کتاب ه‍ ه‍ ح‍ ه‍ – هایدریش، هوش و حواس هیملر، نوشته لوران بینه

0

در کتاب‌های بسیاری خوانده‌ام: هیملر در زمان تماشای مراسم اعدام در مینسک ناگهان از هوش رفت، چون چند قطره از خون دو دختر جوان، که درست جلو چشمان‌اش تیرباران شدند، به روی‌اش شتک زد. او پس از دیدن این صحنه ناخوشایند دریافت که باید برای کشتار روش دیگری یافت، روشی که فشاری چنین طاقت‌فرسا به اعصاب جلادان وارد نکند تا آنان بتوانند به آسانی کار امحای یهودیان و دیگر گونه‌های مادونی بشر را پیش ببرند.

تکه‌ای از کتاب ه ه ح ه نوشته لوران بینه


کتاب ه‍ ه‍ ح‍ ه‍
هایدریش، هوش و حواس هیملر
نویسنده: لوران بینه
مترجم: احمد پرهیزی
ویراستار: مهدی نوریعلیرضا اسماعیل‌پور
نشر ماهی


نقد از مهدی یزدانی خرم: کتاب ه ه ح ه نوشته لوران بینه با زیر نام «هایدریش، هوش و حواس هیملر» بی‌تردید رمان نیست ؛ هر چند جایزه مهم «رمان اول» گنکور سال ۲۰۱۰ را از آن خود کرده است. این مساله نشان می‌دهد که در سال‌های اخیر تا چه حد مرز‌های نان فیکشن یا به عبارتی ناداستان و رمان گاه به هم نزدیک شده‌اند. قطعا وقتی سوتلانا آلکسویچ جایزه ادبی نوبل را برای نان فیکشن‌های‌اش از آن خود کرد، مبین همین واقعیت بود که فاصله این دو نوع ادبی به حداقل رسیده است.

لوران بینه نویسنده نسبتا جوان فرانسوی استاد بلامنازع این نوع نوشتار است و گل سرسبد این دست کتاب‌های‌اش تا امروز همین اثر درخشان. کتابی که با تکه‌های کوچک و کوتاهی ساخته شده است. اثری درباره راینهارد هایدریش (که ابتدا راینهارت نام‌اش بود ولی به خاطر بیشتر شدن تاثیرش کلمه تای آخر را به د تبدیل کرد) مغز متفکر بخش اطلاعاتی اس اس مردی عجیب که در سال ۱۹۴۲ ترور شد و از پا درآمد.

لوران بینه در کتاب‌اش مسیر جست وجو درباره زندگی و روزگار او را کنار روایت‌های‌اش ساخته و همین امر به اثر بداعتی دوچندان بخشیده است. او در جست وجوی زمانه و روزگار «جلاد پراگ» ساختاری طراحی کرده که از سویی به قرون وسطا و زمان ساخته شدن شهر مذکور می‌رسد و از سوی دیگر در سال‌های معاصر ما ومیان اسناد و عکس‌ها خودش را نشان می‌دهد. او درباره مردی نوشته که به زعم‌اش نشانی از شر بود. نشانی مطلق و قاطع.

رانهارد هایدریش که مرگ‌اش ضربه جبران ناپذیری زد به اتاق فکر نازی‌ها، یکی از مهمترین تئوریسین‌های حکومت رایش سوم بود. مردی که با قد بلند و به قول نویسنده مو‌های طلایی‌اش بیش از هر چیز مدلی آریایی داشت. هرچند شایعاتی درباره یک رگه یهودی در خانواده‌اش بود که همیشه آن را انکار کرد و حتی مردی را که این امر را به هیملر وهیتلر گزارش کرد از پا در آورد.

ذهن پیچیده هایدریش در ساختار قدرت نازی‌ها بیش از هر چیز یهودیان را نشانه رفت. او بود که برای کشتار بیشتر و کم هزینه‌تر این قوم، نظریه‌های اجرایی موثری داد. هرچند زیردست هیملر محسوب می‌شد اما عملا همه کاره اس اس به حساب می‌آمد.

بینه از همین منظر به او پرداخته. او در روایت‌اش مدام در حال رفت و آمد است. از کودکی هایدریش آغاز می‌کند و خطی پیش می‌آید، اما در این میان مدام به زندگی شخصی خودش حین نوشتن کتاب، حتی خواب‌ها و کابوس‌ها و روابط عاشقانه‌اش نیز اشاره می‌کند. با این اوصاف کتاب مملو از تکه‌های کوتاه می‌شوند که نمی‌شود رویشان نام فصل گذاشت.

او در میان قصه هایدریش با تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگی برخی ملت‌های درگیر جنگ نیز گفت وگو می‌کند. سراغ تبارشناسی شهر پراگ می‌رود و سعی می‌کند وضعیت این شهر را بعد حضور هایدریش در آن بررسی کند. از نسب‌ها سخن می‌گوید و گاه افسانه‌ها. او در عین حال به شکلی غیررسمی‌تر تاریخ جنگ و شروع آن را نیز روایت می‌کند.

همچنین در کودتا‌های مدرن مشهور حزب نازی، بالاخص کودتای «شب دشنه‌های بلند» در واقع هایدریش محور روایت می‌شود، اما تا پایان رمز آلودگی چهره‌اش باقی می‌ماند. سبک بینه در این جنس ناداستان‌نویسی شباهت‌هایی با جولین بارنز دارد، به خصوص در طوطی فلوبر. آزادانه و ر‌ها در دل تاریخ می‌گردد. حتی به راحتی صفت به کار می‌برد و ابایی ندارد او را بی‌طرف ندانند. چپ‌های منفعل فرانسوی را در ماه‌های قبل جنگ به باد تمسخر می‌گیرد و محافظه کاران خام فکر انگلیسی را نیز دست می‌اندازد. او با هایدریش در حال سفر است در سال‌هایی طولانی و پرماجرا و جالب این که روایت به شکلی طراحی شده که در بسیاری تکه‌های هایدریش حضور ندارد، اما در نقطه‌ای روایت مذکور به او متصل می‌شود. ایده پاساژ‌نویسی که یکی از میراث مهم والتر بنیامین است ، برای لوران بینه فرصتی می‌س ازد تا از یک شکلی روایت بکاهد. در برخی تکه‌ها گزارش‌های او کاملن تاریخی و مستند است و در تکه‌هایی او خود را تبدیل می‌کند به خیال غایب راینهارد هایدریش. این شاید مهمترین تکنیک اوست که استادانه در متن اجرا شده است.

از سویی کتاب با مرگ هایدریش تمام نمی‌شود و انگار تازه آغاز بخشی از ماجرای مخوفی ست که برای یافتن قاتلان او آغاز شده و به کشتار بسیاری می‌انجامد. مردی که حتا در غیاب‌اش نیز خون‌های فراوانی به زمین ریخته می‌شوند.

ماریو بارگاس یوسا در یادداشتی که درباره این کتاب نوشت و آن را ستود، می‌گوید: «این کتاب اثرگذار در خودآگاه ما باقی می‌ماند و خارخار پرسش‌های دل آشوب‌اش راحت‌مان نمی‌گذارد: انسانی چنین پلیدوپلشت هم چون راینهاردهایدریش چه گونه به ظهور رسید؟ چه گونه نظامی بنیان گذاشته شد که افرادی چون او بتوانند در آن رشد کنند، به بالاترین مقام‌ها برسند و به ارباب مطلق میلیون‌ها انسان بدل شوند؟ چه کنیم که چنین فضاحتی از نو تکرار نشود؟» (یادداشت بارگاس یوسا در انتهای کتاب ترجمه و منتشر شده است)

کتاب ه ه ح ه نه یک سرگذشتنامه کلاسیک که نوعی سفر است. نقطه محوری این سفر هایدریش و مرگ‌اش هستند اما ساختار دورانی ای که بینه ساخته و انبوه خون‌هایی که بعد ترور او جاری می‌شود، به همان نظریه‌ی مشهور شر جهان و انسانی شرآلود نزدیک میشود. آیا رانهارد هایدریش تنها خود مسئول بود؟ بینه به تمام جوانب این پرسش‌ها سرک می‌کشد و سعی می‌کند پاسخ‌های مختلف را امتحان کند. او حتی سراغ نیرو‌های سنتی اروپا یعنی فرانسه و انگلستان می‌رود و روایت می‌کند که برای آن‌ها کشتار چک‌ها و یهودی‌ها چندان هم اهمیتی نداشت.

در این مسیر مخاطب همراه نویسنده مدام غافلگیر می‌شود. مدام تصویر‌ها و اطلاعات تازه‌تری می‌یابد که شکل رواییشان آن‌ها را متمایز می‌کند. در این تکه‌نویسی هاست که عملن تصویری حجیم از هایدریش می‌گیرد اما باز هم روشن نیست. تنها چیزی که با قاطعیت از آن و درباره‌اش می‌خوانیم مرگ هزاران انسان است. او همچون محققی تازه کار وسط کتاب از فصل‌هایی که خواهد نوشت می‌گوید و حتا نظرات دوستان و نزدیکان را درباره ایده‌های‌اش می‌آورد؛ به نحوی که کتاب از یک تاریخ‌نگاری یا بیوگرافی محض خارج شده و یک ناداستان (خلاق)) شکل می‌گیرد که در عین وفاداری به تاریخ و اسناد، مدام سعی می‌کند به ذهن مرموز هایدریش نفوذ کند. ذهنی تاریک و دست نیافتنی که تئوری‌های پیچیده کشتن را طراحی می‌کند. همین ذهن است که انگار در سایه با ذهن لوران بینه رودررو می‌شود و می‌کوشد از تخیل او بگریزد. حتا بینه در جا‌هایی می‌گوید نمی‌داند چه قدر می‌تواند به ذهن هایدریش نزدیک شود، اما همین بازی عجیب است که کتاب را غنی و متفاوت می‌کند و باعث می‌شود شری‌زاده شود که شری دیگر را روایت می‌کند.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

بیماری‌ها و مشکلات روانی می‌توانند به مانند همین غول‌های تصور شده توسط میدجرنی باشند، اما می‌توان…

تا وقتی کسی مبتلا به یک مشکل روانپزشکی نشده باشد یا آشنا و فامیلی نداشته باشد که مبتلا به شکل جدی آنها باشد، نمی‌داند که چقدر روی کیفیت زندگی تاثیرگذار هستند. کسی که افسردگی ندارد، تعجب می‌کند که مثلا چطور کسی از قدم زدن یا غذای خوب یا…

قسمت دیگری از عکس‌های تاریخی کمتر دیده شده: یک عکس ارزش هزار کلمه را دارد!

شاید این گفتار مشهور فرنگی‌ها که می‌گویند که یک عکس به اندازه هزار کلمه سخن می‌گوید، غلو باشد. گاهی در یک عکس فقط زیبایی می‌بینیم. گاهی هم داخل آن چیزی نیست. بدتر از همه، گاهی چون یک عکس برش محدودی از زمان و مکان است، به نوعی حاوی دروغ است…

عجیب ولی واقعی: چشم‌های این زن در این عکس آبی نیست! + ویدئو

در یک خطای دیداری بسیار جالب که به تازگی دین جکسون در تیک تاک منتشر شده، چهره عادی زنی را می‌بینیم که برخلاف ظاهر امر، چشمان او آبی نیست و در واقع حاکستری است.دین جکسون در زمینه ایجاد خطاهای دیداری، یک حرفه‌ای محسوب می‌شود. ویدئوی او در…

شوخی با مجسمه‌ها – وقتی حال مردم خوش است!

شوخی و طنز هم حال و هوای خاص خودش را می‌طلبد. مردم اگر از نظر پیشبینی شرایط اقتصادی آینده و وضعیت رفاه اکنون، آرامش و اطمینان خاطر لازم را داشته باشند و اگر بتوانند خود مقوله فرهنگ و اخلاق و دانش خود را ارتقا بدهند، شرایظ ظاهری و باطنی دیگر…

چرا بعضی‌ها وقتی پا به سن می‌گذارند جذاب می‌شوند یا دست‌کم کمتر زشت به نظر می‌رسند؟ عکس‌های قدیمی…

خب، این هم بحثی است که نمی‌دانم شما تا حالا در موردش با کسی صحبت کرده‌اید یا خیر. برخی در جوانی واقعا چهره یا قامت غیرقابل تحملی دارند. مثلا زیاد زمخت هستند، بینی یا فک یا گوش‌های بزرگ دارند. تناسب چهره ندارند. کلا جزو زیباروها به حساب…

داستان پسر دو سر بنگال، آن هم به صورتی تقریبا دیده نشده!

در ماه مه 1783، در روستای کوچکی به نام Mundul Gaut، در بنگال هند، یک کودک عجیب به دنیا آمد. او دو سر داشت.مامایی که به زایمان کمک می کرد از ظاهر کودک چنان وحشت زده شد که سعی کرد با انداختن او به داخل آتش این هیولا را بکشد. خوشبختانه…
آگهی متنی در همه صفحات

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.