.

فیلم رز، جولی را بازی می‌کند – معرفی، نقد و بررسی – Rose Plays Julie 2019

شناسایی هویت، کنکاش در گذشته و دستیابی به من واقعی درون، یکی از جذاب‌ترین و قدیمی‌ترین درون مایه‌های ادبیات داستانی و سینمایی است که با درد، حرمان و اندوه همراه است. در فیلم رز جولی را بازی می‌کند) نیز، رز با نام اصلی جولی که در بطن خانواده‌ای گرم و صمیمی پرورش یافته، در عنفوان جوانی در می‌یابد به فرزندخواندگی پذیرفته شده و از آن پس در جست وجوی هویت و والدین واقعی‌اش برمی آید.

درون مایه‌ای که به نظر می‌رسد رفته رفته قرار است در دام تکرار به رکود بینجامد، ناگهان تغییر مسیر می‌دهد و پرده از رازی هولناک برداشته می‌شود؛ رازی که می‌تواند تمام گذشته‌ی زیبا و رویایی و آیندهی مبهم پیش رو را تحت الشعاع خود قرار دهد و رز را در آستانه‌ی مغاک فصلی خاکستری و محو قرار دهد؛ فصلی که در نطفهی تھی و تنفرآمیز تجاوز بسته شده است.

پالت رنگی مات و اکسپرسیو فیلم نیز به می‌انجی همین مفهوم، ردی از ایهامی غبار آلود و حزن‌انگیز را دنبال می‌کند و فضایی تهی را به تداوم در طول فیلم، مکان‌ها و ارتباطات میان فردی جامی گذارد. فضایی تهی و غیرقابل درک که حتا در پایان فیلم نیز که گویی ش صیت‌های آلوده به انتقام (رز و مادرش) به رضایتی قلبی دست یافته‌اند، کماکان حضور دارد و برجسته می‌شود. حالا رز که در جست وجوی گم شده‌ای (الن، مادر واقعی‌اش است ، با اینکه او را یافته و مورد محبت و پذیرش وی واقع شده اما باز هم برای تصاحب و دستیابی به آن دچار اضطراب و مشکل است و شکل‌گیری ارتباطی حقیقی مابین آن‌ها الکن است.

سه رأس مثلث این ارتباط معیوب رز، آلن و پیتر (پدر متجاوز و باستان‌شناس موفق) همواره در مکان‌هایی تصویر می‌شوند که در آن خانه و خانواده، معنایی گذرا و موقت دارند. آلن که در عمارتی زندگی می‌کند که آن را برای فروش گذاشته و اغلب در سفر‌های کاری به سر می‌برد و سرگردان است ، پیتر دویل که در خانه‌ی همسر و پسران همسرش همچون مهمان و عضوی غیرضروری است که حضوری موقتی دارد و رز که به می‌انجی بحران هویت مدام بین دوبلین و لندن در رفت و آمد، آشفته، حیران و مغموم است. حتا گفت وگو‌های کلیدی فیلم نیز در مکانی سیار و موقتی همچون اتومبیل بازگو می‌شود. گویی آدم‌های سه رأس این مثلث غیرطبیعی، سست و بی‌ریشه تصویر می‌شوند. آدم‌هایی که مانندی بذری در باد کاشته می‌شوند تا اتفاقی به سویی کشیده شوند و اگر شانس بیاورند، جایی تثبیت شوند و آرام گیرند.

فیلم از ابتدا از درون ش خصیت رز روایت می‌شود و حوادث را شوک‌آور و در ریتمی موزون و قابل قبول ارائه می‌کند اما گویی یک راوی دیگر، یک آگاهی مستقل، از پیش در روایت سینمایی فیلم دست دارد و با اتکا به فضایی خالی که به شکل ممتد در فیلم جاری است، که نه شخصیت‌ها از آن آگاه هستند، نه روایت، پیش می‌رود. رز در بستر کشف حقایق هر چه جلوتر می‌رود، با وقایعی مواجه می‌شود که گویی از ذهن یک نفر دیوانه در حال بازگویی است و هضم و درک آن، چنان دشوار و غیرقابل تحمل می‌شود که از شخصیتی بیگناه، معصوم و زیبا، ش صیتی آلوده به گناه، عاصی و آغشته به خون و جنایت می‌سازد.

آگاهی مستقل فیلم که نقشی پیشگویانه در حرفه‌ی شغلی رز ایفا می‌کند، در بستر عمل اتانازی که روی حیوانات اعمال می‌شود و به می‌انجی عنصر خون که در قاب‌هایی زیباشناسانه و در اوج پالت رنگی قرمز در روانی و سیالی محض که به داخل حفرهی تاریکی فرو می‌رود، وقتی رز در حال شست وشوی خون‌ها است، شکل و پرورش می‌یابد که ناخوداگاه او را برای از میان برداشتن عامل تباهی زندگی‌اش آماده و به پیش میراند. عنصری غایب که در فضای تهی فیلم جولان می‌دهد و عاقبت به سرانجام می‌رسد.

در پایان اما به مثابه آثار هیچکاک با میلی سادیستی مبنی بر کشته شدن شخصیت منفی مواجهیم. شخصیتی که از زوال و فساد درونی خود به خوبی آگاه و از آن بیزار است و برای پایان دادن به زندگی‌اش در کسوتی که بی‌شباهت به اتانازی نیست، تعلل نمی‌کند؛ گویی برای مجازات و امید به تطهیر درونی، امیدوار و آماده است. در همین سکانس و زندگی در لحظات مذموم، پردلهره و مشقت بار آن است که ناگهان به می‌انجی ترحمی که بر شخصیت منفی ابراز می‌کنیم و فساد اخلاقی و اضمحلال درونی شخصیت، مختصاتی که هر کدام به نوعی کم یا زیاد در زندگی در حال تجربه‌ی آن هستیم، در می‌یابیم میل ما و میل قهرمان فیلم در راستای نابودی شخصیت منفی متجاوز از قضا میل همان شخصیت منفی است؛ میلی که در سایه‌های اضطراب، شرمساری و نفرت رو به افول می‌رود.

منبع: روزنامه سازندگی


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]