کتاب پایان طفولیت، نوشته آرتور سی کلارک | معرفی و بررسی

نوشته: شیرین سادات صفوی
پایان طفولیت
آرتور سی کلارک
دکتر رسول وطندوست
ژانر: علمی تخیلی
اولین چاپ: 1953
پایان طفولیت، رمانی نوشتهٔ سر آرتور چارلز کلارک است. اولین چاپ کتاب مربوط به سال 1953 میشود. اما در سال 1990 این کتاب با افزوده شدن بخش نخست (آنجا که روسیه و آمریکا بر سر فرستادن موشکی به مدار زمین رقابت میکنند، اما با ورود بیگانگان تمامی امیدها نقش بر آب میشود) تجدید چاپ شد.
خلاصهای کوتاه از داستان
توجه: بخش زیر ممکن است تمام یا بخشی از داستان «پایان طفولیت» را افشا کند.
پایان طفولیت دربارهٔ تغییر بشریت و متحد شدن با نژادی فرا فضایی به نام «بزرگ ذهن» [1] است. همچنین این داستان به شرح ناتوانی انسان برای زندگی در یک یوتوپیا و همچنین ماجراهای آخرین انسان میپردازد.
در چاپ سال 1953 که برای خوانندگان ملموستر است، داستان از آنجایی شروع میشود که روزی سفینههای فضایی بیگانگان بر فراز تمامی شهرهای بزرگ جهان ظاهر میشوند. این بیگانگان، که از سوی انسانها با نام «ابرفرمانروایان» [2] مورد خطاب قرار میگیرند، با بشریت تماس رادیویی برقرار کرده و اهداف بزرگوارانه خود در راه کمک به بشریت را اعلام میکنند. ابرفرمانروایان استفاده از اسلحه را منسوخ کرده و جوامع استعماری را نابود میکنند.
همچنین آنها ترتیب قرار ملاقاتهایی رودررو (البته نه چهره به چهره) را با منشی مخصوص سازمان ملل به نام ریکی استورمگرن [3] را میدهند و ابرفرمانروای ناظر، کارلن [4] از پشت آینهای یکسویه با استورمگرن صحبت میکند؛ به این صورت استورمگرن قادر به دیدن هیبت کارلن نمیشود. ولی ابرفرمانروایان قول میدهند در عرض پنجاه سال خود را به بشریت نشان دهند.
نژاد انسان وارد دورهای طلایی سرشار از صلح و موفقیت میشود، اما در ازای این نتایج حس خلاقیت و آزادی از وجود انسان رخت میبندد و گروهی به وجود میآید که نه به خوشبختی کنونی بشر اعتقاد دارد، نه به خیرخواهی ابرفرمانروایان. گرچه استورمگرن به کمک کارلن از دست آدمدزدانی که به سیاستهای ابرفرمانروایان اعتقاد ندارند آزاد میشود، اما ناگهان دچار تردید در مورد چهرهٔ واقعی این موجودات میشود. او سعی میکند با قاچاق وسیلهای به اتاقی که از پشت شیشههای مسدود آن با کارلن صحبت میکند، چهرهٔ واقعی ناظر را ببیند. اما بعدا اقرار میکند که موفق نشده و به این نتیجه رسیده که حق با ابرفرمانروایان است. نوع بشر هنوز آمادهٔ رویارویی با چهرهٔ واقعی آنها نیست.
پنجاه سال بعد، ابرفرمانروایان درست بر طبق قول خود از سفینه پیاده شده و چهرهٔ واقعی خود را به انسانها نشان میدهند. آنها تمامی خصیصههای شیاطین افسانهای قرون وسطی را دارند: پوست تیره، بالهای چرمی، دمهای چند شعبه، شاخ و مانند آن.
بعد از صد سال، ابرفرمانروایان هدف اصلی خود روی زمین را روشن میکنند. آنها در خدمت نژادی غیرمادی و ساخته شده از انرژی خالص هستند که از آن با نام «بزرگ ذهن» یاد میکنند. ابرفرمانروایان از این نژاد ناشناخته دستور دارند تا از نژاد بشر در طی دوران تغییر خود و پیوستن به بزرگ ذهن، مراقبت کرده و این تبدیل را در راه درست هدایت کند.
سرانجام روزی فرزندان انسان توانایی برقراری ارتباط تلهپاتیک و تکان دادن اجسام از راه دور را از خود نشان میدهند. به زودی این کودکان از والدین خود فاصله گرفته و ابرفرمانروایان آنها را در قارهٔ مخصوص به خود قرنطنیه میکنند. بعد از این ماجرا، دیگر کودکی متولد نمیشود. در طول مدتی که این کودکان در راه تغییر خود پیش میروند و افقهای جدید تواناییهای خود را کشف میکنند، والدین آنها، آخرین نسل از انسانی که برای ما شناخته شده است، به پایان عمر خود رسیده و منقرض میشود.
ژان رودریکز [5] آخرین بشر و تنها شاهد به کمال رسیدن تبدیل این کودکان است. او قبلاً موفق شده پنهانی سوار یکی از سفینههای ابرفرمانروایان شده و به سیاره مادر آنها برود، و آنگاه پس از هشتاد سال سفر فضایی به زمین بازمیگردد و از نابودی آخرین هم نسلیهای خود مطلع میشود. وقتی او دوباره به دنیا قدم میگذرد، با سیصد میلیون جوان برهنه روبرو میشود که از نظر جسمی به انسان شباهت دارند، اما غیر از آن به هیچ طریق دیگری با بشریت همانند نیستند. تمامی گونههای حیات در قارهٔ آنها به دست خودشان نابود شده و شهرهایی که ژان آنها را به یاد میآورد، حالا بیسکنه و خالی رها شدهاند.
گرچه بشریت از میان رفته، اما هنوز دو ابرفرمانروا روی زمین باقی ماندهاند. آنها باقی ماندهاند تا آخرین مراحل تحول بشریت را مشاهده کنند، چون گرچه نژاد آنها از بسیاری جهات بر انسان برتری دارد، اما قادر به رسیدن به مرحله اتحاد با بزرگ ذهن نیستند.
اما زمانی که قدرت بشر جدید به جایی میرسد که آنها در مدار زمین دست برده و تغییرات بزرگ دیگری میدهند، ابرفرمانروایان دیگر توقف را صلاح ندانسته و زمین را ترک میکنند. آنها به ژان این شانس را میدهند تا به همراه آنها از سیاره رو به مرگ کوچ کند، اما آخرین انسان ماندن و تماشای مرحلهٔ آخر ملحق شدن انسانهای جدید به بزرگ ذهن را انتخاب میکند. بشر جدید به مرحلهای میرسد که دیگر نه نیاز به جسم مادی دارد، نه نیاز به احتیاجات مادی. و بنابراین، طفولیت انسان به پایان میرسد …
پایان خطر لو رفتن داستان
بعد از چاپ داستان پایان طفولیت، رمانهای علمی تخیلی دیگری نیز با مضمون آن نوشته شدند. از جمله «ادیسه فضایی 2001» از همین نویسنده. دیگر نمونهها عبارتند از: «موسیقی خونین» [6] «رادیوی داروین» [7] و دنباله آن، «فرزندان داروین» [8] نوشتهٔ گرگ بیر [9] و رمان «تمدن» [10] نوشتهٔ یان بنکز. [11]
از روی مضمون این داستان، دیوید گیلمور [12] ترانهای برای گروه پینک فلوید (Pink Floyd) نوشت. این ترانه با نام «پایان طفولیت» بخشی از آلبوم «گمشده در ابرها» محصول 1972 است. این ترانه بخشهای از آخرین روزهای زندگی ژان رودریکز، آخرین بشر زندهٔ روی زمین و قیمتی که انسانیت برای جهش به مرحلهای بالاتر میپردازد را روایت میکند.
1- hive mind
2- Overlords
3- Rikki Stormagren
4- karellen
5- Jan Rodrickes
6- Blood Music
7- Darwin’s Radio
8- Darwin’s children
9- Greg Bear: نویسندهای علمیتخیلی است. از میان مضامین داستانهای او میتوان به جنگهای کهکشانی (فراموشی خدا)، جهان مصنوعی (مجموعه ائون – Eon) و تکاملهای سریع (موسیقی خونین، رادیوی داروین و فرزندان داروین) اشاره کرد.
10- Culture
11- Ian Banks: نویسندهای اسکاتلندی که در کنار نوشتن رمان، به نوشتن داستانهای علمیتخیلی نیز میپردازد.
12- David Gilmour