فیلم محله چینیها – Chinatown 1974 – نقد و داستان و بررسی

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک فیلم را ببینید و تا مدتها ذهنتان از پیچوخمهای داستان و پایان تلخش رها نشود. فیلم «محله چینیها» (Chinatown) ساخته رومن پولانسکی (Roman Polanski) یکی از همان تجربههای سینمایی است که در حافظه میماند، نه فقط برای داستانش بلکه برای جوّ رازآلود و فضای سنگینش. در جایی خواندم که یک منتقد نوشته بود: «چایناتاون، فیلمیست که وقتی تمام میشود، تازه شروع میشود». این فیلم محصول سال ۱۹۷۴ است؛ دورانی که سینمای آمریکا وارد مرحلهای تاریکتر، جسورتر و روانکاوانهتر شده بود. فیلم محله چینیها، با بازی جک نیکلسون (Jack Nicholson) و فی داناوی (Faye Dunaway)، یکی از نمادهای سینمای نئونوآر (Neo-Noir) بهحساب میآید. چهار بار در همان سال اکران، در صدر نقدهای سینمایی قرار گرفت و از همان زمان تا امروز، بارها و بارها در فهرست بهترین فیلمهای تاریخ قرار گرفته است. فیلمی که تنها یک معما را روایت نمیکند، بلکه ما را وارد جهانی از فساد، قدرت و زخمهای عمیق انسانی میکند.
از کسی شنیدم که میگفت، سالها بعد از دیدن فیلم «محله چینیها»، هنوز نمیتواند به صدای قطرههای آب نگاه بیتفاوتی داشته باشد. فیلم به شکلی عجیب با روان مخاطب بازی میکند؛ با جزئیاتی که بهظاهر بیاهمیتاند، اما در پایان، به شکلی دردناک کنار هم قرار میگیرند. «محله چینیها» فقط یک فیلم جنایی نیست؛ تراژدی مدرنی است درباره ناتوانی انسان در برابر فساد نهادینهشده. در دل یک داستان کارآگاهی، ما با میراث استعمار، خشونت خانگی، سوءاستفاده از قدرت و سکوتهای اجباری مواجه میشویم. فیلم در ظاهر درباره حل یک پرونده است، اما در واقع ما را با شکستی بیصدا مواجه میکند؛ شکستی که در آخرین جمله فیلم، «فراموشش کن، اینجا چایناتاونه»، به اوج میرسد. آنچه این فیلم را از آثار مشابه متمایز میکند، نگاه عمیق و چندلایهاش به جامعه، قدرت و بیعدالتی است. بیایید با هم پنج حقیقت جالب درباره این اثر فراموشنشدنی مرور کنیم.
۱- معرفی کارگردان و بازیگران اصلی فیلم محله چینیها
فیلم محله چینیها به کارگردانی رومن پولانسکی (Roman Polanski) در سال ۱۹۷۴ ساخته شد؛ کارگردانی لهستانیتبار که پیش از آن با فیلمهایی مانند «بچه رزماری» (Rosemary’s Baby) به شهرت رسیده بود. نقش اصلی فیلم را جک نیکلسون (Jack Nicholson) در اوج دوران بازیگریاش ایفا میکند و در نقش جِیک گیتیس (Jake Gittes)، کارآگاه خصوصی خوشپوش و بدبین، ظاهر میشود. فی داناوی (Faye Dunaway) در نقش ایوِلین مالری (Evelyn Mulwray) با بازیای مرموز و چندوجهی، ستایش منتقدان را برانگیخت. همچنین جان هیوستون (John Huston)، کارگردان و بازیگر افسانهای، در نقشی شیطانی و سنگین بهنام نوآ کراس (Noah Cross) ظاهر میشود. حضور این ترکیب طلایی، به فیلم قدرتی بازیگرمحور بخشیده که کمتر در آثار مشابه دیده میشود. سبک بصری فیلم نیز بهواسطه فیلمبرداری جان ای. آلونسو (John A. Alonzo) جلوهای کلاسیک اما زهرآگین دارد. فیلمنامه درخشان آن توسط رابرت تاون (Robert Towne) نوشته شده که جایزه اسکار بهترین فیلمنامه را دریافت کرد. محله چینیها ترکیبی است از یک کارگردانی روانکاوانه، بازیهای بینقص و فیلمنامهای چندلایه که آن را به کلاسیک مطلق ژانر نئونوآر تبدیل کرده است.
۲- روایت پیچیده و چندلایه فیلم محله چینیها
داستان فیلم در لسآنجلس دهه ۱۹۳۰ میگذرد و درباره پروندهای بهظاهر ساده در مورد خیانت زناشویی آغاز میشود. جیک گیتیس، کارآگاه خصوصی، از سوی زنی که مدعی است همسر یکی از مدیران ارشد شبکه آب شهری است، استخدام میشود. اما بهتدریج مشخص میشود که ماجرا چیزی فراتر از یک خیانت ساده است. گیتیس درگیر توطئهای پیچیده درباره مالکیت منابع آب و زمینهای کشاورزی میشود. در این میان، با زنی مرموز بهنام ایولین آشنا میشود که گذشتهای تاریک و پررمز دارد. داستان در لایههای بعدی خود، وارد مفاهیمی چون سوءاستفاده جنسی، فساد دولتی، و تراژدیهای خانوادگی میشود. روایت با ظرافت و تدریج پیش میرود و مخاطب را مجبور به بازنگری مداوم در برداشتهای اولیه میکند. فیلم نهتنها تعلیق کارآگاهی دارد، بلکه از منظر درام انسانی نیز بسیار تأثیرگذار است. پایان فیلم یکی از تلخترین و نمادینترین پایانهای تاریخ سینما بهشمار میرود. محله چینیها، بیش از آنکه یک معما را حل کند، حقیقت را بهگونهای نشان میدهد که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت.
۳- جوایز و افتخارات فیلم محله چینیها
محله چینیها در زمان اکران خود با استقبال فوقالعاده منتقدان و جشنوارهها مواجه شد. این فیلم در مجموع ۱۱ نامزدی اسکار دریافت کرد، از جمله برای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد. تنها جایزهای که برد، اسکار بهترین فیلمنامه برای رابرت تاون بود، اما همین جایزه نیز نشاندهنده قدرت روایت فیلم بود. علاوه بر اسکار، فیلم برنده جوایز بفتا (BAFTA) و گلدن گلوب (Golden Globe) نیز شد. منتقدان آن زمان از فضاسازی، ساختار روایی، و نگاه تلخ و واقعگرایانه فیلم ستایش کردند. این فیلم به سرعت در فهرست آثار کلاسیک آمریکا جای گرفت و در فهرست AFI (انجمن فیلم آمریکا)، بهعنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما معرفی شد. فیلمنامه آن بهکرات در کلاسهای فیلمنامهنویسی تدریس میشود. برخی منتقدان مانند راجر ایبرت (Roger Ebert) از آن بهعنوان «درس نهایی سینمای بزرگسال» یاد کردهاند. موفقیت فیلم، راه را برای موجی از فیلمهای نئونوآر هموار کرد. بهعبارتی، محله چینیها نهفقط موفق شد، بلکه فرهنگ سینمایی را تغییر داد.
۴- پشتپردههای حاشیهساز در تولید فیلم
فرایند تولید فیلم محله چینیها، با تنشها و حاشیههای فراوانی همراه بود. رابطه بین کارگردان رومن پولانسکی و بازیگر زن اصلی، فی داناوی، بهشدت پرتنش و پر از اختلافنظر بود. گفته میشود در یکی از صحنهها، داناوی بهدلیل نحوه فیلمبرداری عصبانی شد و حتی لیوان آب بهسمت پولانسکی پرت کرد. کارگردان نیز در تصمیمی عجیب، نقش کوچکی را برای خودش در فیلم نوشت و در همان نقش، شخصیت بانی را سیلی میزند؛ صحنهای که بعدها بسیار جنجالبرانگیز شد. اختلافنظرها درباره پایانبندی فیلم نیز وجود داشت؛ فیلمنامهنویس میخواست پایان خوشتری داشته باشد اما پولانسکی با اصرار، پایان تلخ فیلم را حفظ کرد. همین اختلافها باعث شد نسخه نهایی فیلم، رنگی تیرهتر از آنچه تصور میشد پیدا کند. موسیقی فیلم که ابتدا توسط فیلیپ لمبرت ساخته شده بود، در مراحل آخر تعویض شد و جری گلداسمیت (Jerry Goldsmith) تنها در ده روز موسیقی جدید را ساخت. نتیجه اما یکی از بهیادماندنیترین موسیقیهای مینیمالیستی تاریخ سینما شد. تولید فیلم، خود بهاندازه داستانش، پر از درام، کشمکش و انتخابهای جسورانه بود.
۵- میراث ماندگار فیلم محله چینیها در سینمای معاصر
فیلم محله چینیها تأثیر عظیمی بر نسلهای بعدی فیلمسازان، نویسندگان و منتقدان گذاشتهاست. عناصر این فیلم، از فیلمنامه با ساختار چندلایه گرفته تا شخصیتپردازی پیچیده، در بسیاری از آثار بعدی سینما تکرار یا بازآفرینی شدهاند. فیلمسازانی مانند دیوید فینچر، کریستوفر نولان و حتی برادران کوئن از آن بهعنوان اثری الهامبخش نام بردهاند. شخصیت جیک گیتیس تبدیل به الگوی جدیدی برای کارآگاه خسته، سرخورده و در عین حال کنجکاو شد. فیلمهایی مانند «زودیاک» (Zodiac) و «راز درون کوهستان» (L.A. Confidential) آشکارا تحت تأثیر محله چینیها ساخته شدهاند. حتی در تلویزیون، سریالهایی نظیر True Detective از فضای تلخ و بیپایان آن بهره گرفتهاند. نام فیلم تا امروز بهعنوان نمادی از روایتهای بیپایان و بینتیجه در ادبیات سیاسی و اجتماعی هم بهکار میرود. اصطلاح «چایناتاون» بهنوعی استعارهای شده از مکانهایی که قانون و منطق در آن کار نمیکند. اگرچه فیلم در دهه ۷۰ ساخته شد، اما از نظر مفهوم، همچنان کاملاً معاصر و هولناک بهنظر میرسد.
۶- نقش تعیینکننده فیلمنامهنویس در شکلگیری هویت فیلم
رابرت تاون (Robert Towne)، نویسنده فیلمنامه «محله چینیها»، در شکلگیری روح و ساختار پیچیده این اثر نقش محوری داشت. او ابتدا قصد داشت داستانی درباره آب در لسآنجلس بنویسد که بهنوعی بازتاب فسادهای شهری باشد. ایده اصلی فیلمنامه از رسواییهای واقعی در دهه ۱۹۱۰ درباره انتقال منابع آب از اوونز ولی (Owens Valley) به لسآنجلس الهام گرفته شد. تاون شخصیت جیک گیتیس را طوری طراحی کرد که هم طعنهزن، هم خوشپوش، و هم در نهایت ناتوان در برابر نیروهای پشت پرده باشد. او فیلمنامه را با نگاهی عمیق به سبک فیلم نوآر کلاسیک نوشت، اما با محتوایی مدرنتر و تلختر. فیلمنامه در ابتدا پایان خوش داشت، اما پولانسکی با مرگ یکی از شخصیتها آن را تغییر داد. تاون بعدها گفت که از این تغییر دلخوش نبود، ولی اکنون آن را یکی از عوامل موفقیت فیلم میداند. همکاری میان تاون و پولانسکی اگرچه پر از اختلافنظر بود، اما نتیجهای استثنایی به بار آورد. این فیلمنامه همچنان بهعنوان الگویی در دورههای فیلمنامهنویسی تدریس میشود.
۷- شخصیتپردازی جیک گیتیس و تحول کارآگاه سنتی
جیک گیتیس، با بازی جک نیکلسون، یکی از شخصیتهای ماندگار تاریخ سینما بهشمار میرود. او کارآگاهیست با ظاهری شیک، زبانی تند و نگاهی بدبین که برخلاف کارآگاهان کلاسیک، در پایان نه پیروز میشود و نه حتی حقیقت را نجات میدهد. گیتیس بهجای قهرمانی کلاسیک، شخصیتی خاکستری است که در تلاش برای کنترل شرایط، خود نیز در دام میافتد. برخلاف شخصیتهایی چون سام اسپید (Sam Spade) یا فیلیپ مارلو (Philip Marlowe)، گیتیس در مواجهه با فساد ساختاری درماندهتر و تنهاتر است. او با وجود اعتمادبهنفس ظاهری، بار شکستهای گذشتهاش را به دوش میکشد. یکی از دیالوگهای کلیدی فیلم درباره گذشتهاش در اداره پلیس محله چینیهاست که میگوید: «فقط کاری میکردیم که دست از کار نکشیم». این جمله، لایههای تلخ و شخصی شخصیت او را عیان میکند. شخصیت گیتیس الگویی تازه برای کارآگاه مدرن شد: انسانی، شکستپذیر و گرفتار در شبکههای پیچیده قدرت. این تحول، نوآر کلاسیک را وارد مرحلهای عمیقتر و روانکاوانهتر کرد.
۸- فضاسازی و طراحی صحنه با الهام از لسآنجلس دهه ۳۰
یکی از نقاط قوت فیلم، بازسازی بینقص فضای لسآنجلس دهه ۱۹۳۰ است. تیم طراحی صحنه با استفاده از لباسهای کلاسیک، خودروهای آن دوران و معماری اصیل، فضایی دقیق و باورپذیر خلق کردند. رنگهای گرم و نورهای طبیعی، در کنار فیلمبرداری مینیمال، حس نوستالژی خاصی به بیننده منتقل میکند. در عین حال، این فضا پر از تنش پنهان و سکوتهای سنگین است. لباسهای جیک گیتیس، طراحیشده با وسواس، بهگونهای انتخاب شدهاند که هم او را شیک و هم جدی نشان دهند. نورپردازی کمکنتراست و رنگهای طلایی و قهوهای، حس خفگی و گذشتهزدگی را القا میکند. طراحی صحنه بهگونهای است که گویی هر گوشه از قاب، داستانی دارد. حتی محیطهایی مانند دفاتر حقوقی، مزارع خشکیده یا اداره آب، با دقت نمادسازی شدهاند. این فضا، نهتنها بستر روایت است، بلکه بخشی از روایت خود فیلم است. فضاسازی در «محله چینیها» یادآور این نکته است که مکان، فقط لوکیشن نیست؛ شخصیت است.
۹- موسیقی فیلم محله چینیها و تأثیر روانی آن
موسیقی فیلم توسط جری گلداسمیت (Jerry Goldsmith) ساخته شد، آنهم در مدت زمانی کوتاه ولی با تأثیری عمیق. برخلاف بسیاری از فیلمهای نوآر که از تمهای پرتنش استفاده میکنند، گلداسمیت تمی ملایم، آرام و در عین حال مرموز برای فیلم خلق کرد. ساز اصلی این تم، ترومپت (Trumpet) است که در ترکیب با پیانو و سازهای زهی، حس غم، حسرت و اضطراب درونی ایجاد میکند. موسیقی با روایت تلخ فیلم هماهنگ است و احساس تنهایی، گناه و تردید را تقویت میکند. یکی از ویژگیهای موسیقی این فیلم، استفاده از سکوت و مکث است؛ جایی که صدا از میان میرود و مخاطب در خلأ عاطفی فرو میرود. موسیقی تنها در لحظات کلیدی استفاده شده و اغلب، تنشها را با سکوت همراه میسازد. همین اقتصاد در استفاده از موسیقی، آن را مؤثرتر و ماندگارتر کرده است. منتقدان موسیقی متن فیلم را یکی از بهترین آثار گلداسمیت میدانند. این موسیقی، نهتنها فضای فیلم را تقویت کرد، بلکه بهتنهایی نیز یک شاهکار شنیداری است. کمتر موسیقیای به این اندازه با روح فیلم یکی شده است.
۱۰- جایگاه امروز فیلم در فرهنگ سینمایی جهان
فیلم «محله چینیها» امروز نهفقط بهعنوان یک اثر برجسته نئونوآر، بلکه بهعنوان یکی از ستونهای سینمای مدرن شناخته میشود. در بسیاری از فهرستهای معتبر جهانی، از جمله Sight & Sound و AFI، جزو ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار گرفته است. تحلیلهای دانشگاهی زیادی درباره ساختار روایی، مضامین اخلاقی و فرم بصری آن نوشته شدهاند. این فیلم بارها مورد ارجاع مستقیم یا غیرمستقیم در آثار سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته است. حتی اصطلاح «چایناتاون» در زبان نقد فرهنگی، به موقعیتی بینتیجه و درهمریخته اطلاق میشود. در سالهای اخیر، پروژههایی برای ساخت دنباله یا سریال از روی داستان جیک گیتیس مطرح شدهاند. جک نیکلسون در سال ۱۹۹۰ فیلم «The Two Jakes» را ساخت، اما هرگز موفقیت فیلم اصلی را تکرار نکرد. با گذشت پنجاه سال، همچنان هر نسل تازهای از فیلمدوستان، این فیلم را کشف میکند و از تلخی صادقانهاش تأثیر میپذیرد. «محله چینیها» فقط فیلمی خوب نیست؛ تجربهای سینمایی است که درون انسان نفوذ میکند. این فیلم، بهدرستی، میراثی زنده از سینمای اندیشمند و هنرمندانه است.