فیلم جزیره شاتر – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Shutter Island 2010
کارگردان، مارتین اسکورسیزی، بازیگران، لئوناردو دی کاپریو (تدی دانیلز)، مارک رافالو (چاک ایول)، بن کینگزلی (دکتر کاولی)، مکس فن سیدو (دستیار دکتر کاولی)، تد لوین (زندانبان). ۱۳۸ دقیقه، درجهٔ نمایشی: R
جزیرهٔ شاتر، چهارمین همکاری مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دی کاپریو و یکی از بهترین فیلمهای اسکورسیزی است؛ فیلمی که میتوان از آن به عنوان یک فیلم نوآر نئوکلاسیک نام برد.
قصهٔ فیلم، که از روی رمان پرفروشی به قلم دنیس لهان اقتباس شده، در سال ۱۹۵۴، در اوج ((جنگ سرد)) میگذرد؛ در دورهای که در هر گوشه و کناری توطئهای در جریان بود. فیلم از همان آغاز، و حتی قبل از آغاز – موقعی که تم موسیقیایی آن همراه تصویری از لوگوی را کوهستان ((استودیوی پارامونت)) پخش میشود. نوعی حس مشئوم و مرگبار را در ذهن ما متبادر میکند… به زودی درمییابیم که ((جزیرهٔ شاتر)) در نزدیکی بوستون آمریکا جزیرهٔ دورافتادهای است با یک قلعهٔ قدیمی که قدمتاش به دوران جنگهای داخلی آمریکا میرسد.
این قلعه حالا به زندانی برای نگهداری بیماران روانی خطرناک تبدیل شده است. تنها راه ورود به جزیره از طریق قایق است. هیبت و سیمای جزیره از دریا بسیار مهیب، تاریک و ترسناک به نظر میرسد، تندی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو)، مأمور ادارهٔ آگاهی آمریکا و همکارش، چاک ایول (مارک رافالو) مأموریت پیدا کردهاند که عازم ((جزیرهٔ شاتر)) شوند تا در آنجا قضیهٔ ناپدید شدن ناگهانی یکی از خطرناکترین زندانیان را بررسی کنند. این زندانی خطرناک، ریچل (امیلی مورتیمر پاتریشیا کلارکسون) نام دارد که به جرم. خفه کردن سه فرزند خود در آب، محکوم به اقامت در زندان ((جزیرهٔ شاتر)) شده است.
با توجه به دیوارهای ضخیم و بدون منفذ سلول ریچل و مراقبت ۲۴ ساعتهای که از وی به عمل میآمده، ناپدید شدن وی عجیب و غیر عادی مینماید. حدسزده میشود که او به غاری در بالای صخرهها و یا به داخل فانوسی دریاییگریخته است. تدی در عین حال گرفتاریهای روحی و روانی خودش را دارد. او به محض ورود به جزیره به یاد خاطرات ده سال پیش خودش میافتد؛ زمانی که به عنوان یک سرباز آمریکایی در جبهههای جنگ جهانی دوم خدمت میکرد. زندان جزیره و مخصوصا پزشک زندان، دکتر کاولی بن کینگزلی)، وی را به یاد اردوگاه مرگ ((داخائو)) میاندازد: اردوگاهی که نازیها بسیاری از یهودیان را در کورههای آدم سوزی آن سوزاندند. زندگی تدی طی این ده سال گذشته نیز چندان آرام و رو به راه نبوده است، قتل همسرش، حادثهای نیست که وی بتواند به راحتی آن را فراموش کند؛ به ویژه آن که وی میداند که قاتل همسرش در زندان همین جزیره زندانی است.
اسکورسیزی در جزیرهٔ شاتر ظاهرا داستان سادهای برای بازگویی دارد: زنی گمشده است و تدی و چاک برای پیدا کردن وی تلاش میکنند. اما دیوارهای ضخیم و تیره و تاری که خودش را به این دو تحمیل کرده و دفاتر کار دکتر کاولی و همکاراناش، که با مبلمانهای دورهٔ جنگ داخلی پر شده، این احساس را در ما به وجود میآورد که داریم قصهای ترسناک از ادگار آلن پو را بر پردهٔ سینما مشاهده میکنیم. اسکورسیزی با دقت و مهارت هر چه تمام، واقعیت را بر ما آشکار میکند. فلاش بکها به خوبی صدمات و آسیبهای روحی تدی طی ده سال گذشته را آشکار میکند؛ صدمات ناشی از جنگ و پیامدهای آن. اصطلاح ((سندرم شوک پسا – آسیب)) در آن دوران معمول نبود اما ما میتوانیم آثار این بیماری را در سیمای ظاهری تدی و چاک ببینیم: آنها سعی دارند که با آن کت و شلوارهای بیقواره، و کلاه شاپوهای پایین کشیده بر روی صورت برای محافظت از باران و سیگار کشیدنهای پیاپیشان همچون آدمهای با اعتماد به نفس به نظر برسند. دی کاپریو و رافالو هر دو در مجسم کردن این کاراکترهای نمونهوار دههٔ پنجاهی کاملا موفق بودهاند.
فیلم بر حول مجموعهای از رازها میچرخد: این زن چگونه توانست از آن دیوارهای ضخیم زندان فرار کند؟ چرا دکتر کاولی و همکار مرموزش (مکس فن سیدو) این قدر مشکوک به نظر میرسند؟ چرا حتی آدم به ظاهر خوشایندی که معاون زندان است کنه رفتارش نوعی خباثت به چشم میخورد؟ و چرا روشهای به کار رفته در زندان باعث میشود که تدی به یاد آزمایشهای علمیای بیفتد که نازیها در اردوگاههای مرگ خود بر روی زندانیان انجام میدادند؟
پرسشهایی از این دست در قلب یک فیلم نوآر جا دارد. اسکورسیزی به بازیگران فیلم خود فیلم قدیمی از گذشته را نشان داده بود؛ فیلمی که صرف عنواناش گویای یک مضمون مهم فیلمهای نوآر است: کاراکترهای فیلم نوآر هرگز بدون کوله باری از احساسات و آسیبهای روحی گذشته وارد یک داستان تازه نمیشوند. این کاراکترها دارای مسائل احساسی و روحی حل نشدهای هستند. و دقیقا به همین دلیل، تدی یک مأمور شسته و رفتهٔ ((اف بیآی)) در نیست.
در فیلم تازهٔ اسکورسیزی، آب جایگاه ویژهای دارد: مادر دیوانه بچههایش را در آب غرق کرد؛ طوفان بزرگی به زودی جزیره را در بر میگیرد و به این ترتیب آب به نماد دلهره، ترس، نابودی و مرگ بدل میشود. فیلم هر چه جلوتر میرود، مرز میان بیماران روانی، روان پزشکان، زندانبانان و آن چیزهایی از گذشته که روح و روان تدی را تسخیر کرده، کم رنگتر و نامتمایزتر میکند. در یک کلام فیلم مبدل میشود به جستجو و کاوشی در روح انسانها و تلاش برای شناخت این مضمون که عدم سلامت ذهنی چیست و سلامت ذهنی چیست و آیا اساسا این دو تفاوتی با هم دارند؟
منبع: نشریه دنیای تصویر