کتاب مرثیهای برای آرژانتین، روح پدرم در باران صعود میکند، نوشته پاتریسیو پرون

آرژانتین سرزمینی است که در آن «فقط مردگانند که مردگان را دفن میکنند». این نقل قولی است از «پاتریسیو پرون» نویسنده این کتاب در توصیف دوران دیکتاتوری سالهای ۱۹۸۱-۱۹۷۵. او که به عنوان مترجم و منتقد نیز کار میکند نویسنده مجموعه سه داستان و چهار رمان است که جوایز متعددی از جمله جایزه داستانهای کوتاه خوان رولفو»، جایزه «رمان ژائن» را به دست آورده و به عنوان بهترین نویسنده جوان آمریکای لاتین شناخته شده است.
کتاب با داستانی ژورنالیستی و مدتها پس از سقوط حکومت نظامیان آغاز میشود. خبرنگاری سعی دارد در گزارشی تحقیقی و جنایی به جستجوی سرنوشت فردی معمولی در جامعه پیچیده آرژانتین بپردازد که ماجرای آن به نوعی با گذشته خونبار دیکتاتوری نظامی سالهای ۱۹۷۵-۱۹۸۱ پیوند میخورد.
نوشتار، تفکری است پر از درد و رنج، خاطره و میهن. نویسنده، سختترین مسائل هستیشناسی و سوالات معرفتشناسی را بررسی و نمایش کوبنده وگریزناپذیری را نشان میدهد. او قدرت تخیل را برای دست یافتن به حقایق احساسی دفن شده به کار میگیرد. نویسنده چشمان خود را در جایی میگشاید که بقیه آن را بستهاند و بسته نگه میدارند.
شاید او به این گفته ژان پل سارتر اعتقاد دارد:
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
«کار نویسنده این است که جهان و بالاخص آدمی را بر دیگر آدمیان آشکار کند تا اینان در برابر شیء ای که بدین گونه عریان شده است، مسئولیت خود را به تمامی دریابند و بر عهده بگیرند، نویسنده باید کاری کند که هیچ کس نتواند از جهان بیاطلاع بماند و هیچ کس نتواند خود را از آن مبرا جلوه دهد».
اکثر منتقدین عقیده دارند کتاب مرثیهای برای آرژانتین کتابی است فوق العاده با نویسندهای فوق العاده، رمانی است نه سوررئالیستی آن چنان که اکثر رمانهای آمریکای لاتین بر آن پایه استوارند بلکه رمانی است عمدتأ رئالیستی با رویدادها و شخصیتهای واقعی.
نویسنده که یک سال قبل از «جنگ کثیف» به دنیا آمده است رمان خود را بر اساس روایت یک راوی بینام و نشان به رشته تحریر درآورده است. در دوران دیکتاتوری نظامیان، روی ستون منشوری شکل بزرگی در بوئنوس آیرس نصیحت تهدیدآمیزی دیده میشد؛ «امنیت در سکوت است».
این کتاب سکوت را پس از سالها شکسته است زیرا هنوز پس از گذشت آن دوران، بسیاری از شهروندان آرژانتین نمیخواهند هیچ کس بداند آنها در دهه ۱۹۸۰-۱۹۷۰ چه میکردند. مسئلهای که حتی اگر عواقب قضایی نداشته باشد عواقب اجتماعی دارد.
کتاب، شاهکار مدرنی است که با زیبایی و هدف نوشته شده، ماجرایی است درباره همه آن چیزهایی که در دنیا اهمیت دارد. رمانی است پر از استعاره که نویسنده، تصویر زندهای را در پس آیند تاریخ پر از شکنجه معاصر آرژانتین نقاشی میکند. تاریخی که پس از درگذشت «خوان دومینگو پرون» (۱۹۷۴-۱۸۹۵) و کودتای نظامیان آغاز میشود.
«خوان پرون» که در سال ۱۹۴۶ به ریاست جمهوری انتخاب شده بود اقدام به ملی کردن صنایع کرد. او دکترین پرونیسم را بنا نهاد که بر بیست اصل به ویژه توجه به طبقه کارگر استوار بود. اقدامات پرون و همسرش «اویتا» که در ۳۳ سالگی بر اثر سرطان درگذشت محبوبیت فوق العادهای را برای او به ارمغان آورد.
«خوان پرون» در سال ۱۹۵۵ بر اثر یک کودتای نظامی برکنار و به پاراگوئه و سپس به اسپانیا تبعید شد و در همان حال رهبری جنبش پرونیستها را به عهده گرفت که پس از ۱۸ سال منجر به بازگشت مجدد او به ریاست جمهوری گردید. «پرون» در سال ۱۹۷۳ همسر جدیدش را به عنوان معاون خود انتخاب کرد. او در سال ۱۹۷۴ بر اثر سکته قلبی درگذشت و همسر او «ایزابل پرون» که به عنوان جانشین انتخاب شده بود توسط گروه نظامیان به ریاست ژنرال «ویدلا» در سال ۱۹۷۴ برکنار شد.
برخی، سیاستهای پرون و همسرش را پوپولیستی میدانند ولی در هر حال طبقه کارگر از او و برنامههایش حمایت میکرد. در همان حال پرونیسم نیز به دو گروه چپ و راست تقسیم شده بود. در کودتای نظامی «ویدلا»، فرمانده نیروی دریایی «امیلیوما سرا»، فرمانده نیروی هوایی ژنرال «اورلاندو رامون آگوستی» شرکت داشتند. «ویدلا» دو روز بعد از کودتا که بدون هیچ گونه مقاومتی صورت گرفت رئیس جمهور میشود و اقدامات شدیدی علیه پرونیسم، نیروهای چپ و دموکرات به عمل میآورد. نظامیان که حمایت گروههای محافظه کار ارتش، الیگارشی وحتی تعداد زیادی از رهبران کاتولیک کشور را پشت سر خود داشتند دست به انحلال احزاب، نهادهای مردمی و مجلس میزنند.
«ویدلا» در ۱۹ ماه مه ۱۹۷۶ ضیافت ناهاری برای جلب گروهی از روشنفکران آرژانتینی ترتیب میدهد که در آن «ارنستو ساباتو»، «خورخه لوئیس بورخس» و «استبان راتی» رئیس کانون نویسندگان آرژانتین شرکت دارند. «ویدلا» که هدف از فرآیند کودتا را ایجاد دگرگونی عمیق در تفکر جامعه آرژانتین عنوان میکرد به طور مؤثر فریاد یک نسل را با کشتار و به زندان انداختن خاموش کرد. دزدیدن فرزندان گروههای چپ و نوزادان زنان زندانی سیاسی که در زندان به دنیا میآمدند و تحویل آنها به نظامیان رژیم، ناپدید شدنها، انداختن مخالفین در دریا و بیشهزارها از طریق هواپیما که به عنوان پروازهای مرگ معروف بود، بازجویی و شکنجههای بیرحمانه در مراکز مخفی بازداشت (مانند دانشکده مکانیک نیروی دریایی که به عنوان آشوویتس آرژانتین نامگذاری شده بود )از اقدامات باند نظامیان حاکم بود.
«ویدلا» حتی بازیهای فوتبال جام جهانی را با شکوه هر چه تمامتر در ۱۹۷۸ در بوئنوس آیرس ترتیب میدهد تا سرپوشی بر جنایات دولت باشد. او فریادهای قربانیان شکنجه را در دانشکده مکانیک نیروی دریایی که فقط در چند متری استادیوم بود با هلهله و فریادهای شادی تماشاگران مخفی میدارد (درست مثل کاری که هیتلر در المپیک ۱۹۳۶ در برلین انجام داد).
در حالی که در خارج از آرژانتین اقداماتی برای محکوم کردن دولت نظامی از طریق ارگانهای حقوق بشری صورت میگرفت حکومت نظامیان با تجهیز تعداد کثیری از موتورسواران به عنوان حامیان خود واکنش نشان میداد. در دوران «ویدا» هیچ گوشهای از آرژانتین ایمن نبود. بین ماه مارس سال ۱۹۷۶ تا دسامبر ۱۹۸۳ کل جمعیت آرژانتین در خشونتی خونین، بیمنطق، متعصب و با تروریسم دولتی زندگی میکرد.
در ۳۰آوریل ۱۹۷۷ «آزوسنا ویلافلور» همراه با سیزده زن دیگر اولین تظاهرات میدان مایو را در جلو کاخ ریاست جمهوری انجام و خواهان توضیح درباره سرنوشت فرزندان ناپدید شده خود شدند. این اجتماع کوچک که به عنوان «مادران میدان مایو» معروف گردید همراه با شکست نظامیان در جنگ فالکلند و فشار سازمانهای حقوق بشر در نهایت به طوفان سهمگینی تبدیل شد که تمام باند حکومت نظامی را به پای میز عدالت کشاند.
«خورخه رافائل ویدلا» سردسته باند کودتاچیان نظامی و رئیس جمهور آرژانتین به اتفاق تعداد دیگری از نظامیان مسئول کشتارها از جمله «منندز» که نقش عمدهای در روی کار آمدن نظامیان داشت و در این کتاب به آن اشاره شده و موجب قتل حدود ۲۲۰۰ نفر در بازداشتگاه «کوردوبا» شده بود در سال ۱۹۸۳ تحت محاکمه قرار گرفتند.
جرم این افراد، آدم ربایی، شکنجه، قتل مخالفین سیاسی و خانوادههایشان در اردوگاهها بود. حدسزده میشود سیزده تا سی هزار نفر از ناراضیان سیاسی در این دوره ناپدید شدند.
گزارش COHA «شورای امور نیمکرهای، Council on Hemispheric affairs» از فقدان شرف و انسانیت در کشوری حکایت میکند، که «مردم آن نمیخواستند اهمیت اهریمنی را که در حال شکلگیری بود درک کنند. » تمام جامعه با ارتشاء، وحشت و مرگ فلج شده بود.
رئیس COHA میگوید «هیچ شکی وجود ندارد که ویدلا سنگدلترین فرد حکومت نظامی آرژانتین بوده است که در سال ۱۹۷۶ قدرت را به دست گرفت. » سرانجام جسد «ویدلا» که با چند نفر دیگر از نظامیان از جمله «منندز» به حبس ابد محکوم شده و مظهر بدنام کشتار و دیکتاتوری آرژانتین بود در سلول زندان «مارکوس پاز» پیدا میشود.
ویدلای ۸۷ ساله اولین دیکتاتوری بود که پشت میلههای زندان در آرژانتین مرد. کالبدشکافی جسد نشان داد که او در اثر شکستگی و خونریزیهایی که به علت لغزیدن زیر دوش زندان داشته مرده است.
«آدولفوپرز اسکی وت» برنده آرژانتینی جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۸۰ که در مورد عدم رعایت حقوق بشر در آرژانتین گزارشات مفصلی ارائه داده بود گفت: «مرگ ویدلا نباید هیچ کس را خوشحال کند. ما باید برای یک جامعه بهتر، عدالت بیشتر و انسانیتر طوری کار کنیم که هرگز آن دوران وحشت بازنگردد».
منبع: مقدمه کتاب
کتاب مرثیه ای برای آرژانتین
روح پدرم در باران صعود میکند
نویسنده: پاتریسیو پرون
مترجم: بهمن یغمایی
انتشارات نگاه
۲۰۷صفحه
عنوان اصلی:
My Fathers’ Ghost Is Climbing in the Rain
Patricio Pron