضایی 2» بفهمید که بعدش چه اتفاقی میافتد. بسیار از New American library، دارندگان کپیرایت 2001: اودیسه فضایی به خاطر اجازهٔ استفاده از فصل 37 در رمان جدید سپاسگزارم؛ این فصل به عنوان حلقهٔ رابط بین دو کتاب عمل میکند.
آخرین توضیح بر هر دو رمان، آنطور که در این لحظه دیده میشوند: اکنون که تقریباً نیمی از زمان بین سال 2001 و زمانی که من و استانلی کوبریک با هم شروع به کار کردیم سپری شده است. برخلاف عقیده عموم، نویسندگان علمیتخیلی خیلی کم تلاش میکنند که آینده را پیشگویی کنند؛ در واقع، آن طور که ری بردبری به نغزی گفته است، آنها بیشتر تلاش میکنند که جلوی آینده را بگیرند. در 1964، اولین دورهٔ حماسی عصر فضا در حال آغاز بود؛ ایالات متحده ماه را هدف قرار داده بود، و زمانی که این تصمیم گرفته شد، فتح نهایی سایر سیارات، به نظر گریزناپذیر میآمد. تا سال 2001، کاملاً معقول به نظر میرسید که ایستگاههای فضایی غولپیکری وجود داشته باشند که دور زمین بچرخند و ـکمی بعدترـ مسافرتهای اکتشافی به سیارات آغاز شود.
در یک دنیای ایدهآل، چنان چیزی ممکن میبود. جنگ ویتنام میتوانست هزینهٔ هر آنچه که استانلی کوبریک روی پردهٔ سینما نشان داد را تامین کند. اکنون میدانیم که [این اتفاق] کمی بیشتر طول میکشد.
2001 در سال 2001 رخ نخواهد داد. با این حال ـبا صرف نظر از حوادثـ تا آن تاریخ تقریباً هرچه که در کتاب و فیلم تصویر شده است در مراحل پایانی طرحریزی خواهند بود.
البته به جز ارتباط با موجودات هوشمند بیگانه؛ این چیزی است که هرگز نمیتوان برایش طرح ریخت و فقط میتوان انتظارش را داشت. هیچ کس نمیداند که آن اتفاق فردا خواهد افتاد؛ یا هزار سال دیگر…
اما یک روز بالاخره اتفاق میافتد.
آرتور سی. کلارک
کلمبو، سریلانکا
نوامبر 1982
1- Slingshot Effect
2- Voyager: کاوشگرهای وویجر، در سال 1976 برای مطالعهٔ مشتری و زحل به فضا پرتاب شدند. این دو فضاپیما توانستند اطلاعات بسیار ارزشمندی از این دو غول گازی منظومهٔ شمسی به زمین مخابره کنند. با این وجود، هر دو فضاپیما راه خود را به طرف فضاهای بیرونی منظومه ادامه دادند و از منظومه خارج شدند. هر دوی این کاوشگرها یک صفحه طلایی خاص را با خود حمل میکنند، دیسک گرامافونی که حاوی موسیقی و عکسهایی از زمین است که نشاندهنده گونه گونی حیات و فرهنگ در زمین به موجودات هوشمند فرازمینی است. سال 2006 کاوشگرهای ویجر 1 و 2 به طور کامل از منظومه شمسی خارج شدند، آنها بعد از از کاوشگرهای پایونیر 1 و 2، سومین و چهارمین وسیله دستساخته بشر هستند که از منظومه خورشیدی خارج میشوند (یادشان گرامی باد.)
3- Monolith
4- Silent Running
5- Io، Europa، Ganymede، Callisto: نام چهار قمر معروف سیارهٔ سرخ
6- Apollo 13: پروژهٔ آپولو یک مجموعه از مأموریتهای فضانوردی بود که توسط سازمان علوم فضایی آمریکا (ناسا) با استفاده از فضاپیمای آپولو و پرتابگری عظیم در طول سالهای 1961 تا 1975 انجام شد آپولو 13 سومین سفینه سرنشیندار این مجموعه بود که در 11 آوریل 1970 با سه سرنشین از پایگاه کیپ کارناوال به فضا پرتاب شد. در روز دوم پرتاب، در اثر انفجار تانک اکسیژن، ماژول سرویس از کار افتاد و ذخیره اکسیژن و سیستم الکتریکی آسیب دید و سرنشینان را با خطری جدی روبهرو ساخت. خوشبختانه سیستم ماژول فرمان سفینه سالم مانده بود و فضانوردان ماهنشین سفینه را که «آکواریوس» نام داشت، به قایق نجات تبدیل کردند. این تنها ماهنشینی بود که از مدار ماه خارج شد و به زمین بازگشت و پس از نجات فضانوردان، بر اثر برخورد به جو زمین نابود شد.
7- HAL
8- Tom Paine
9- Spin: چرخش یک جسم به دور خود.
10- Skylab
11- Alexi Leonov
12- Hsueshen Tsien
13- Robert Goddard: رابرت هاچینگز گودارد، (1945-1882) مهندس موشکی و فیزیکدان آمریکایی، به عنوان پدر صنایع موشکی جدید شناخته میشود. وی اولین کسی بود که موفق شد موشکی را با سوخت مایع به فضا پرتاب کند. در 1920 گودارد مقالهای در توصیف فرستادن یک موشک بیسرنشین به ماه نوشت که از طرف مطبوعات به خاطر این ایده مورد تمسخر قرار گرفت. او تمام فکر خود را به نظریات و امکانات عملی پرتاب موشک به فضا معطوف نمود. برنامههای فضایی آمریکا همه نشأت گرفته از کارها و تلاشهای اولیه او بودهاند؛ هر چند که تا زمان مرگش کسی پی به اهمیت کارهای وی نبرده بود. گدارد موفقیتهایی نیز در دیگر بخشهای فنآوری بدست آورد. او 214 اختراع جدید را به نام خود ثبت کرد، این اختراعات از سوختهای پیشران و جعبه احتراق گرفته تا موشکهای چند مرحلهای را شامل میشوند. مرکز پرواز فضایی گودارد ناسا در مریلند به یا او نامگذاری شده است.
14- Caltech: انستیتو تکنولوژی کایفرنیا که یکی از بزرگترین و تراز اولینترین مؤوسسات آموزشی و تحقیقاتی جهان به شمار میرود.
15- Avatar
16- Carl Sagan: کارل ساگان (1996-1934) ستارهشناس مشهور به منظومهٔ شمسی توجه و علاقهٔ خاصی داشت و همچنین از افراد گروهی بود که طرفدار امکان وجود حیات در سیارات دیگر و نیز کشف مبدأ حیات در کره زمین میباشند. هنگام ارسال سفینههای وویجر به فضا، کمیتهای به رهبری کارل ساگان از دانشگاه کورنل برای تعیین اینکه در دیسکهای همراه دو سفینه، چه چیزهایی باید قرار بگیرند، تشکیل شد. ساگان میکوشید تا با ایجاد وضع و شرایطی مشابه وضع زمین در ادوار بسیار قدیم، ترکیباتی آلی تولید کند. او در سال 1963 موفق به تشریح چگونگی تشکیل تری فسفات آدونوزین (ATP) شد. کتاب بسیار معروف «کیهان» مهمترین نوشتهٔ او برای آشنا ساختن عامهٔ مردم با جهان هستی است. امروزه نشان کارل ساگان همه ساله به برترین تأثیر علمی یک دانشمند سیارهشناس فعال بر افکار عمومی، اهدا میشود.
17- Moon Watcher: همان میمون انساننمای بخش آغازین فیلم 2001
18- Omni
19- The Songs of Distant Earth
این نوشتهها را هم بخوانید