کتاب فرضیه‌ خوشبختی، یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان، نوشته جاناتان هایت

خوشبختی چیست؟ در مورد خوشبختی در طول زندگی‌مان حرف‌های عجیب بسیار شنیده‌ایم.

– خوشبختی باید در درونت باشد.

– خوشبختی یعنی انسان مفید بودن و محبت کردن بی‌شائبه به همه

-خوشبختی یعنی رسیدن به قله‌های مدیریتی و ریاست

-خوشبختی یعنی هر روز مقدار زیادی کسب منفعت کنی، طوری که دخلت بسیار بیشتر از خرجت شود.

-خوشبختی یعنی رسیدن به قله معرفت و دانش و فرزانگی

اما واقعا خوشبختی چیست و آدم خوشبخت کدام است. کتاب تقریبا تازه معروف شده فرضیه خوشبختی، آنچه را که نوع بشر و حکما و روانشناسان در مورد این مورد در طول تاریخ دریافته‌اند، خلاصه می‌کند و توضیح می‌دهد. به دور از اطناب و روده‌درازی.


بریده‌هایی از آغاز کتاب:

ما مثل آدم‌های کتاب کتابخانه‌ بابل، نوشته‌ی خورخه لوئیس بورخس، شده‌ایم. منظور همون کتابخانه‌ بی‌انتهایی است که همه‌ متن‌های موجود را در درون خودش جا داده. کتابدارهای بورخس شک دارند که هیچ وقت بتونن کتاب موردنظرشون را در انبوه کتاب‌های پیدا کنن.

با وجود چنین کتابخانه‌ عظیم و شگفت‌انگیزی که جلوی رومون چیده شده، ما اغلب کتاب‌ها رو سرسری می‌خونیم یا فقط خلاصه هاشون رو مطالعه می‌کنیم.

این کتاب درباره‌ی تا نظریه‌ی برتر در مورد خوشبختی است. نویسنده کتاب –جاناتان هایت–  یک روان‌شناس اجتماعی از دانشگاه ویرجینیا است.

او یک دوجین از آثار خرد کهن رو مطالعه کرد تا توانست این کتاب را بنویسد. بیشترشون هم به سه منطقه‌ی بزرگ تفکر کلاسیک جهان تعلق داشتن:

هندوستان (مثلا اوپانیشاد، بهاگاواد گیتا و گفته‌های بودا)، چین (گزیده‌های ادبی کنفسیوس، کتاب تائوت چینگ، نوشته‌های منگ تسو و فیلسوفان دیگه) و فرهنگ‌های مدیترانه‌ای (عهد عتیق و عهد جدید، فلاسفه‌ی یونان و روم و قرآن).

همین طور آثار متنوع دیگه‌ای از فلسفه و ادبیات مطالعه کرد که مال پونصد سال اخیر بودن.

این کتاب یه جورهایی درباره‌ی خاستگاه روان‌شناسی مثبت گرا در خرد کهن و کاربردهای امروزی این نوع روان‌شناسیه.

داستان با این ارزیابی شروع می‌شه که ذهن انسان چطور کار می‌کنه:

ذهن به بخش‌هایی تقسیم شده که گاهی با هم در تضادن. مثل فیل سواری که پشت په فیله، خودآگاهی هم، به عنوان بخش استدلالگر ذهن، روی کارهای فیل کنترل محدودی داره. امروزه ما دلیل‌های این تقسیم بندی‌ها رو می‌دونیم و راه‌هایی بلدیم که به فیل سوار و فیل کمک کنه توی قالب به تیم بهتر عمل کنن.

چند تا فرضیه‌ی خوشبختی متفاوت وجود داره. یکیش اینه که خوشبختی و شادی وقتی حاصل می‌شه که شما به خواسته‌تون دست پیدا کنین؛ ولی همه‌مون می‌دونیم و تحقیقات هم ثابت کرده که این جور شادی زودگذره.

یه نظریه‌ی امیدوارکننده‌تر اینه که خوشبختی و شادی از درون می‌آد و با تلاش برای هم سوکردن دنیا با خواسته‌های خودمون حاصل نمی‌شه. این نظریه توی دنیای باستان فراگیر بوده: بودا توی هندوستان و فیلسوفان رواقی توی یونان و روم باستان، همه شون، مردم رو نصیحت کرده‌اند که وابستگی‌های عاطفی شون به آدم‌ها و اتفاق‌های پیش بینی نشدنی و کنترل نشدنی رو از بین ببرن. اون‌ها توصیه کردن که به جاش نگرش پذیرا رو پرورش بدن.

این نظریه‌ی کهن ارزش توجه کردن داره. قطعا هم این درسته که معمولا تغییر ذھن تون پاسخ کارآمدتری برای درماندگیه تا تغییر دنیا؛ با وجود این نویسنده شواهدی برای اشتباه بودن نسخه‌ی دوم فرضیه‌ی خوشبختی ارائه کرده. تحقیقات اخیر نشان می‌دن به چیزهایی وجود دارن که ارزش جنگیدن دارن؛ بعضی از وضعیت‌های بیرونی زندگی می‌تونن شما رو برای مدت طولانی‌تری شاد کنن.

یکی از این وضعیت‌ها خویشاوندیه، یعنی همون پیوندهایی که ایجاد می‌کنیم؛ ما به پیوند با دیگران نیاز داریم. نویسنده تحقیقی رو ارائه کرده که نشان می‌ده عشق از کجا می‌آد، چرا عشق آتشین همیشه آخرش سرد می‌شه و چه نوع عشقی«حقیقیه».

پیشنهاد می‌کنم فرضیه‌ی بودا و رواقیون درباره‌ی شادی این جوری اصلاح بشه: شادی هم از درون و هم از بیرون می‌آد. ما برای رسیدن به تعادل درست هم به راهنمایی گرفتن از خرد باستان و هم به راهنمایی‌های علم مدرن نیاز داریم.

زیگموند فروید مدلی رو بهمون پیشنهاد کرد؛ گفت ذهن به سه بخش تقسیم شده: ایگو (یعنی ضمیر خودآگاه و منطقی)، سوپرایگو (وجدان که تعهد زیادی سفت و سختی به قانون‌های جامعه داره) و اید (خواستن لذت، هرچه بیش‌تر و هر چه زودتر هم بهتر). می‌شود از این تشبیه استفاده کرد که ذهن رو مثل په درشکه‌ی یک اسبه، تصور کنین که درشکه چی اون، همون ایگو، دیوانه وار تلاش می‌کنه به اسب گرسنه‌ی هول سرکش، یعنی اید، رو کنترل کنه. هم زمان هم پدر درشکه چی، یعنی همون سوپرایگو، اون پشت نشسته و داره یه ریز درباره‌ی اشتباه‌های او ور می‌زنه.

از نظر فروید هدف روان کاوی این بوده که با قدرت بخشیدن به ایگو و کنترل بیش‌تر اون روی اید و مستقل شدنش از سوپرایگو، از چنین مخمصه‌ای رها بشیم.

علوم اجتماعی با این نظریه متحد شده‌اند که آدم‌ها موجوداتی عقلانی هستن؛ هدف‌گذاری می‌کنن و با استفاده از اطلاعات و منابع در اختیارشون اون هدف‌ها رو هوشمندانه دنبال می‌کنن.

اما چرا هنوز هم مردم کارهای احمقانه می‌کنن؟ چرا نمی‌تونن خودشون رو کنترل کنن و هم چنان کارهایی می‌کنن که می‌دونن براشون خوب نیست؟

مثلا من به راحتی می‌تونم عزمم رو جزم کنم و همه‌ی دسرهای توی منو رو نادیده بگیرم، ولی اگه روی میز باشه نمی‌تونم جلوی خودم رو بگیرم. می‌تونم تصمیم بگیرم و روی یه کاری متمرکز بشم و تا تمام نشده، از جام بلند نشم، ولی با این حال یهو به خودم می‌آم و می‌بینم یا توی راه آشپزخانه دارم می‌چرخم یا یه جورهای دیگه‌ای دارم وقت کشی می‌کنم.

احساس‌هایی مثل گناه و شهوت و ترس همیشه قوی‌تر از منطق بوده‌اند …


کتاب به همین ترتیب نظریه‌های خوشبختی را یک به یک بررسی می‌کند و سعی می‌کند به یک جمع‌بندی خوب  و پیشنهاداتی برسد.

توصیه می‌کنم متن کامل کتاب (کاغذی یا الکترونیک) را تهیه کنید و مطالعه بفرمایید.


کتاب فرضیه‌ خوشبختی
یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان
نویسنده : جاناتان هایت
مترجم : ساناز فرشیدفر
نشر نوین
۲۸۸ صفحه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]