ماجرای نوشته شدن مجموعه داستانهای «هری پاتر» توسط جی. کی. رولینگ
حدود نیم قرن پیش، کتابی در عالم ادبیات تخیلی منتشر شد که هنگامهای بر پا کرد، جریان ساز شد، ماندگار شد و منبع الهام بسیاری از آثار هنری پس از خودش قرار گرفت: سالار حلقهها، نوشتهٔ جی. آر. آر. تالکین. میگویند که تالکین در آن زمان از پر فروش شدن کتاباش متعجب و حتی تا حدی هم ناراحت شد و تا وقتی که زنده بود اجازه نداد بر اساس آن فیلمی ساخته شود. با این همه، این داستان الگوی بسیاری از آثاری قرار گرفت که نبرد خیر و شر محور اصلیشان بود. شاید بتوان بارزترین نمونه را سری فیلمهای جنگهای ستارهای (جرج لوکاس) دانست، که اگر از این منظر بررسی شوند، همان الگوی داستانی سالار حلقهها را دارند، با این تفاوت که وقایع در کهکشانهایی دور و ناشناخته میگذرد و شخصیتهایش به جای الف و دورف و هابیت، تعدادی موجودات فضایی عجیب و غریب هستند.
اما در دههٔ معاصر، سر و کلهٔ یک اثر ادبی دیگر، یعنی مجموعه داستانهای هری پاتر پدیدار شد که اگر در ابتدا شکی در این بود که این داستان میتواند اقتباس آزادی از شاهکار تالکین محسوب شود، امروز که این سری داستانها به پایان رسیدهاند میتوان با اطمینان گفت که هری پاتر، فرزند خلف سالار حلقههاست! فکر نمیکنم خود جی. کی. رولینگ در حین آن سفر مشهورش که طرح این داستانها در قطار به ذهناش آمده و آنها را یادداشت کرده، متوجه این قضیه شده باشد، بلکه بیشتر حدس میزنم که او با داشتن یک ذوق ادبی غیر قابل انکار و با سابقهای بسیار طولانی در داستان خوانی، گنجینهای پنهان از آثار ادبی را در ذهن داشته که ناگهان، بدون آن که خودش هم متوجه باشد، فکرش را کرده باشد، یا برای آن برنامه ریزی کرده باشد، در قالب داستانهای هری پاتر خود را آشکار کرده است.
از زمان انتشار کتاب سالار حلقهها تاکنون، در اوضاع و احوال عالم تغییرات زیادی روی داده است. آن زمان که تالکین قلم در دست داشت و این داستانها را مینوشت، تنها یک دهه از پایان جنگ جهانی دوم گذشته بود و این احساس امنیت دروغینی که انسانهای امروز در آن زندگی میکنند، هنوز به وجود نیامده بود. اما هر چه زمان گذشت، مردم به تعریفی که سیاستمداران از اوضاع جهانی ارائه میدادند، باور آوردند و با کمک رسانهها و به خصوص تلویزیون، بیشتر و بیشتر خود را در لایهٔ سطحی زندگی امن روزمره شان مشغول کردند. آنها باور کردند که واقعیت همین است که میبینند و هیچ راز سر به مهری، هیچ نکتهٔ ناگفتهای، هیچ جزیرهٔ گنجی و خلاصه هیچ چیز پنهانی وجود ندارد که برای آنها دغدغهای ایجاد کند. و این شرایط تا آنجا پیش رفت که کودکان پایان هزارهٔ دوم میلادی، چنان به این تصور زیبای رنگارنگی که برایشان ترسیم میشد اعتقاد پیدا کردند که دیگر حتی علاقهای به خواندن داستان و تصویر کردن خود در قالب قهرمان داستان هم نداشتند. برای آنها، داستان، داستان بود. غیرواقعی بود. آنها باور کرده بودند که باید به آن چه که واقعی است اهمیت دهند! که در این عالم، هیچ راز نامکشوفی وجود ندارد.
نوشتن یک قصهٔ پریان، در دورانی که بچههای آن هر چیزی را که غیر قابل لمستر از بدنهٔ فلزی یک ماشین باشد، باور نمیکنند. کار سختی است. برای بچههایی که اگر در داستانت بنویسی «هزاران سال پیش در این زمینی که شما الان روی آن ساکنید، الفها و دورفها میزیستهاند» باور نمیکنند و از ابتدا با این تصور با داستان رو به رو میشوند که هر چه میخوانند «غیرواقعی» است و برای بچههایی که کنجکاوی و ذوق خیال پردازیشان کور شده است، تنها یک راه باقی میماند: تعریف یک قصهٔ پریان در دل همین دنیای «واقعی» و ملموس!
و این کاری است که جی. کی. رولینگ موفق شده انجام دهد. او توانسته سالار حلقهها را برای بچههای این دوران بازآفرینی کند! در شرایطی که در دیگر داستانهای پریان، نویسنده زمان وقوع داستان را به دوران طلایی زمین، یا به عصر اسطورهها و افسانهها باز میگرداند تا با این کار مخاطب را قانع کند که اتفاقات و کاراکترهای داستاناش واقعی هستند، رولینگ خوانندگان خود را به انگلیس دههٔ 1990 میلادی میبرد و دنیای پنهان و راز آمیز خود را در میانهٔ همین سرزمین واقعی بنا میکند. او با زمینه چینیهای مناسب، مخاطب را قانع میکند که در همین دنیایی که او در آن ساکن است، آدمهایی زندگی میکنند که نسبت به مردم عادی، تواناییهای متفاوتی دارند؛ یعنی جادوگرند! و از آنجا که اگر آدمهای غیر جادویی – یا آن طور که رولینگ مینامدشان، ماگلها – به وجودشان پی ببرند، میخواهند تمام مشکلات خود را از طریق جادو حل کنند، این جادوگران هم به شکلی زندگی میکنند که از دید ماگلها پنهان بمانند و در نتیجه اصلاً عجیب نیست که خوانندهٔ داستان تا به حال با آنها رو به رو نشده است. با این که جادوگرها آداب و رسوم خاص خود را دارند، اما آنها هم رانندگی میکنند، به رادیو گوش میدهند، بانک و بیمارستان داند، به مدرسه میروند و در واقع با تمام آن چیزهایی سر و کار دارند که برای بچههای امروز واقعی به حساب میآید. رولینگ با این نحوهٔ داستان پردازی، دیگر نیازی ندارد مخاطبش را به زمان و مکانی ناشناخته ببرد تا او را قانع کند که در این عالم گوشههای پنهان و ناشناخته و اسرار آمیز وجود دارد، بلکه کاری میکند که خواننده باور کند که پشت دیوار کافهای در وسط لندن، خیابان پنهانی وجود دارد که محل کسب و کار جادوگران است!