پیشنهاد کتاب واپسین عصر طلایی هالیوود- هالیوود باشکوه دهه هفتاد- نوشته جاناتان کرشنر
در دوران دانشجویی درباره فیلمها بحث میکردیم. یک بار بحثمان پس از تماشای محله چینیها حسابی بالا گرفت. دیروقت بود و زیر نور خیابانها بیتوجه به آمد و شد ماشینها راه میرفتیم و صدایمان به قدر کافی بالا بود که بیمبالاتی تلقی شود. چنین بحثهایی به ندرت به نتیجه میرسیدند اما در واقع بنا هم نبود که برسند.
پیشرفت بحث بر این اساس سنجیده میشد که مثلا بپذیریم شواهد و قرائن قابل توجهی ارائه شده است یا خیر؛ که معمولا یا در قالب یک وجه شرطی خلاف بحث ارائه میشد(«اگر تفسیرت درست است پس فلان نما را چطور توجیه میکنی؟ »)، یا با پذیرفتن یک دیدگاه جدید پایان مییافت («قبلا این طوری به آن نگاه نکرده بودم. »).
مباحثه خوب مصاحبت خوب ایجاد میکند. در لحظه خاصی انگار توافق کردیم که قد و قواره فیلم را میتوان برحسب مدت زمان بحثی که پس از آن در میگیرد سنجید. مسلما هر فیلمی بحثهایی چنین پربار و مفصل به بار نمیآورد، ولی ما سرمان درد میکرد برای فیلمهایی که این کار را میکردند. خیلی زود دریافتم که من جذب فیلمهای اواخر دهه شصت و هفتاد شدهام که بیشترشان انگار برای برپا کردن چنین بحثهایی طراحی و ساخته شده بود. از قضا(یا شاید من این طور فکر میکنم من به عنوان یک دانشجو و بعدها استاد علوم سیاسی کششی مقاومت ناپذیر به سمت تاریخ سیاسی و اجتماعی آن برهه خاص در خود داشتم: ویتنام، جنبش زنان، روابط نژادی، واترگیت. و بعد مشخص شد که در همان زمان موسیقی راک نیز رو به بلنداهای تازهای سر برمی کشید. مشخصا در آن مقطع چیزی در حال رخ دادن بود.)
این کتاب به چیزی میپردازد که من آن را «سینمای دهه هفتاد» در بستر زمانه خود مینامم. با وجود آنکه در زمینه مطالعات سینمایی مطالب بسیاری درباره این مقطع نوشته میشود، و اهالی علوم انسانی نیز با ارجاع به معیارهای فرهنگی، قلمروی غنی و جذاب دهه شصت و هفتاد را همچنان در مینوردند و کشف میکنند، اما هدف من در این کتاب آن است که به سینما و نیز خود آن دوران به صورت جدی بپردازم و به بنیادیترین شکل ممکن وابستگی متقابل و درهم تنیدگی ذاتی این دو را نشان دهم.
بنابراین من فیلمها را به عنوان تصویری که صرفا تاریخ و سیاست آن دوران را بیان میکنند معرفی نمیکنم، بلکه با خوانشی دقیق از برخی فیلمهای خاص نشان میدهم که اینها این فیلمهای تجاری هالیوودی از مقولات سیاسی، اجتماعی، فردی و فلسفی زمان خود شکل گرفتهاند و در عین حال با این مقولات در حال گفت و گو هستند.
دهه هفتاد» که در اینجا بدین صورت بازتعریف میشود که اواخر دهه شصت را در برمی گیرد و اواخر دهه هفتاد را شامل نمیشود، عصر طلایی و درعین حال دوران تجدیدنظر در سینمای آمریکاست.
در این دوران روالهای سنتی صنعت سینما یعنی قواعد و معیارهایی که تعیین میکنند کدام داستانها میتوانند گفته شوند و چگونه باید گفته شوند به چالش کشیده میشود.
مسلما هیچ یک از این حرفها به این معنا نیست که همه فیلمهای دهه هفتاد«خوب»، یا فیلمهای قبل و بعد از آن) «بد» هستند، بلکه غرض نشان دادن این است که این دهه به شکل غریبی سرشار از دستاوردهای سینمایی است، و در واقع یک «عصر» است. یعنی این دوره با دستهای از فیلمها مشخص میشود که به شکل قابل ملاحظهای با اسلاف خود متفاوت بودند و میتوانست به عنوان دورانی مجزا و قابل تشخیص درک شود، دورانی کوتاه که مانند باز و بسته شدن یک پنجره آمد و رفت. دوران سینمای دهه هفتاد نوعی جداسری از روال داستان گویی خطی پیشین را که زمینه اخلاقی روشنی داشت بازتاب میداد و به سمت اکتشافات خود آگاهانه و سخت پاره رخدادهای پیچیدهای میرفت که ساختار هنجاربنیاد معمول جامعه را به چالش میکشید. دو عامل مرتبط به هم به انجام اینگذار کمک بسیاری کردند: پایان سانسور فیلمها، و تغییرات در صنعت سینما و جامعه آمریکا که هرچند مدتها بود که شکل گرفته بود، اما در میانه دهه ۱۹۶۰ به وضوح و به شکلی مقاومت ناپذیر خود را نمایان میساخت.
ده سال بعد مجموعه عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شرایطی را به بار آوردند که چندان برای سینمای دهه هفتاد مساعد نبود و بنابراین فرهنگ ملازم این سینما نیز از بین رفت.
مسلم تاریخ دودستی به ما تقدیم نمیشود، و رویدادها نیز در یک برنامه مشخص و ضرورت در یک توالی مناسب آشکار نمیشوند. مشاهده گران میکوشند با نگاه به گذشته نوعی نظم را بر گذشته عاری از نظم تحمیل کنند و بدین وسیله برای آن معنایی بیافرینند. پاره رخدادهای نامرتب در زمرۀ «آغازهای کاذب» دستهبندی میشوند، چیزهایی«پیش از زمان آنها» اتفاق میافتد و رخدادهایی که از فهم میگریزند به مثابه «پژواکهایی از گذشته» روی میدهند. در این میان نقطه عطفهای مهم شکل میگیرند که برای مشارکتکنندگان آزردهای که آنها را تجربه میکنند چندان واضح نیستند.
این واقعیات آشفته منعطفترین تلاشها را پیچیده میکند، مانند تاریخ جنگ سرد. (چه زمانی آغاز شد؟ آیا اجتناب ناپذیر بود؟ قواعد آن چه بود؟ چرا پایان یافت؟ ) چنین حالتی در باب تاریخ سینما نیز صادق است، به ویژه که دل بخواهی بودن تولید و برنامه پخش فیلمها«تاریخ گذاری» هر فیلم خاص را دشوار میکند. با این همه من معتقدم که تصور جمعی بر آن است که از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۶ نوع خاصی از سینمای آمریکا رشد و رونق یافت. من آن را سینمای دهه هفتاد مینامم، اما هالیوود جدید با موج نوی آمریکا نیز نام گرفته است، عباراتی که بر تغییر نسل و نیز بر نوعی تأیید تأثیرات و فضای «جدید»هنری سینمای اروپا در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دلالت میکرد.
بدین ترتیب، کتاب حاضر در باب سینمای دهه هفتاد بنا نیست که بررسی جامع همه فیلمهای (یا سیاست و تاریخ آن دوران باشد. درست است که هالیوود جدید رشد کرد، اما در کنار آن همچنان تعداد کثیری از فیلمهای هالیوود قدیم نیز تولید میشد. و در این میان بسیاری از آثار موفق -احتمالا موفقترینها از جمله فرودگاه، قصه عشق و آسمان خراش جهنمی نادیده گرفته میشوند. برخی از ژانرهای قابل ملاحظه آن دوران نیز از جمله فیلمهای فاجعه، سینمای وحشت، و فیلمهای استثمار سیاهان در حاشیه قرار میگیرند. کمدیها نیز کمتر ارائه میشوند (از جمله فرانکشتاین جوان، فیلمی که من بسیار دوست دارم و در ۱۹۷۴ پخش شد، اما جزء فیلمهای دهه هفتاد محسوب نمیشود. برخی از این انتخابها اصلا کار سادهای نبود؛ آثار برجسته تکروهایی مانند استنلی کوبریک و جان کاساوتیس در این زمرہ جای نمیگیرد. به دیگر شخصیتهای مورد علاقهام مانند آلفرد هیچکاک و وودی آلن نیز به شکلی گذرا در این کتاب پرداخته خواهد شد (شاید گفته شود که آلن تعهد سینمای دهه هفتاد را به دهههای هشتاد و نود منتقل کرد، اما به هرحال مهمترین کمکهای او به این جریان پس از سال ۱۹۷۶ اتفاق افتاد. )
واپسین عصر طلایی هالیوود دغدغه نوع خاصی از سینما سینمای دهه هفتاد را در سر دارد کهزاده این دوران است، مشخصههای قابل تشخیص دارد و به شکلی عمیق و عامدانه درگیر دغدغههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران خویش است. فیلمهایی که در صفحات آتی به آنها پرداخته خواهد شد خرده فرهنگی منسجم را بازتاب میدهند.
در آن دهه فیلمها اهمیت داشتند. » انتخابهایی که شخصیتهای داستانی انجام میدادند مهم بود. چگونه پایان یافتن یک فیلم واقعا اهمیت داشت. همه چشم به فیلم بعدی کارگردانهای مطرح داشتند، چراکه این شانس وجود داشت که چیزی برای گفتن داشته باشند.
در دوره ده ساله گران قدر ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۶ نوع خاصی از سینما در آمریکا رشد یافت که آشکارا با آنچه پیش از آن آمده بود متفاوت بود و وقتی آن دوران به سر رسید چنان که نیل یانگ میگوید: از چاله درآمدیم و در چاه شدیم. احتمالا نه پایان یافتن آن دوران، بلکه نفس رخ دادن آن بود که همه را این طور گیج کرده بود. با این حال آن دوره چنان بود که گویی زندانیان مقطعی کوتاه مجال رهایی یافتهاند. اما خیلی زود نجات یافتگان به سلولهایشان بازگردانده شدند، و در بسیاری موارد این کار برای محافظت از خود آنها انجام شد. اما برخی در این دوره اسارت بهترین فیلمهایشان را ساختند.
فیلمهای بسیار بزرگی در سراسر تاریخ سینما ساخته شدهاند و در آینده نیز ساخته خواهند شد، اما چیزی ویژه و مهم و معنادار درباره فیلمهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۶ سینمای بدنه آمریکا وجود دارد. در این دوران عواملی فوق العاده و نامعمول دست به دست هم دادند و دورانی بسیار پربار برای سینمای آمریکا رقم زدند. پایان دوران سانسور، گذشتن از نظام تولید کهنه استودیویی، و تغییرات اقتصادی و جمعیتی در صنعت سینما و مخاطبانش یک بلاتکلیفی بیسابقه و نوعی بحران عدم اطمینان به وجود آورد که موقعیتی مناسب برای ظهور گونه جدیدی از سینمای تجاری شد.
در عین حال، محتوای فیلمهای جدید، به ویژه (اما نه منحصرا) آنها که توسط فیلمسازان نسل جدید ساخته میشد، از ناآرامیهای همه جاحاضر سیاسی و اجتماعی آن دوران شکل یافت، هرچند که نتوانست کمکی به آن بکند؛ ناآرامیهایی نظیر جنبش حقوق مدنی، پیامدهای داخلی جنگ ویتنام، انقلاب جنسی، آزادی زنان، پایان دوران طولانی جهش اقتصادی پس از جنگ و حماسههای تروماتیک و شکسپیری دوران ریاست جمهوری نیکسون.
کتاب واپسین عصر طلایی هالیوود
جامعه، سیاست و سینمای دهۀ هفتاد آمریکا
نویسنده : جاناتان کرشنر
نشر بیدگل
380 صفحه
عنوان اصلی: Hollywood’s Last Golden Age
Politics, Society, and the Seventies Film in America
Jonathan Kirshner