فیلم 2012 – خلاصه داستان، نقد و بررسی
کارگردان: رولند امریچ
بازیگران: جان کیوزاک (جکسون کرتیس)، آماندا پیت (کیت کرتیس)، چیوتل اجیوفور (آدریان هلمسلی)، اولیور پلات (کارل آنهاوزر)
رولند امری که در فیلمهای قبلیاش، روز استقلال، روزی پس از فردا و گودزیلا، مهارت خود را در ویران کردن کرهٔ زمین به رخ کشیده بود، این بار در فیلم تازهاش، ۲۰۱۲، کرهٔ خاکی را چنان درب و داغان کرده که بیا و ببین. ۲۰۱۲ را به حق باید مادر فیلمهای فاجعهای نامید.
۲۰۱۲ از حیث تعدد صحنههای جلوههای ویژه مقام اول را در جهان سینما دارد. هزار متخصص در پانزده شرکت مختلف برای تولید صحنههای جلوههای ویژه فیلم ۲۰۱۲ کار کردهاند و از نیم میلیون تن آهن و فلز برای ساختن ماکتهای فیلم استفاده شده و به همهٔ اینها یک «پردهٔ آبی» عظیم در ابعاد ۱۸۰ متر عرض و ۱۲ متر ارتفاع را هم اضافه کنید.
۲۰۱۲ یک پیروزی مطلق برای فولکر انگل و مارک ویگرت، مدیران جلوههای ویژهٔ فیلم، به شمار میرود. موقع تماشای فیلم، مخصوصا در آن صحنههای نابودی بناهای معروف و تاریخی شهرهای جهان – بازیلیکای سن پیتر در واتیکان، مجسمه مسیح بر فراز ریو و بنای یادبود واشینگتن. پیش خودم فکر میکردم اگر آنارشیستهای کبیری مثل باکونین و کروپتکین زنده بودند از تماشای این صحنهها دستخوش چه لذتهای عظمایی که نمیشدند.
۲۰۱۲ دقیقا همان چیزی را به تماشاگر میدهد که تماشاگر از این فیلم انتظار دارد. تا این زمان هیچ فیلمی را ندیده بودم که تماشاگر مخصوص خودش را این چنین سیراب و راضی کند. تماشای نزدیک دو ساعت صحنههای باشکوه» ویرانی و فروپاشی، آن هم نه با زوایای دوربینی نامناسب و تدوین تند، میتواند برای تماشاگران فیلم لذت بخش باشد. امری که میداند تماشاگران برای چه به تماشای فیلماش آمدهاند در نهایت سخاوتمندی اجازه میدهد که آنها بیهیچ شتاب و عجلهای صحنههای جلوه ویژدای فیلم را بینند، در دهان مردمزه کنند، به آرامی ببلعند و سر فرصت در معدههای خود هضم کنند و به قول معروف حالاش را ببرند.
اما بیان این واقعیتها به معنای آن نیست که ۲۰۱۲ یک شاهکار سینمایی است. این فیلم حتی بهترین فیلم سال هم نیست. دیالوگهای احمقانه، طرح داستانی ناقص و پرایراد و شخصیت پردازی ضعیف اجازه نمیدهد که لقب «شاهکار» یا «بهترین فیلم ساله را به ۲۰۱۲ بدهیم. بازیگرهای ماهر فیلم با بازیهای خوب خود تلاش کردهاند که دیالوگهای احمقانه فیلم و طرح داستانی مسئله دار آن را اندکی باورپذیر کنند، اما راستاش را بخواهید همهٔ این نقاط ضعف در برابر آن جلوههای ویژه شگفتانگیز رنگ میبازد.
و به راستی موقع تماشای ورآمدن خیابانها، فرو ریختن بناهای تاریخی معروف، به زیر آب رفتن خانهها و فروپاشی بزرگراهها، چه کسی به دیالوگهای احمقانه و کاراکترهای دوبعدی فکر میکند.
اما قصهٔ فیلم: دانشمندان بر اثر مشاهده برخی نشانهها متوجه شدهاند که شعلههای عظیم خورشیدی موجب بروز فعل و انفعالاتی شدهاند که بر اثر آن هستهٔ کرهٔ زمین در حال کرم شدن است. نخستین دانشمندی که پی به این موضوع میبرد، ادریان هلمسی (چیوتل اجیوفور) است. دولت و رئیس جمهوری آمریکا (دنی گلاور) بلافاصله خطر مذکود را جدی میگیرند و تلاش برای جلوگیری از فاجعه را آغاز میکنند. در این میان با یک نویسندهی آرمانگرای کتابهای علمی تخیلی، به نام جکسون کرتیس (جان کیوزاک) نیز آشنا میشویم که در واقع یک جورایی قهرمان قصه است.
زندگی زناشویی جکسون تعریف چندانی ندارد و همسرش، کیت (اماندا پیت)، قصد جدایی و ازدواج مجدد دارد. اما جکسون همچنان فری در اختیار دارد که پسر و دختر خود را برای گردش و تفریح از لس آنجلس به پارک «یلوان ببرد.
جکسون در یلواستون با دانشمندی به اسم چارلی فراست (وودی هارلسون میکند و از طریق او مطلع میشود که روز نابودی کرهٔ زمین به علت داغ شدن کرهٔ زمین و جابجایی پوستهٔ زمین نزدیک است. دیری نمیگذرد و فاجعه جه بسیاری از اهالی کرهٔ زمین قربانی میشوند. ظاهرا تنها راه نجات نوع بشر از نابودی مو کشتیهای عظیمی است که در دل کوههای هیمالیا توسط چینیها و یا سرمایهٔ یککده بین المللی ساخته شده است. ساکنان این کشتیها که در واقع نوعی کشتی نوح هست به شیوهٔ دموکراتیک از بین همهی نژادها انتخاب شدهاند اما در عمل آدمهای فقیر و بدون پارتی جایی در کشتی ندارند و باید جای خود را به پولدارها و آدمها پارتی دار بدهند.
منبع: دنیای تصویر