جنگ سرد آمریکا و شوروی، چه چیز آن را شروع کرد؟
دکتر ناصر فرشادگهر: اغلب اندیشمندان برآنند که اولین برخورد امریکا و شوروی در دوران جنگ سرد بر سر ایران شکل گرفت. آنچه امریکا را به این درگیری کشاند امتناع شوروی از تخلیهٔ نیروهایش از ایران و همزمان تلاش برای ایجاد حکومتهای دست نشانده در آذربایجان و کردستان در فوریه 4691 بود. شوروی به عنوان مظهر مارکسیسم و لنینیسم در جستجوی ایجاد کمربند امنیتی و نفوذ ایدئولوژیک بود و البته منافع اقتصادی خود را نیز مدنظر داشت این مسئله امریکا و انگلیس را خیلی زود برانگیخت تا بخاطر اهمیتی که ایران به عنوان یک منطقهٔ نفتخیز داشت و بخاطر اهمیت آن به عنوان”درب پسیو”شوروی فعالیتهای بازدارندهای را، در داخل و خارج و از طریق سازمان ملل متحد، در مقابل شوروی، تدارک ببیند. علت العلل تمامی توجهات امریکا به ایران نفت بود و آغاز جنگ سرد در ایران بخاطر واکنش در برابر دست اندازیهای شوروی بود. اهمیت نفت برای امریکا به حدی بود که عاقبت حتی با انگلیس، که متحد او بود، در منطقه، رویارو قرار گرفت و به این صورت رویارویی دو جانبه بر سر ایران (امریکا و انگلیس-شوروی) به رویارویی سه جانبه (امریکا-انگلیس-شوروی) تبدیل شد.
امریکا درصدد بود تا بر مناطق تحت نفوذ شوروی تسلط تجاری و ایدئولوژیک بیابد اما وانمود میکرد که با بیمیلی در برابر شوروی مقاومت مینماید. امریکا حق برتری خود را در جهان با چیرگی بر کانسارهای نفتی ایران میجست اما انگلیس برای خود در ایران به یک حق سنتی قایل بود و با ایستادگی در برابر این متفق سابق آن را به کنسرسیوم نفتی تبدیل نمود.
بدون تردید غالب اندیشمندان علم سیاست اولین مواجههٔ مستقیم آمریکا و شوروی را، در جنگ سرد، به ایران اختصاص دادهاند. طبق برداشت مورخین سنتگرای جنگ سرد، امتناع شوروی از تخلیهٔ نیروهایش و تلاشهای همزمان آن در ایجاد حکومتهای دست نشانده در آذربایجان و کردستان، در فوریهٔ 4691، غرب را بر اهداف جهانیش واقف ساخت. آمریکا و بریتانیا سریعا مخالفتهایی را در داخل و خارج سازمان ملل طرح نموده و نخستین تلاشهای خود را در جهت ایجاد یک بازدارنده، در برابر شوروی در سطح خاورمیانه سازمان دادند. بیمیلی روسیه از عقبنشینی از آن جهت بود که «کشور شوروی آماده بود به هر منطقهای که دول غربی تمایل به دفاع از آن ندارند روی آورد». (Black nad Helmerich,P.797)
تأکید اکثر خاطرات طراحان سیاست آمریکا بر این نکته است که آمریکا در حقیقت در مقام جوابگویی به تمایلات شوروی از خود واکنش ضروری نشان داده بود. ترومن ضرورت فوری اقدامات خود ار چنین خاطرنشان میکرد که «یک حرکت گاز انبری عظیم بر علیه حوزههای جهانی نفتی خاورمیانه و بندرگاههای آب گرم مدیترانه و امنیت ترکیه و حاکمیت اران و توازن مواد خام دنیا در جریان بود».
دین آچسن، در مقام معاون وزیر امور خارجه، در طول بحران، تهدیدات تاریخی نسبت به امنیت خاورمیانه را یادآور میشود. وی خاطرنشان میکرد که هدف روسها از فراچنگ آوردن ایران و بغازهای ترکیه، دنبالهروی همان «خط سیر هجوم بربرها به یونان باستان و روم و بعدها هجوم تزار به آبهای گرم» بوده است. خاورمیانه، در واقع، از اواسط دوران فاتحین اسلامی تا دوران ویلهم، قیصر روم، منطقهای ویژه و منحصر به فرد بوده است. وزیر خارجه انگلیس، برنز، بحران ایران را به مثابه کاغذ تورنسلی جهت آزمودن اعتبار سازمان ملل تازه تأسیس میدانست. به نظر او اگر سازمان ملل از پذیرش دادخواست ایران امتناع ورزیده بود، این سازمان جدید جهانی، در آغاز تولد، ناقص الخلقه، مینمود. (Truman,P.523)
تنها با شروع بازنگری در جنگ سرد، تصویر ایران به مثابهٔ نگرش سادهلوحانه «عمل و عکس العمل» رخنههای امپریالیستی روسیه در برابر مقاومت توأم با بیمیلی آمریکا مورد اعتراض قرار گرفت. این مکتب در سال 1691 با نگارش کتاب «جنگ سرد و رشیههای آن» توسط دنا فرانک فلمینگ (Denna Frank Fleming) مطرح گردید. مورخین این مکتب در حقیقت تأکید بر این داشتند که ایالات متحده در جستجوی تسلط تجاری و ایدئولوژیک بر ماطق مورد منازعه جهانی بوده است. از نظر اینان بحرانهای این دوران اقدامات شاهینوار آمریکا را به همراه داشت. در رد نظرات جرج کنان (George Kennan) تجدیدنظر طلبان (که برخی آنها را چپ جدید نیز نامیدهاند) ادعا کردند که این امپریالیزم اقتصادی آمریکا بود که همچون جریان سیاسی کوشش کرد تا همهٔ برآمدگیها و شکافهایی را که در حوزه روند قدرت جهانی در دسترس بود، پر نماید.
در ارتباط با ایران، بازنگران این باور را-که ایالات متحده به عنوان یک نیروی ناخواسته در جریان مسئله یاران واقع شد-نپذیرفته و اهداف عینی و مادی آمریکا را پشتوانه اقداماتش میدانند. در واقع، میان سفارش روزولت به وزیر خارجهاش دایر بر متواشعانه عمل کردن در ایران و عمل به این سیاست بسیار فاصله بود. مدیریت و سیاست روزولت عملا در جهت ایجاد یک رخنه اقتصادی بود. وی پاتریک هورلی (Patrick Hurly) و هربرت هوور (Herbert Hoover)، دو دیپلمات وابسته به کمپانیهای نفتی، را، به منظور تأمین و حفظ امتیازات نفتی آمریکا، روانهٔ ایران میکند. در حقیقت، این گونه فعالیت آمریکا آنچنان تهاجمی بود که آرتور میلسپو، که علاقمند به تحکیم و گسترش روابط آمریکا با ایران بود، از این اقدام یکه خورده و چنین نوشت که «هیچگونه توافقی در این رابطه با روسیه نشده بود». (Kolko,p.303) در همان زمان آمریکا در عین حال با امتیازات مشابه برای شوروی و بریتانیادر مورد نفت مخالفت میکرد. کولکو این جایگاه برتر آمریکا را در اقتصاد نفتی جهان محصول دیپلماسی درهای باز یا انحصار آمریکا بر مهمترین منبع بحرانی جهان (Kolko,p.303) میداند.
بازنگران معتقد بودند که مداخلات شوروی (ملک، ش 21، ص 12) در خاورمیانه جنبه تدافعی داشته است. به طور مثال، گاردنر اشاره میکندکه «شوروی تنها در جهت واکنش به حرکت قبلی آمریکا در خاورمیانه به سال 4491 تقاضای امتیاز نفت را از ایران نمود». (Gardner,p.211)
بر طبق نظر نویسندگان چپ جدید یا بازنگران، تقاضای روسیه قابل توجیه بود. به نظر «استفن آمبروز» روسها ظاهرا مناسبتر میتوانستند در مورد نفت با ایرانیان مشارکت نمایند، زیرا آنچه آنها میخواستند به مراتب کمتر از منافعی بود که شرکتهای آمریکایی-انگلیسی از آن برخوردار گشتند. فلمینگ اشاره میکند که غرب درصدد نفوذ در مناطق نفتخیز خاورمیانه مانند ایران، عربستان و عراق بود، زیرا از این طریق منابع نفتی آسیب دیدهاش را در حین جنگ بحران مینمود. روسیه چاههای نفتی باکو را در دست داشت و به استخراج آن مشغول بود و اگر اقدامی مینمود برای سهیم شدن در هجوم غرب به منابع نفتی خاورمیانه بود. (Ambroso,p.131)
بازنگران جنگ سرد مبحث دیگری را نیز به نام «امنیت روسیه» ذکر مینمایند. کولکو مینویسد که روسیه منابع نفتی متنابهی در داخل داشت لیکن از دیرباز همواره تهدیدی را از سوی کشور مجاورش مشاهده مینمود. به طور مثال رضا شاه به آلمان اجازه تسلط بر تجارت خارجی داد و این رابطه، تا اولتیماتوم روسیه، بریتانیا و آمریکا در سال 1491، پابرجا بود. فلمینگ اشاره میکند که، در حین جنگ 04-9391 شوروی و فنلاند، دو کشور بریتانیا و فرانسه قصد داشتند، از طریق خاورمیانه، منابع نفتی باکو را بمباران نمایند. وی متذکر میشود چون بعد از جنگ دوم جهانی شوروی سهم بزرگی از جهان را در کنترل نظامی داشت، این امر را نمیپذیرفت که، از طریق تسلط بر آذربایجان، به هدف دیرینهاش، یعنی رسیدن به آب گرم، نزدیکتر میگردد. (Kolko,Politics of War,p.298)
بازنگران معتقدند که، با توجه به هشدار والاس مور (Wallace Murray) -، سفیر آمریکا در سال 5491، دایر بر اینکه «تسلط شوروی بر ایران به منزله پایان هرگونه احتمال در زمینه کسب امتیازات نفتی در منطقه است»، و استقبال ایران از نفوذ آمریکا و نام بردن از ایران به عنوان «درب ورودی پسین شوروی»، نگرانی شوروی را مشروع مینمود. (Kolko.II,p.238)
کولکو معتقد است که، صرف نظر از اصالت جنبشهای مردمی آذربایجان و کردستان، جداییطلبان آذربایجان از سوی حزت توده پشتیبانی میشدند و مردم منطقه نه از شوروی و نه از فساد حکومت تهران خشنود نبودند. سفارت آمریکا نیز در گزارشات خود مینویسد که مردم آذربایجان کمونیست نیستند بلکه خواهان اصلاحات و خدمات اجتماعی میباشند. رژیم جداییطلب کردها نیز از نوع محافظهکارانه بود که توسط رهبران قبیلهای و مذهبی حمایت میشد. Kolko,II,p.237
فلمینگ مینویسد که در سال 5491 ایران هنوز توسط مالکان و فئودالها اداره میشد. او به نقلقول از کلیفتن دنیل (Clifton Daniel) مینویسد کمتر از یک درصد مردم صاحبان اراضی کوچکی بودند. مالاریا، فساد و عدم وجود هرنوع مالیات ارضی تماما با یکدیگر جمع شده بود تا یک «ملت بیچیز و فقیر» بسازد. (Fleming,I,p.341)
بازنگران جنگ سرد معتقدند که مشکل تخلیه قوای روسیه از ایران، بر اساس سه محور دیپلماسی، نقش سازمان ملل و مذاکرات قوام، صورت پذیرفت. در بیان سومین محور، احمد قوام، نخستوزیر وقت ایران، مذاکرات مستقلی را، در بهار 6491، با شوروی ترتیب داد. در حین مذاکرات، شوروی توافق کرد که قوای خود را، تا ششم می، از ایران تخلیه نماید، و به عنوان بخشی از موافقتنامه، یک شرکت مختلط ایران، شوروی (بر طبق تصویب مجلس) ایجاد شود. طی همین زمان حکومت ایران نیز به آرامی در صدد به دست گرفتن کنترل آذربایجان برآمد، و طی یک سال، به کمک آمریکا، ضمن عدم تصویب موافقتنامه، کردستان و آذربایجان را مجددا به دست آورد. بر طبق نظر کولکو، ایالات متحده، به اصرار، ایران را وادار نمود که موضوع را در شورای امنیت مطرح نماید و سازمان ملل را به صورت وسیلهای برای اجرای مقاصد آمریکا تبدیل نماید. بدین ترتیب تلاشهایی که برای ساختن نهادی در جهت برقراری صلح در جهان به پیدایی آمده بود به فراموشی سپرده شد. (Kolko,II,pp.240-241)
کولکو، با نظری بر زمینههای دودوزهبازی غرب، مینویسد که در «کنفرانس دسامبر 5491 مولوتف خروج نیروی شوروی از ایران را مرتبط با خروج نیروهای آمریکا و انگلیس از چین و یونان میکند». فلمینگ نیز، به نقل از اسوشیتدپرس، مینویسد که شوروی در کنفرانس پرسیده بود که چرا قوای شوروی مجبور به تخلیه از ایران میباشد لیکن نیروهای غرب در بیش از دوازدهنقطه دنیا به صورتی پراکنده حضور دارند. (Kolko,p.238) در سال 8491، دین اچسن، با اشاره به بحران ایران، نتیجه میگیرد که روسیه هر زمان مترصد به دست آوردن فرصتی برای استثمار مناطق ناپایدار و بحرانی است. گاردنر معتقدد است که مورد ایران، این امر را برای آمریکا آشکار ساخت که منافع آمریکا بدون برخورد جدید با شوروی نمیتواند گسترش یابد. (Gardner,p.215)
بازنگران معتقد بودند که هدف دکترین ترومن کنترل منافع نفتی غرب در خاورمیانه و همچنین متوقف کردن شورشهای انقلابی یونان بوده است. کولکو مینویسد که بحران یونان بهانهای برای شروع فعالیت متمرکز غرب بر منافع نفتی منطقه بود.
کلیفورد (Clifford)، معاون ریاست جمهوری، در بیان پیام 21 گانه ترومن به کنگره، در حقیقت، با اشاره صریح به منابع طبیعی خاورمیانه، اعلام میکند که چنین منابعی باید در دسترس همه دول بوده و تحت کنترل انحصاری یا تسلط یک ملت خاص نباشد. (Le Feber,p.155)
اندیشمندان بازنگر سقوط مصدق را در اوت 3591 به علت نفوذ آمریکا در خاورمیانه میدانند. در سال 1591 دکتر مصدق کمپانی عظیم نفت ایران و انگلیس را ملی اعلام نمود. ایاالت متحده که مشتاق بدست آوردن امتیاز نفت بود وی را تشویق به مصادره نمود. لا فبر مینویسد «در آن زمان میزان مالیات دریافتی بریتانیا از شرکت بیش از ایران بود. کمپانی در منطقهای به استثمار پرداخته بود که از هر هزار کودک آن 005 کودک میمردند». آمریکا متوجه شده بود که نخست وزیر ایران غیر ممکن است تحریم نفت را تحمل نماید. زیرا نفت سی درصد کل درآمد کشور را تشکیل میداد. ظاهرا به نظر میرسید که ایران به سرعت به اردوی چپ نزدیک شده است و شایعهها در زمینه قرضههای اتحاد جماهیر شوروی به جریان افتاد. رأی 99/4 درصد مردم ایران به حمایت از ضبط اموال دولت انگلیس، از سوی پرزیدنت آیزنهاور، به عنوان شاهدی بر افزایش نفوذ کمونیست، تلقی شد. ایالات متحده، برای تلافی، تمام کمکها را قطع نمود و سفیر آمریکا آشکارا حریف مصدق گردید. (Le Feber,p.155)
بازنگران تصویر سقوط مصدق را چنین عرضه میکنند. در سال 3591 ژنرال فضل الله زاهدی، توسط یک کودتای آمریکایی، مصدق را سرنگون ساخت، حکومت زاهدی اینک بر کشوری حاکم گردیده بود که به خاطر سه سال تحریم آمریکا و انگلیس آمادگی کامل برای شتافتن به سوی غرب را داشت. وی شرکت نفتی جدیدی به نام کنسرسیوم نفتی ایجاد نمود. بر طبق مشورت هربرت هوور و مرحمت شاه، آمریکا 04 درصد از نفت کنسرسیوم را در اختیار گرفت. (Le Feber,p.157) به این ترتیب ورود هوور، متخصص نفت آمریکایی، توسعه آینده نفتی ایران به اردوگاه غرب تثبیت نمود. حال دیگر عظمت دکترین ترومت واقعیت یافته بود. به قول کولکو، «امپراطوری انگلیس در خاورمیانه رشته امور را به آمریکا تحویل داد». (Kolko,II,pp.417-420)
تجدیدنظر طلبان در حالی که تأکید خود را بر بیان عوامل اقتصادی گذاردهاند، زمینه کافی را برای تشریح این عوامل ارایه ننمودهاند. در نوشتههای کولکو، بدون هیچ تردیدی، رضا شاه سازنده و ناسیونالیست معرفی شده است. وی رضا شاه را پادو خارجی ندانسته و سیاست طرفداری وی را از آلمان نوعی مخالفت در مقابل سیاست بریتانیا تلقی نموده است. کولکو معتقد است به دلیل همین طرفداری بودکه بریتانیا و روسیه، دو حریف سنتی ایران، بر منطقه تسلط یافتند. (Cottam,pp.20-21) همچنین کولکو اشغال شمال ایران توسط شوروی را تجزیه وجداسازی ایران نمیداند و همچنین مصدق را نخستین فردی میداند که در مقابل تقاضاهای شوروی در سالهای 4491 و سپس در 7491 مخالفت مینماید.
بازنگران در مورد ایران معتقدند که«گرایش اصلی آمریکا از همان اوان جنگ کسب امتیازات نفتی بود. شوروی نیز خواهان امتیازی تقریبا مشروع مشابه با غرب و به علاوه در جستجوی مرزهای مطمئن شمالی بود؛ در مقابل آمریکا از سازمان ملل، مدد جسته و به کمک دکترین ترومن و تمرکز سیاستهای خود بر خاورمیانه و سرنگونی مصدق به دنبال تحقق خواستههای خود پرداخت.
اندیشههای بازنگران در رابطه با دیپلماسی جنگ سرد و نفت
تا دههٔ 06، مورخین آمریکایی مداخله آمریکا در ایران اساسا واکنش به نفوذ شوروی در برپایی حکومت دستنشانده آذربایجان طی جنگ دوم جهانی بیان میکردند. در واقع مکتب ارتدکس جنگ سرد اشاره میکرد که «دکترین ترومن به سال 6491 بیانگر علاقه آمریکا به ایران و پیام صریح به استالین در این خصوص بود و در پی اعتراض رسمی وزارت خارجه آمریکا به شوروی و شورای امنیت سازمان ملل تقاضای خروج نیروهای شوروی را از ایران نمود. این کشور نیز نهایتا پس از تحریم مباحثات و جلسات سازمان ملل ایران را تخلیه نموده و آمریکا به عنوان یک نیرو و قدرت بیتمایل به این امور به مسئولیت جهانیش واقف گشته و وارد جدال گردید. (Cottam,United States,Iran,and the Col War,p.3)
لیکن طی سالهای گذشته، برداشت سنتی این گروه از مورخین توسط مکتب نوین «بازنگر» مردود و بیاعتبار اعلام شده است. مکتب جدید انگیزه اساسی تحرک سیاست خارجی آمریکا را در «تصرف و اشغال نمودن» تلقی میکند. بازنگران، دیپلماسی آمریکا را از زمان ویلیام مکینلی (William Mckinley) تاکنون در جهت کسب بازار و مواد خام طبیعی دانستهاند. به نظر آنها دیپلماسی آمریکا برای رسیدن به اهداف فوق همواره از دو عامل توجیهی «امنیت ملی» و «سیاست درهای باز در جهان» مدد جسته است. (Cottam,p.5) تجدیدنظر طلبان، دیپلماسی زمان جنگ روزولت را نیز در جهت تأمین سیاست درهای باز در جهان دانسته و ایران را منطقهای حیاتی-که مورد نظر آمریکا نیز بود-معرفی نمودهاند. (De Novo,p.151)
منافع آمریکا در خاورمیانه و نفت این منطقه را میبایست در اقدامات مجدانه این کشور قبل از جنگ جهانی دوم جستجو کرد. (De Novo,p.152) در سال 8291 آمریکا و انگلیس موافقتنامه خط قرمز (Red Line Agreement) را که طبق آن 42 درصد تولید امپراطوری عثمانی سابق به آمریکا واگذار گردید منعقد نمودند. لیکن انعقاد قرارداد فوق تنها به جلب برخی از آمال آمریکا موفق گردید و ایران و عربستان سعودی هنوز در حیطه قدرت رقیب دیگر باقی مانده بودند. در واقع همانگونه که یکی از تحلیلگران بازرگانی وزارت خارجه آمریکا اشاره میکرد «بررسی تاریخی دیپلماسی گذشته آمریکا نشان دهنده سهم عظیم نفت در ایجاد روابط خارجی آمریکا با دیگران بوده است». (Kolko,p.294)
در اوت 1491 هنگامی که روسیه و بریتانیا ایران را به منظور حفاظت از خطوط ارضی اشغال نمودند، ویلیام موری (William Murray) سرپرست بخش خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا مسئله آغاز مذاکرات تجاری با ایران را به علت ضرورتهای سیاسی و محافظت از تجارت خارجی آمریکا پس از جنگ اعلام نمود. وی به رهبران صنعت نفت آمریکایی مشتاق به فعالیت در ایران گفت: ما نباید به زور وارد گردیم و اشتباهات دو دهه پیش را در خاورمیانه تکرار نماییم. تا اینکه در سال 2491 کمتر از یک ماه بعد از حمله پرل هاربر، آمریکا اصرار داشت که خطوط نفتی شوروی و انگلیس که با کمکهای «وام-اجاره»(Lease-Lend) ساخته شده بود، بعد از جنگ سرد در دسترس کمپانیهای خودش قرار گیرد. (Gardner,p.277)
ورود کمیسیون مالی آرتور میلسپو به ایران در اواخر سال 2491 و نیز سفر پاتریک هورلی (Patrick Hurley) به خاورمیانه در سال 3491 در همین رابطه بود. کولکو مینویسد؛ که میلسپو کارشناسی بود که سالهای سال در ایران کار کرده و از افراد نیرومند در امور اقتصادی ایران بود لیکن در سال 5491 توسط ناسیونالیستها از ایران رانده شد. او وکیل شرکتهای نفتی متعدد آمریکایی بود که عملیات بینالمللی را به عهده داشتند. (Kolko,p.299)
هورلی پس از بازگشت به آمریکا به پرزیدنت روزولت گفته بود: «آمریکا باید مساعی فراوانی را در جهت رهبری هر چه بیشتر ایران بکار بندد تا ایران مستقل باقی بماند.»(Gardner,p.228) بنابر این در واقع نفوذ گفتار او سبب تضمین استقلال ایران در کنفرانس سه جانبه سران در تهران گشت و همو بود که سبب شد کنترل کمکهای وام- اجاره در ایران از حیطه نظارت انگلیس خارج و در دست آمریکا قرار گیرد. همچنین هورلی بود که «برنامه ایجاد یک دمومراسی ایرانی» را در خلال کلماتی چون «نظام سرمایهگذاری آزاد» بیان مینمود. روزولت نیز از ادامه یک چنین ایدههایی برای استفاده از ایران در خلال «سیاست خارجی متواضعانهاش» خرسندبود لیکن خود را پیرتر از آن میدانست که چنین وظیفهای را تقبل کند. (Gardner,p.228.)
علیرغم اینکه تدابیر هورلی و میلسپو به فراموشی سپرده شد، لیکن به زودی اقدامات آمریکا در ایران آغاز گردید. در بهار سال 4491 دو توصیه اصلی هورلی در رابطه با ایجاد ارتباط با ایران در سطح سفارت و انتقال کنترل طرح وام-قرضه از انگلیس به سوی مؤسسات آمریکایی در ایران عملی گردید. (Gardner,p.229) از طرفی بعد از آنکه مأموریت نظامی آمریکاییها در اواخر سال 4491 با پیروزی انجام شد، وزیر جنگ؛ هنری استیمسون (Henry L.Stimson) اعلام کرد که یک چنینی اقداماتی برای حمایت از منافع آمریکا ضروری است. مشاور عالی روزولت در این ارتباط نظر خود را چنین بیان میکند: «رئیس قوه مجریه در حقیقت برای کسب امتیازات نفتی آتی در عراق، ایران و عربستان سعودی برخوردی جدی با انگلیس داشت.»(Gardner,p.229)
مفهوم بالا با توجه به روابط انگلیس و آمریکا در حین جنگ توسط کولکو چنین ترسیم شده است:
در تحلیل نهایی موضوع برای بریتانیا از نقطه نظر استراتژیکی بسیار بحرانی بود. آمریکاییها دارای صنعت نفتی قدرتمند بودندکه از واردات مفرط انگلیس جلوگیری میکرد. خاورمیانه در نقش یک ذخیره نفتی، به علت فاصله بسیارش قابل اتکا نبود. نفت خاورمیانه برای آمریکا معرف صادرات به اروپا و یک منبع سرشار سود و وسیلهای بالقوه برای کنترل صنعت اروپا تلقی میشد. در نبردهای بعد از سالهای 3491 انگلیس در راستای استقلال استراتژیکی و اقتصادی ولی آمریکا برای کسبت سود جهانی میجنگید. هر دو طرف متجاوزانه به منظور آنکه منطقه را در اختیار بگیرند اقدام مینمودند. در واقع اقتصاد جهانی که به لحاظ نظری و عملی، آمریکا مایل به آفرینش آن بود به اندازه هیچ مسئلهای برای انگلیس آنگونه واضح تشریح نشده بود. (Kolko,p.295)
منازعه غیر آشکار دو قدرت تا اواخر سال 3491، یعنی تا آغاز مذاکرات بین وابسته اقتصادی ایران با شرکت استاندارد واکیوم (Standard Vacuum) در رابطه با اعطای امتیازی نفتی در بلوچستان، همچنان ادامه یافت. لیکن انگلیس، پس از واقف گشتن از جریان امور، نمایندهای به ایران گسیل داشت تا منطقه را برای خود محفوظ نگه دارد. روسیه نیز در پی آن تقاضای کاوش نفت در آذربایجان را نمود. در این میان کوردل هال (Cordell Hull)، وزیر خارجه آمریکا، در برابر پیکار روسیه و انگلیس، به شرکت نفتی فوق تأکید کرد که کوشا باشند ولی در حال حاضر کشور ایران را ترک نماید. (Kolko,p.301)
به زودی، رقابت به دستگاه رهبری قدرتهای بزرگ نیز سرایت کرد. در فوریه 4491 چرچیل نوشت که: «بیم آن میرود که ایالات متحده در خاورمیانه ما را از مالکیت و دارایی نفتیمان بیبهره نماید». روزولت نیز در تعقیب آن پاسخ داد که «در تلاش هستم تا در مورد این شایعه که انگلیس میخواهد در رأس ذخایر نفتی عربستان سعودی قرار بگیرد، بیشتر بدانم» و چرچیل نیز گفت که او نگران است که «یک اختلاف وسیعی بین آمریکا و انگلیس در خصوص اینگونه مسایل در این برهه ایجاد گردد.»
کولکو نیز در این معنی میافزاید که «موضوع بسیار مهمتر بود، زیرا آمریکاییها روی نفت علیرغم اتحاد و مشکلات جنگی مشترکشان پافشاری میکردند». (Kolko,p.301)
در تمام اوقاتی که روزولت و چرچیل سرگرم مکاتبات بودند، وزارت خارجه آمریکا به کلیه سفارتخانههای خود برای توسعه سیاست خارجی نفتیش هشدار داده بود. کولکو این مسئله را استادانه چنین شرح میدهد:
ایالات متحده، حقوقی برابر را برای توسعه و اکتشاف نفت از دیگران تقاضا میکرد. قدرت ایالات متحده به این کشور نیروی کنترل بر توسعه آینده منابع نفتی خارجی را داده بود. سیاست خارجی آمریک در این زمان منافع ملی را عملیات شرکتهای نفتی در خارج میدانست.
در زمان دیگری، ادوارد استتینیوس (Edward stettinius)، در مقام معاون وزارت خارجه، به سفارتخانههای دولت متبوع خود اعلام داشت: «شما بایستی در امر جستجوی نفت و بدست آوردن امتیازات نفتی کمکهای مقتضی را به نمایندگان شرکتهای نفتی بکنید». (Kolko,p.302.)
با این اوصاف، ایالات متحده، با آنکه در جستجوی به دست آوردن امتیازات در جهت نیل به سیاست «درهای باز» بود، مایل به داشتن چنین بذل و کرمی نبود. سند نفتی 11 آوریل 4491 سیاست نفتی ایالات متحده را آشکار میکند. این سند، ضمن اعلام دستیابی به «برابری حقوق به منظور سرمایهگذاری در اکتشاف»، مسئله حفاظت از ذخایر نفتی نیمکره غرب را نیز متذکر میگردید. مفهوم این حفاظت به معنی قطع جریان نفت و فرآوردههایش از نیمکره غربی به بازار نیمکره شرقی بود. کولکو مینویسد که این به معنی مصرف نیمی از ذخایر شناخته شده جهان و انحصار آن توسط ایالات متحده بود. اجرای این سیاست نیاز به خاتمه دادن به قراردادهای پیشین در مورد تقسیم ذخایر نفتی خاورمیانه داشت. همچنین میبایست ضمانت دولتی آمریکا را برای شرکتهای گوناگون نفتی خارجی که در دست این کشور بود به همراه میداشت.
مع ذالک، ایالات متحده، در عین حال که به این کوشش ادامه میداد، مایل به بخشش هیچ کدام از این امتیازات نبود. کولکو، در جای دیگری، چنین بیان میکند:
با فرض مسلم موقعیت برجسته ایالات متحده در اقتصاد نفتی جهان، سیاست درهای باز به معنای انحصار آمریکا بر مهمترین ذخایر طبیعی جهان بود. دقیقا به همین علت بود که انگلیس با سوء ظن بسیار به این سیاست مینگریست. (Kolko,p.303)
بر طبق نظر کولکو، با ورود روسیه به صحنه، در سپتامبر 4491، برخورد دو جانبه موجود میان دول متّفق بزرگ (آمریکا-انگلیس) به برخوردی سه جانبه متمایل گردید. موضوع از این قرار بود که، در این اثنی، معاون کمیساریای خلق در امور خارجی، برای کسب امتیازی پنج ساله، درمورد مناطق شمالی تحت اشغال، به تهران مسافرت نموده بود. پرفسور کولکو، در این ارتباط، مختصرا چنین مینویسد:
در اصل کشمکش بر سر نفت و گسترش کنترل آمریکا بر امور ایرانیها بود به عبارت دیگر روسیه نه تنها برای نفت بلکه برای این مداخله نمود تا به آمریکا اصلی را بقبولاند. این اصل در حقیقت بیانگر این بود که در مرزهای این کشور دیگر نمیتوان بدون در نظر گرفتن منافع و امنیت شوروی تصمیمگیری نمود. (Kolko,p.310)
یک چنین برداشتی در نظرات جرج اف کنان مشاور سفارت آمریکا در مسکو نیز مشاهده میگشت. وی هشدار میداد که «انگیزه اساس کنش شوروی در شمال ایران نیاز به نفت نمیباشد بلکه بیم از نفوذ بالقوه خارجی در این منطقه عامل اساسی است…» معذالک بدون توجه به نقش آمریکا در آفرینش هر گونه تنش با شوروی وزارت خارجه در ژانویه 5491 به روزولت گزارش داد که ایران به منزله یک آزمایش واقعی برای همکاری متفقین میباشد. (Kolko,p.311) در اواخر سال 4491، نیز جان لافتوس (John Loftus)، در مقالهای تحت عنوان «نفت در روابط بین المللی»، مطالبی را نوشت که کولکو آن را خلاصله طرح تسلط آمریکا بر منافع مهم حیاتی جهام میداند و مینویسد.
اشتیاق آمریکا برای کنترل مالکیت نفت در سایر نقاط ناشی از دو دلیل است
الف) استعدادی که در صنعت نفت آمریکا برای توسعه و اکتشاف وجود دارد.
ب) کاربردهای تجاری زمان صلح نفت و کاربرد استراتژیکی که در زمان جنگ کنترل نفت برای ملت آمریکا دارد. (Kolko,p.495)
او همچنین میگوید:
…از 5491 ایالات متحده مداوما بر خروج نیروها از ایران پافشاری و خود را به عنوان بیعلاقه به منافع ایران معرفی میکرد. این نمایندگی را از سوی ایران در طی بحران بعد از جنگ بارها نمودار ساخت و از همین جایگاه بود که از حقوق ایرانیان مبارز بر علیه بریتانیا و روسیه دفاع میکرد، تا اینکه نهایتا سهم مهمی را از تولدی نفت ایران بدست آورد. (Kolko, p.496)
گاردنر خاطرنشان میکند که:
اگر چه سازمان ملل نهایتا به مشاجره اشغال مناطق شمالی ایران وارد گشت، آمریکا صحنه را برای جایگزینی نیروهای ایرانی به جای قوای شوروی در مناطق شمالی مهیا نموده بود در حقیقت نفوذ آمریکا در مفهوم نیروی معارض در راه عدم اعطای امتیاز نفتی 7491 به شوروی بود.
با وجودی که رویای جالب دوباره سازی ایران در نظر بود، لیکن با خروج قوای روسیه و انگلیس مشکلات اساسی باقی مانده بود. مالکیت خارجی منابع نفتی که به بحران ملی کردن سالهای 25-1591 کشانده شد در نهایت منجر به آن شد که آمریکا سهم خود را از طریق یک کنسرسیوم بین المللی بدست آورد. در حالی که مشکلاتی مثل عدم وجود اصلاحات ارضی مشاهده میشد و موج ناسیونالیسم در خاورمیانه منطهق را بیثبات ساخته بود. (Gardner, (p.231
جان کلام اینکه، نخستین رویارویی آمریکا و شوروی در آغازیدن به جنگ سرد، در کشور اران، شکل گرفت. کشور شوروی، در نقش نمادینهٔ مارکسیسم- لنینیسم، در این دوران، در تلاش برای برپایی کمربندی امنیتی و رخنهای ایدئولوژیک بود؛ گر چه منافع اقتصادی خود را نیز از نظر دور نمیداشت.
در آن سو، آمریکا، در پی تسلط تجاری ایدئولوژیک بر مناطق مورد منازعه با شوروی، بود؛ لیکن چنین وانمود میکرد که، با بیمیلی، در برابر کشور شوروی مقاومت مینماید. به هر تقدیر، آمریکا سازمان ملل را نیز در این پیکار به یاری گرفت و، به بیان روشنتر، «حق برتری» خود را در جهان، با چیرگی بر کانسارهای نفتی ایران، میجست. در حالی که انگلیس، که حقی سنتی برای حضور خود در ایران قایل بود، با ایستادگی در برابر این متفق سابق، آن را به کنسرسیوم نفتی تبدیل نمود.
منابع و مآخذ:
ملک، محمد. «کویر خوریان و نفت خانه». مجله نفت، گاز و پتروشیمی (شماره 21 مهر 0831)
«تاریخ سیاسی نفتایران، نفت شمال، تلاش برای جلب آمریکا». مجله نفت، گاز و پتروشیمی (شماره 01 مرداد 0831).