پیشنهاد کتاب چگونه آزاد باشیم – نوشته اپیکتتوس

اپیکتت یا اپیکتتوس فیلسوف رواقی یونان بود. او در حدود سال ۵۵ میلادی در فریقیه به دنیا آمد. او که غلام زاده و خود تحت رقیت و بندگی بود توسط صاحب ستمگری ناقصالعضو شده اما در هر حال نمونه یک روح آزاده نحیف و متکی به نفس بود و چون به یکی از درباریان نرون فروخته شد صاحبش به او اجازه داد که دروس رواقی کالیوس موسونیوس روفوس را تعلیم بگیرد و نزد او بود که فن استخراج فلسفهای جامع و عمومی را از تجارب شخصی فرا گرفت.
با مرگ رووس، اپیکتت که در خلال این احوال قانوناً آزادی هم یافته بود؛ در روم به تدریس فلسفه پرداخت. اما میسین که از آزادی زبان این برده قدیمی وحشت داشت از شهر اخراجش نمود. آنگاه به نیکوپولیس رفت که در آنجا بین مستمعین فراوانش هادریان امپراتور آینده هم بود. او نفوذ فوق العادهای بر امپراتور دیگری یعنی مارک اورل اعمال نمود.
از اپیکتتوس اثر نوشتهای در دست نیست و آنچه که از تعلیمات او باقیاست نوشته شاگردش آریان است.
اپیکتت در حدود سال ۱۳۵ درگذشت.
چگونه آزاد باشیم
راهنمای باستانی به زندگی رواقی
نویسنده : اپیکتتوس
مترجم : نسترن صارمی
نشر چشمه
۱۲۴ صفحه
۱- در دنیا بعضی چیزها به ما بستگی دارند، و بعضیهای دیگر نه. آنچه به ما وابسته است قوای داوری، انگیزه، میل و بیزاری، و در یک کلام هر آن چیزی است که کردهی ماست. آن چیزها که به ما بسته نیستند، بدن و داراییمان، نام و آوازهمان و جاه و مقام رسمی ماست – مخلص کلام، هر آن چیزی که کردهای ما نیست. افزون بر آن، آنچه به ما وابسته است ماهیت آزاد، فارغ از مزاحمت و محدودیت است، حال آن که آنچه به ما وابسته نیست فاقد قدرت، بردهوار و مقید است و از آن ما نیست. پس به خاطر بسپار: اگر آن چیزها را که فطرتا برده وارند آزاد میپنداری و آن چیزها را که از آن تو نیست از آن خود میدانی، به یأس، رنج و زحمت گرفتار خواهی شد، و با زمین و زمان سر جنگ خواهی داشت. اما اگر فقط چیزی را مایملک خود بدانی که از آن توست و آنچه را از آن تو نیست مال خود ندانی، چرا که به واقع از آن تو نیست، هیچ دیارالبشری هرگز تو را وادار به کاری نخواهد کرد، هیچ کس مانعت نخواهد بود، کسی را مؤاخذه نخواهی کرد، مذمت کسی را نخواهی گفت، هرگز کاری را از سر اکراه انجام نخواهی داد، کسی تو را آزار نمیدهد، هیچ دشمنی نخواهی داشت، زیرا هیچ گزندی بر تو پیشامد نخواهد کرد.
پس به یاد داشته باش که اگر میخواهی به چنین اهداف بلندی دست پیدا کنی، باید انگیزهی بسیاری در تو باشد. باید از بعضی چیزها کاملاً چشم بپوشی و بعضی را عجالتا به تعویق بیندازی. اگر هر دو را همزمان بخواهی – یعنی چیزهایی را که حقیقتاً از آن تو هستند همزمان با شهرت و مال طلب کنی – احتما” نام و مالی به کف نخواهی آورد، چرا که طالب مایملک حقیقی خود نیز بودهای، و یقیناً آن مایملک را نیز به دست نخواهی آورد، همو که تنها راه صیانت از آزادی و خوشبختی است.
پس از همین لحظه بیاموز که با هر فکر یا تأثر آزارندهای این گونه گفت وگو کنی: «تو تنها یک صورت ظاهری و به هیچ وجه واقعیت نداری. » سپس آن را بیازما و با این قوانین آن را محک بزن. نخست و پیش از هر چیز، آیا از چیزهایی است که به تو بستگی دارد یا ندارد؟ و اگر از آن دسته چیزهایی است که به تو بستگی ندارد، این پاسخ را پیش بگذار: «به من مربوط نیست. »
٢. به یاد داشته باش که میل مستلزم به دست آوردن چیزی است که خواهان آنی و اکراه مستلزم دوری از آن چه نمیخواهی، و به دست نیاوردن آن چه میخواهیم موجب تیره روزی ماست، حال آنکه مواجهه با آن چه نمیخواهیم ما را درمانده میکند. پس اگر از میان امور خلاف طبیعت، بیزاریات را به آنهایی محدود کنی که به تو بستگی دارند، هرگز چیزی را که نخواهی تجربه نمیکنی، اما اگر از بیماری یا مرگ یا فقر بیزاری، روزگارت سیاه خواهد بود. پس نفرت را باید از چیزهایی که به ما بستگی ندارند برگیریم و متوجه امور خلاف طبیعتی کنیم که به ما وابستهاند. میل را نیز تماماً به زمان حال واگذار کن. در غیر این صورت، اگر آرزوی چیزهایی را در سر داری که به تو بستگی ندارند، یحتمل با بداقبالی مواجه خواهی شد، و از آنها که به تو وابستهاند، و طلب کردنشان شایسته است، هیچ به دست نخواهی آورد. خود را به انگیزه و بیمیلی محدود کن، و این نگرشها را با ملاحظه به کار ببند، با خودداری، فارغ از تقلا و نگرانی.
٣. به خاطر بسپار که هر گاه چیزی تو را به خود میخواند با استفادهای برایت دارد یا بدان مشتاقی، به خود بگویی که در چه زمرهای است، و از پیش پا افتادهترین آنها آغاز کن. اگر به یک کوزه علاقهمندی، بگو: «من از یک کوزه خوشم میآید. » پس اگر بشکند، غصه دار نخواهی بود. وقتی کودک یا همسرت را میبوسی، بگو که یک انسان را میبوسم. پس اگر یکی از آنها بمیرد، رنج نخواهی برد.
۴. هر گاه در آستانهی آغاز کاری هستی، به خودت یادآوری کن که چه نوع کاری است. اگر به آبتنی میروی، تصور کن که در یک گرمابه چه چیز در جریان است: کسانی در آن جا به تو آب میپاشند، تنه میزنند یا گستاخی میکنند یا از تو چیزی میدزدند. بدین طریق آمادگی بیشتری برای کاری که قصد انجامش را داری پیدا میکنی، وقتی همان آغاز کار به خود میگویی: «میخواهم استحمام کنم، و همچنین بنا دارم ارادهی خود را در هماهنگی با طبیعت نگه دارم. » بگذار که این روال در هر کاری به عادت تو بدل شود. بنابراین، اگر پیشامدی مانع استحمام تو شد، این پاسخ را در آستین خواهی داشت:
خوب، این تنها خواستهی من نبود، من این قصد را هم داشتم که ارادهام در هماهنگی با طبیعت باشد. اگر از آن چه رخ داده خشمگین شوم، این هماهنگی را از دست میدهم. »
۵. هیچ چیز به خودی خود موجب رنج و زحمت آدمیان نیست، بلکه این باورهای ما دربارهی آنهاست که موجب رنجمان میشوند. به عنوان مثال، مرگ امر هولناکی نیست که اگر بود در نظر سقراط نیز سهمگین میآمد)، آنچه هولناک است باوری است که مرگ را دهشتناک میشمارد. پس هر زمان که ما ناامید، آشفته یا در عذاب هستیم، نباید کسی جز خودمان را، یعنی باورهای خود را، مسئول این پریشانی بدانیم. مردمان عامی وقتی گرفتار میشوند، دیگران را سرزنش میکنند. آنها که در تحصیل دانشاند، خود را مقصر میدانند. اما آن که به راستی فرهیخته باشد، هیچ کس را مقصر نمیداند، نه خود و نه هیچ کس دیگر را.
۶. به خاطر امتیازی که از آن تو نیست بر خود مبال. اگر اسب آراسته بگوید: «من زیبا هستم»، پذیرفتنی است. اما آن هنگام که به خود میبالی و میگویی: من یک اسب زیبا دارم»، بپذیر که به خاطر کیفیت نیکویی به خود بالیدهای که متعلق به اسب است. پس چه چیز از آن توست؟ تمهید و ادارهی تأثرات.
بنابراین، هر گاه در شیوهی انجام این وظیفه در هماهنگی با طبیعت عمل کردی، میتوانی به خود ببالی آن زمان است که از متاعی نیکو برخورداری که متعلق به توست و میتوانی بدان مباهات کنی.
۷. وقتی که راهی سفری و کشتی لنگر انداخته، اگر از کشتی پیاده شوی تا به آب بزنی، سر راه میتوانی قدری گوش ماهی و ژستنی برگیری، اما باید فکر و ذهنت را متوجه قایق نگه داری و همان دوروبر باقی بمانی، مبادا ناخدا تو را فرابخواند؛ و اگر او فراخواندت، باید هر چه در دست داری زمین بگذاری، پیش از آن که دست وبایت را ببندند و چون چارپایان روی عرشه سوارت کنند. در زندگی هم وضع به همین منوال است. اگر به جای صدف و گیاه، زن و اندک فرزندانی داری، مشکلی وجود نخواهد داشت. اما اگر ناخدا تو را فرابخواند، راهی کشتی شو، تمامی آن چیزها را پشت سر بگذار و به پشت سرت حتی نگاه هم مکن. و اگر سالخورده هستی، هرگز از کشتی دور نشو، زیرا امکان دارد ندای ناخدا را نشنوی.
۸. مخواه که چیزها آن گونه که تو دوست داری اتفاق بیفتد، بلکه آرزو کن چنان که حقیقت هستند روی دهند، و رضایت از آن تو خواهد بود…
