سر آلفرد هیچکاک – آموزگار سینمایی تمام دوران
«آلفرد هیچکاک» که در 13 آگوست 1899 در ایستلند لندن به دنیا آمده بود، تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ ژزوییتها گذراند و در رشتهٔ مهندسی ادامهٔ تحصیل داد. فعالیتهای سینمایی هیچکاک از سال 1920 در انگلستان به عنوان نقاش و طراح صحنه شروع شد، سپس تجربهٔ نویسندگی و دستیار کارگردانی را پشت سر گذاشت و سرانجام کارگردان شد. او نوزده سال پس از درخشش در سینمای انگلستان راهی هالیوود گردید. هیچکاک بعد از ساخت 60 فیلم سینمایی، با کارنامهیی درخشان از فیلمهایی که همچنان در کلاسهای درس فیلمسازی تدریس میشوند، بیستوهشت سال پیش یعنی در سال 1980 از دنیا رفت.
آلفرد هیچکاک یکی از معدود کارگردانانی بود که مردم با شنیدن نامش برای دیدن یا ندیدن فیلمهایش در سینما تصمیم میگرفتند. خیلیها معتقدند هیچکاک در زمانی که بازیگران سینما بیش از فیلمسازان شهرت و محبوبیت داشتند و عکس و نام آنها دلیل فروش فیلمها بود، شاید تنها کارگردانی بود که شهرت و اعتبارش باعث میشد مردم به سینمای نمایشدهندهٔ فیلم او بروند، ولی گروهی از منتقدان با این نظر موافق نیستند. این گروه اعتقاد دارند همزمان با هیچکاک تعداد بسیار زیادی از کارگردانان دیگر هم بودند که امضای خودشان را پای فیلم میزند؛ به علاوه اینکه قبل و بعد از دوران کارگردانسالاری، بازیگرسالاری هم وجود داشته است. با این حال از دیدگاه بسیاری هیچکاک بهترین کارگردان کل تاریخ سینماست، چراکه با تکتک صحنههای فیلمهای او میتوان قواعد سینما را آموخت!
استادی تمامعیار
هیچکاک در میان دوستدارانش کسی است که مهر کارگردانیاش کاملا قابل تشخیص است و شگردهای کارگردانی او از دید آنها از نبوغی میآید که هرچند صد سال امکان دارد در یکی مثل او پدید آید.
هیچکاک به دلیل ویژگی کارگردانیهای درخشانش در هر زمان و هر دورانی، چه در دوران ستارهسالاری و چه بعد از آن، که علاقه و اشتیاق مخاطب را برای دنبال کردن قصه در بر دارد، در ردیف بزرگانی چون «جان فورد»، «هاوارد هاکس» و «بیلی وایلدر» و حتی برتر از همهٔ آنها قرار دارد. توانایی او در تعریف قصه و در کارگردانی، مخاطبانی را از همهٔ نقاط جهان به خود جذب میکند. از طرفی هیچکاک فقط استاد ایجاد دلهره، تعجب یا غافلگیری نیست؛ درست است که این توانایی را دارد که یک فیلم دلهرهآور را با روایت و تکنیک تا پایان جذاب نگاه دارد، ولی آیا تنها به همین دلیل محبوب شد؟! هیچکاک بسیاری فیلمهای غیردلهرهآور هم دارد، بسیاری فیلمهای عشقی، معمایی یا پلیسی و یا فیلمهایی که خیلی سادهتر از این حرفها هستند؛ فیلمهایی سراسر طنز و شوخی خاص که اصلا وحشتناک نیستند، پس چرا از نظر بسیاری از مخاطبان سینما او فقط استاد دلهره و تعلیق است؟
«مارتین اسکورسیزی» کارگردان مشهور سینما، در این باره چنین میگوید: «فراگیری سینمای هیچکاک در آمریکا و سایر کشورهای جهان همزمان بود با چاپ یکسری پاورقیهای مطبوعاتی موسوم به معمایی-کارآگاهی به نام او و به همین دلیل به غلط نزد تماشاگران جا افتاد که هیچکاک استاد دلهره و وحشت است، ولی او فقط استاد اینها نیست. هیچکاک استاد تعریف کردن هر داستانی است، حال آن داستان میتواند داستانی دلهرهآور باشد یا داستانی کاملا مفرح؛ بنابراین این استادی هیچکاک که ما را جذب فیلمهایش میکند، نه نوع آن فیلمهایی که ساخته است».
دلیل علاقهٔ مردم به هیچکاک
همزمان با سینمای هیچکاک، فیلمهای دراکولایی، علمی-تخیلی یا کینگکنگی و انواع و اقسام فیلمهای ترسناک دیگر هم عرضه میشدند؛ هیچکاک در کنار این نوع فیلمها دلهره یا ترس بیشتری عرضه نمیکرد، اما چرا مردم سینمای او را بیشتر میپسندیدند؟ به نظر میرسد دلیل اصلی این مسئله آن است که اضطراب فیلمهای هیچکاک بسیار به جهان واقعی شبیه بود و مردم نیز به همین دلیل به تماشای این فیلمها راغبتر بودند. نوع اضطراب، دلهره و یا تعلیق موجود در سینمای هیچکاک را در زندگی با آدمهای دوروبرمان زیاد دیدهایم. کارهای او به اضطرابهای ما از زندگی در دنیای پیرامونمان و مشاغل و فضاها، شبیهتر هستند تا آن فیلمهای علمی-تخلیلی و فانتزیتر!
«راجرت ابرت» منتقد مجلهٔ شیکاگوسانتایمز، در مورد این وجه از سینمای هیچکاک گفته است: «در خیلی از فیلمهای هیچکاک مطلقا نه تیری شلیک میشود، نه چاقویی در تن کسی فرو میرود، نه خونی میریزد و نه بمبی منفجر میشود، اما اضطراب درونی که در تعریف کردن قصه و تعلیق ماجراها جریان دارد، در وضعیت نابسامانی است به گونهیی که ما هر لحظه نگران قهرمانان فیلم هستیم! مثلا نگاهی به فیلم طناب بیندازید؛ به جز صحنهٔ آغازین فیلم که با شنیدن صدای فریاد از قتل یک انسان آگاه میشویم در هیچ پلان دیگری حتی یک قطره خون هم نمیبینیم، ولی فضاسازی هیچکاک و به خصوص گفتوگوهای ردوبدل شده میان شخصیتهای به گونهیی ماجرا را پیش میبرند که تا آخرین ثانیهٔ فیلم مضطرب هستیم»!
نقشآفرینی حتی برای اشیا
زمانی نویسندهیی گفته بود که اگر در داستانی یک تفنگ را که بر روی دیوار قرار دارد توصیف کردید، در طول داستان باید این تفنگ نقشی را ایفا کند؛ این موضوع علاوه بر ادبیات در سینما نیز صدق میکند. هیچکاک از جمله کسانی بود که این اصل را رعایت میکرد و سینمای هیچکاک در این ارتباط نمونههای بسیار خوبی دارد.
کسانی که «سرگیجه» را دیدهاند حتما صحنهٔ زیبای اتاق سبز هتل را به یاد دارند. اتاق «مادلن» با نور سبز چراغ بیرونی هتل روشن شده است. حال ببینید که هیچکاک چگونه از این نور سبز استفادهٔ دراماتیک میکند. «جودی» که بعد از آرایش و پوشیدن لباسهایی شبیه مادلن کاملا به او شباهت پیدا کرده است، برای تغییر آرایش مو به حمام میرود و پس از بازگشت در هالهیی از نور سبز و مه فرو میرود؛ گویی دوباره زاده شده است و این یعنی استفادهٔ دراماتیک از عناصر صحنه…
در صحنهیی از فیلم «بیگانگان در ترن» شخصیت اول فیلم در واگن قطار زیرزمینی با تنها شخصی که روبهرو میشود یک مرد مست است. اولین پرسشی که بعد از دیدن این صحنه در ذهن نقش میبندد آن است که این مرد مست چه نقشی در سیر رخدادهای فیلم دارد؟! پس از مدتی و در ادامهٔ داستان مشخص میشود که همزمان با صحنهیی که از آن یاد کردیم، قتلی صورت گرفته است که مظنون اصلی آن شخص اول داستان بوده و آن مرد مست در واقع تنها شاهدی است که او را دیده ولی به خاطر مست بودن او را به یاد نمیآورد!
نقاط ضعف هیچکاک
فیلمهای «مستأجر، حق السکوت، مردی که زیاد میدانست، خرابکاری، خانم ناپدید میشود، ربهکا، سوءظن، سایهٔ یک شک، قایق نجات، طلسمشده، بدنام، طناب، بیگانگان در ترن، پنجرهٔ عقبی، مرد عوضی و سرگیجه» از مهمترین فیلمهای آلفرد هیچکاک هستند که در آرشیو بسیاری از طرفدارانش وجود دارند.
همهٔ منتقدان سینمایی از هیچکاک به عنوان استاد مسلم فیلمسازی یاد میکنند و معتقدند امکان پیدا کردن مشکل یا ایراد در فیلمهایش بسیار دشوار است، ولی آیا واقعا در فیلمهای هیچکاک هیچ خطا یا نقطهٔ ضعفی وجود ندارد؟ در پاسخ باید گفت که کارشناسان و منتقدانی از سراسر دنیا برای یافتن خطا در آثار هیچکاک تلاش کردهاند، اما واقعا سخت بتوان یک لحظهٔ بد، یک لحظهٔ از کار درنیامده، یک لحظهٔ غلط کارگردانی شده و از این قبیل خطاها را در کارهایش پیدا کرد. یک شوخی خیلی جالب وجود دارد که میگویند فیلمهای هیچکاک دو دستهاند؛ یا خوباند یا خیلی خوب یعنی اصلا فیلم متوسطی ندارد، اما آیا واقعا همینطور است؟!
هیچکاک در بازنگری آثارش میگوید: «میتوانستم بعضی فیلمهایم نظیر شمال از شمال غربی را بهتر از آنچه هستند بسازم. حتی نحوهٔ روایت در فیلمی مانند پرندگان کمی گنگ از کار درآمده که همین باعث نارضایتی من از این فیلم شده است»!
همچنین «استیون اسپیلبرگ» دربارهٔ این وجه از جهان سینمایی آلفرد هیچکاک گفته است: «از یاد نبریم که اگر هم قرار باشد ضعفی در بعضی صحنهها یا نماهای آثار هیچکاک به چشم بخورد، فقط در قیاس با خود هیچکاک است و نه هیچکس دیگر! یعنی ضعیفترین و بدترین لحظات متوسطترین آثارش هم برتری دارد و یا در بدترین حالت برابری میکند با بسیاری از لحظات شاهکارهای تاریخ سینما»!
انگلیسی یا آمریکایی؟!
وقتی گفته میشود آثار هیچکاک یا خوباند یا خیلی خوب، به طبع از نشیبی صحبت میشود که زمانی خیلی خوب را به خوب تبدیل کرده است؛ البته از این حیث در میان منتقدان اختلاف زیادی وجود دارد، ضمن اینکه هیچ قانون کلی در این مورد وجود نداشته و به تعداد منتقدان عالم در این زمینه تحلیل، بررسی و نظر وجود دارد!
خیلیها اصولا دورهٔ کار انگلیسی هیچکاک را که دوران اولیهٔ کارش است برتر از دورهٔ آمریکاییاش میدانند؛ خیلیها برعکس، دورهٔ آمریکایی را دوران بهتری میدانند. عدهیی انگشت روی آثار دههٔ 05 و اوایل دههٔ 60 دورهٔ آمریکاییاش میگذراند و میگویند «پنجرهٔ عقبی»، «مردی که زیاد میدانست»، «شمال از شمال غربی» و «سرگیجه» شاهکارهایش هستند تا در نهایت فیلمهای «روانی» و «پرندگان» و از دههٔ 06 به بعد یک مقدار افت در کارهایش به وجود میآید؛ عدهیی دیگر میگویند در همان آثار مثلا متوسط او هم مایههای بسیار خوبی از همان زمنیههای هیچکاکی وجود دارد و عموما به دلیل دیگری خارج از حیطهٔ تواناییهای هیچکاک بوده که برخی فیلمهایش ضعیفتر به نظر میآیند.
«تام هنکس» بازیگر هالیوودی، در این باره اظهار نظر جالبی دارد؛ او میگوید: «در مورد کل مسیر فیلمسازی هیچکاک باید گفت که با وجود فرازونشیب بسیار، براساس مکانهایی که او در آنها فیلم ساخته، دورههای مختلف فیلمسازی، سنوسال خودش و آدمهایی که با آنها کار کرده، در مجموع تعادلی مثبت را در کارهایش شاهدیم؛ تعادلی که در میان کارگردانان زمانهٔ ما بسیار کمیاب شده است»!
آلفرد هیچکاک شاید یکی از معدود کاگردانانی است که در زمان حیاتش همه معتقد بودند سینمایش شاهکار است، اما همین آفرینندهٔ شاهکار فقط 6 بار نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شد و هیچگاه این مجسمه را برای فیلمهایش در دست نگرفت!
فیلمشناسی
کارگردانی
شمارهٔ سیزده (1922، ناتمام)، باغ تفرجگاه (1925)، مستأجر (1926 )، عقاب کوهستان (1926 )، حلقه (1927)، تقوای آسمان (1927 )، سرازیری (1927 )، شامپانی (1928 )، همسر دهقان (1928 )، حق الکسوت (9291)، قتل (1930 )، ماری (1931 )، غریب و غنی (1391)، شمارهٔ هفده (1932 )، والس وینی (1934)، سیونه پله (1935)، مأمور مخفی (1936 )، خانم ناپدید میشود (1938 )، ربهکار (1940 )، خبرنگار خارجی (1940 )، خانهٔ کنار جزیره (1940)، آقا و خانم اسمیت (1941 )، سوءظن (1491)، خرابکاری (1942 )، سایهٔ یک شک (1943 )، قایق نجات (1944)، طلسمشده (1945 )، بدنام (1946 )، طناب (1948 )، وحشت در صحنه (1950 )، غریبهها در قطار (1951 )، اعتراف میکنم (1953)، ام را نشانه بگیر (1945)،، پنجرهٔ عقبی (1945)، برای گرفتن دزد (5591)، دردسر هری (1955 )، مردی که زیاد میدانست (1956 )، مرد عوضی (1956 )، سرگیجه (1958 )، شمال از شمال غربی (1959)، روانی (1960 )، پرندگان (1963 )، مارنی (1964 )، پردهی پاره (6691)، توپاز (1969)، جنون (1972) و توئطهٔ خانوادگی (1976 ).
بازیگری
حق السکوت (در نقش مردی در مترو)، قتل (در نقش مردی در خیابان)، خانم ناپدید میشود (در نقش مرد داخل ایستگاه قطار لندن)، ربهکا (در نقش مرد کنار باجهٔ تلفن)، خبرنگار خارجی (در نقش مردی که در خیابان روزنامه به دست دارد)، آقا و خانم اسمیت (در نقش مردی که در خیابان از کنار دیوید اسمیت میگذرد)، سوءظن (در نقش مردی که نامه پست میکند)، خرابکاری (در نقش مرد جلوی داروخانهٔ نیویورک)، سایهٔ یک شک (در نقش مردی که در قطار با کارتها بازی میکند)، طلسمشده (در نقش مردی که آسانسور را ترک میکند)، طناب (در نقش مردی که بعد از تیتراژ فیلم در خیابان راه میرود)، وحشت در صحنه (در نقش مردی که در خیابان به ایو خیره میشود)، اعتراف میکنم (در نقش مردی که از بالای پلهها رد میشود)، پنجرهٔ عقبی (در نقش مردی که در آپارتمان ترانهنویس ساعت کوک کند)، برای گرفتن دزد (در نقش مردی که در اتوبوس کنار جان رابی نشسته است)، مرد عوض (در نقش گویندهٔ مقدمه)، سرگیجه (در نقش مردی که از کنار دفتر الستر میگذرد)، شمال از شمال غربی (در نقش مردی که به اتوبوس نمیرسد)، روانی (در نقش مردی که کلاه گاوچرانی دارد)، پرندگان (در نقش مردی که سگها را از مغازه خارج میکند)، مارنی (در نقش مردی که دفتر را ترک میکند) و توپاز (در نقش مردی که در فرودگاه روی صندلی چرخدار نشسته است).
هیچکاک از سال 1955 تا 1962 مجموعهٔ تلویزیونی تحت عنوان «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» را کارگردانی کرد که در این فیلمها به عنوان راوی داستان ظاهر میشد!
منبع: شماره 54 نشریه نقد سینما