بهترین و محبوبترین فیلم های سال 1945 – 19 عنوان منتخب
برای فیلمها 76 سال پیش وقت بگذاریم یا نه؟! درست مثل این میماند که بگوییم که برای دیوانهای اشعار قدیمی، رمانهای قدیمی یا تابلوهای کلاسیک قدیمی وقت بگذاریم و برایشان ارزش قائل باشیم یا نه. بله! درست است که فناوری فیلمبرداری پایین بود، صدابرداریها چنگی به دل نمیزدند، حتی تدوینها هم در مواردی ابتدایی بودند، درستی است که خبری از فیلمبرداری با درون و جلوههای ویژه نبود. اما در فیلمهای قدیمی تا دلتان بخواهد روابط انسانی، دیالوگ و هنر بازیگری غوغا میکرد. تازه شما به عنوان کسی که میخواهید ادعا کنید یک فیلمبین حرفهای هستید، مگر میشود بدون طلسمشده هیچکاک یا رم، شهر بیدفاع روسلینی بتوانید ادعایی بکنید.
یک زمانی دیدن این کلاسیکها برای ما خیلی دشوار بود، اما خوشبختانه الان اکثر آنها قابل دانلود هستند. برخیهایشان هم میدانید که دوبله محشری داشتهاند. برخی از شماها ممکن است فیلم دوبلهشده دوست نداشته باشید، اما من تا جایی که بشود فیلمهای قدیمی را با دوبله میبینم یا دستکم برخی صحنههای کلیدی را هم با زبان اصلی و هم با دوبله تماشا میکنم.
در این پست بهترین فیلمهای سال 1945 را با هم مرور میکنیم.
1- فیلم میلدرد پییرس – Mildred Pierce
کارگردان : مایکل کورتیز.
فیلمنامهنویس : رانلد مکدوگال و کاترین تورنی، برمبنای نوشته جیمز م. کین.
فیلمبردار : ارنست هالر.
آهنگساز(موسیقی متن) : ماکس استاینر.
هنرپیشگان : جون کرافورد، آن بلایت، جک کارسن، زاکاری اسکات، ایو آردن، لی پاتریک، بروس بنت و جرج توبایاس.
“میلدرد پییرس” (کرافورد)، مادری خانهدار ، همه چیزش را فدا میکند تا دخترش “ودا” (بلایت) زندگی موفقی داشته باشد. برای همین منظور، بهعنوان پیشخدمت در رستورانی به کار مشغول میشود تا دخترش بتواند در کلاسهای رقص ثبت نام کند. اما “میلدرد” خیلی زود مدارج ترقی را طی میکند و پس از آنکه صاحب چند رستوران میشود با مردی اشرافی ازدواج میکند. با وقوع قتلی به دست دختر، تعارضهای دیرین میان او و مادرش آشکار میشود…
کورتیز در این بیانیه “خروش علیه ثروتمندان” ناگزیر از وارد کردن کلیشههائی است که در آثار مشابه وجود دارند. داستان، که با شروع صحنه قتل در چارچوب فیلمهای پلیسی قرار میگیرد، با همان لحن نیمه احساساتی آشنای کورتیز در ساخته موفق قبلیاش (کازابلانکا، ۱۹۴۲)، روایت میشود و عناصری که برای خلق این فضا به کار گرفته میشوند از همان جنس هستند: جادههای خلوت، حومه شهر در گرگ و میشن سحر، فیلمبردرای با نورپردازی سایه روشن و ساختار محکم. ریشه جذابیت بنیادین این حدیث تکراری از بین رفتن ارزشهای اخلاقی را، در ایفای نقش کاملاً متقاعد کننده کرافورد میتوان جستوجو کرد.
2- فیلم سکوت شب – Dead Of Night
کارگردان : آلبرتو کاوالکانتی، بازیل دیردن، رابرت هیمر و چارلز کرایتن.
فیلمنامهنویس : جان بینز، انگوس مکفیل و ت. ا. ب. کلارک، برمبنای داستانیهائی نوشته هـ. ج. ولز، ا. ف. بنس، بینز و مکفیل.
فیلمبردار : جک پارکر و هارولد. جولیوس.
آهنگساز(موسیقی متن) : ژرژ اوریک.
هنرپیشگان : مروین جانز، رولند کالور، آنتونی برد، جودی کلی، مایلز مالسن، گوگی ویترز و مایکل ردگریو.
“والتر کریگ” (جانز) آرشیتکتی است که برای کار به ویلائی به خارج شهر فرا خوانده شده است. او ظاهر خانه را بهطرز غریبی آشنا مییابد و وقتی به درون آن میرود، تمام حضار را به جا میآورد و به آنان میگوید که همگی قسمتی از کابوس مکرر شابنه او بودهاند. مهمانها یک به یک کابوسهای خود را تعریف میکنند که دستمایه پنج اپیزود مختلف فیلم هستند….
شاید بهترین فیلم ترسناک چند اپیزودی تمام دورهها که البته کماکان تمام بخشهایش از لحاظ ضرباهنگ و فضاسازی همسطح نیستند. قطعه چهارم ـ “داستان گلفبازی” ـ عملاً میان پردهای کمیک برای تعدیل تنش و اضطراب دیگر داستانهاست (کار کرایتن با سوابق آشنا در زمینه کمدی). دیردن اپیزود معمولی اول بهنام “راننده نعشکش” و قسمتهای رابط دهنده اپیزودها را ساخته است. کاوالکانتی اپیزود پررمز و راز دوم ـ “داستان کریسمس” ـ و اپیزود اکسپرسیونیستی پنجم ـ “عروسک سخنگو” ـ را موفق از کار درآورده است ولی اوج فیلم اپیزود سوم و میانی، ساخته رابرت هیمر، با نام “آینه جادو شده” است درباره زنی که نامزدش آئینهای عتیقه به او میدهد و در آن منظره قتلی در یک اتاق مجلل ویکتوریائی منعکس میشود. جنایتی که در واقع فرجام صاحبان قبلی این آینه بوده است. این بخش بهراستی هراسانگیز و بدیع است، از فضاهای داخلی و آینهها استفاده درخشانی میکند و ویترز در نقش زن اصلی عالی است.
3- فیلم طلسم شده – Spellbound
کارگردان : آلفرد هیچکاک.
فیلمنامهنویس : بنهکت و انگوس مکفیل، برمبنای رمان خانه دکتر ادواردز نوشته فرانسیس بیدینگ (هیلاری سینت جرج ساندرز و جان پالمر).
فیلمبردار : جرج بارنز و رکس ویمپی (بدون ذکر در عنوانبندی).
آهنگساز(موسیقی متن) : میکلوش روشا.
هنرپیشگان : اینگرید برگمن، گریگوری پک، جین ایکر، دانلد کورتیس، روندا فلمینگ، میخائیل چخوف، جان امری و لیو ج. کارول.
دکتر روانشناس جوانی بهنام “ادواردز” (پک)، رئیس تازه یک آسایشگاه بیماران روانی، جانشین “دکتر مرچیسن” (کارول)، میشود. “دکتر کنستانس پیترسن” (برگمن) که دل به “دکتر مرچیسن” (کارول)، میشود. “دکتر کنستانس پیترسن” (برگمن) که دل به “دکتر ادواردز” باخته به رفتارهای عجیب و غیرعادی او مشکوک میشود، و بهزودی پی میبرد که حروف اول اسم او “ج.ب.” است و او “دکتر ادواردز” واقعی نیست. سئوال اصلی این است که بر سر “دکتر ادواردز” واقعی چه آمده، و “ج. ب.” که فکر میکند “دکتر ادواردز” را کشته میگریزد. “دکتر پیترسن” او را مییابد، در خانه استادش پنهان میکند و با ریشهیابی در گذشته درمییابد “ج.ب.” که شاهد قتل “دکتر ادواردز” به شکلی مشابه برادر کوچکترش (که همیشه خود را مسئول مرگ او میدانسته) بوده، دچار شوک شده است. قاتل واقعی “دکتر مرچیسن” است و با فاش شدن راز قاتل، زوج دل داده زندگی تازهای را شروع میکنند.
از فیلمهای پر گفتوگو و نه چندان موفق استاد که صرفاً بهدلیل علاقه شخصی سلزنیک به مسائل روانشناسی جلوی دوربین میرود. صحنه رویای پک کار نقاش نامدار، سالوادور دالی است (این صحنه که حالا دو دقیقه بیشتر به طول میانجامد در اصل ۲۲ دقیقه فیلمبرداری میشود). پک اصلاً در نقش بیمار روانی (از نوع هیچکاکی!) جا نمیافتد.
4- فیلم برخورد کوتاه – Brief Encounter
کارگردان : دیوید لین
فیلمنامهنویس : نوئل کاوارد، آنتونی هاولاک آلن و لین، بر مبنای نمایشنامه زندگی بیجان نوشته کاوارد.
فیلمبردار : رابرت کراسکر.
آهنگساز(موسیقی متن) : کنسرتو پیانوی شماره ۲، کار سرگئی راخمانینوف.
هنرپیشگان : سلیا جانسن، ترور هوارد، استنلی هالووی، سیریل ریموند، مارگارت بارتن و جویس کاری.
“لارا” (جانسن)، زنی خانهدار، بهطور اتفاقی در ایستگاه راهآهن با دکتر “هاروی” (هوارد) آشنا میشود. “لارا” که از زندگی یکنواخت خود خسته شده، از فرصت استفاده و رابطهای با دکتر برقرار میکند. اما رابطه آن دو دیری نمیپاید و هر دو در نهایت به این نتیجه میرسند که از یکدیگر جدا شوند و نزد خانوادههایشان باز گردند….
یکی از بهترین فیلمهای سینمای کلاسیک انگلستان درباره احساسات ارضا نشده دو شهروند “آبرومند”، که برابر جبر جامعه سر فورد میآورند. لین داستان دلدادگی این دو را با طراوتی کمنظیر و بدون تکیه بر ایجاد هر نوع تعارض دراماتیک، روایت میکند و فیلمنامه کاوارد را با شایستگی به تصویر درمیآورد. در عین حال، اصالت فیلم حاصل دقت درانتخاب صحنه اصلی ماجرا (ایستگاه راهآهن) و شخصیتپردازی قهرمانان آن است. جانسن و هوارد از نقشی که ایفا میکنند جدا نمیشوند و بازیهائی که ارائه میدهند رابطه پیچیده آن دو را باورپذیر میکند. از سوی دیگر، ریتم عالی روایت و استفاده از تکگوئیهای درونی (برای نقش “لارا”)، در خلق فضای مورد نظر لین، تأئیدی بر قابلیتهای او است. در بازسازی تلویزیونی فیلم (آلن بریجز، ۱۹۷۴)، ریچارد برتن و سوفیا لورن نقشهای اصلی را برعهده دارند.
5- فیلم و سپس هیچکس نبود – And Then There Were None
کارگردان : رنهکلر.
فیلمنامهنویس : دادلی نیکولز، برمبنای داستان ده سیاهپوست کوچولو نوشته آگاتا کریستی.
فیلمبردار : لوشن بلارد.
آهنگساز(موسیقی متن) : ماریو کاستنلنوو ـ تدسکو
هنرپیشگان : والتر هیوستن، باری فیتس جرالد، لوئیس هیوارد، جون دوپرز، رولند یانگ، ریچارد هیدن، چ. آبری اسمیت و جودیت آندرسن.
جزیرهای دورافتاده. ده غریبه که هیچیک با دیگری آشنائی ندارد به دعوت میزبانی غایب در خانهای مجلل گرد میآیند. بهزودی مهمانان با جسد میزبان (فیتس جرالد) روبهرو میشوند و آرامآرام در مییابند که هر یک در گذشته مرتکب گناهی شده است. حالا، با به قتل رسیدن تکتک مهمانان، مشخص میشود که آنان جزیره آورده شدهاند تا مکافات جنایتهای خود را ببینند…
از فیلمهای پرتماشاگری که کلر در آمریکا جلوی دوربین برد. اما موفقیت عمده اثر مدیون فیلمنامه درخشان نیکولز از داستان کلاسیک کریستی است. بازیگر نیز، بهخصوص هیوستن و فیتس جرالد، مناسب نقشهایشان انتخاب شدهاند و بازی قابل قبول دارند. در سالهای ۱۹۶۵ (جرج پولاک) و ۱۹۷۵ (پیتر کالینسن)، با نام ده سرخپوست کوچولو بازسازی شد ـ لازم به توضیح است که نام دیگر (و ظاهراً نژادپرستانه کتاب کریستی)، ده سیاهپوست کوچولو در برگردان سینمائی بهنام (کمتر نژادپرستانه) ده سرخپوست کوچولو تغییر پیدا کرد!
6- فیلم تعطیلی از دست رفته – The Lost Weekend
کارگردان : بیلی وایلدر
فیلمنامهنویس : چارلز براکت و وایلدر، برمبنای رمانی نوشته چارلز ر. جکسن.
فیلمبردار : جان ف. سایتس.
آهنگساز(موسیقی متن) : میکلوش روشا.
هنرپیشگان : ری میلاند، جین وایمن، فیلیپ تری، هوارد دا سیلوا، فرانک فیلن و مری یانگ.
“دان برنم” (میلاند) نویسنده دائمالخمری است که خلاقیتاش را از دست داده است. در یک تعطیلی آخر هفته که برادر همخانهاش، “ویک” (تری)، به سفر رفته، کشمکش “برنم” با اعتیادش، اوج میگیرد و باعث سرگردانی کابوسوار او میشود. سر آخر، و با دلگرمیهای محبوبهاش، “هلن” (وایمن)، او اراده ترک نوشخواری را در خود مییابد.
این نخستین اثر هالیوودی بود که بهطور جدی به الکلیسم میپرداخت و بیان صریحش، با توجه به سانسور وقت دردسر آفرین شد. لحن و سبک بصری فیلم از رآلیسم اجتماعی دهه ۱۹۴۰ تا اکسپرسیونیسم “هذیانی” در نوسان است. بدبینی یأسآمیز و منفعلانه “بزنم” (با بازی قدرتمند میلاند که پیشتر صرفاً در کمدیها و رمانسهای سبک ظاهر میشود) که حتی با آن تحول مشکوک پایانی هم حل و فضل نمیشود ، فضای دلمرده و تیرهو تار نیویورک وایلدر را کامل میکند. فیلم وجههای جدیدی از استعداد وایلر را نشان داد.
7- فیلم تصویر دوریانگری – The Picture Of Dorian Gray
کارگردان : آلبرت لوین، برمبنای رمانی نوشته اسکار وایلد.
فیلمنامهنویس : آلبرت لوین، برمبنای رمانی نوشته اسکار وایلد.
فیلمبردار : هاری استرادلینگ.
آهنگساز(موسیقی متن) : هربرت استوتارت.
هنرپیشگان : جرج ساندرز، هرد هتفیلد، دانا رید، آنجلا لنزبری، لوئل گیلمور، پیتر لافورد و رجینالد اوئن.
لندن، قرن نوزدهم. “دوریان گری” (هتفیلد)، اشرافزاده جوانیست که پشت ظاهر آرام و معصومش، روح خبیثی دارد. او که “لرد هنری واتن” (ساندرز)، مردی بیبند و بار، راهنمائیاش میکند، به اندازه استادش شرور و بدنام میشود، آدم زنباره و عشرتطلبی که از افکار منحرف و سادیستی لذت میبرد و مدام از عیاشیهایش (که نمیبینیم) حرف میزند. “دوریان”، در اوج پوچی، سفارش میدهد تا تصویری از او بکشند؛ و طی توافقی “فاوست”وار، روحش را در مقابل جوانی ابدی میفروشد. در نتیجه، تصویر او پنهانی و دور از چشم همگان پیر میشود و خودش جوان میماند…
بهترین فیلم لوین. اثری ترسناک که هیچ صحنه ترناکی ندارد (تنها تصویر مخوف فیلم، تصویر نقاشی شده “دوریان گری” است که رنیگ به نمایش درمیآید). اینجا، تماشاگر نه از خطری که قهرمان را تهدید میکند بلکه از جاودانگی او وحشت میکند. بازی لنزبری و فیلمبرداری استرادلینگ قابل توجه هستند؛ و کار گیبونز در خلق فضای مرموز و حتی غمانگیز داستان خیره کننده است. در سال ۱۹۷۱ بازسازی میشود.
8- فیلم لنگرها را بکشید – Anchors Aweigh
کارگردان : جرج سیدنی
فیلمنامهنویس : ایزوبل لنارت، برمبنای داستانی نوشته ناتالی مارسین.
فیلمبردار : رابرت پلانک و چارلز پ. بویل.
آهنگساز(موسیقی متن) : جرج استول.
هنرپیشگان : فرانک سیناترا، جین کلی، کاترین گریسن، شارون مکمانوس، کارلوس رامیرز، دین استاکول و پاملا.
دو ملوان بهنامەای “کلارنس دولیتل” (سینا ترا) و “جوزف برادی” (کلی) در خلال روزهای مرخصیشان با یک پسربچه و عمه جوانش “سوزان” (گریسن) که آرزوی خواننده شدن دارد، آشنا میشوند. “کلارنس” به “سوزان” علاقهمن میشود اما این “جوزف” است که دل او را بهدست میآورد…
از محبوبترین موزیکالهای دهه ۱۹۴۰ که بهخاطر صحنه رقص کلی و “جری موشه” حتی بای کسانی که فیلم را ندیدهآند نیز خاطرهانیگز است! آواز سیناترا فراموش ناشدنی و طراحی رقصهای استنلی دانن فوقالعاده است. با اینکه فیلم کمابیش قدیمی بهنظر میرسد اما هنوز هم برخی از صحنههایش میتواند انرژی و شور و نشاطی را که در فیلم موج میزند به تماشاگر منتقل کند، از جمله قطعه رقص کلی با شارون مکمانوس، دخترک ۵ ساله مکزیکی.
9- فیلم روح سرخوش – Blithe Spirit
کارگردان : دیوید لین.
فیلمنامهنویس : نوئل کاوارد و لین، برمبنای نمایشنامهای نوشته خودش.
فیلمبردار : رانلد نیم.
آهنگساز(موسیقی متن) : ریچارد آدینسل.
هنرپیشگان : رکس هریسن، کنستانس کامینگز، کی هاموند، هیو ویکفیلد، مارگارت رادرفورد و جویس کاری.
چارلز” (هریسن)، نویسندهای که با همسر دومش، “روت” (کامینگز) در خانهای شیک و مجلل زندگی میکند و به موضوع ارواح علاقهمند است، متوجه میشود که روح همسر اولش،”الویرا” (هاموند) در زندگی آنان وارد شده و مشکلاتی بهوجود آورده است…
همکاری لین و کاوارد نمایشنامه و فیلمنامهنویس، که با جائی که خدمت میکنیم (۱۹۴۲) آغاز شده بود، باز هم ادامه مییابد و منجر به خلق این کمدی ـ فانتزی میشود، که نمونه “کمدی به سبک انگلیسی” بهشمار میآید. فیلم، کپی تصویری ـ و البته رنگی ـ نمایشنامهای نوشته خود کاوارد است و جلوهای تآتری دارد. ماجرا از یک موقعیت پوچ آغاز میشود و در ادامه به وضعیتی ماوراءطبیعی، که بسیار ظرفیت کمدی دارد، سیر میکند. اما افسوس که باور یک روح رنگی اندکی دشوار است.
10- فیلم آنان قابل چشمپوشی بودند – They Were Expendable
کارگردان : جان فورد
فیلمنامهنویس : فرانک وید، برمبنای کتابی نوشته ویلیام ل. وایت.
فیلمبردار : جوزف آگوست.
آهنگساز(موسیقی متن) : هربرت استوتارت.
هنرپیشگان : مونتگامری، جان وین، دانا رید، جک هولت، وارد باند، مارشال تامپسن، لیون ایمز و آرتور والش.
“ستوان بریکلی” (مونتگامری) و افسر زیردست کلهشقش، “ستوان رایان” (وین)، تلاش میکنند تا ارزش کشتیهای اژدرافکن PT را در نبردهای دریائی به مقاومت ارتش آمریکا بقبولانند. اما افسران فرمانده متوجه این توانائیها نیستند و انجام وظیفه “بریکلی” و افرادش را به بردن پیام و حمل آذوقه و مهمات محدود میکنند. هر چند که پس از سقوط باتان و کورگیدور توسط ژاپنیها، واحد PT با غرق کردن بسیاری از کشتیهای ژاپنی ارزشهایش را ثابت میکند، با این همه کمی دیر شده است. ژاپنیها پیروزمندانه پیش میروند و آمریکائیها مجبور میشوند تا از مقابل نیروهای دشمن فرار کنند و به استرالیا بروند تا دوباره گردهم بیایند و برای حملهای دیگر آماده شوند…
از بهترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما که صحنههائی به یادماندنی، شاعرانه و به تمام معنا زیبا دارد.اما اینجا، خود استاد چندان از کارش رضایت نداشت (شاید ترجیح میداد که فیلم وجه “واقعی” پررنگتری پیدا میکرد، چون به تازگی از جبههای بازگشته بود که در آن، بهعنوان ناخدا، ۱۳ نفر از افراد واحدش را از دست داده بود). مونتگامری نیز یکی از بهترین بازیهای تمام عمرش را عرضه میکند.
11- فیلم خیابان اسکارلت – Scarlet Street
کارگردان : فریتز لانگ
فیلمنامهنویس : دادلی نیکولز، برمبنای رمان و نمایشنامه مادهسگ نوشته ژرژ دو لا فوشاردیه.
فیلمبردار : میلتن کراسنر.
آهنگساز(موسیقی متن) : هانس ج. سالتر.
هنرپیشگان : ادوارد گ. رابینسن، جون بنت دان دوریا، جس بارکر، ولادیمیر سوکولوف، مارگارت لینزی و رزالیند ایوان.
“کریستوفر کراس” (رابینسن)، صندوقدرا فروشگاه بزرگی در نیویورک، اوقات فراغتش را به نقاشی میگذراند. شبی “کراس” در خیابان به زنی بهنام “کیتی مارچ” (بنت) برمیخورد که یک کیفزن به او حمله کرده است. او مهاجم را دور میکند و “کیتی” را به یک کافه میبرد. “کراس” که مجذوب “کیتی” شده، شغل واقعیاش را پنهان میکند و خود را نقاش معرفی میکند. همسر خود “کراس”، “آدل” (ایوان) زن تندخوئی است که شوهرش را مرتب به خاطر فقدان جاهطلبی ملامت میکند. کیتی نیز رابطهاش با یک خلافکار بهنام “جانیپرینس” (دوریا) را از “کراس” پنهان میکند. “کیتی” و “جانی” تصمیم میگیرند از “کراس” بهرهبرداری کنند. “کراس” بنا به درخوست “کیتی” آپارتمانی برای او میگیرد و تابلوهایش را هم به آنجا میآورد، اما “جانی” امضای “کراس” را از روی آنها پاک میکند و امضای “کیتی” را جایش میگذارد. “کراس” ابتدا آزردهمیشود ولی وقتی تابلوها مورد توجه بینندگان قرار میگیرند، رضایتی درونی مییابد. برای تأمین پول “کیتی”، او مجبور به دستبرد پنهانی به صندوق محل کار میشود. وقتی در مییابد شوهر اول زنش، که گمان میرفت مرده، هنوز زنده است خوشحال از امکان طلاق سراغ “کیتی” میرود ولی او را در آغوش “جانی” میبیند. پس از رفتن “جانی”، “کیتی” به او میگوید که تمام مدت بازیچه بوده است و “کراس” برآشفته میشود…
به نوعی بازسازی فیلم قدیمی ژان رنوار، مادهسگ (۱۹۳۱). این شاهکار تیرهوتار لانگ یک نوآر تمام عیار است. نمونه کاملی از دنیای غیرقابل اعتماد و تهدید آمیزی که زیر سلطه تقدیر است، با قهرمانی که رویای رمانتیک کوتاهش، فرجام دردناکی دارد. رابینسن در نقش قربانی از همه جا بیخبر و هنرمند محروم و قدر نیافته، فوقالعاده است و خفقان روحی جامعه ظاهربین را دوچندان عیان میکند. بنت و دوریا در بهترین شکل خود ظاهر میشوند و سایهها و میزانسنها، مثل تاروپود داستان، قهرمان فیلم ـ و همزمان تماشاگر ـ را به بند میکشند.
12- فیلم رم، شهر بیدفاع – Rome, Open City
کارگردان : روبرتو روسلینی
فیلمنامهنویس : سرجوآمیدئی، فدریکو فلینی و روسلینی، برمبنای داستانی نوشته آلبرتو کونسیلیو و آمیدئی.
فیلمبردار : اوبالدو آراتا.
آهنگساز(موسیقی متن) : رنتسو روسلینی.
هنرپیشگان : آنا مانیانی، آلدوفابریتسی، مارچلو پالییرو، ماریا میکی، هاری فیست، جووانا گالتی، فرانچسکو گرانژاک، کارلا روره، ناندو برونو و ویتو آنیکیاریکو.
“مانفردی” (پالییرو)، رهبر کمونیست نهضت مقاومت در فرار از دست نیروهای گشتاپو به خانه دوستش، “فرانچسکو” (گرانژاک) پناه میآورد. طی حوادثی “فرانچسکو” دستگیر میشود و نامزدش، “پینا” (مانیائی) بهقتل میرسد.اما “فرانچسکو” میگریزد و به “مانفردی” که نزد محبوبهاش، “مارینا” (میکی) پنهان شده است میپیوندد. “مارینا”، بازیگری که مدتهاست خیابانگردی را پیشه کرده، باعث به دام افتادن “مانفردی” میشود. در این بین “دون پییترو” (فابریتسی)، کشیشی که به نهضت یاری میرسانده است نیز به دام میافتد. “مانفردی” زیر شکنجه میمیرد و “دونپییترو” را تیرباران میکنند.
هنوز ایتالیا درگیر جنگ جهانی دوم و رم در اشغال نازیها است که روسلینی و همکارانش طرح رم، شهر بیدفاع را میریزند. آنان دو ماه پس از خلاصی از شر نیروهای اشغالگر، فیلمبرداری را آغاز میکنند. دیگر دیکتاتوری موسولینی از بین رفته؛ اما از استودیوهای فیلمسازی و صنعت سینما نیز چیزی باقی نمانده است. پس روسلینی، این بزرگترین کارگردان تاریخ سینمای ایتالیا، با ارزیابی اوضاع و احوال، به تصویر کشاندن طلیعه دوران تازه را آغاز میکند و سینمای جدیدی بهوجود میآورد؛ انگار سینما را از نو خلق میکند. او در نما به نمای فیلم، بدعتی به نمایش میگذارد که یادآور حرکت قطار برادران لومیر میتواند باشد. مضمون رم، شهر بیدفاع (حداقل برای روسلینی، مستندساز سالهی دهه ۱۹۳۰)، مضمون تازهای نیست. رویکرد نئورآلیستی به سینما نیز تازه نیست. قبلاً ژان رنوار در فیلمتونی (۱۹۳۵) با بازیگران غیرحرفهای نگاهی واقعبینانه به انسانها و عصری که در آن زندگی میکرده انداختهاست.اما روسلیینی، نئورآلیسم را دقیقتر میبیند. نئورآلیسم را تجربهای میداند برای “ایجاد و برقراری نگرشی جهانی درباره جهانی ویژه در مرحلهای بهخصوص از تاریخ”. دقت روسلینی و آموزشی که فیلمهای نئورآلیستی او در برخورد با دنیا ارائه میدهند، راز ماندگاری سینمایش را پدیدار میکنند. در قیاس معالفارق میبینیم که اغلب فیلمهای نئورآلیستی ویتوریودسیکا ماندگار نیستند و عمری کوتاه دارند؛ چون فقط به مشکلات دورهای خاص میپردازند و بس. بنابراین کاربردی موقعی پیدا میکنند و برخلاف فیلمەای نئورآلیستی روسلنی، زنده نمیمانند. روسلینی از موضعگیری سیاسی نسبت به هر کدام از قهرمانانش خودداری میکند و نیت خیر تکتک مردم را ارج میگذارد. البته گاهی بهناچار اغراق میکند؛ آنهم با موسیقی یا صحنههای فاجعهباری که به ملودرام نزدیک میشوند. اما آنچه پس از تماشای فیلم در ذهن تماشاگر نقش میبندد، شکوه اخلاقی انسان به معنای عامش است.
13- فیلم حمله ربایندگان جسم – Invasion Of The Body Snatchers
کارگردان : فیلیپ کافمن
فیلمنامهنویس : و. د. ریکتر، برمبنای رمانی نوشته جک فینی.
فیلمبردار : مایکل چاپمن.
آهنگساز(موسیقی متن) : دنی زایتلین.
هنرپیشگان : دانلد ساترلند. بروک آدامز، لنرد نیموی، ورونیکا کارترایت، آرت هیندل للیا گُلدونی، کوین مکارتی، جف گُلدبلوم و دان سیگل.
«ماتیو بنِل» (ساترلند)، بازرس بهداشت عمومی در سن فرانسیسکو، وقتی از دستیارش، «الیزابت» (آدامز) میشنود که دوستش، «جفری» (هیندل) دیگر آن آدم سابق نیست، میکوشد تا آرامش کند. «بِنِل»، «الیزابت» را به مهمانیای میبرد که به افتخار روانشناس مشهور، «دیوید کیبنر» (نیموی) برپا شده است. در آنجا آنان دوست «بِنِل»، «جک» (گُلدبلوم)، شاعری را که منتقد افراطی آثار «کیبنر» است ملاقت میکنند. وقتی «الیزابت» مشکلش را به «کیبنر» میگوید، او این مسئله را هذیان ذهن هیستریائیِ کسی ارزیابی میکند که از روابط عاطفی گریزان است. کمی بعد «جک» و همسرش، «نانسی» (کارترایت) با مشاهده خروج انساننمائی از پیلهای عظیم میگریزند. «بِنِل» برای نجات «الیزابت» که شاهد تسخیر جسم «جفری» توسط انساننمائی مثل او است، خانهاش میرود. انسان نماها آرام آرام شهر را تسخیر میکنند. «جک»، «نانسی»، «بِنِل» و «الیزابت» میگریزند اما اینبار به دام «کیبنر»، «جک» (که تسخیر شده) و «جفری» که به آنان نوید شکل تازهای از زندگی بدون احساسات مشکلآفرین را میدهد، میافتند. آن دو بار دیگر موفق به فرار میشوند. سرانجام «الیزابت» تسخیر میشود و «بِنِل» کارخانهای مملو از پیلهها را نابود میکند. اما وقتی چندی بعد «نانسی» او را در خیابان میبیند، در مییابد که جسم او نیز تسخیر شده است.
بازسازی کافمن از فیلم کلاسیک دان سیگل (1956)، اگرچه در اندازههای نسخه اصلی نیست، اما در انطباق مضمون اصلیِ داستان با فضای اصلیِ داستان با فضای خاص و تنشهای سیاسی / اجتماعی زمان ساخت فیلم (دهه 1970) و همچنین دربه کارگیری تمهیدات صوتی و تصویری جدید برای نمایش صحنههای تسخیر جسم موفق مینماید. مضمون محوری مثل دیگر آثار کافمن (جنس مناسب، 1983 و هنری و جون، 1990) تأکید بر اهمیت «گروه» در موقعیتهای مختلف است. جسم هر «فرد» تنها وقتی تسخیر میشود که از «جمع» دور افتاده باشد. سیگل و ستاره فیلمش، مکارتی به ترتیب در نقشهای کوتاه یک راننده تاکسی و مرد کریزانی که در خیابان از «هجوم» خبر میدهد، حضوری به یک اندازه طنزآمیز و خاطرهانگیز دارند.
14- فیلم درختی در بروکلین میروید – A Tree Grows In Brooklyn
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : تس شلهزینجر و فرانک دیویس، بر مبنای رمانی نوشته بتی اسمیت.
فیلمبردار : لیون شامروی.
آهنگساز(موسیقی متن) : آلفرد نیومن
هنرپیشگان : دوروتی مکگوایر، جون بلوندل، جیمز دان، لوید نولان، جیمز گلیسن، روت نلسن، جان الکساندر و پگی آن گارنر.
در اوایل قرن بیستم، یک خانواده فقیر ایرلندی در بروکلین نیویورک زندگی سختی را میگذرانند. پدر (دان)، پیشخدمتی دائمالخمر اما مهربان و همسرش (مکگوایر)، زنی مؤمن و مذهبی است. دختر آنان، پیوسته تلاش میکند تا به آینده بهتری دست یابد و حداقل از زندگی در آپارتمانهای اجارهای محقر نجات پیدا کند. اما درست پیش از آنکه سومین فرزند خانواده متولد شود، پدر میمیرد و زندگی باز هم سختتر میشود…
در این ملودرام، شخصیت دختر خانواده بهعنوان قهرمان اصلی روایت در کانون توجه کازان قرار دارد. اما او در نخستین تجربه کارگردانی خود قصد ندارد به بررسی قطعی جامعهشناختی درباره فقر شهر بپردازد. جدیتی که در لحن فیلم وجود دارد، این احساس را برمیانگیزد که گوئی کازان خاطرات خود را بازگو میکند، اما در هر حال، تصویر او گوشهای از واقعیت روزمره در آن سالهای آمریکاست. در مجموع، اگرچه بعضی از صحنهها بسیار کشدار هستند و گفتوگوها کلیشهای جلوه میکنند و از “درخت” اشاره شده در عنوان فیلم هم هیچ خبری نیست، نخستین اثر کازان جذاب و صمیمی از کار درآمده است.
15- فیلم عجایب زیگفلد – Ziegfeld Follies
کارگردان : وینسنت مینهلی، جرج سیدنی، چارلز والترز، روی دل روت، لمیوئل ارز.
فیلمنامهنویس : ا. ی. ارز، دانلوپر، کی تامپسن، راجر ایدنز، هیو مارتین، رالف بلین، ویلیام نوبل، ویلکی ماهونی، کال هوارد، اریش کارل، ماکس لیبمن، بیل اسکور، هاری کرین، لو هولتس، ادی کانتور، آلن بورتس، ادگار آلن وولف، فیلپ راپ، آل لوئیس، جوزف شرانک، رابرت آلتن، یوجین لورینگ، رابرت لوئیس، والترز، جیمز اوهانلن، دیوید فریدمن، جوزف ارونز، اروین برچر، سامسن رافائلسن، اورت فریمن و دویری فریمن.
فیلمبردار : جرج فولسی، چارلز روشر و ویلیام فراری.
هنرپیشگان : فرد استر، لوسیل بال، عروسکهای بانین، ویلیام پونل، جیمی دورانته، ادوارد آرنولد، فانی برایس، لنا هورن، لوسیل برهمر، استر ویلیامز، جودی گارلند، رد اسکلتن، جین کلی، جیمز ملتن، هیوم کرانین، ویکتور مور، سید چریس و ماریون بل.
فلورنز زیگفلد (پوئل)، نمایشگردان مشهور که به بهشت رفته، همچنان در رویای برپا کردن نمایش پرشکوه جدیدی است. گروهی عروسک (که کاریکاتور برخی ستارههای اصلی نمایشهای او در زمان حیات هستند) سرگرمش میکنند و سپس فرد آستر، لوسیل بال و سید چریس در قطعهای موزیکال از راه میرسند. این آغاز سیزده فصل موزیکال و کمیک وجدانگیر است…
گفته میشود که زیگفلد بزرگ حتی در بستر مرگ هم مشغول فریاد کشیدن برای هدایت صحنه و نمایش بوده است. ایده فیلم، اینکه شعار معروف “نمایش باید ادامه یابد” حتی از مرگ هم فراتر میرود، از همینجاست. ابتدا جرج سیدنی کارگردانی فیلم را بهعهده گرفت، اما سپس جایش را به مینهلی داد و در عین حال که ذوق استثنائی بصری و قدرت هماهنگی عوامل، بیشک حکایت از نقش تعیین کننده او دارد، نباید از یاد برد که رابرت لوئیس، نورمن تاروگ، والترز، دل روت و ارز همکاران اصلی او در خلق این واریته شگفتانگیز موسیقی و رقص و صحنهآرائی بودهاند. فیلم لبریز از ستارههای آن دوره مترو ـ گلدوین ـ مایر است که قالب اپیزودیک به هر کدام فرصت مناسب و دلخواهی برای هنرنمائی میدهد (ضمن اینکه بههمین دلیل فیلم تکهتکه فیلمبرداری شد تا بتوان ستارههای مشغول کار در پروژههای دیگر را به دست آورد). آستر و کلی، رقصندههای بیهمتا، برای اولین بار در یکی از قطعات فیلم همرقص یکدیگر میشوند. پوئل در نقش “زیگلفلد” دیدنی است. نسخه اصلی با ۱۹ فصل و ۲۷۳ دقیقه زمان غیر قابل نمایش تشخیص داده شد و قسمتهای متعددی از آن حذف گردید.
16- فیلم ساعت – The Clock
کارگردان : وینسنت مینهلی
فیلمنامهنویس : رابرت نیتان و جوزف شرانک، برمبنای داستانی نوشته پل گالیکو و پالین گالیکو.
فیلمبردار : جرج فولسی.
آهنگساز(موسیقی متن) : جرج باسمن.
هنرپیشگان : جودی گارلند، رابرت واکر، جیمز گلیسن، کینان وین، مارشال تامپسن، لوسیل گلیسن و دیک الیوت.
“آلیس میبری” (گارلند) و “سرجوخه جوآلن” (واکر) که برای مرخصی کوتاه مدتی از جنگ آمده، زیر برج ساعت ایتسگاه قطار پنسیلوانیا در نیویورک با هم ملاقات میکنند ، عاشق میشوند و ظرف ۴۸ ساعت ازدواج میکنند…
داستان، نمونهای از سادگی محض است. این اجراست که گوهری کمیاب خلق میکند. نخستین فیلم غیر موزیکال مینهلی با نقش بدون آوازی برای گارلند، که در این زمان همسر او بود. با این حال فیلم آشکارا حساسیتی لطیف و “موزیکال گونه” را نسبت به رمانس ملایم و شیرینش باز میتاباند و از برخوردی روزمره، رابطهای متعالی بیرون میکشد. مثل صحنه شبانه پارک که ناگاه محیط شخصیتها از جلوههای رمانتیک آکنده میشود. گارلند و واکر در نقش عشاق دستپاچه و محجوبی که معجزهآسا به هم میرسند، فراموش نشدنیاند.حرکتهای دوربین شکوهمند مینهلی ـ بهویژه کرین معروف در ایستگاه قطار ـ منادی سبکپردازیهای بعدی او هستند و حسوحال واقعی و ملموس این قصه شور و جوانی با تمهیدات تکنیکی و صحنهپردازیهای فریبندهای کامل میشود که جایگزین فیلمبرداری در مکانهای واقعی نیویورک شدهاند.
17- فیلم فرشته سقوط کرده – Fallen Angel
کارگردان : اوتو پرمینجر
فیلمنامهنویس : هاری کلاینر، برمبنای رمانی نوشته مارتی هلاند.
فیلمبردار : جوزف لاشل.
آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید راکسین.
هنرپیشگان : آلیس فی، دانا اندروز، لیندا دارنل، چارلز بیکفورد، آن روره، بروس کابوت و جان کارادین.
“اریک استنتن” (اندروز)، کارگزاری مطبوعاتی است که بهدنبال سرنوشت به شهری کوچک و ساحلی در کالیفرنیا میرود و با “جون میلز” (فی)، زنی ثروتمند و گوشهگیر، و پیشخدمتی گرم و پرشور بهنام “استلا” (دارنل) آشنا میشود. “اریک” به “استلا” دل میبندد، اما بیپول است، بههمین دلیل تصمیم میگیرد که با “جون” ازدواج کند، ثروتش را تصاحب کند، طلاقش بدهد و بعد با “استلا” ازدواج کند. با این همه “استلا” کشته میشود و “اریک” در مظان اتهام قرار میکیرد. او برای رفع اتهام از خودش، میکوشد تا قاتل واقعی را پیدا کند…
اینجا، پرمینجر به امید تکرار موفقیت لارا (۱۹۴۴) وارد صحنه میشود؛ اما (شاید بهدلیل پراکندگی خط روایتی) چندان از پس کار و خلق فیلم نوآری در همان قد و قواره برنمیآید. فی که سالهای سال ستاره کمپانی فاکس بهشمار میآمده نقش “جون میلز” را با دقت و وسواس تمام (پس از رد سه دوجین فیلمنامه) انتخاب میکند. با این همه در جریان فیلمبرداری، پرمینجر بیشتر به نقش دارنل میپردازد و در نتیجه فی تا شانزده سال بعد دیگر جلوی دوربین نمیرود!
18- فیلم سزار و کلئوپاترا – Caesar And Cleopatra
کارگردان : گابریل پاسکال.
فیلمنامهنویس : جرج برنارد شا و مارجوری دینز، برمبنای نمایشنامهای نوشتهشا
فیلمبردار : فردی یانگ، رابرت کراسکر، جک هیلدیارد و جک کاردیف
آهنگساز(موسیقی متن) : ژرژ اوریک.
هنرپیشگان : ویوین لی، کلود رینز، استوارت گرینجر، فلورا رابسن، فرانسیس ل. سالیون، بازیل سیدنی، سسیل پارکر و ریموند لاول.
“سزار” (رینز)، فاتح رومی، “کلئوپاترا” (لی)، ملکه مصر را به همسری میگیرد و او را از دخترکی بیتجربه، بهحکمرانی مقتدر بدل میکند…
اقتباسی درخشان از نمایشنامه پراوازه جرج برنارد شا، فیلمنامهای از خود او که پس از روبهروئی با ویوین لی و درک قابلیتهایش یک صحنه را ویژه او به اصل متن خود افزود. این گرانترین فیلم تاریخ سینمای انگلستان تا آن زمان بود که برای رقابت با سینمای هالیوود در کادر عریض ساخته شد. اما به رغم بازیهای رینز لی (که بیشک بهترین “سزار و کلئوپاترا” ی تاریخ سینما را از کار درآوردند) و رنگ و لعابی رویائی، فیلم برای تماشاگر ساده پسند آمریکائی آن دوران خسته کننده بود، با این همه آرامآرام ویژگیهای بینظیر آن (که یکی از آنها کارگردانی پاسکال بود) کشف و قدرش شناخته شد. فیلم همچنین چند بازیگر مطرح سالهای بعد، از جمله جینسیمونز را در نقش کوتاه یکنوازنده چنگ، معرفی کرد.
19- فیلم گردشی در آفتاب – A Walk In The Sun
کارگردان : لوئیس مایلستون
فیلمنامهنویس : رابرت راسن، برمبنای رمانی نوشته هاری براون.
فیلمبردار : راسل هارلان.
آهنگساز(موسیقی متن) : فردریک افرم ریچ.
هنرپیشگان : دانا اندروز، ریچارد کنت،جان آیرلند، استرلینگ هالووی، نورمن لوید و لوید بریجز.
جنگ جهانی دوم. جوخهای از سربازان آمریکائی در ساحلی نزدیک سالرنو، در ایتالیا، مأموریت یافتهاند تا خانهای روستائی را که با آن ده کیلومتر فاصله دارند، تصرف کنند. افسر جوخه در همان ابتا کشته میشود و پس از او “گروهبان وارد” (بریجز) نیز که فرماندهی را به دست گرفته به قتل میرسد. گروهبان دیگر جوخه دچار هیستری میشود و سرانجام “گروهبان تاین” (اندروز)، که فرماندهی به او رسیده، با تلفات سنگین موفق به تصرف خانه میشود…
فیلم، تصویری از جنگ جهانی دوم را از منظر کسانی که مستقیماً درگیر آن بودهاند روایت میکند. فیلمنامه نسبتاً موفق راسن با کارگردانی ماهرانه مایلستون، وظیفه سربازان درگیر مبارزه را با بینشی بخردانه به پرده منتقل میکند و سبک نیمه مستند فیلم باعث میشود تا بازیگران مشهور آن، خودشان باشد و احسان نکنند ستارگان سینما هستند. در فیلم هیچ رجعت به گذشته، نمایش احساسات و صحنههای عظیم درگیری و کشتار وجود ندارد، با این همه، آهنگ حرکت آن اصلاً کند نمیشود.