فیلمهای مبتنی بر داستانهای گابریل گارسیا مارکز
فیلمهای زیر همگی براساس داستانهای کوتاه با رمانهای گابو (ماکز) ساخته شدهاند:
ماریا محبوبهٔ دلِ من
این فیلم مکزیکی اسپانیایی زبان در سال 1979 به کارگردانی جیمی اومیرتو هرموسیلو ساخته شد. فیلمنامهٔ ماریا محبوبهٔ دلِ من مبتنی است بر داستان کوتاهی که از گابو، قصهٔ فیلم دربارهٔ زندگی یک مردِ سارق و یک زن شعبدهباز است. این دو زمانی عاشق هم بودند، اما مرد ناگهان زن را ترک کرد. سپس زن به سراغ مرد رفت و او را از مسیرهای بد دور کرد و از این پس هر دوی آنها به عنوان شعبدهباز در مهمانیهای بچه-ها مشغول به کار شدند. تا اینکه یک روز که مرد در سفر کاری است. اتومبیل زن در جاده خراب میشود. یک اتوبوس مخصوص زنان دیوانه، زن را سوار میکند و به این ترتیب زن ناخواسته به یک تیمارستان برده میشود…
گابو طی یادداشت مفصلی جزئیات بیشتری دربارهٔ این فیلم برملا کرده است. که آن را در همین صفحات میتوانید بخوانید.
ارندیرا
این فیلم مکزیکی اسپانیایی زبان در سال 1983 براساس داستان غم انگیز و باور نکردنی ارندیرای سادهدل و مادر بزرگ سنگ دلش (که بخشی از رمان صد سال تنهایی گابو است) و به کارگردانی رویی گرّا ساخته شد. ارتدیرا یک کمدی سیاه است که با شیطنتهای سوررئال و استعارههای سیاسی توأم شده است. بازی ایرنه پاپاس در نقش مادر بزرگ نقطهٔ قوت این فیلم مکزیکی است. فیلم به رغم تمامی ارزشهایش قادر نیست سبک رئالیسم جادویی مارکز را به روی پردهٔ سینما منتقل کند. گابو دربارهٔ این فیلم میگوید: «اولین فیلمنامه حدود چهارده سال پیش (1970) نوشته شد. در طی تمامی این مدت ساختن فیلم به دلایل مختلف به تعویق افتاده بود. اما همه چیز ناگهان جور شد تا رویای قدیمی بتوند به واقعیت بپیوندد. رویی گرّا، کارگردان برزیلی متولد موزامبیک، سالهای سال منتظر مانده بود تا آن آرزو برآورده شود. چندان مطمئن نبودم شخصیت مادر بزرگ با ایرنه پاپاس مناسبت داشته باشد او یکی از بهترین هنرپیشگان زمان ماست… هفتهٔ پیش که تمام دوستانم در سراسر جهان گرفتن جایزهٔ نوبل مرا جشنم گرفته بودند، تمام حواسام روی دهکدهای ویرانه متمرکز بود؛ جایی در 70 کیلومتری سن لوئیس در مکزیک که فیلمبرداری آغاز شده است… عاقبت که ایرنه پاپاس را روی پرده دیدم، فهمیدم که او عین همان مارد بزرگ سنگدل است که از نوهٔ یازده سالهٔ خود بهرهکشی جنسی میکرد…»
گزارش مرگی از پیش اعلام شده
این فیلم ایتالیایی/ فرانسوی در سال 1987 بر اساس رمانِ مشهور گابو گزارش مرگی از پیش اعلام شده، به کارگردانی فرانچسکو رُزی ساخته و عرضه شد. دو بازیگر سرشناس اروپایی، اورنلا موتی و ایرنه پاپاس، نقش-های اصلی فیلم، آنخلا و مادر آنخلا، را بازی میکردند. داستان راجع به قتل سانتیاگو ناصر است. که متهم به اغفال آنخلا ویکاریو، پیش از ازدواج است. وقتی همسر کنونی آنخلا میفهمد که او باکره نیست، همان شب آنخلا را به نزد خانوادهاش بر میگرداند. قتل سانتیاگو، فردای همان شب، توسط برادران دو قلوی وقوع میپیوندد.
فیلمبرداری فیلم گزارش مرگی از پیش اعلام شده در شهر مامپوکِس کلمبیا انجام شد. فیلم با استقبال چندانی از سوی منتقدان و تماشاگران روبرو نشد تا بار دیگر ثابت کند که برگرداندن آثار ادبی گابو به سینما کار دشواری است.
یک مرد بسیار پیر با بالهای بزرگ
این فیلم مبتنی بر داستان کوتاهی از گابو، در سال 1988 در کوبا، به کارگردانی فرناندو بییری، شاخته شد. داستان فیلم دربارهٔ مرد عجیبی است که ناگهان سر و کلهاش در یک دهکده-ی فقیر نشین پدیدار میشود. این مرد دارای بالهای بسیار بزرگی است که بر پشت او روئیده است یک خانوادهٔ روستایی به این مردِ عجیب در مرغدانیِ خانهشان پناه میدهند. و از او به عنوان یک فرشته در کارناوال محلی استفاده میکنند. اما پیامی که این مرد دارد ضرورتاً پیامی نیست که از یک موجود آسمانی انتظار میرود.
چشمان سگ آبی
این فیلم کوتاهِ انگلیسی زبان در سال 1994 در آمریکا ساخته شده اما اطلاعات بیشتری در مورد آن در دسترس نیست. چشمان سگ آبی داستان کوتاهی است که از مارکز که اخیراً ترجمهٔ فارسی آن توسط نشر ثالث- به ترجمهٔ بهمن فرزانه- به بازار کتاب ایران ارایه شده است.
کسی به سرهنگ نامه نمینویسد
این فیلم مکزیکی در سال 1999 توط فیلمساز سرشناس مکزیکی، آرتور ریپشتاین، براساس داستانی به همین نام نوشتهٔ گامبو، ساخته و ارایه شده است سلما هایک، بازیگر سرشناس هالیوودی، نقش جولیا را در این فیلم بازی کرده است. فرناندو لوجان، بازیگر مکزیکی نیز نقش سرهنگ را ایفا کرده است. شخصیت اصلی رمان و فیلم، یعنی سرهنگ، برگرتفه از شخصیت پدربزرگ گابو است. سرهنگ مردی 75 ساله و کهنه سربازی است از جنگ جهانی اول و جنگهای داخلی کلمبیا در اویل قرن بیستم. او در جناح بازندهٔ لیبرال جنگیده است و حالا بعد از سالها گذر از آن موقعیت، در تنهایی و فقر با همسرش (مارسیا پادریس) زندگی میکند. تنها پسر سرهنگ، به دلیل پخش اطلاعیههای ممنوعه توسط نظامیان کشته شده، سرهنگ منتظر نامه است آنها قولِ حقوق بازنشستگی به وی دادهاند. سرهنگ هر جمعه لباس رسمی خود را میپوشد و به ادارهٔ پست میرود. اما در همه شهر میدانند که کسی به سرهنگ نامه نمینویسد. تنها امید سرهنگ برای زنده ماندن خروس جنگیِ اوست. او امیدوار است که با پیروز شدن در مسابقهٔ خروسها پولی به دست آورد و…
ریچارد کورلیس، منتقد مجلهٔ تایم دربارهٔ فیلم کسی به سرهنگ نامه نمینویسد. مینویسد: «این اقتباس سینمایی موثق از روی داستانی از گبو است… فیلم رد به تصویر کشیدن زندگی مالیخولیایی این سرهنگ مغرور دل شکسته به توفیق میرسد.»
کسی به سرهنگ نامه نمینویسد در جشنوارهٔ کن 1999 به روی پرده رفت. درک مالکوم، منتقد سر شناس سینما، دربارهٔ این فیلم نوشت: «کاری که از برجستهترین فیلمساز مکزیکی که گرچه از حیث درماتیک در حد و اندازهٔ منبع اصلی نیست اما در مجموع اثر موفقی است نوشتههای مارکز در تصور خوانندگان خودش است که به اوج میرسد و به همین دلیل سینما و تصویر هرگز نمیتواند به چنین مرتبه-ای دست یابد. میتوانند خودشان را با قدرت عشق احیا کنند. خوشبختانه پیام مذکور به شیوه-ای سانتی مانتالیستی در فیلم ارائه نشده و پایان بندی هم اصلا نومید کننده نیست.»
عشق در سالهای وبا
این فیلم، که اولین کار هالیوودی از روی داستانهای گابو است، در سال 2007 به کارگردانی مایک نیوول ساخته و ارایه شد.
رمانِ عشق در سالهای وبا بنا به گفتهٔ غالب منتقدان ادبی هم ارز صد سال تنهایی، شاهکار جاودانی گابو است. در این رمان رمانتیسم خاص و رئالیسم ویژهٔ در هم تنیده تا یکی از خلاقانهترین آثار وی پدید آید. متاسفانه اقتباس سینمایی ران هاروود (برندهٔ اسکار بهترین فیلمنامهنویسی اقتباسی به خاطر پیانیست) از این رمان، هیچ نشانی از ارزشهای منبع اصلی ندارد. مایک نیوول هم موفق نشده ساختار پیچیدهٔ روایی رمان را به طبان سینما ترجمه کند. کسانی که رمان را نخواندهاند به احتمال زیاد از تماشای فیلم گیج خواهند شد. پرشهای زمانی و مکانی، واقعا گیج کننده و آزار دهنده است و لحن و ضرباهنگ فیلم نیز شدیداً نامتوازن به نظر میرسد. خاویر باردم در این فیلم نقش مردی جوان به اسم فلورنتینو آریسا را بازی کرده. این مرد جوان به محض دیدن فرمینا (جیووانی متزوجورنو) عاشق او میشود اما پدر دختر (جان اگیزامو) به شدت مخالف این رابطه است و…
گابو در مصاحبهای گفته است: «ترجیح میدهم که مردم کارهایم را بخوانند تا ببینند. تجربه-ام در سینما نشان داد که کار فیلمسازی بسیار دشوار است. دریافتم با نوشتن بهتر میتوانم آنچه را که میخواهم بیان کنم.» گابو ذات و ماهیت آثارش و نیز ناتوانی رسانهٔ سینما در انتقال ویژگیهای اصلی این آثار به روی نوار سلولوئید را خوب میشناسد او در عمل دیده است که تقریباً تمامی فیلمهایی که از روی داستانهایش ساخته شدهاند به توفیق چندانی دست پیدا نکردهاند. فیلم کسی به سرهنگ نامه نمینویسد فقط در جشنوارهٔ ساندنس و برای مدت کوتاهی در اسپانیا روی پرده بود و ارندیر هم بعد از ساخته شدن عملا هیچ مجالی برای اکران عمومی پیدا نکرد. گابو برای مدت سی سال حاضر نشده بود حقوق سینمایی عشق در سالهای وبا را بفروشد. اما اسکات استیندراف، تهیهکنندهٔ فیلم، سمجتر از این حرفها بود. او بارها به دیدن گابو رفت و او را تلفن پیچ کرد. استیندارف سه سال تمام پاپیچ گابو شده بود. او به گابو گفته بود: «من عین فلورنتینو هستم، آنقدر سماجت خواهم کرد که تو عاثبت حقوق سینمایی رمانات را به من بفروشی.» و عاقبت گابو دستهایش را به علامت تسلیم بالا برد؛ البته بعد از گرفتن یک چک سه میلیون دلاری. حالا که فیلم اکران شده دلیل مقاومتِ سی سالهٔ گابو را خوب میفهمیم.