تفسیرهایی بر تابلوی مونالیزا
مونالیزا
دکتر ناصر صفایی نائینی
“مادونا”نقاشی سحرآمیز لئوناردو-داوینچی بعد از 500 سال هنوز بحثانگیز است، جذاب و اسرارآمیز باقی مانده است. سیل توریستها گرمای حاصل از ازدحام و احتمالا تابش نور آفتاب را از هرم شیشهای موزه لوور پاریس تحمیل میکنند تا بتوانند نزدیک تابلوی مادونا یا مونالیزا برسند و بتوانند نیمنگاهی به آن بیندازند و عکسی در مقابل آن به یادگار بگیرند. مونالیزا مشهورترین اثر در تاریخ 4 هزار ساله هنر نقاشی است. با وجود این بعضیها میگویند”اگر امروزه مونالیزا شهرت دارد به خاطر این است که او مشهور است.”
بدون شک موفقیت جهانی این شاهکار هنری وقتی تثبیت شد که آندره مالرو وزیر فرهنگ فرانسه، علیرغم اصل ایتالیاییاش، آن را در سال 1963 به عنوان سفیر فرهنگ فرانسه نخست به آمریکا و یک دهه بعد از آن به ژاپن فرستاد. وقتی در ژانویه سال 1963 مونالیزا به آمریکا رسید آن را بیشتر به عنوان یک”زعیم”تلقی کردند تا یک نقاشی. پرزیدنت کندی در لباس رسمی و همسرش ژاکلین کندی درحالیکه ملبس به لباس شب بود رسما حضور آن را در گالری ملی هنر در واشینگتن خود آمد گفتند و از آن به عنوان تنها اثر هنری بسیار مشهور که تا آن موقع به آن سوی اقیانوس گذر کرده بود یاد نمودند. برای جمعیت فراوانی که انتظار دیدن این اثر مشهور هنری را داشتند دو ساعتی طول کشید تا بتوانند وارد آنجا شوند به همین ترتیب در نیویورک در ماه فوریه و مارس جمعیت در سرمای شدید در صفی طولانی در خیابان پنجم برای ورود به موزه هنری متروپولیتن (تصویرتصویر) در صف ایستاده بودند. مجموعا دو میلیون آمریکایی تابلوی مونالیزا را ملاحظه کردند. وقتی درآوریل سال 1974 مونالیزا به موزه ملی توکیو در ژاپن رسید برای هریک از یک و نیم میلیون نفری که به تماشا رفته بودند تنها ده ثانیه وقت بود که از مقابل تابلو عبور کنند. حالتی هیستریک در آنجا به وجود آمده بود چنانکه بسیاری از کلوپهای شبانه و مشروبفروشیها نام مونالیزا را بر خود گذاشتند. دخترهای ژاپنی لباسهای تیره رنگ با آستینهای بلند بر تن کردند و فرق سرشان را از وسط باز نمودند حتی بعضی از آنها برای این که بیشتر شبیه مونالیزا شوند تن به جراحی پلاستیک دادند. عامل تمام این رفتار دیوانهوار تماشاگران لبخند سحرآمیز مونالیزا است که تاکنون هزاران گونه مختلف از آن تعبیر و تفسیر کردهاند. قرنها تعدادی از هنرمندان سعی کردهاند مونالیزا را نهاییترین حد هنر به شمار آورند. مثلا هنرمند فرانسوری به نام Luc-Maspero در نیمه قرن 19 خودش را از پنجره اطاقش که در طبقه چهارم ساختمانی در پاریس قرار داشت به پایین پرت کرد او یادداشتی هم از خود باقی گذاشته بود که در آن نوشته بود”سالهای مدیدی در نهایت ناامیدی با لبخند و دست و پنجه نرم کردم سرانجام ترجیح دادم بمیرم. حتی اگر تمایلی هم به مرگ به وجود نمیآمد، غالبا هنرمند در مقابلش گیج و حیران میماند جالب اینکه در چنین موقعیتی هرکدام به گونهای لبخند مونالیزا را تفسیر کردهاند. مثلا یکی از نویسندگان قرن 16 ایتالیا میگوید
“این لبخند بیشتر به لبخند ملائک میماند تا به لبخند انسان”یا رماننویسی گفته است”این لبخند شبیه لبخند زنی است که چند لحظه قبل شوهرش را خورده است!؟”یکی دیگر از طرفداران زنان به نام Camlle Paglia نیز گفته است”چیزی که نهایتا مونالیزا میگوید این است که مردها دیگر مورد نیاز نیستند”سالوادور دالی نقاش معروف نیز نظریه جالبی دارد او میگوید پسر جوانی که در سال 1956 با سنگ به تابلوی مونالیزا حمله میکند و اثر کوچکی بر آرنج چپ تصویر میگذارد ناخود آگاهانه عاشق مادرش بوده به عبارت دیگر درگیر عقده”اودیپ”بوده است. در دوران ما که دورانی کمتر شاعرانه محسوب میشود در این خصوص بیشتر به تحلیلهای فیزیولوژیک میپردازند.
آیا مونالیزا دچار بیماری آسم بوده است؟ آیا او یک زن حامله خرسند خانهدار بود؟ بعضی پژوهشگران میگویند او با دهان بسته لبخند زده است زیرا او آنطور که در قرن 16 رایج بوده تحت درمان سیفیلیس با جیوه بوده که دندانها را سیاه میکرده است لذا نمیخواسته که دندانهایش نمودار شوند. یک پزشک دانمارکی معتقد است که طرف چپ صورت مونالیزا فلج بوده است و برای تایید نظریهاش به دستهای بزرگ او اشاره میکند. یک جراح استخوان فرانسوی میگوید که این نیم لبخند مونالیزا به خاطر فلج ناقص او بوده است و دلیلش هم این است که دست راست او شل و ول و دست چپش منقبض میباشد.
دنیای غریبی است در حال حاضر آگاهی پزشکان از تشخیص بیماری شخصی که در مقابلشان نشسته است وا میمانند آنوقت میخواهند از روی یک تابلوی نقاشی مشهور که نقاش آن زیبایی را هنرمندانه تصویر کرده است واقعیت را که همان هنر نقاشی است نادیده بگیرند و در عالم خیال بیماریهای مختلف حتی سیفیلیس را به آن نسبت دهند.
حال ببینیم اساسا مونالیزا که بوده است؟ آنچه که از خود لبخند اسرارآمیز است آن است که بدانیم صاحب این لبخند کیست؟ اولین باری که در خصوص زنی به نام لیزا صحبت میشود مربوط به یک مورخ هنری ایتالیایی قرن 16 به نام Giorgio Varsari است که خودش هم آن تابلو را ندیده بود ولی در حدود سال 1550 تقریبا 40 سال بعد از زمانی که احتمالا تابلو ساختهشده بوده است چنین مینویسد:”لئوناردو سفارشی برای ترسیم تابلویی از مونالیزا همسر مردی به نام Francesco del Giocondo قبول میکند”مورخان میدانند که زنی از فلورانس به نام لیزا Gherardini در سال 1945 در سن 16 سالگی با شخصی 35 ساله از ماموران دولتی فلورانس به نام dizanobi del Giocondo Francesco di Bartolommeo ازدواج کرده است. اما به هیچوجه اطلاعاتی از اینکه del Giocondo چنین سفارشی به لئوناردو داده باشد پیدا نشده و هیچ نشانی هم نه از پرداخت حق الزحمه به هنرمند و نه از اینکه تابلوی موصوف به او تحویل داده شده باشد در دست نیست. لئوناردو تابلوی یادشده را تا زمان مرگش که در سال 1519 در Amboise فرانسه رخ داد نزد خودش نگه داشته بود. لئوناردو در هیچ کجای دفترچه یادداشت حجیمی که داشت از پروژه مونالیزا نامی نبرده و آنچه که امروزه از آن گفتوگو میشود تماما حدسیات مورخان هنری میباشد. بعضی از آنها میگویند که تصویر مزبور از ایزابل D,Este میباشد که لئوناردو را رد میلان به خوبی میشناخت و لئوناردو تصویرش را با مداد کشیده است. بعضی دیگر آن را متعلق به Constanza d,Avalos دوشس Francaville میدانند که در شعری از او نام بردهاند. و لئوناردو او را در لباس سیاهی نقاشی کرده است. حتی بعضی معتقدند که یک تابلوی نقاشی دومی هم از مونالیزا موجود است به این ترتیب که یکی از تابلوها برای de Medici Giuliano که احتمالا معشوق مونالیزا بوده و یکی هم برای شوهرش فرانچسکو ترسیم شده است. از همه جالبتر بررسی این موضوع است که متخصصان فنی با کمک تکنولوژی بسیار پیشرفته توسط کامپیوتر در نیوجرسی سعی کردهاند تا رمز و راز لبخند اسرارآمیز مونالیزا را کشف کنند.
در این رابطه آنها تصویری را که لئوناردو از خودش تهیه کرده به کامپیوتر وارد کردهاند سپس بینیها، دهانها، پیشانیها، استخوان گونهها، چشمها و ابروها را تماما به خط کردهاند در نهایت اینطور نتیجه گرفتهاند که لئوناردو ابتدا با تصویر یک زن شروع کرده ولی سرانجام به خودش به عنوان یک مدل ختم نموده است (البته بدون ریش) حتی در لباس مونالیزا نیز همان خصایص لباس شعرا و هنرمندان دوره رنسانس را که مورد استفاده لئوناردو نیز بوده تشخیص دادهاند. از اینها گذشته تشابهی هم بین نامه Vinci و Vinco (لغت ایتالیایی به معنی شاخه درخت بید که از آنها سبد میسازند) دیدهاند. نتیجه اینکه آن لبخند مشهوری که قرنهاست به آن فکر میکنند “انعکاس خنده خود داوینچی در آیینه است.”
تابلوی مونالیزا از دستبرد دزدان نیز در امان نمانده است. در 23 اوت سال 1911 خبری در روزنامه دیلیاکسلسیور منتشر شد که در آن دزدی این تابلو به آگاهی همکاران رسیده بود. لشکری از مفتشین فرانسوی، آلمانی، روسی، یونانی و ایتالیایی برای یافتن این تابلو به راه افتادند. ناگفته نماند که این حادثه بر معروفیت تابلو بسیار افزود. دو سال بدون حصل هیچ نتیجهای گذشت تا این که یک کارگر ایتالیایی به نام Perugia Vincenzo از مخفی نگهداشتن این تابلو در کف کاذبی که در صندوق ماشینش تعبیه کرده بود خسته شد. این کارگر در موزه لوور کار میکرد و تمام گوشه و کنار آن را میشناخت او با یک آرژانتینی کلاهبردار دوست بود آنها از این تابلو شش عدد کپی کرده و هرکدام را به این عنوان که تابلوی اصلی است به قیمت گزافی میفروختند تا سرانجام زمانی که آن را برای فروش به یکی از دلالهای آثار هنری فلورانس عرضه کردند به دام افتادند. عاقبت مونالیزا 31 دسامبر سال 1931 به فرانسه برگردانده شد.