کتاب سیری در کودکی کند و کاوی در آسیبهای دوران کودکی و نمود آنها در بزرگسالی، نوشته آلن دوباتن

شخصیت امروزِ ما در بزرگسالی تا حدّ بسیار زیادی متأثر از رویدادهایی است که تا قبل از پانزدهسالگیمان رخ داده است. نوع نگاه ما به عشق و نحوه رفتار ما در روابط عاطفی، نوع آدمهایی که برایمان جذاب به نظر میرسند، درک ما از موفقیت و رویکردمان به کار جملگی تحت تأثیر رویدادهایی است که در دوران کودکی برایمان اتفاق افتاده است.
ما مجبور نیستیم زندانی گذشته خود بمانیم. اما برای رهایی از قید و بندهای پیشینه خود نخست باید از وجود آنها و ماهیّت آنها کاملاً آگاه شویم. در این کتاب با مفهوم رشد شخصیت، مفهوم میراث عاطفی، شکلگیری برداشت شخص از خوب یا بد بودن، و تأثیر کیفیت روابط عاطفی والدین بر ما در انتخاب یار / همسر برای خود آشنا میشویم. در هر مبحث، پس از ریشهیابی موضوع، راهکارهای واقعبینانه برای رفع مشکل پیشنهاد میشود.
چرا باید همچنان این کلیشه روانشناختی را بپذیریم که هویت بزرگسالی ما احتمالا به شدت متأثر از اتفاقاتی است که تا پیش از پانزده سالگیمان رخ داده است؟
در بخش اعظم تاریخ بشر، تصور وجود رابطه بین رخدادهای دوران کودکی و دوران بزرگسالی بیمعنی بوده است. حتا ثبت و ضبط آنچه در سالهای ابتدایی زندگی رخ داده اهمیت یا جذابیت چندانی نداشته است. برای مثال، افلاطون در دوران زندگی خود و از آن زمان تاکنون یکی از مشهورترین شخصیتهای دوران باستان بوده است. با این حال تقریبا هیچ اطلاعاتی از دوران کودکی او نداریم، جز این که او در حدود ۴۲۵ سال پیش از میلاد مسیح در آتن در یک خانواده اشرافی به دنیا آمد و این که بعضی از خویشاوندان او در سیاست دست داشتهاند. اصلا به فکر افلاطون یا دوستان و ستایشگران متعدد او نمیرسید که جزئیات افکارش تا زمان بلوغ را مکتوب کنند.
این غفلت عجیب نیست: الگویی است که تا همین اواخر ادامه پیدا کرده، چون دوران کودکی را با دوران بلوغ نامرتبط میدانستند.
در سال ۱۸۱۱ بود که نخستین شرح مفصل و شخصی از وضعیتهای ذهنی دوران کودکی در سطح وسیع منتشر شد، وقتی که گوته، شاعر و دولتمرد آلمانی، کتابی با عنوان شعر و حقیقت را، که درآمدی بر خودزندگینامهاش بود، منتشر کرد. او نخستین شخصیت فرهنگی بزرگ بود که بادقت سالهای اوان کودکی خود را آن طور که به نظرش میآمد (برداشتش از جهان و از خودش، اوج و فرودهای رابطهاش با پدر و مادرش، و ترس هایش) ترسیم کرد و بر این باور بود که این اطلاعات نقشی تعیینکننده بر باقی زندگیاش داشته است.
یک قرن دیگر گذشت تا مکاشفه در دوران کودکی، و به طور خاص رنجهای آن، وارد عرصه علمی شود. کمک بزرگی که زیگموند فروید و همکاران او، آنا فروید، ملانی کلین، و دونالد وینیکات در این زمینه کردند این بود که آسیبهایی را که کودکان از محیط اصلی زندگیشان میبینند و پیامدهای احتمالی این آسیبها بر خود بالغ آنها را تحلیل و تفسیر کنند. انگیزهها و ذات روان تحلیلی باعث شد در تحقیقاتی که به تأمین آیندهای با تشویش کمتر و راضیکنندهتر مربوط میشد تجربه دوران کودکی در اولویت قرار گیرد.
با این حال، حتا امروز، دلایل بسیاری وجود دارد که نشان میدهد چرا بررسی دوران کودکی ممکن است برای شخص تجربهای ناراحتکننده باشد و بخواهد از آن بپرهیزد:
الف) فکر میکنیم چیز چندانی به یاد نمیآوریم
اطلاعات بسیاری در خاطره خودآگاه ما از دست رفته است. از نخستین دهه عمرمان، که متشکل از هزاران روز است، شاید نتوانیم حتا یک روز را بادقت از آغاز تا پایان شرح دهیم.
ب) احساساتی هستیم
ما به طور معمول نگرشی احساساتی داریم، یعنی نسبت به امور استثنایی جذاب که گاه به گاه رخ میدهد بسیار بیشتر توجه نشان میدهیم، چون توجه داشتن به امور معمولی دشوارتر است. عکسهای خانوادگی، که تقریبا همیشه در اوقات خوشی گرفته میشود، فرایند یادآوری خاطرات را هدایت میکنند. به احتمال زیاد، عکسی از مادرمان داریم که در جوانی با چهرهای بشاش کنار استخر ایستاده است، ولی عکسی نداریم که او را در اوقات ناراحتی و خشم ناشی از اتفاقات زندگی زناشویی نشان بدهد، مثلا وقتی که از خشم در را به هم میکوبد. یا عکسی از پدرمان داریم که او را در حال بازی ورق نشان میدهد، ولی هیچ تصویری از سکوتهای طولانی و عمیق او در زمان صرف غذا نداریم. بنابراین، ویرایش خاطرات که از جنبههای مختلف تأثیر میپذیرد در ذهن ما به همین صورت ادامه پیدا میکند.
پ) زودرنج هستیم
این که ما گذشته را فراموش کردهایم فقط از روی تنبلی نیست. در اصل، ما میتوانیم مکرر به فضاهای عاطفی که قبلا در آنها بودهایم وارد شویم. این که ما خاطرات را کنار میگذاریم و عمدا کمتر به سرگذشتمان میاندیشیم دلایل عمیقتری دارد.
ما از خودمان فاصله میگیریم، چون از این نگرانیم که بخش اعظم آنچه که میتوانیم کشف کنیم عذابآور باشد. شاید کشف کنیم که در گذشته عمیقا از افرادی خاص خشمگین و متنفر بودهایم، در حالی که قرار بوده فقط دوستشان داشته باشیم. شاید کشف کنیم چقدر بهانه وجود داشته است که در رابطه با خطاها و قضاوتهای غلط بسیارمان احساس بیکفایتی کنیم و خود را مقصر بدانیم. ممکن است متوجه شویم چقدر در روابط و مشاغلمان مصالحه کردهایم و نیاز به تغییر در آنها وجود داشته است.
یک نقشه از دنیای درونی – سعی کنید خانواده و خانه دوران کودکیتان را نقاشی کنید
هدف این است که مفاهیمی را بررسی کنیم که به طور معمول و بادقت از خاطرمان دور نگه میداریم. پدر و مادرمان چقدر به ما نزدیک هستند؟ نزدیک بودن افراد به یکدیگر وضعیت این رابطه را نشان میدهد. گفته میشود که خانه نماد خودمان است: آیا دری وجود دارد که برای برقراری ارتباط باز باشد؟ بزرگی و کوچکی پنجرهها چگونه است؟ شفافیت، که پنجرهها در نقاشی بالا نماد آن است، نشان دهنده پیوندمان با دیگران است. آب و هوا چگونه است (آیا انتخاب اوضاع جوی خاص به اوضاع عاطفی درونمان اشاره دارد)؟
این آزمون ادعای دقت علمی ندارد و قصد دارد فقط آغازگر گفتگوی درمانی باشد نه پایان آن. با این حال نشان میدهد که باید تلاش کنیم غفلتهای ناآگاهانهمان را ثبت و ضبط کنیم و احساسات پیچیدهای را که این اتفاق ممکن است نسبت به مشکلات گذشتهمان ایجاد کند مطالعه کنیم.
ما با مطرح کردن پرسشهای غیرمستقیم میتوانیم با تصویرهایی که از آنها چشم پوشی یا دوری کردهایم دوباره ارتباط برقرار کنیم. از راه نقاشی کردن میتوانیم ترس از پدرمان را که پیشتر ثبت نکردهایم به یاد بیاوریم.
شاید چیزهایی وجود دارد که اکنون میبینیم و عمیقا از آنها احساس تأسف میکنیم یا در رابطه با یک خواهر یا برادر احساس تقصیر میکنیم، در حالی که این موضوع را سالها خارج از ضمیر آگاهمان نگه داشتهایم.
همان طور که روانشناسی نشان میدهد، ممکن است ظرفیت ما برای درک خود بزرگسالمان به این بستگی داشته باشد که به گذشته بازگردیم و برای دامنهای از رخدادهای غیرمعمول دوران کودکی که در مواقعی به روح و روانمان ضربهزدهاند معنایی پیدا کنیم. به نظر میرسد که ما چارهای جز تلاش برای تفسیر پیچیدهترین وجوه گذشتهمان و سپس غلبه بر آنها نداشته باشیم.
کتاب سیری در کودکی
کند و کاوی در آسیبهای دوران کودکی و نمود آنها در بزرگسالی
نویسنده: آلن دوباتن
مترجم: حسین فراهانی
ویراستار: علی معتمدی
انتشارات رخداد کویر
این نوشتهها را هم بخوانید