ابن بطوطه که بود و در سفرنامه‌اش چه تصویری از ایران قدیم ارائه کرده بود؟

0

نرگس گنجی – استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اصفهان، ایران

فاطمه اشراقی – دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اصفهان، ایران

ابن بطوطه، ملقّب به شمس‌الدّین و بدرالدّین در سال 703 ه. ق. مطابق با فوریه 1304‌ م. در شهر طنجه مراکش به دنیا آمد و در سال 779‌ ه. ق. مطابق با 1377‌ م. در همان‌جا وفات یافت. ابن بطوطه در زادگاه خویش به تحصیل پرداخت و فقه را بر اساس فقه مالکی – که در آن زمان در سراسر شمال آفریقا رایج بود – چنان فراگرفت که از روزگار جوانی و حتّی در سفرهایش عهده‌دار منصب قضا و داوری شد .

وی در 22 سالگی راه سفر را در پیش گرفت و در روز پنجشنبه مطابق با دوّم رجب سال 725 ه. ق. زادگاه خود طنجه را به قصد زیارت خانه خدا و مرقد پیامبر (ص) ترک گفت. این سفر مبارک، وی را چنان شیفته سیر و سفر ساخت که پس از آن، نزدیک به سی سال از عمر خود را در سفر گذرانید و سرزمین‌های بسیاری از نواحی شمالی و غربی آفریقا تا شرقی‌ترین مناطق آسیا و نیز شهرهایی از ایران را درنوردید.

وی بعد از بازگشت از سفر و بنابر خواهش ابن عنان، امیر مراکش، دیده‌ها و شنیده‌های خود را توسّط ابن جزی، کاتب دربار، به ثبت رسانید  که حاصل آن سفرنامه‌ای بود با عنوان تحفه النظار فی غرائب الأمصار وعجائب الأسفار که بیشتر با نام رحله ابن بطوطه شهرت یافته است.

سفرنامه ابن بطوطه، جهانگرد معروف مراکشی و مشهور به «شیخ الرحّالین»، از جمله سفرنامه‌هایی است که با بیانی ساده و داستان‌گونه امّا دقیق، گزارشی صادقانه و تصویری زنده و پویا از آداب و رسوم، اماکن زیارتی و تاریخی، چگونگی معاش، طرز پوشش، جایگاه زنان، مدارس، خانقاه‌ها، عرفا، دانشمندان، حاکمان، سلاطین، وضعیّت اقتصادی و اجتماعی شهرها و مناطق مختلف ارائه داده است. از این رو، در بررسی تصویر ملّت‌های مختلف از جمله بررسی تصویر ایران و ایرانیان نقشی مهم ایفا می‌کند و در مطالعات وابسته به ادبیّات تطبیقی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و برای پژوهشگران مطالعه سفرنامه وی را که در بررسی اخبار و احوال مردم در قرن هشتم هجری از جمله منابع و اسناد معتبر تاریخی به شمار می‌رود، گریزناپذیر می‌نماید.

تا به آنجا که کراچکوفسکی در کتاب خود، سفرنامه ابن بطوطه را که در آن بُعد مردم‌شناسی نمودی چشم‌گیر یافته است و به انسان‌ها بیش از اماکن جغرافیایی توجّه شده است، به عنوان گزارشی جامع از جامعه اسلامی و شرقی قرن چهاردهم میلادی، نمونه‌ای منحصر به فرد و بی‌نظیر معرّفی می‌کند.

سفرنامه ابن بطوطه که در وسعت دامنه سفر و صداقت بیان در توصیف اوضاع و احوال سرزمین‌ها و مناطق بر سفرنامه‌های دیگر اسلامی برتری دارد، توانسته تصویری گویا و زنده از زندگی مردم، آداب و رسوم رایج میان آن‌ها و وضع اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی ایران ارائه دهد. اگرچه وی بخش‌های وسیعی از نواحی مرکزی و شمالی ایران را ندیده و در سایر مناطق نیز اقامت کوتاهی داشته، امّا بدون شک اطّلاعاتی که از این رهگذر در اختیار پژوهشگران می‌گذارد ارزش تاریخی بسیاری دارد. افزون بر این، سفرنامه ابن بطوطه، سند تاریخی و منحصر به فردی است که توانسته به خوبی نفوذ بزرگان ایرانی را، نه تنها در عالم اسلام که در خارج مرزهای اسلامی نیز نشان دهد؛ به گونه‌ای که می‌توان در همه‌جا نام ایرانی و آثار نفوذ فرهنگ و ادب ایرانی را مشاهده کرد. ‌ مشایخ و عرفا از مصر گرفته تا خاور دور، عمدتاً ایرانی بوده‌اند و به دنبال نام علما، دانشمندان، فقیهان و صوفیان نسبت اصفهانی، طبری، تبریزی و… می‌آمد. زبان و ادب فارسی چنان گسترشی در سرزمین‌های دیگر یافته بود که در هند زبان رسمی تلقی می‌شد و در آسیای صغیر مثنوی و غزلیات شمس منبع وجد و سماع پیروان مولانا جلال‌الدّین بلخی بود و آوازه‌خوانان چینی، اشعار سعدی را که هنوز نیم‌قرن بیشتر از وفات وی نگذشته بود، با آهنگی دلکش می‌خواندند.


در سفرنامه ابن بطوطه با نام بسیاری از عارفان، صوفیان، بازرگانان، فقیهان و دانشمندان آن روزگار روبه‌رو می‌شویم که ایرانی بوده‌اند و به دلایل مختلف به سرزمین‌های دیگر مهاجرت کرده‌اند و در نفوذ زبان و ادب فارسی بسیار مؤثّر بوده‌اند، همچنین به هنگام گزارش ابن بطوطه از دیگر سرزمین‌ها نه تنها با واژه‌ها و کلمات فارسی بسیاری که در قالب نام خوراکی‌ها، پوشاک، ساختمان‌ها، اسم اشخاص، مصنوعات، ساختمان‌ها و… در این سرزمین‌ها به کار می‌رفته است، مواجه می‌شویم بلکه شاهد آن هستیم که عوام مردم نیز حتّی در مکالمات روزمرّه خود و در موضوعات مختلف از امثال، عبارات و جملات فارسی به روانی استفاده می‌کرده‌اند و نام‌های فارسی بر فرزندان خود می‌گذاشته‌اند و حتّی شاعران به فارسی شعر می‌سرودند و پیشکش ممدوحان خود می‌کردند، موسیقی‌دانان در سرزمین دوردستی مانند چین اشعار سعدی را با آهنگ دلکش و عجیبی می‌خواندند ، حکمرانان هندی پیش از آنکه با زبان عربی آشنا باشند با زبان فارسی آشنا بودند و با آن مقصود و مراد خود را می‌فهماندند، در هندوستان از آن رو که اکثر مهاجران از ایرانیان بوده‌اند از باب تغلیب به تمامی خارجیان خراسانی می‌گفتندو در برخی شهرها مانند بصره به سبب افزایش نفوذ و حضور ایرانیان محلّه‌ای با نام محلّه عجم‌ها داشتند تا آنجا که در نتیجه آمیزش مردم بصره با ایرانیان ساکن در این شهر، زبان فصیح عربی را فراموش کرده بودند و گاه به فارسی سخن می‌گفتند.

گستره زبان فارسی به آنجا رسیده بود که پادشاه سیلان، که ایری شکروتی نام داشت، فارسی می‌دانسته و در طی سه روزی که ابن بطوطه میزبان وی بوده از حکایاتی که او درباره سرزمین‌ها و پادشاهان برایش می‌گفته، بسیار لذّت می‌برده است.

از تمامی نمونه‌های یاد شده که در ادامه مقاله با تفصیل ذکر می‌شود، می‌توان چنین دریافت که زبان و ادب فارسی نه تنها در دربارها و مراکز اداری و دیوانی سرزمین‌های دیگر به کار می‌رفته است، بلکه در میان توده‌های مردم از جمله هند نیز رواج چشم‌گیری داشته است.

عبارات و ترکیبات فارسی در سفرنامه

در سفرنامه ابن بطوطه، علاوه بر اینکه در جای‌جای آن، واژگان و کلمات فارسی بسیاری یافت می‌شود که غیرفارسی‌زبانان آن‌ها را به کار برده‌اند؛ جملات و عبارات فارسی بسیاری را نیز مشاهده می‌کنیم که از زبان افراد مختلف نقل گردیده است. بی‌گمان فراوانی بسامد این جملات بیانگر عمق نفوذ زبان فارسی در دیگر سرزمین‌ها به ویژه هند و شرق آسیا است.

ابن بطوطه در به تصویر کشیدن منظره هولناک زنده سوزاندن زن هندو به همراه همسرش می‌گوید: منظره آتش به وسیله پرده‌ای که مردان گوشه‌های آن را به دست داشتند نهفته بود تا دیدار آن موجب وحشت نگردد. امّا یکی از زنان چون به کنار پرده رسید آن را به خشونت از دست مردان درکشید و گفت: «ما را می‌ترسانی از آتش؟ من می‌دانم او آتش است. رها کن ما را» نوشت‌ها (1) متن عربی: … وقد حجبت النار بملحفه یمسکها الرجال بأیدیهم لئلاّ یدهشها النظر إلیها. فرأیت إحداهن لما وصلت إلی تلک الملحفه نزعتها من أیدی الرجال بعنف، وقالت لهم: ما را می‌ترسانی از اطش (آتش) من می‌دانم أو اطش است رها کنی ما را، وهی تضحک ومعنی هذا الکلام: أبالنار تخوّفوننی؟ أنا أعلم أنها نار محرقه ثم جمعتها یدیها علی رأسها خدمه للنار ورمت بنفسها فیها… (ابن بطوطه، 1412: 412). (ابن بطوطه، 1337: 425) که این سه جمله فارسی عیناً در متن سفرنامه ابن بطوطه آمده است. بی‌گمان این مهم که زنی هندو در گفت‌وگوی خود به فارسی سخن گفته، بسی جای تأمّل دارد و بر نفوذ زبان فارسی میان عوام در سرزمین هند دلالت می‌کند.

وی در جای دیگری از سفرنامه خود در بیان داستان شهاب‌الدّین کازرونی و شوق بسیار سلطان شهر کنبایه هند به دیدار وی می‌گوید: آن روز سلطان سراغ شهاب‌الدّین را گرفت بهاءالدّین فلکی گفت: «خوند «خوند» به معنای «خداوند و صاحب» است (دهخدا، 1373: ذیل واژه خوند). عالم نمی‌دانم» و بعد اضافه کرد: «شنیدم زحمت داره» یعنی شنیدم که او بیمار است سلطان گفت: «بروی همین زمان در خزانه یک لک تنکه زر بگیری و پیش او ببری تا دل او خوش شود» متن عربی: … وسأل فی ذلک الیوم عن شهاب الدین أین هو؟ فقال له بهاء الدین ابن الفلکی: یا خوند عالم نمیدانم. معناه ما ندری، ثم قال: شنیدم زحمت دارد معناه سمعت أن به مرضاً. فقال له السلطان: برو همین زمان در خزانه یک لک تنکه زر بکری أو بیش أو ببری تا دل أوخش شود معناه امش الساعه إلی الخزانه وخذ منها مئه ألف تنکه من الذهب واحملها إلیه حتی یبقی خاطره طیباً ففعل ذلک (همان: 452). (همان: 470). سه جمله داخل گیومه را گویا ابن بطوطه ‌ عمداً به فارسی نقل کرده تا بر این نکته تأکید کند که زبان رسمیِ دربار هند در آن روزگار فارسی بوده است و سلطان و درباریان از این زبان حتّی در گفت‌وگوهای روزمرّه خود استفاده می‌کرده‌اند.

ابن بطوطه در طی سفر به هند و دیدار با سلطان دهلی، از پیشکش کردن دو شتر خلخال بر پای بسته همراه با یازده طبق شیرینی به سلطان خبر می‌دهد که چون شترهای آزین‌بسته در مجلس سلطان دوانیده شدند، خلخال از پای یکی از آن‌ها گشوده شد. در این هنگام سلطان به رو به بهاءالدّین ابن فلکی کرد و گفت: «پاپل ورداری» یعنی خلخال را از شتران بردار آنگاه به ظرف‌ها نگاهی افکند و گفت: «چه داری؟ در آن طبق‌ها حلواست؟» متن عربی: … فقال لبهاء الدین ابن الفلکی: بایل (خلخال) ور داری؟ معنی ذلک: ارفع الخلخال! فرفعه ثم نظر إلی الطیافیر فقال: جداری در آن طبقها حلواست، معنی ذلک: ما معک فی تلک الأطباق؟ حلواء هی؟ فقلت له: نعم! … (همان: 520). این دو جمله در متن سفرنامه به فارسی آمده و شاهد دیگری است بر رواج زبان فارسی در سرزمین هند (همان: 541).

شاید یکی از حکایات ابن بطوطه که بر فارسی‌دانیِ حکّام و درباریان هندی و ضعف عربی‌دانی آن‌ها اشاره دارد، حکایتی است که در آن ابن بطوطه به خدمت سلطان دهلی درمی‌آید و سلطان او را به سمت قاضی دهلی منصوب می‌کند و به امیر بخت می‌گوید که مخارج او زیاد است اگر حقوقی که برایش معیّن شده کفایت وی نمی‌کند ممکن است در صورتی که از عهده‌اش برآید خانقاهی نیز در اختیار او بگذارم؛ و فرمود این سخن را به عربی به ابن بطوطه بفهماند. سلطان می‌پنداشت که امیر بخت عربی خوب می‌داند در صورتی که چنین نبود و چون این موضوع را دریافت به فارسی به او گفت: «برو و یکجا بخسبی و آن حکایت بر او بگویی و تفهیم کنی تا فردا إن شاء الله بیش من بیایی و جواب او بگویی» متن عربی: … وکان یظن أنه یحسن العربی ولم یکن کذلک وفهم السلطان ذلک فقال له: برو و یک‌جا بخصبی (بخسبی) و آن حکایه بر او بکوی و تفهیم کنی تا فردا إن شاء الله بیش من بیایی و جواب أو بکوی معناه امشوا اللیله فارقدوا فی موضع واحد وفهّمه هذه الحکایه فإذا کان بالغد إن شاء الله تجیء إلی تعلمنی بکلامه (همان: 513). (همان: 533).

ابن بطوطه در سفر به هند از داستان رکن‌الدّین و سلطان دهلی سخن می‌گوید که سلطان در اکرام رکن‌الدّین فرستاده خلیفه ابوالعباس کوشیده بود و به او عطایای بسیار مبذول داشته بود امّا چون رکن‌الدّین عازم کنبایه شد اموال و دارایی‌اش به تصرف قاضی جلال‌الدّین که سر عصیان برداشته بود، درآمد. در این حال رکن‌الدّین بار دیگر به دربار سلطان درآمد و سلطان را از آنچه گذشته بود آگاه کرد، سلطان با مزاح و به زبان فارسی بدو گفت: «آمدی که زر بری با دلبری صنم خوری زر نبری و سر نهی» متن عربی: … فوقعت قضیه خروج القاضی جلال الدین وأخذه مال ابن الکولمی فأخذ أیضا ما کان لشیخ الشیوخ (رکن الدّین) وفرّ بنفسه مع ابن الکولمی إلی السلطان فلمّا رآه السلطان قال له ممازحاً: امدی کزر بری با دکری صنم خری زر نبری و سر نهی معناه جئت لتحمل الذهب تأکله مع الصور الحسان فلا تحمل ذهباً ورأسک تخلیه هاهنا. قال له ذلک علی معنی الانبساط (همان: 453). (همان: 471). گفتنی است که محمّدعلی موحّد در یادداشت‌های خود، گفته سلطان را مأخوذ از بیتی از مولانا جلال‌الدّین بلخی می‌داند که می‌فرماید:

آن کس کز اینجا زر برد با دلبری دیگر خورد تو کژ نشین و راست گو آن از چه باشد؟

(ابن بطوطه،1370، ج 2: 394)

بایسته ذکر است که آشنایی سلطان هند با اشعار مولانا جلال‌الدّین بلخی نه تنها ما را به عمق نفوذ زبان فارسی در سرزمین هند، بلکه به آگاهی بزرگان این سرزمین و علاقه ایشان به شعر و ادب فارسی رهنمون می‌سازد.

امّا شاید هیچ حکایتی بیش از حکایت ابن بطوطه از رواج شعر پارسی در چین بر گستره و نفوذ زبان و ادب فارسی در دورترین سرزمین‌ها دلالت نکند. ابن بطوطه در توصیف مهمان‌نوازی امیر بزرگ قرطی چنین می‌گوید: امیر بزرگ قرطی که امیرالامرای چین است ما را در خانه خود مهمان کرد و دعوتی ترتیب داد که آن را «طوی» می‌نامند و بزرگان شهر در آن حضور داشتند در این مهمانی آشپزهای مسلمان فراخوانده شده بودند که گوسفندان را ذبح کنند و غذا را بپزند این امیر با همه عظمت و بزرگی که داشت با دست خود به ما غذا تعارف می‌کرد و با دست خود قطعات گوشت را از هم جدا می‌کرد و به ما می‌داد. پس از سه روز که در ضیافت او به سر بردیم به هنگام خداحافظی پسر خود را به اتّفاق ما به خلیج فرستاد و ما سوار کشتی شبیه حراقه شدیم و پسر امیر در کشتی دیگر نشست، موسیقی‌دانان نیز همراه او بودند و به چینی و عربی و فارسی می‌خواندند، امیرزاده آوازهای فارسی خیلی دوست داشت و آنان شعری به فارسی می‌خواندند، چند بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند چنان‌که من از دهانشان فراگرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:

تا دل به محنت دادیمچون در نماز استادیم در بحر فکر افتادیمقوی به محراب اندریمتن عربی: … فرکبنا سفینه تشبه الحراقه ورکب ابن الأمیر فی أخری ومعه أهل الطرب وأهل الموسیقی وکانوا یغنّون بالصینی وبالعربی وبالفارسی وکان ابن الأمیر معجبا بالغناء الفارسی فغنّوا شعرا منه وأمرهم بتکریره مرارا حتی حفظته من أفواههم وله تلحین عجیب وهو: تا دل به محنت دادیمجون در نماز استادیمدر بحر فکر افتادیمقوی به محراب اندری (همان: 640)

(ابن بطوطه، 1337: 676-677)

گفتنی است که این بیت را علاّمه فقید محمّد قزوینی پیدا کرده و نوشته که جزء غزلی است از طیبات سعدی و شکل صحیح آن این‌گونه است:

تا دل به مهرت داده‌ام در بحر فکر افتاده‌ام چون در نماز استاده‌ام گویی به محراب اندری

(ابن بطوطه، 1370، ج 2: 432‌)

ابن بطوطه، زمانی‌که به قلّه آدم (کوه سرندیب) می‌رسد از درختی سخن می‌گوید که در پای کوه روییده بود و در میان بومیان آن منطقه به «درخت روان» معروف بوده استمتن عربی: وکلّ هذه القریه والمنازل هی بالجبل وعند أصل الجبل فی هذا الطریق دَرَخْت رَوَان، ورَوان هی شجره عادیه لا یسقط لها ورق و… (همان: 600). و در توضیح این درخت می‌گوید: آن درختی معمولی است که برگ آن هیچ‌گاه نمی‌ریزد و این درخت را از آن رو به نام نهاده‌اند که هر کس از بالای کوه با آن بنگرد خیال می‌کند درخت در پایین کوه واقع شده و هر کس از پایین به آن بنگرد می‌پندارد که آن در بالای کوه واقع شده است (ابن بطوطه، 1337: 629).

ابن بطوطه هنگامی‌که از محمّد فرزند تُغلُق و شورش نافرجامش علیه پدر یاد می‌کند، که چون کسی با او نماند و کار به جایی رسید که قصد جانش کردند، چنین می‌گوید: … لیکن امرا هر یک کوس مخالفت کوفتند و به این ترتیب کسی با او باقی نماند و حتّی آهنگ قتل او را کردند که ملک تیمور مانع گردید و محمّد با ده تن سوار [که وفادار به او مانده بودند] و آن‌ها را «یاران موافق» نام گذاشته بودمتن عربی: … وخالف فلم یبق معه من أحد وأرادوا قتله فمنعهم منه ملک تمور وقام دونه ففرّ إلی أبیه فی عشره من الفرسان سمّاهم یاران موافق معناه الأصحاب الموافقون … (همان: 439). به نزد پدر گریخت پدر بار دیگر مال و لشکر در اختیار او نهاد و او را دوباره به تلنک فرستاد (همان: 454‌).

ابن بطوطه در مسیر خود به منظور زیارت قلّه آدم (کوه سرندیب) بعد از گذر از هفت مغاره و عقبه اسکندر و مغاره اصفهانی، از خوری با نام «غوطه‌گاه عارفان» متن عربی: ثمّ ‌ رحلنا إلی السبع مغارات، ثمّ إلی عقبه إسکندر ثمّ مغاره الأصفهانی وعین ماء قلعه غیر عامره تحتها خور یعرف بغوطه کاه عارفان … (همان: 598). که در پای قلعه خرابه‌ای در کنار چشمه آبی بوده یاد می‌کند (همان: 627).

ابن بطوطه بعد از رهایی از اسارت کفار هندو، با پیری سیاه‌چهره که ابریق و عصایی در دست داشت و بر دوش انبانی نهاده بود روبه‌رو می‌شود که به فارسی به او می‌گوید: «چه کسی؟» پس به او گفتم: مردی گمشده هستم. گفت: من نیز این‌گونه‌ام. آنگاه ابریق خود را با طنابی که داشت به چاه انداخت و آب برکشید… و چون اسمم را پرسید گفتم: محمّد. من نیز نامش را پرسیدم گفت: القلب الفارح که معنای آن به فارسی «دلشاد» می‌شدمتن عربی: فقال لی: سلام علیکم فقلت له: علیکم السلام ورحمه الله وبرکاته. فقال لی بالفارسیه: جیکس (جه کسی؟) معناه: من أنت؟ فقلت له: أنا تائه! فقال لی: وأنا کذلک! … ولمّا سألته عن اسمه فقال: القلب الفارح وتفسیره بالفارسیه دلشاد (همان: 537‌ –538). (همان: 559-560).

شاعران فارسی‌سرا

ابن بطوطه در سفرنامه خود از سه شاعر فارسی‌سرا یاد می‌کند. وی زمانی‌که به شیراز می‌آید از آرامگاه سعدی دیدار می‌کند و او را سرآمد شاعران زمان خود می‌داند که نه تنها به فارسی بلکه گاه به عربی نیز شعر می‌سروده است. بی‌گمان گزارش وی از آرامگاه سعدی بر شهرت این شاعر فارسی‌گوی و اهمّیّت آرامگاه وی دلالت دارد. وی در ادامه درباره مزار سعدی چنین می‌گوید: مقبره سعدی زاویه‌ای دارد نیکو با باغی نمکین که خود در زمان حیات خویش بنا کرده و محلّ آن نزدیک سرچشمه نهر رکن‌آباد است و شیخ در آنجا حوضچه‌هایی از مرمر برآورده که برای شستن لباس می‌باشد. مردمان از شهر به زیارت شیخ می‌آیند و پس از خوردن غذا در سفره‌خانه شیخ و شستن لباس‌ها مراجعت می‌کنند و من خود نیز چنین کردم. رحمت خدا بر او باد (همان: 209).

وی زمانی‌که به شهر قونیه می‌رسد از آرامگاه «ملاّی روم جلال‌الدّین مولانا» نیز دیدن می‌کند و به خانقاه بزرگی که بر سر مزار وی بنا شده بود و در آن به مسافران اطعام داده می‌شد، اشاره می‌کند. وی

همچنین از کتاب گرانقدرش مثنوی یاد می‌کند و درباره جایگاه آن در میان مردم قونیه چنین سخن می‌گوید: مردم این نواحی مثنوی را حرمت فراوان می‌نهند و آن را به عنوان سخنان مولانا تدریس می‌کنند و شب‌های جمعه در خانقاه‌ها می‌خوانند (همان: 290).

ابن بطوطه همچنین در سفر به هند، خود از شاعری فارسی‌سرا و گمنام با نام «شمس‌الدّین اندکانی» که مردی حکیم و شاعری خوش‌طبع بوده است، یاد می‌کند که در مدح پادشاه هند قصیده‌ای بیست و هفت بیتی سروده بوده و این قصیده چنان در سلطان تأثیر گذاشته بود که در ازای هر بیت هزار دینار به او بخشیده بود و این بزرگ‌ترین صله بوده که از سلاطین حکایت شده است چه هر یک از پادشاهان هر بیت شعر را هزار درهم صله می‌دادند (همان: 473)

بزرگان و شخصیت‌های ایرانی‌تبار در دیگر سرزمین‌ها

در سفرنامه ابن بطوطه، بسیاری از دانشمندان، علما، عارفان، مشایخ و دارندگان مناصب حکومتی و دولتی در سرزمین‌های مختلف از شمال آفریقا گرفته تا شرق آسیا، ایرانی‌تبار بوده‌اند و در رشد و بالش فرهنگ این مناطق نقش عمده‌ای ایفا کرده‌اند، این مهم در هند و بعد از مهاجرت گسترده ایرانیان به این سرزمین نمود بیشتری یافته است. از آنجا که ذکر نام تمامی بزرگان ایرانی‌تبار در دیگر سرزمین‌ها از حوصله مقاله خارج است تنها به ذکر نمونه‌هایی چند اشاره می‌کنیم.

ابن بطوطه در سفر به شهر دمیاط «دمیاط»: شهری قدیمی است که امروزه در شمال کشور مصر واقع شده است (جعفری، 1389، ج 1: 537). از خانقاه «شیخ جمال‌الدّین ساوه‌ای» پیشوای گروه قلندریان که بنابر رسمشان ریش و ابروان را می‌تراشیدند سخن می‌گوید و به عفت شیخ و جایگاه وی در میان قلندریان این شهر و چرایی تراشیدن ریش و ابرویش اشاره می‌کند (ابن بطوطه، 1412: 33‌).

وی در ادامه سفر به شمال آفریقا از علما و اعیان مصر سخن به میان می‌آورد که بیشتر آن‌ها ایرانی‌تبار بوده‌اند و جایگاهی والا در مصر داشته‌اند. وی از جمله دانشمندان مصر به «شمس‌الدّین اصفهانی» که در علوم معقول سرآمد روزگار بوده و «قوام‌الدّین کرمانی» که در بام جامع ازهر می‌نشسته و شماری از فقیهان و قاریان ملازم خدمت او بودند و او رشته‌های مختلف علوم را تدریس می‌کرده و در هر یک از مذاهب اربعه فقه صاحب فتوی بوده و همچنین «شیخ جمال‌الدّین حویزه‌ای» از دیگر علمای مصر اشارات نیکویی دارد (همان: 46) که بیانگر گستره فرهنگ و زبان فارسی و جایگاه والای بزرگان آن در سرزمین‌های دوردست مانند مصر است.

ابن بطوطه، زمانی‌که به دمشق می‌رود؛ از مسجد بزرگ این شهر و فضائل و شگفتی‌های آن از جمله امامان آن یاد می‌کند که سیزده پیش‌نماز داشته و «جلال‌الدّین محمّد بن عبدالرحمن قزوینی» قاضی القضاه شهر دمشق و فقیه و خطیب بزرگ این شهر و پیش‌نماز شافعیان، بر تمامی پیش‌نمازان مقدم بوده است (همان: 93‌).

وی هنگامی‌که اوّلین حج خود را می‌گذارد، از قاضی پارسا و دانشمند بزرگ مکّه که «نجم‌الدّین محمّد بن امام محیی‌الدّین طبری» نام داشته یاد می‌کند. مردی فاضل و نیکوکار و گشاده‌دست که کمال مواسات را در حق مجاوران ادا می‌کرده و اکثر اوقات خود را به طواف می‌گذرانده و در روز میلاد پیامبر بزرگان و فقرای مکّه را اطعام می‌داده است. وی در ادامه از خطیب شهر مکّه که ایرانی‌تبار بوده و «بهاءالدّین طبری» نام داشته، یاد می‌کند و او را یکی از زبردست‌ترین خطبای عالم می‌داند که در بلاغت و حسن بیان و قدرت خطابه بی‌نظیر است (همان: 149-150‌).

ابن بطوطه، هنگامی‌که به هند می‌رود با انبوهی از علما، عرفا و صاحبان مناسب دولتی و تجاری مواجه می‌شود که بر نفوذ چشم‌گیر فرهنگ و زبان فارسی در این سرزمین دلالت دارد. ابن بطوطه در سفر خود به هند از «شیخ ظهیرالدّین زنجانی» که از مقربّان درگاه سلطان هند بوده است و منزلتی والا در نزد وی داشته است، یاد می‌کند (همان: 414). وی در شهر دهلی به آرامگاه «فقیه علاءالدّین کرمانی» که از آرامگاه‌های متبرکه و نورانی در شهر دهلی بوده اشاره دارد (همان: 419) و از قاضی القضاه این شهر که «وجیه‌الدّین کاشانی» نام داشته و فقیهان در حل مشکلات خود به او رجوع می‌کردند، یاد می‌کند (همان: 422).

ابن بطوطه بعد در سفر به شهر ساغر هند، از تاجر بزرگ این شهر که ایرانی‌تبار بوده و «نجم‌الدّین گیلانی» نام داشته است، کوتاه سخن می‌گوید و او را مردی خوش‌صورت و توانگر برمی‌شمرد که مسجد بزرگ شهر به دست او بنا شده است (همان: 551).

وی هنگامی‌که به شهر کنبایه هند وارد می‌شود از «شیخ‌زاده‌ای اصفهانی» و زیرک یاد می‌کند که ثروتی هنگفت داشته و در امور حکومتی مداخله می‌کرده امّا چون در صدد فرار از هند برمی‌آید و سلطان آگاهی می‌یابد برای او مأموری می‌گمارد و چون شیخ درمی‌یابد با ذکاوت تمام با مأمور تبانی کرده و به شهر خود بازمی‌گردد (همان).

وی در سفر به شهر کولم هند به قاضی بزرگ شهر که مردی فاضل و از اهل قزوین بوده اشاره می‌کند که محمّد شاه بنده نام داشته و مسلمانان او را بزرگ خود می‌دانستند (همان: 568)؛ و چون به شهر فتن می‌رود از سپاه سه هزار نفری که سلطان برای حمله به کفّار ترتیب داده بود و فرماندهی آن را شخصی ایرانی‌تبار به نام «اسدالدّین کیخسرو فارسی» بر عهده داشت، سخن می‌گوید (همان: 605).

و زمانی‌که به کوهستان کامرو نزدیک چین و تبت می‌رود با یکی از اولیای این منطقه که «شیخ جلال‌الدّین تبریزی» نام داشته است، دیدار می‌کند و او را از بزرگان صوفی می‌داند که کرامات بسیاری داشته و عمر بسیار کرده و مردم این کوهستان را مسلمان کرده است (همان: 612).

وضعیّت اجتماعی و فرهنگی ایرانیان

2-2-1. عزاداری

یکی از صحنه‌هایی که ‌ ابن بطوطه در طی سفر به ایران آن را به تفصیل و دقّت تمام به تصویر کشیده است، آیین و رسوم عزاداری و تشییع جنازه می‌باشد. وی در طول اقامتش در ایران در سه شهر ایذه، فیروزان و شیراز آداب و رسوم عزاداری مردمان این شهر را به طور دقیق به تصویر می‌کشد و شگفتی خود را از این‌گونه مراسم ابراز می‌دارد. زمانی‌که از مسیر شوشتر آهنگ شهر «ایذه» می‌کند و به این شهر وارد می‌شود، فرزند حکمران ایذه «اتابک افراسیاب» که چند روزی بیمار بود از دنیا می‌رود. ابن بطوطه در این مراسم حضور می‌یابد و با دقت تمام صحنه‌های عزا را این‌گونه به تصویر می‌کشد: سرای اتابک پر بود از مردان، غلامان، افراد سلطنتی و وزرا. این گروه همه گونی و جل چارپایان بر تن کرده و بر سر خاک و کاه پاشیده و جلوی سرهاشان را تراشیده بودند. از غرائب اتّفاقاتی که آن روز مشاهده کردم آن بود که حضّار روی لباس‌هاشان جامه‌ای از پارچه خام پنبه‌ای کلفت که درست دوخته نشده بود و آستر و زیره آن رو به بیرون و رویه آن به تو بود، پوشیده بودند و بر سر هر یک خرقه‌ای پاره یا پلاس پاره سیاه بسته بود. ایشان این جامه را تا چهل روز بر تن دارد و در نظر آن‌ها این مراسم بیانگر حزن و مصیبت‌زدگی است. در این میان بود که جنازه را آوردند، جنازه را در میان درختان ترنج و نارنج و لیمو قرار داده بودند، شاخه‌ها پر از میوه بود و درختان را چندین تن حرکت می‌دادند چنان‌که گویی جنازه در میان باغی حرکت می‌کرد، پیشاپیش جنازه، مشعله‌ها بر سر نیزه‌های بلند می‌کشیدند و گروهی شمع‌هایی به دست گرفته بودند بدین‌سان بر جنازه نماز گزارده شد و مردم تا مقبره سلطنتی به دنبال آن رفتند (ابن بطوطه، 1337: 187-188).

ابن بطوطه، همچنین بعد از آنکه به شهر «فیروزان»«فیروزان» از روستاهای آباد اصفهان بوده است (الحموی، 1397، ج 4: 283). قدم می‌گذارد از رسوم تدفین مردگان این شهر به شگفت می‌افتد و چنین می‌گوید: بعد از نماز عصر بود که به این شهر رسیدیم، مردم برای تشییع جنازه به بیرون شهر رفته بودند و این سو و آن سوی جنازه مشعل‌ها برافروخته بودند و به دنبال آن شیپورها می‌زدند و مغنیان آوازهای طرب‌انگیز سر می‌دادند. ما از کار ایشان در شگفت شدیم (همان: 190).

شاید بتوان گفت: یکی از شگفت‌ترین رسومی که ابن بطوطه در کتابش و در خصوص محلّ دفن مردگان به آن اشاره می‌کند، عادت مردم «شیراز» در دفن کردن اعضای خانواده در یکی از اتاق‌های خانه‌شان است. وی مشاهدات خود را در این خصوص این‌گونه به تصویر می‌کشد: کسی که بچه یا زنش می‌میرد او را در یکی از اتاق‌های خانه خود دفن می‌کند و آن اتاق را حصیر و یا فرش می‌اندازد و شمع‌ها در پایین پا و بالا سر قبر می‌نهد و بدین ترتیب اتاق به شکل مقبره درمی‌آید. دری با پنجره آهنی از طرف کوچه برای مقبره می‌گذارد که قاریان از این در وارد می‌شوند و با آواز خوش قرآن می‌خوانند. اهل خانه از این مقبره‌ها مواظبت می‌کنند و آن را مفروش نگه می‌دارند و چراغ در آن می‌افروزند چنان‌که گویی مردگان هنوز به زندگی خود ادامه می‌دهند و حتّی من شنیدم که به هنگام غذا سهم مردگان را معین می‌کنند و به ازای آن برای ایشان صدقه می‌دهند (همان: 207-208).

عادات غذایی و خوراکی‌ها

یکی از جنبه‌های مهم مردم‌شناسی در سفرنامه‌ها اشاره به عادات غذایی مردمان هر شهر و سرزمین است. ابن بطوطه در سفرنامه خود این مهم را فروگذار نکرده است و اشارات جالبی به عادات غذایی و خوراکی مردم شهرهایی که از آن‌ها گذر کرده، به ویژه شهرهای ایران، داشته است.

ابن بطوطه بعد از آنکه به شهر شوشتر «شوشتر» که معرّب آن «تستر» است در گذشته بزرگ‌ترین شهر خوزستان به شمار می‌آمده است (همان، ج 2: 29)، این شهر هم‌اکنون جزء استان خوزستان و در شمال‌شرقی شهر اهواز واقع شده است (جعفری، 1389، ج 1: 754). (تستر) وارد می‌شود در مدرسه امام شرف‌الدّین موسی شوشتری اقامت می‌گزیند و در ضمن آنکه از نظم و ترتیب این مدرسه و رسم ایرانی‌ها در نوشتن سؤالات خود در رقعه‌ها و پرتاب آن به سوی واعظ به تفصیل داد سخن می‌دهد، از مهمان‌نوازی مردم شوشتر و لذیذ بودن غذاهاشان در شگفت می‌ماند و به نوع غذایی که پیشکش وی کرده بودند و عبارت بوده از «برنج با فلفل در روغن پخته همراه با جوجه بریان»، اشاره می‌کند (همان: 182-183).

وی در اوّلین سفر به اصفهان از میوه‌های کم‌نظیرش یاد می‌کند؛ از جمله «زردآلوی» بسیار شیرینی که «قمرالدّین» نام داشته و آن را می‌خشکاندند و ذخیره می‌کردند و همچنین میوه به آن شهر که ابن

بطوطه ادعا می‌کند نظیرش را در جایی ندیده است. وی از «خربزه» این شهر نیز یاد می‌کند و آن را میوه عجیبی می‌داند که غیر از بخارا و بلخ در هیچ جای دنیا مانند آن وجود ندارد و در توصیف آن چنین می‌گوید: پوست این خربزه سبز رنگ و داخل آن قرمز است، خربزه اصفهان بسیار شیرین است و هر کس عادت به خوردن آن نداشته باشد و در اوّل اسهال می‌گیرد و من خود در این شهر به همین گرفتاری دچار شدم (همان: 190).

ابن بطوطه بعد از آنکه از شهر صومابن بطوطه «صوما» را روستایی بزرگ در آن سوی شهر شیراز معرّفی می‌کند (ابن بطوطه، 1337: 193). به ایزدخواست (یزدخاص) می‌رسد، از بازارهای خوب و مسجد جامع زیبایش یاد می‌کند و در ضمن به «پنیر» مخصوص این شهر که از لحاظ عطر بی‌نظیر بوده و وزن هر قالب آن دوالی چهار وقیه می‌رسیده است، اشاره می‌کند (همان: 193).

وی زمانی‌که به شهر کازرون «کازرون»: از شهرهای قدیمی و آباد ایران بوده است (الحموی، 1397، ج 4: 429) و هم اکنون جزء استان فارس و غرب شهر شیراز واقع است (جعفری، 1389‌، ج 2: 853‌). وارد می‌شود و شب را در زاویه شیخ ابواسحاق به سر می‌برد، از غذای مخصوص این شهر که «هریسه» نام داشته و مرکب از گوشت، گندم و روغن بوده و به حلیم شباهت فراوان داشته و با آن از مسافران و میهمانان به مدت سه روز پذیرایی می‌کردند، یاد می‌کند (همان: 210).

ابن بطوطه، وقتی‌که بعد از ده روز راهپیمایی به شهر تبریز می‌رسد و به زاویه‌ای وارد می‌شود، از غذایی که در این زاویه با آن به میهمان‌ها تقدیم می‌شده و عبارت بوده از «نان، گوشت، حلوا و برنجی که با روغن پخته می‌شده است»، یاد می‌کند (همان: 225‌).

وی همچنین وقتی به بندر جاسک «جاسک»: شبه‌جزیره‌ای است که در ساحل دریای عمان و انتهای جنوبی ایران واقع شده است می‌رود، از شیوه معیشت مردم این شهر که از طریق صید «ماهی بوده و لخم نام داشته و شبیه سگ آبی بوده است، یاد می‌کند و در ادامه می‌افزاید که صیادان این ماهی را از هم باز کرده و می‌خشکاندند و به مصرف غذا می‌رساندند و خانه‌هایشان را با استخوان این ماهی می‌ساختند (همان: 261).

2-2-3. وصف ویژگی‌های ظاهری و خلقی

یکی از نکات قابل ذکر سفرنامه ابن بطوطه آن است که وی از بیان خصوصیات ظاهری و خلقی مردم شهرها و سرزمین‌هایی که به آن‌ها سفر کرده، چیزی را فروگذار نکرده است و با ظرافت ویژه‌ای دیده‌های خود را در این باره به تصویر کشیده است. وی در سفر خود به ایران، ایرانیان را مردمانی مهمان‌نواز و زیبا معرّفی می‌کند که با گستراندن سفره‌های رنگارنگ و غذاهای متنوع از مهمان پذیرایی می‌کنند.

وی در سفر خود به «اصفهان»، مردم این شهر را مردمانی زیباروی که رنگشان سفید و روشن و متمایل به سرخی است، به تصویر می‌کشد و از صفات بارزشان به شجاعت، نترسی آن‌ها اشاره می‌کند و همچنین از گشاده‌دستی و مهمان‌نوازی‌شان به ویژه رقابت و هم‌چشمی جوانانشان در پذیرایی میهمانان و برپایی مجالس عظیم با انواع غذاها، سخن می‌گوید (همان: 200).

در توصیف مردم «شیراز» زمانی‌که به این شهر می‌رود، آن‌ها را مردمانی زیبا معرّفی می‌کند که جامه‌های نیکو و تمیز بر تن می‌کنند و در مشرق زمین تنها شهر دمشق را در زیبایی بازارها و باغ‌ها و زیبایی مردم به پایه این شهر می‌داند (همان: 203) وی همچنین در جای دیگر از خوش‌خلقی و فروتنی مردم شیراز سخن می‌گوید و آن‌ها را مردمانی دلیر و شجاع معرّفی می‌کند تا به آنجا که سلطان ابواسحق سلطان شیراز خواص و نزدیکانش را از اصفهانی‌ها برمی‌گزیده است و به دلیل روحیه شجاعت و جنگ‌آوری مردم شیراز، آن‌ها را به خدمت نمی‌گرفت (همان: 207).

هنگامی‌که به «تبریز» سفر می‌کند و به بازار گوهرفروشی این شهر می‌رود از غلامانی زیبارو سخن می‌گوید که جامه‌های فاخر بر تن کرده و پارچه‌های ابریشمی بر کمر بسته‌اند و جواهرات را به زنان ترک نشان می‌دهند و زنان در خرید این جواهرات از یکدیگر پیشی می‌گرفته‌اند. وی همچنین خود اذعان می‌کند که چنان مسحور زیبایی و جمال شده که از بیم، به خدا پناه برده است (همان: 226).

ابن بطوطه در ادامه سفر خود به «خنج بال» آن سوی شهر لار می‌رود و از زاویه‌ای دیدن می‌کند که جمعی از عباد و صوفیان در آن گرد آمده بودند و در توصیف آن‌ها چنین می‌گوید: مردمی بودند بزرگوار که آثار و نشانه‌های عبادت بر وجناتشان هویدا بود، رنگ‌های زرد و بدن‌های نحیف و چشمانی اشک‌بار داشتند (همان: 273).

2-2-4. وضعیّت زنان

یکی از مهم‌ترین ویژگی سفرنامه ابن بطوطه، توجّه زیاد وی به زنان، شأن و منزلت اجتماعی ایشان، نوع پوشش، وضعیّت آموزشی، خصوصیات ظاهری و ویژگی‌های بارز فیزیکی و جسمی آن‌ها و میزان حضورشان به عنوان یک عنصر مهمّ اجتماعی در زمینه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی است؛ به گونه‌ای که توانسته تصویری دقیق و زنده از وضعیّت زن در قرن هشتم در شهرها و سرزمین‌های مختلفی که به آن‌ها سفر کرده است، از جمله ایران، به ما ارائه دهد.

ابن بطوطه در وصف «زنان شیرازی» و پوشش آن‌ها، به دینداری و آراستگی‌شان به زیور حجاب و عفّت اشاره می‌کند و از حضور گسترده‌شان در اجتماع و اهمّیّت دادن آن‌ها به یادگیری – چیزی که در دیگر سرزمین‌ها ندیده است – به شگفت می‌افتد، وی در این باره چنین می‌گوید: زنان شیرازی کفش به پا می‌کنند و هنگام بیرون رفتن از منزل برقع به رخ می‌زنند به گونه‌ای که چیزی از بدنشان نمایان نمی‌شود. زنان شیرازی صدقه و احسان زیاد می‌دهند و از شگفتی‌های رسومشان است که روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه و جمعه در جامع بزرگ شهر برای گوش دادن به بیانات واعظ گرد می‌آیند و گاه تعداد حاضرین این مجلس به هزار یا دو هزار نفر می‌رسد. زنان از شدّت گرما هرکدام بادبزنی به دست دارد و با آن خود را باد می‌زند و من در هیچ شهری ندیدم که اجتماعات زنان به این انبوهی باشد (همان: 194).

وی در سفر به «خوارزم و خراسان» از مکنت و استقلال مالی زن، منزلت اجتماعی و حضور فعّالش در عرصه اجتماعی سخن می‌گوید؛ و از خاتون ترابک همسر امیر قطلودمور – امیر خراسان و پسر خاله محمّد اوزبک – که زنی صاحب مکارم و نیکوکار بوده یاد می‌کند (همان: 366) و به مسجد بزرگ شهر خوارزم به عنوان یکی از بناهای ساخته شده به فرمان خاتون ترابک اشاره می‌کند (همان: 364).

ابن بطوطه، همچنین به پوشش ساده «زنان صاحب‌نام و بزرگ خوارزم» و یکنواختی زنان از طبقات مختلف در نوع لباس اشاره می‌کند. وی درباره ضیافت خاتون ترابک که در آن شرکت کرده و سپس در بیرون خانقاه با زنی ساده‌پوش روبه‌رو شده، می‌گوید: زنی را دیدم که جامه‌ای شوخگین بر تن و مقنعه‌ای بر سر داشت چند زن دیگر هم که شمارشان را درست یاد ندارم با او بودند. آن زن پیش آمد و سلام کرد من جواب دادم امّا نایستادم و توجّهی به او نکردم. چون بیرون آمدم شخصی فرارسید و گفت: می‌دانی این زن که بر تو سلام کرد خاتون بود؟ من شرمنده گشتم و خواستم بازگردم و اما او رفته بود از این رو توسّط یکی از خادمین سلامش فرستادم و از اینکه نشناخته بودمش عذر خواستم (همان: 368‌).

2-3. تصویر شهرها

یکی از خصوصیات بارز سفرنامه ابن بطوطه آن است که وی در هر شهر و آبادی‌ای که وارد شده است تقریباً کوشیده ویژگی‌های ظاهری و وضعیّت آبادانیشان را به تصویر بکشد و با زبانی ساده و بی‌پیرایه به توصیف مشاهدات خود بپردازد. او اگرچه بسیاری از مناطق ایران دیدن نکرده است و از

سویی اقامتش در شهرهای ایران اندک بوده است، امّا با این حال توانسته تصویری کامل و پویا از این شهرها ارائه دهد که عموماً بر آبادانی و زیبایی شهرهای ایران دلالت دارد.

وی زمانی‌که به شهر «اشترگان» می‌رسد، از آبادانی این شهر سخن می‌گوید که رودها و باغ‌های بسیار دارد و همچنین مسجدی زیبا دارد که رودخانه‌ای از وسط آن می‌گذرد (همان: 199).

امّا در توصیف خود از شهر «اصفهان» و با اشاره به اختلافات میان سنّیان و شیعیان در این شهر، اطّلاعات تاریخی مفیدی در اختیار ما قرار می‌دهد و می‌افزاید اگرچه اصفهان شهری زیبا و بزرگ است، امّا قسمت‌های بسیاری از آن در نتیجه این اختلافات و کشمکش‌ها که هنوز هم میان مردم وجود دارد، ویران شده است (همان: 199-200) گزارش ابن بطوطه از ویرانی بخشی از این شهر و عدم اشاره وی به اوضاع علمی و آموزشی و مدارس این شهر، شاهد گویایی است از مصیبتی که در آن روزگار گریبانگیر اصفهان شده بود (رودگر، 1376: 219).

ابن بطوطه در سفر به «ایزد خواست» از زیبایی این شهر با وجود کوچکی آن در شگفت می‌ماند و از مساجد و بازارهای زیبایش سخن به میان می‌آورد و در ضمن به رباط بزرگی که در این شهر ‌ بوده و مسافران شب را در آن بیتوته می‌کرده‌اند، اشاره می‌کند (همان: 202).

شاید «شیراز» در میان شهرهایی که ابن بطوطه از آن‌ها در ایران دیدن نموده است، تنها شهری باشد که از آن به تفصیل سخن گفته است. ابن بطوطه در سفر خود به این شهر علاوه بر آنکه از مردمانش بسیار سخن گفته است به توصیف شهر نیز اهتمام زیادی داشته است و دیده‌های خود را با دقت و تیزبینی زیاد به ثبت رسانده است. وی در توصیف شهر علاوه بر آنکه از مسجد بزرگ و زیبای عتیق سخن می‌گوید، به بازار بزرگ شهر نیز اشاره می‌کند و آن را حتّی از بازار باب البرید دمشق هم زیباتر و مجلل‌تر می‌داند (همان: 203). ابن بطوطه در ضمن توصیف زاویه‌ها و خانقاه‌های فراوان شهر و آرامگاه‌های آن از جمله آرامگاه امام قطب ولی ابوعبدالله خفیف و مقبره شیخ صالح قطب روز جهان و شیخ صالح زرکوب، از آرامگاه شاه‌چراغ احمد بن موسی و احترامی که در میان مردم شیراز داشته است، اطّلاعات مفیدی را در اختیار خواننده قرار می‌دهد (همان: 212-215).

ابن بطوطه بعد از سفر به شهر «طوس» و دیدار از آرامگاه ابو حامد غزالی به شهر «مشهد» می‌رود و از مزار علی موسی الرّضا (ع) سخن می‌گوید که قبّه بزرگی بر آن قرار دارد و در داخل زاویه‌ای که مسجد و مدرسه‌ای هم کنار آن است، جای دارد که با سبکی زیبا و دیوار کاشی آذین بسته شده و بر قبر ضریحی چوبی قرار دارد و روبه‌روی آن هم قبر هارون الرّشید واقع شده که ضریحی دارد و مردم مغرب آن را با شمعدان‌هایی زینت داده‌اند (همان: 387‌-388). ابن بطوطه در سفر خود به «نیشابور» این شهر را از جمله شهرهای آباد خراسان معرّفی می‌کند که باغ‌ها، بازارهای خوب و مسجد زیبایی دارد و مردم آن را دمشق کوچک می‌نامند. وی در توصیف این شهر از مدارس پررونق آن یاد می‌کند که طلاب در آن فقه و قرآن می‌آموزند (همان: 396).

در پی حمله خانمان‌سوز مغول به ایران، خانقاه‌های بی‌شماری در ایران پدید آمد و تقریباً در هر شهر یک یا چند خانقاه وجود داشت و امیران و وزیران زمان به ایجاد خانقاه‌ها همت می‌گماشتند (صفا، 1372‌: 184‌). ابن بطوطه در سفر خود به شهرهای ایران از خانقاه‌ها، زاویه‌ها و رباطات بسیاری یاد می‌کند که اگر با شمار اندک مدارس در آن روزگار سنجیده شود میزان انحطاط علمی ایران را روشن خواهد ساخت (رودگر، 1376‌: 216) به عنوان مثال در قلمرو اتابک افراسیاب در لرستان چهارصد و شصت خانقاه دایر بوده که اتابک یک‌سوّم مالیات جمع‌آوری‌شده را به مصرف مخارج زوایا و مدارس می‌رساند (ابن بطوطه، 1412‌: 194) این مهم بی‌شک «بر گسترش مکتب تصوّف و نفوذ آن حتّی در منش و روش سلاطین» (رودگر، 1376: 216)، حاکمان و بزرگان دلالت می‌کند به ویژه زمانی‌که دریابیم، خانقاه‌ها در آن دوران نه تنها جای مدارس را گرفته بودند، بلکه گاه مردم خانقاه‌ها را مدارس می‌نامیدند به عنوان مثال ابن بطوطه در سفر خود به لرستان از منزلگاه‌های ساخته در کوه‌های بلند و سر به فلک کشیده‌ای یاد می‌کند که در هر یک از این منازل زاویه‌ای ساخته شده بود که آن را مدرسه می‌نامیدند و مسافران در آن استراحت می‌کردند (ابن بطوطه، 1412: 195).

از مطالعه سفرنامه ابن بطوطه، به عنوان یک سند تاریخی در قرن هشتم، به خوبی دانسته می‌شود که در پی تهاجم مغول و تسلط عنصر مغول بر حکومت و ایجاد فضایی ناامیدانه میان مردم، تمایلات صوفیانه میان مردم ایران بسیار گسترش یافته بود (ابن بطوطه، 1337: 22-23؛ رودگر، 1376: 216).

نتیجه

  1. سفرنامه ابن بطوطه، گستره زبان و ادب فارسی و پویایی این زبان را در سائر نقاط عالم از جمله هند به تصویر می‌کشد. در این سرزمین و به ویژه در منطقهٔ پهناور دهلی زبان فارسی رواج بسیار داشته تا جایی شاعران به فارسی شعر می‌سروده‌اند و قلمرو فارسی‌دانان و آشنایان با شعر فارسی تا چین و خاور دور گسترده بوده است.
  2. سفرنامه ابن بطوطه، تنها به توصیف شهرهای ایران اکتفا نکرده است، بلکه جایگاه ایرانیان را در سرزمین‌های دیگر از شمال آفریقا گرفته تا آن سوی هند مورد توجّه قرار داده است. بسیاری از بازرگانان، مشایخ، عرفا، علما، دانشمندان، فقیهان و صوفیان مهاجری که سفرنامه از آن‌ها یاد می‌کند، عمدتاً ایرانی بوده‌اند و نسبت‌ها اصفهانی، طبری، تبریزی و… داشته‌اند که این امر نشان‌دهندهٔ نقش مهم و تأثیرگذار فرهیختگان مهاجر در رشد و گسترش فرهنگ ایرانی – اسلامی است.
  3. ابن بطوطه اگرچه در سفر به ایران، بخش‌های وسیعی از نواحی مرکزی و شمالی آن را ندیده و در سایر مناطق نیز اقامت کوتاهی داشته، اما توانسته با ظرافتی تمام و نگاهی مردم‌شناسانه، تصویری صادق و پویا از آیین و رسوم مردم ایران، عادات غذایی و خوراکی‌های ایشان، طرز پوشش، جایگاه زنان و منزلت اجتماعی آن‌ها و میزان حضورشان به عنوان در زمینه‌های مختلف سیاسی – اقتصادی – فرهنگی، اماکن زیارتی و تاریخی و وضعیّت آبادانی – اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی شهرهای ایران ارائه دهد.

 


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

آیا تا حالا عکس‌های باکیفیت از فضای داخلی پنهان سازهای موسیقی مختلف دیده بودید؟!

آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که داخل سازها و آلات موسیقی چگونه است؟در کودکی و نوجوانی بسیار پیش آمده بود که وسایل الکترونیکی را باز کرده باشیم. اما خب آنها پیج داشتند و ما خودمان را متقاعد می‌کردیم که دوباره می‌توانیم سر هم‌شان…

بوئینگ ۷۳۷ بازنشسته به ویلایی لوکس در «بالی» تبدیل شد

یک بوئینگ ۷۳۷ بازنشسته که بر روی صخره‌ای در بالی قرار گرفته، به ویلایی لوکس تبدیل شده است. شرکت Hanging Gardens قرار است در‌ آوریل این ویلا را افتتاح کند. ایده این کار زاییده فکر کارآفرینی به نام فلیکس دنیم است. دنیم در حال حاضر هتل‌های…

عجیب ولی واقعی: چشم‌های این زن در این عکس آبی نیست! + ویدئو

در یک خطای دیداری بسیار جالب که به تازگی دین جکسون در تیک تاک منتشر شده، چهره عادی زنی را می‌بینیم که برخلاف ظاهر امر، چشمان او آبی نیست و در واقع حاکستری است.دین جکسون در زمینه ایجاد خطاهای دیداری، یک حرفه‌ای محسوب می‌شود. ویدئوی او در…

خانه‌های با مبلمان‌هایی از غذاهای خوشمزه

هانسل و گرتل، نام داستانی شاه‌پریانی با منشأ آلمانی است که برادران گریم آن را ثبت کرده‌اند. این داستان ماجرای یک برادر و خواهر کوچک به نام‌های هانسل و گرتل را روایت می‌کند که پس از رها شدن در جنگل به خانه‌ای که از کیک و آب‌نبات ساخته شده…

مجموعه عکس‌های پرتره زیبا هیلاری گولد از افراد مسن سندرم داون، پیش‌فرض‌های ذهنی ما را به چالش می‌کشد

یک مجموعه عکس با معنا و زیبا گرفته شده توسط هیلاری گولد، با عنوان «من اینجا هستم» این تصور نادرست مردم را به چالش می کشد که افراد مبتلا به سندرم داون تا سنین پیری نمی‌توانند زندگی گنند.برای مثال هیلاری گولد، عکس پرتره جوآن، زنی 84 ساله…

تصور کنید که این شخصیت‌های مشهور سینمایی توسط بازیگر مشهور دیگری بازی می‌شدند – پاسخ میدجرنی

در حاشیه فیلم‌های بزرگ همیشه می‌خوانیم که قرار بوده که نقص اصلی یا یک نقش فرعی مهم را کس دیگری بازی کند و آن بازیگر به سبب اینکه فیلم را کم‌اهمیت تلقی کرده یا درگیر پروژه دیگری بوده یا مثلا دست‌آخر ترجیح کارگردان، هرگز به نقش رسیده است.…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.