معرفی و خلاصه کتاب چگونه رنجی را که نمی توانیم درمان کنیم به دوش بکشیم | مگان دیواین
کتاب چگونه رنجی را که نمی توانیم درمان کنیم به دوش بکشیم
جورنالی برای سوگ و اندوه
نویسنده: مگان دیواین
مترجم: مهشید شبانیان
انتشارات میلکان
برایت صبر آرزو دارم و آرزو میکنم دنیای اطرافت هم کمی با تو همدلی نشان دهد. برایت سهرههای کاکل قرمز، سنجاقک، نسیم ملایم، لحظههایی از آرامش گذرا و ماندگار آرزو دارم. نشانههایی را برایت آرزومندم که به دنبالشان میگردی. من هم دنبالشان هستم.
هیچچیز قرار نیست سوگتان را برطرف کند، نه این کتابکار و نه هیچ منبع دیگری. برطرفشدن سوگ چیزی نیست که دنبالش میگردیم. ما به دنبال همراهی، پذیرش و ابزارهایی هستیم که این سوگ را در ذهن و دلتان تنها کمی تسکین ببخشند.
سوگ تجربهای همهجانبه است؛ خستگی بیش از حد شما علتی دارد، اینکه ممکن است طاقت شما به اندازهٔ قبل نباشد علتی دارد، اینکه تمرکزتان از بین رفته و حتی چیزهای ساده هم برایتان گیجکننده هستند علتی دارد. ذهنتان در تلاش است چیزی را درک کند که با عقل جور درنمیآید. جسمتان در تلاش است غیرممکنی را درون خود نگه دارد. کل سیستمتان خیلی سخت کار میکند فقط برای اینکه بتوانید هر روز جان سالم بهدر ببرید.
حتی تاریکی هم باید گذرا باشه. روز جدیدی فرامیرسه و وقتی خورشید میتابه، زیباتر و درخشانتر میتابه.
شاید چندان مؤثر به نظر نرسد، اما مراقبت از جسمتان با خوردن، خوابیدن، نوشیدن آب و حرکتدادن بدنتان در حد توان، یکی از بهترین کارهایی است که میتوانید برای کمک به مقاومت در برابر این سرگشتی انجام دهید. به بهترین شکلی که میتوانید از خودتان مراقبت کنید و بدانید که این سرگشتگی روزانهٔ روزگار فقدان، عاقبت از بین میرود و همهچیز شفاف میشود. تسلیم در برابر زمان تلفشده و رهاکردن آن به حال خود، به جای مبارزه با آن، میتواند نجات پیداکردن از سوگ را اندکی آسانتر کند.
وقتی توسط سوگت از پا درمیآیی، وقتی زندگی معنا و زیبایی خود را از دست میدهد، وقتی پیشرفتن غیرممکن به نظر میرسد امیدوارم روشنایی وجود داشته باشد، حتی اگر کوچکترین روزنهای باشد در دل تاریکی. امیدوارم دستانی تسلیبخش دورت حلقه شوند، قدمهایی دوستانه کنارت برداشته شوند و گوشهایی همدلانه حرفهایت را بشنوند.
آرزو دارم در این مکان که به اجبار و بدون انتخاب خودت قرار گرفتهای، افراد دیگری را پیدا کنی که نهتنها درک میکنند، بلکه میتوانند صادقانه با آنچه قلبت را دو تکه کرده است همدلی کنند. برایت آرزو میکنم افرادی را پیدا کنی، جنگجویانی در راه سوگ خود که تو را دلگرم و از تو محافظت و دفاع میکنند.
از نظر ما تنها دو گزینه برای سوگ وجود دارد: میتوانی از آن عبور کنی و خود را به طرف دیگر بکشانی تا اندوه پایان یابد و دوباره «خوشحال» باشی یا میتوانی در آن اندوه گیر بیفتی، خود را در اتاقی تاریک زندانی کنی، تنها بمانی، لباس گونیمانند بپوشی و در گوشهای به خود بلرزی؛ آزمونی برای قلب آدم که در آن موفق میشود یا شکست میخورد.
حتی اگر احساسات شدید و سنگین این فقدان تنها متعلق به خود شما باشند، نمیتوانید صد درصد به تنهایی از پس آن برآیید. گاهی خانواده و دوستان شگفتانگیزند و گاهی انگار همهٔ آنها ناپدید میشوند. برای بسیاری از افراد، تلفیقی از هر دوی اینهاست. حتی با بهترین حمایتها، سوگ میتواند فوقالعاده منزویکننده باشد. مهم است که هر جا میتوانید به دنبال منابع حمایتی باشید. نجات پیداکردن و گذر از سوگ یک کار زمانبر و طولانی است و به تلاشی جمعی نیاز دارد.
میدونم. همهش اشتباهه. در واقع ما نباید اینجا باشیم، اما هستیم. شبیه داستانهای بزرگه آقای فرودو! اونهایی که واقعاً مهماند؛ همونهایی که پر از تاریکی و خطرن و بعضی اوقات دلت نمیخواد پایانشون رو بدونی، چون فکر میکنی چطور میتونن پایان شادی داشته باشن؟ چطور دنیا میتونه به زمانی برگرده که اینهمه اتفاقهای بد نیفتاده بود؟ اما در آخر، این فقط یه چیز گذراست، یه سایه. حتی تاریکی هم باید گذرا باشه. روز جدیدی فرامیرسه و وقتی خورشید میتابه، زیباتر و درخشانتر میتابه.
جسم و ذهن سوگ تجربهای همهجانبه است؛ خستگی بیش از حد شما علتی دارد، اینکه ممکن است طاقت شما به اندازهٔ قبل نباشد علتی دارد، اینکه تمرکزتان از بین رفته و حتی چیزهای ساده هم برایتان گیجکننده هستند علتی دارد. ذهنتان در تلاش است چیزی را درک کند که با عقل جور درنمیآید. جسمتان در تلاش است غیرممکنی را درون خود نگه دارد. کل سیستمتان خیلی سخت کار میکند فقط برای اینکه بتوانید هر روز جان سالم بهدر ببرید.